نوید با خواهرم

1402/08/23

محل زندگی ما توی یه شهرک سازمانی تقریبا بیرون شهر قرار داشت و آخرین واحد از بلوک آخر بودیم پشت دیوار خونه ما یه فضای سبز بود که نه چراغ داشت نه باغبون کلا ولش کرده بودن و محل زندگی سگ های ولگرد شده بود واحد یکی مونده به آخر محل زندگی دوست و همکار قدیمی بابام بود آقای فاتحی که یه پسر داشتن به نام نوید که سه سال از من بزرگتر بود
رابطه بابام و آقای فاتحی جدای از همکار بودن یه رفاقت سی ساله بود و همیشه مثل دوتا برادر با هم بودن
مامان نوید یعنی پری خانم و مامان خودم مصی هم, با هم مثل دوتا خواهر و رفیق بودن و همیشه یا ما واحد اونا بودیم یا اونا میومدن واحد ما
البته از وقتی که خواهرم الی بزرگ تر شده بود و کلا اتاق من رو صاحب شده بود، من بیشتر خونه نوید اینا بودم و سعی می کردیم الی رو راحت بزاریم تا درسش رو بخونه،راستش خیلی سگ اخلاقه و من مثل سگ ازش حساب میبرم،
اخه عوضی هرچی که دلش میخواست به بابام میگفت و اونم باور میکرد و میزد دهنم رو سرویس میکرد یه جورایی رگ خواب بابا توی دستاش بود مثل همه دختر ها اما الی از این موضوع سو استفاده هم می کرد مثلا به زور میگفت باید جورابش رو در بیارم یا اتاق رو که خودش به هم ریخته رو من تمیز کنم و از خرید های کوچیک و بزرگ خانم تا دستورات ملکه الیزابت که، یالا من لواشک میخوام برو بخر ،من میگفتم لامصب الان دیر وقته و سوپری اون سر شهر که،به خرجش نمی رفت و میگفت یالا همین الان برو
بیشتر اوقات میرفتم ولی گاهی که حال نداشتم و نمیخواستم برم ،اول خیلی اروم میگفت تا شماره سه باید رفته باشی ،یک یکو نیم دو دو و نیم ،من با کلی غر زدن بلند میشدم و میرفتم،یه بار که خیلی رو مخم بود بهش گفتم اگه تا صد هم بشماری من نمیرم وقتی که عدد سه رو گفت رفت پایین پیش بابا و چند دقیقه بعد بابام اومد با کمربند منو زد،هرچی گفتم چرا میزنی نگفت ،آخرش با وساطت مامانم بی خیال شد و رفت پایین منم هرچی به الی گفتم چی گفتی مگه به بابا نامرد ،با یه حس غرور و تکبر خیلی پیروزمندانه گفت ؛فعلا بلند شو برو واسم خرید کن تا دوباره به بابا نگفتم،داشت گریم می‌گرفت از این همه بی رحمی با بغض گفتم آخه مگه من چکار کردم تو چی گفتی به بابا
دوباره با همون بی محلی و غرور گفت این دفعه اگه از دستورات پیروی نکنی یه چیزی میگم که سرت رو ببره،اینجا دیگه بغضم ترکید و گفتم خیلی نامردی و بلند شدم پولی رو که گذاشته بود روی میز برداشتم و خواستم بزنم بیرون تا براش خرید کنم که صدام کرد گفت بیا،الی روی تخت دراز کشیده بود و پاهای بلند و کشیده ش رو گذاشته بود روی میز کنار تخت ،دستش رو آورد بالا و از مچ خم کرد و گفت دستم رو ببوس اول،معمولا ازین کارا میکرد البته زمانی که من یه اشتباهی میکردم و یا یه خواسته ای دارم، این بار اما برام خیلی زور داشت هم کتک خورده بودم هم باید میرفتم خرید هم دستش رو ماچ میکردم،کمی تعلل کردم و دوباره خواستم ایستادگی کنم در مقابلش اما یاد کمربند بابا و تهدیدات الی افتادم و بی خیال شدم و خم شدم و دست الی رو بوس کردم و چرخیدم که خارج بشم صدام زد و گفت کجا،با کلافگی گفتم میرم خرید کنم دیگه ،گفت برگرد باید پاهام رو بوس کنی،دیگه نزدیک بود از کوره در برم ،صدام رو بردم بالا و گفتم بس کن دیگه تو ام شورش رو در اوردی،الی با خشم گفت چی گفتی ؟پررو شدی، برم دوباره بابا رو بیارم پوستت رو بکنه،میخای بگم با نوید داشتید چکار میکردید،این رو که از دهن الی شنیدم داغ شدم زبونم بند اومد و هیچی نگفتم ،از قیافم که مثل موش شده بودم فهمید که حساب کار دستم اومده و گفت حالا مثل یه بچه حرف گوش کن پاهامو لیس بزن ،گفتم تو که گفتی بوس کنم،الی گفت اون واسه زمانی بود که هنوز پررو بازی در نیاورده بودی ،یالا ببینم،توی دلم به خودم و شانسم لعنت فرستادم و دولا شدم و پاهای الی رو بوس کردم و گفتم اینجوری خوبه ،داد زد و گفت لیس بزن گفتم،مجبوری کمی زبونم رو لای انگشت های لاک زده آبجیم کشیدم و کمی هم کف پاش رو لیس زدم تا راضی شد و گفت خوبه، حالا برو گمشو

اوقاتی هم بود که الی کمی آروم تر بود البته زمان هایی که نوید هم با من بود،
وقتی حوصلمون سر میرفت میرفتیم الی رو اذیت میکردیم انقدر میرفتیم توی مخش که از کوره در می رفت و با یه جیغ بنفش هرچی دمه دستش میومد رو پرت میکرد سمتمون و ماهم دوتایی فرار میکردیم
بالاخره اینم نوعی سرگرمی شده بود واسمون و کلی حال میداد همیشه هم آخرش با عصبانیت تمام می‌گفت بزار بابا بیاد میدونم چکار کنم ولی قبل از اومدن بابا یه پاستیل یا بستنی یا یه خوراکی براش میخریدیم و از دلش در می‌آوردیم
الی همسن نوید بود و برای کنکور میخوند همیشه دلم میخواست پزشکی قبول شه و در آینده صداش کنن خانم دکتر چون از لحاظ ظاهری بسیار شبیه خانم دکتر ها بود و همیشه مانتو سفید با مقنعه سورمه ای می‌پوشید ما یاد دکتر ها می افتادیم
روزها به همین منوال می‌گذشت و خوش بودیم که احساس کردم نوید بیشتر اصرار داره که بریم و الی رو اذیت کنیم و وقتی هم که میرفتیم سراغ الی بیشتر نزدیکش میشد و گاهی هم دستمالی میکرد یا خودش رو میچسبوند به الی ،منکه به هیچ عنوان جرات نداشتم چیزی بگم
ما چون با هم بزرگ شده بودیم و از بچگی مثل خواهر و برادر بودیم، رفتار و برخورد هامون با هم چیز عجیبی نبود اما از وقتی که فهمیدم جنس مخالف چی هست و با مسائل جنسی آشنا شدم احساس کردم که نوید یه جورایی داره با خواهرم لاس میزنه و دست مالیش میکنه،گاهی ناراحت میشدم اما یه دلیلی هم داشت که خیلی نمیتونستم جلوی نوید مقاومت کنم این بود که
گاهی شب ها یا ظهر ها که کنار هم میخوابیدیم نوید همیشه یه پاش رو می‌انداخت روی من و برام قصه میگفت
ولی خب این اواخر دیگه قصه نمی گفت بیشتر کس شعر میگفت و باهام ور میرفت ،یادم نمیاد از چند سالگی شروع کرد و باهام ور رفت اما تقریبا از وقتی یادم میاد نوید از لاله گوش تا گردن و سینه و شکمم تا دودولم و تخمم و رون پاهام ،گرفته تا بعضی اوقات که منو دمر میکرد و با کونم ور میرفت
یه جورایی عادت کرده بودم و خوشم میومد مخصوصا وقتی انگشتم میکرد خیلی لذت میبردم و یه احساسی نسبت بهش داشتم به عنوان حامی و ارباب بهش تکیه میکردم ،توی شهرک همیشه هوای منو داشت و اجازه نمی داد کسی نگاه چپ بهم بکنه و همین مسئله باعث شده بود که مطیع و حرف گوش کن نوید باشم
یه بار هم که سر ظهر منو برد توی جنگل پشت خونمون منو چسبوند به دیوار و کیرش رو خیس کرد و گذاشت دمه سوراخم و آروم داشت فشار میداد ،من اصلا به فکر درد نبودم و همش اینور و اونور رو نگاه میکردم که مبادا یهو یکی بیاد و مارو ببینه،داشتم از ترس و استرس میمردم و به نوید گفتم اینجا خیلی خطریه یهو یکی میاد بیا بریم خونه ما، توی اتاقم بخدا اونجا بهتره،نوید از پشت چسبیده به من و کیرش توی کونم بود و دستاش روی شونه هام ،سرش رو به اطراف چرخوند و گفت نترس خبری نیست کسی اینجا نمیاد که ،خونه شما الان الی هست نمیشه ،یه کم تحمل کنی تموم میشه میریم
از بعد از اون روز دیگه نوید راه کردن من رو بلد شد و چپ و راست منو میبرد توی جنگل یا اگه موقعیتش اوکی بود توی خونه کونم میذاشت یه بار سر ظهر همه خواب بودن منو نوید زیر کولر خوابیده بودیم و پتو انداخته بودیم روی خودمون نوید پشت به دیوار بود و منم پشت به نوید و هر دو نگاهمون به درب ورودی بود که اگه کسی اومد خودمون رو به خواب بزنیم و تکون نخوریم
زیر خنکای کولر شلوارم رو کشیدم پایین و کونم رو گذاشتم توی بغل نوید و پتو رو تا گردنم کشیدم بالا و خودم رو کمی به عقب هول دادم تا قشنگ به نوید بچسبم ،نوید اما منو به جلو هول داد تا بتونه با دستش کیرش رو خیس کنه ،با دستش پتو رو کنار زد و دستش رو آورد نزدیک دهنش ،همون لحظه الی اومد و مارو توی اون حالت دید،از اون موقع دیگه الی کون منو پاره کرد انقدر اذیتم کرد و همیشه تهدیدم میکرد که به بابا میگه و منم همیشه مجبور بودم کوتاه بیام

خلاصه گذشت،چند باری با پیشنهاد نوید که می‌گفت بریم الی رو اذیت کنیم مخالفت کردم و سعی کردم بپیچونمش اما دیدم خیلی اصرار میکنه
گفتم ول کن دیگه چقدر میگی ،نوید گفت نیا اصلا من خودم میرم ،منکه اصلا انتظار نداشتم خودش بره همینجور نگاهش کردم اونم سرش رو انداخت پایین و رفت توی اتاق الی، چند دقیقه بعد صدای جیغ و داد آبجیم بلند شد و منم رفتم داخل دیدم نوید خواهرم رو بلند کرده و گذاشته روی شونش بعد مثل کشتی کج کارها کوبیدش به تخت الی هم یه متر بلند شد و دوباره افتاد روی تخت و با دستش کمرش رو گرفت و به حالتی که انگار نفسش بالا نمیاد داشت به خودش می‌پیچید که من داد زدم چکارش کردی عوضی ،سریع خودم رو به الی رسوندم کمرش رو مالیدم و ازش پرسیدم خوبی ،کمی آروم تر شد و گفت آره نوید هم نزدیک شد و دستش رو گذاشت روی کمر الی و پرسید کجات درد گرفت. الی گفت کمرم رگ به رگ شد ،نوید کمی دستش رو بالا پایین کرد و گفت ببخش بخدا قصد نداشتم بهت صدمه بزنم ،الی هم با ناز و عشوه کاملا دمر شد و گفت اشکال نداره فقط یکم کمرم گرفته ،من گفتم بزار من برات بمالم آبجی، بعد دست نوید رو پس زدم و شروع کردم به مالیدن و به نوید گفتم مرد حسابی آخه این چه کاری بود تو کردی نمیگی یهو کمرش بشکنه مگه اندر تیکر گیر آوردی که اینجوری فن میزنی بهش،
نوید هم گفت نه( مندی رُز) پیدا کردم،الی زد زیر خنده و گفت واقعا! نوید گفت آره بخدا هر وقت مندی رز رو میبینم یاد تو میوفتم،(مندی رز یه کشتی کج کار زن که خیلی خوشگل و سکسیه)
الی قند توی دلش آب شد و گفت چه جالب اصلا دقت نکرده بودم راست میگی شبیه منه،با این حرف الی، نوید کمی جابجا شد و گوشیش رو در آورد و چندتا از عکس های مندی رز رو نشون الی داد و گفت آینه ها ببین چقدر شبیه‌ خودته. الی گفت اره فیلم هاش رو بهزاد (یعنی من) نشونم داده ،نوید هم گفت صب کن یه فیلم داره اونجا عین خودته،پلی کرد و گوشی رو داد دست الی و خودش هم اومد چرخید کنار من نشست و من رو کنار زد و گفت ول کن بابا تو بلد نیستی بمالی اینجوری که نیست اگه کمر رگ به رگ بشه باید از بالا تا پایین کمر رو رگ گیری کنی
نوید تخم سگ فک کرده من خرم به بهونه رگ گیری داره از بالا تا پایین کمر آبجیم رو میماله ،الی هم آنقدر خنگه نمی‌فهمه نوید داره باهاش لاس میزنه منم هی میخواستم یه چی بگم اما نمیشد نمیدونم چرا اما انگار دهنم بسته شده بود یکی دوبار گفتم اجازه بده من خودم میمالم اما الی گفت تو دست هات زور نداره بزار نوید داره بهتر میماله
منم کلافه شدم دیگه دهنم رو بستم اما بدجور حرکتشان روی مخم بود
نوید که دید الی چراغ سبز نشون داده گفت اگه سختت نیست بزار بیام روی پات بشینم بعد ماساژ بدم اونجوری مسلط ترم ،الی گفت هرجور راحتی فقط یه کاری کن دردم بیوفته
همزمان که نوید داشت جابجا میشد با یه صدایی که انگار خیلی خوشحاله ،گفت چشم حتما الان یه کاری میکنم همه درد هات فراموشت بشه
نوید رفت پشت آبجیم و نشست روی پایین کون الی و شروع کرد ماساژ دادنِ کمرش و هرچی جلو تر رفت بیشتر نزدیک کون الی شد و هر بار به بهونه اینکه دستش رو به سر شونه الی برسونه پایین تنش رو می‌چسبند به کون آبجیم
راستش کون الی خیلی بزرگ بود و نوید هم سعی می‌کرد با فاصله این کار رو انجام بده اما با این حال بخشی از بدن نوید با لپ کون آبجیم در تماس بود و پس از هربار برخورد الی بیشتر کونش رو میداد بالا تا سطح تماس با بدن نوید بیشتر بشه ،نوید هم که دیگه میدید الی اینجوری خودش رو در اختیارش گذاشته ترسش ریخته بود و با جرأت تمام داشت کیرش رو می‌مالید به کون آبجیم ،نوید از بابت من خیالش راحت بود خب هرچی باسه من چاقالش بودم و قبل تر هم وقتی که موقع خواب با سوراخم بازی می‌کرد کم و بیش از از مامانم و آبجیم یه حرفایی میزد و سوال هایی میکرد منم خیلی جدی بهش فکر نکرده بودم چون نوید که عمرا نمیتونست به مامانم فکر کنه چون اصلا جراتش رو نداشت و در مورد الی هم همیشه فکر میکردم الی به هیچ عنوان توی این فازها نباشه ،اما وقتی دیدم آبجیم اینجوری خوابیده زیر نوید و کونش رو در اختیارش قرار داده ،ترس تمام وجودم رو گرفت و با خودم گفتم نوید که منو کرد الانم که دیگه استارت کردن خواهرم رو زده و قطعا چند وقت دیگه حتما مامانم رو هم میکنه
یه نگاه به الی کردم دیدم سمت چپ صورتش رو گذاشته روی تخت و چشم هاش رو بسته و غرق لذته و پس از هربار که نوید میاد جلو و میره عقب،صدای ناله کوچیک آبجیم شنیده میشه ،دیگه رسما داشتن از روی شلوار با هم حال میکردن و انگار نه انگار که من اونجام کاملا عصبی شده بودم اما انگار چیزی نمیتونستم بگم،از اینکه اینجوری من رو نادیده گرفتن و خر حسابم کردن داشت گریم می‌گرفت بلند شدم برم بیرون تا دیگه بیشتر ازین تحقیر نشم نزدیک درب اتاق که شدم الی گفت در رو هم ببند،
وای خدا مگه میشه یعنی چی ،مگه من دسته خرم که اینجوری باهام رفتار کردن،در اتاق رو محکم بستم و اومدم بیرون رفتم دستشویی و زدم زیر گریه ،با صدای بلند گریه کردم و شیر آب رو باز کردم تا صدای گریه ام رو نوید و الی نشنوند
کمی آروم تر که شدم اومدم بیرون خواستم برگردم توی اتاق پیش الی و نوید پشت در که رسیدم با خودم گفتم نکنه اگه در رو وا کنم با یه صحنه ناجور مواجه بشم ،نکنه نوید داره آبجیم رو میکنه ،اگه در رو وا کنم یه وقت بد نباشه،توی همین افکار بودم صدای ناله یا لذت بردن الی رو شنیدم که با عشوه و افاده می‌گفت آخيش آره همین‌جاست، نوید هم گفت آها الان بهتری عزیزم الی هم با ناز و عشوه می‌گفت آره عزیزم خیلی بهترم
وای خدا سرم گیج رفت یه لحظه،داشتم سکته میکردم آخه این دیگه چه وضعشه یعنی چی تا دیروز که همه چی عادی و طبیعی بود رابطشون عین دو تا خواهر برادر بود چطوری یهو اینجوری شدن،پیش خودم گفتم نکنه من نفهم بودم تا حالا متوجه نشده بودم
رفتم توی گذشته و دونه دونه اتفاق های قبل رو که بین منو الی و نوید افتاده بود رو بررسی کردم و اینبار با دیدِ الان بهشون نگاه کردم و دیدم بعله ،من چقدر ابله بودم که تازه فهمیدم
یاد تابستونها که میرفتیم روستای پدری نوید و چند وقت میموندیم افتادم که سه تایی رفتیم باغ و بعد از مدتی من اونارو گم میکردم ،تازه فهمیدم که از عمد من رو گم میکنند،یاد بازی های قایم موشکمون که همیشه من چشم میزاشتم و نمیتونستم پیداشون کنم
مغزم منفجر شد که نوید و الی چقدر عوضی بودن و من چقدر خنگ بودم
حالم خراب شد و خواستم در رو وا کنم و هرچی از دهنم در میاد بهشون بگم که صدای نوید منو منصرف کرد
نوید داشت به الی می‌گفت که الان بهزاد میاد یهو بد میشه و الی در جواب گفت نه نگران نباش اون دیگه نمیاد نترس،نوید گفت بزار برم ببینم کجاست
تا اومدم به خودم بیام نوید در اتاق رو باز کرد و منو دید که پشت در ایستادم ،کمی جا خورد و گفت تو اینجایی گفتم آره، الی از داخل اتاق صدام کرد و گفت برو از میز آرایش یه کرم بیار تا نوید کمرم رو ماساژ بده
منم گفتم به من چه من نمیرم ،الی داد زد و گفت وایسا بابا بیاد بهش میگم پوستت رو بکنه ،من گفتم مگه چکار کردم ،گفت ببین من رو به چه روزی انداختی با تعجب گفتم من کردم مگه نوید کرد، گفت باشه امروز نوید کرد دیروز چی ،روزهای قبل چی صبر کن انقدر ازت دارم که به بابا بگم تا پدرت رو در بیاره
کلافه بودم بدتر شدم و گفتم برو بابا به من چه اصلا خودت برو وردار من نمیارم ،بلند شد و رفت سمت میز آرایش مامان و بعد گفت ببین اگه من یه کاری نکردم پلی استیشن ت رو بابا جمع کنه صبر کن،الی اومد نزدیکم شد و توی گوشم گفت اگه به بابا نگفتم با نوید چکار میکردید، فقط صبر کن بابا بیاد.
الی نقطه ضعف های منو خوب بلد بود و میدونست که من نمیتونم در مقابلش مقاومت کنم و از طرفی بابام هرچی الی می‌گفت رو باور می کرد و به بی‌رحمانه ترین شکل ممکن منو تنبیه میکرد
با بغض فراوان گفتم چه ربطی داره آخه مگه من کاری کردم بابا تو خودت با نوید شوخی کردی حالا چرا انداختی گردن من ،چرا پلی استیشن من باید جمع بشه ای خدا
الی کرم به دست از جلوی من عبور کرد و به سمت اتاق رفت و گفت هیچ ربطی نداره عزیزم من فقط میخوام حالت رو بگیرم ،دست نوید رو گرفت و رفت داخل اتاق و در رو بست
اینجا دیگه بغضم ترکید و رفتم پشت در با گریه گفتم یعنی چی چه ربطی داره برای چی میخوای حالم رو بگیری مگه چکار کردم از داخل داد زد و گفت فایده نداره تا صبح هم گریه کنی نظرم رو عوض نمیکنم
این حرف های آخر الی دیگه پارم کرد نشستم روی زمین و پاهام رو کوبیدم به زمین و با گریه گفتم ای خدا عجب گیری کردیما خب باشه ببخشید غلط کردم،هیچ صدایی از داخل نیومد و دوباره گفتم الی با تو بودم ببخشید غلط کردم ،دوباره جواب نداد و این بار با استیصال گفتم الی جواب بده تورو خدا دارم میگم باشه ببخشید غلط کردم
الی گفت درو باز کن بیا داخل،در رو باز کردم و رفتم پیش الی،همینطور که داشتم اشکهام رو پاک میکردم گفتم چیه گفت پاهام رو لیس بزن هروقت که تمیز شد اون وقت میبخشمت،یه نگاه به نوید کردم که کنار تخت ایستاده بود و به الی گفتم آخه، الی با تحکم بیشتر گفت آخه نداره بدو ببینم توله سگ،در ناراحت ترین حالت ممکن رفتم سمت پاهای آبجیم و صورتم رو بردم نزدیک و اول از انگشت هاش شروع کردم به لیس زدن و بعد از اینکه خوب لای انگشت هاش رو تمیز کردم اومدم سمت کف پاهاش و حسابی لیس زدم ،سرم رو آوردم بالا و گفتم خوبه،
الی گفت خب باشه این بار رو بخشیدم اما اگه دوباره تکرار کنی بخشش در کار نیست
گفتم باشه،الی گفت خب حالا پاشو خودت رو جمع و جور کن تا کارمون تموم نشده اینجا نیا ،گفتم چشم و بلند شدم رفتم صورتم رو آب زدم و کمی آروم تر شدم رفتم سراغ بازی ،
چند دقیقه بعد نوید در رو باز کرد و یه سر و گوشی آب داد و دوباره رفت داخل
کمی بعد نزدیک در شدم و صدای الی رو شنیدم که می‌گفت خیالت راحت بهزاد جرأت نمیکنه در رو باز کنه.
خیلی دلم میخواست ببینم دارن چکار میکنن
میز آرایش یه صندلی کوچیک داشت آوردم و گذاشتم جلوی در و آروم رفتم روی صندلی و از قسمت بالای در که شیشه ای بود داخل رو نگاه کردم
نوید توی همون حالت که داشت الی رو ماساژ میداد بود اما این بار فقط کمی شلوار آبجیم رو کشیده بود پایین و داشت با کرم کون الی رو می‌مالید ،خیلی ترسیدم هم از اینکه چرا اینا انقدر با هم رله شدن، هم اینکه نکنه یهو الی من رو ببینه و پدرم رو در بیاره.

میخواستم برم داخل بگم آخه این چه مالیدنیه اینجوریش رو دیگه ما ندیدیم ،اما ترسیدم با برخورد تند الی مواجه بشم با خودم گفتم قطعا این کار براشون عادیه و احتمالا همینجا به اتمام میرسه و قطعا لازم نیست فکر بد راجع به آبجیم و نوید بکنم
توی همین افکار بودم که نوید شلوار آبجیم رو کلا کشید پایین و لای کون الی رو باز کرد و خواست کرم رو بریزه لای کونش،من پیش‌بینی کرده بودم و منتظر این اتفاق بودم اما وقتی با چشمای خودم دیدم هم باورم نمیشد
الی مانع نوید شد و نذاشت کرم رو خالی کن لای کونش،دستش رو رسوند به نوید و دستش رو برد لای موهای نوید و بعد از کمی نوازش، نوید رو به سمت سوراخ کون خودش هدایت کرد،
نوید کل پهنای کون آبجیم رو لیس زد،از کپل ها شروع کرد و با چاک کون رسید و آخر سر هم زبونش رو رسوند به سوراخ کون ابجیم،این رو از حالت الی فهمیدم که دست هاش رو چنگ میزد توی ملافه و کونش رو به سمت بالا قمبل میکرد
تاب دیدن چنین صحنه ای رو از آبجیم نداشتم و واقعا برام سخت بود اما هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم
یه مسئله ای که برام خیلی عجیب بود این بود من بیشتر از اون دوتا خجالت میکشیدم و دلم میخواست صحنه رو ترک کنم در صورتی که باید میرفتم داخل و آبجیم رو از زیر دست اون نوید عوضی میکشیدم بیرون اما یه حسی مثل خجالت یا کم رویی یا نمیدونم چه اسمی روش بذارم،مانع از ورود من به داخل اتاق میشد
چند بار از روی صندلی اومدم پایین و دوباره رفتم بالا اما دفعه آخر دیدم نوید انگشتش رو فرو کرده توی کون آبجیم و الی کونش رو داده بالا و از حالت صورتش مشخص بود که خیلی داره لذت میبره ،
یاد خودم افتادم که چجوری با همین کارها کونیه نوید شدم توی دلم به الی گفتم برو که دهنت سرویسه از فردا تو هم میشی کونیه اقا نوید ،والحق که نوش جونش چنین کون خوشگل و سفیدی که زیر دستش افتاده چونکه نوید جدای از جذابیت و خوشتیپی بسیار آدم با حوصله و کار بلدیه ،یه جوری کون رو نوازش میکنه که ادم به التماس میوفته و میگه فقط بکن توش،الی هم دقیق مثل من قافیه رو باخته بود و دلش میخواست نوید زودتر کارش رو بسازه
.کمی از دلهره و اضطرابم کم شد اما دیگه نتونستم ببینم خواستم بیام پایین که نوید از روی آبجیم بلند شد یه لحظه ترسیدم فکر کردم می‌خواهد بیاد بیرون اما شلوارش رو کشید پایین خوابید روی آبجیم و کیرش رو آروم تنظیم کرد روی کون الی و بعد خودش خوابید روی آبجیم
کنار گوش الی کمی حرف زد و الی هم با دلبری گوش خودش رو به صورت نوید می‌مالید و ناز میکرد،راستش با دیدن این صحنه کمی حشری شدم و از اون پوزیشن خوشم اومد
نوید با عقب و جلو کردن خودش روی کون آبجیم سعی داشت آروم کیرش رو وارد کون الی کنه حس کردم سر کیرش رو روی سوراخ الی تنظیم کرده و داره یواش فرو میکنه،این رو از تغییر حالت چهره الی فهمیدم ،نوید دیگه خودش رو عقب نکشید و داشت آروم خودش رو به سمت جلو هل میداد، الی دستش رو آورد عقب و گذاشت روی رون نوید ،تا بتونه فشار های نوید رو کنترل کنه تا مبادا به یکباره کیرش رو فرو کنه داخل،هرچند نوید بسیار پر حوصله و آروم به کارش ادامه می‌داد
گاهی حتی الی با تغییر جای دستش روی رون نوید،بهش می‌فهماند که اجازه داره بیشتر فرو کنه،نوید با فهمیدن این موضوع بیشتر دل و جرأت پیدا کرد و کیرش رو بیرون کشید و کون آبجیم رو با کرم چرب کرد و دوباره کیرش رو فرو کرد توی کون الی
این بار بی پروا تر مشغول شد و البته راحت تر وارد کونش شد ،کمی عقب جلو کرد تا الی با صدای بسیار خفه در حالی که داشت از شدت حشر منفجر میشد از نوید خواست که بیشتر ازین فشار نده و تا همینجا فقط کیرش رو فرو کنه
نوید هم فقط تا همین اندازه کیرش رو فرو میکرد و کم کم تلمبه هاش یه ریتم تند تری گرفت و صدای ناله های الی هم بلند شد نوید هم که دیگه به انتهای سکسش داشت نزدیک میشد بدنشو منقبض می کرد و با دستهاش موهای الی رو گرفته بود و می‌کشید الی هم دیگه صداش رو آزاد کرده بود و با شدتِ تلمبه های نوید هماهنگ شده بود و اتاق رو روی سرش گذاشته بود
نوید کنترل ضربه هاش از دستش خارج شد و چند ضربه محکم به کون آبجیم زد که با جیغ وحشتناک الی هردو از جا پریدیم ،نوید از روی کون آبجیم و من از روی صندلی
دیگه من جرات نکردم برگردم و قید دیدن سکس آبجیم و نوید رو زدم و رفتم توی حیاط

بعد چند دقیقه نوید اومد بیرون و با دست باهام بای بای کرد و رفت ،حرکتش خیلی معمولی مثل همیشه بود و انگار که همه چی سر جای خودشه
رفتم داخل منکه به هیچ وجه جرأت روبرو شدن با الی رو نداشتم و یه جورایی حس میکردم انگار من کار بدی انجام دادم ،با خودم کلی کلنجار رفتم که بابا من که کاری نکردم، اون بوده که با نوید سکس کرده ،اما نمیدونم چرا این موضوع انقدر برام آزار دهنده بود و پذیرفتنش غیر ممکن
چند روزی از نوید و الی دوری کردم و ندیدمشون و هربار که نوید میومد خونمون با خودم میگفتم که ای بابا دوباره اومدن سکس کنن اما
ادامه دارد

نوشته: Advocate


👍 43
👎 17
122001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

958003
2023-11-15 00:08:17 +0330 +0330

جقی

1 ❤️

958007
2023-11-15 00:19:36 +0330 +0330

چاخان نمیخونم

1 ❤️

958020
2023-11-15 00:41:51 +0330 +0330

خودت به راه راست هدایت شو چون از دست بقیه خارجه

1 ❤️

958025
2023-11-15 00:47:56 +0330 +0330

ی باره والده محترم را هم میدادی به نوید می کرد تا این اثر هنری ارزنده به جلد دوم نکشه.اقای کوس دست

2 ❤️

958027
2023-11-15 00:50:16 +0330 +0330

فدای کوس و کون مامیت . بنویس

0 ❤️

958031
2023-11-15 01:15:10 +0330 +0330

عالی بود ایول. میشه باهات آشنا بشم.؟

0 ❤️

958032
2023-11-15 01:15:54 +0330 +0330

من خودت رو میخام جیگرم.

0 ❤️

958072
2023-11-15 07:13:22 +0330 +0330

داری مینویسی دستت از رو کیرت بردار

1 ❤️

958084
2023-11-15 08:34:41 +0330 +0330

ادامه داستان مامانم خوابید به نوید داد

0 ❤️

958094
2023-11-15 10:31:37 +0330 +0330

محشر بود

2 ❤️

958098
2023-11-15 10:57:15 +0330 +0330

دیدن سکس خواهر خیلی خوبه. منم زمون بچگی چنباردپیده بودم کون دادن ابحیمو

3 ❤️

958115
2023-11-15 15:06:26 +0330 +0330

آخه چقدرکسشعربابا

0 ❤️

958133
2023-11-15 19:02:27 +0330 +0330

ننویس کصکش.اولش رو خوندم.وقتی تو کونی باشی ابجیتم همین میشه

1 ❤️

958149
2023-11-15 22:47:09 +0330 +0330

داستان که چرت ، ولی بدبخت ترین و تو سری خور ترین های هر جامعه‌ای معمولا کونی جماعت ، تو کشورهای مثلاً مدرن هم آمار خودکشی و … مال همجنسگرایان هست و متأسفانه بد روزگار مال اوناس
، یه جوری هست که انگار دیگران سوار کارن و اونا هم باید اطاعت کنن ،
و این خیلی بد هست و بازار سواستفاده هم گرم ، و شرایط گی خیلی بدتر از لزبین ها هست .

1 ❤️

958152
2023-11-15 23:08:18 +0330 +0330

پاهات میکوبیدی زمین گریه میکردی؟
چاقال مگه طفل شیشه سالی‌ای!!
کیرم تو داستان کصشرت

0 ❤️

958191
2023-11-16 00:47:58 +0330 +0330

عالی بود لذت بردم😍☺️👏👏👏

4 ❤️

958238
2023-11-16 03:51:14 +0330 +0330

با کرم کم جق بزن اسگل ننت میفهمه

1 ❤️

958344
2023-11-16 18:41:41 +0330 +0330

اگه از دادن اجیت لذت میبری و خودتم به پسره میدی که هیچی اگه نه
یبار که داره اجیتو میکنه فیلم بگیر اونوقت توام ازشون اتو داری اونا دیگه بردت میشن توام اجیتو بکن

3 ❤️

958397
2023-11-17 01:35:42 +0330 +0330

عالی بود ولی جا داره بهتر شه

3 ❤️

958441
2023-11-17 05:28:00 +0330 +0330

يه برنامه بچين بياييد پيش من تا هر سه تاتونو بكنم

0 ❤️

958472
2023-11-17 10:17:38 +0330 +0330

شرایط حال حضوری دایرکت

0 ❤️

958615
2023-11-18 12:27:19 +0330 +0330

با سلام خدمت شما نویسنده محترم و همه دوستان گرامی و بروبچ گل سایت که صادقانه من اندازه برادرم دوستتون دارم و بعنوان داداشیام بهتون نگاه میکنم♥️♥️♥️ این وسط شما هم صاحب یه آجی کوشمولوی افغانی خوشمل 🙋‍♀️، با نمک🙆‍♀️و دوست داشتنی شدین 🧚‍♀️(ایشالله به پای همدیگه پیر بشیم )😎

اما میایم روی نقد این داستان
متاسفانه این داستان صاحب یک سوژه عالی هست که جای کار پتانسیل خیلی زیادی داره اما نویسنده محترم بواقع ( خیلی عذر میخوام بلانسبت همه عزیزان ، روم به دیوار ) ریدن تو سوژه و با اصرار عجیبی که بر انعکاس حرکات بچگانه راوی داستان از یک طرف و برخورد لجبازانه ، خنک و توام با رفتاری سبکسرانه و جلف خواهرش از طرف دیگه که که بهیچوجه زمانبندی منطقی نداره (

و همیشه یا ما واحد اونا بودیم یا اونا میومدن واحد ما
البته از وقتی که خواهرم الی بزرگ تر شده بود و کلا اتاق من رو صاحب شده بود، من بیشتر خونه نوید اینا بودم و سعی می کردیم الی رو راحت بزاریم تا درسش رو بخونه [ آخه تو کدوم خراب شده ایی خواهر بزرگتر اطاق نداره اونوقت داداش کوچیکتر اطاق داره و خواهر بزرگتر میاد اطاق برادر کوچکتر رو اشغال میکنه در ثانی انگار فرمودین خواهرتون 3 سال از شما بزرگتره اونوقت شما میگین از اون موقع که بزرگتر شد این جمله معمولا از طرف بزرگتر برای کوچکتر اطلاق میشه مگر اینکه بپذیریم والدین شما پت و مت هستن )،راستش خیلی سگ اخلاقه و من مثل سگ ازش حساب میبرم،( راستش خیلی برای من منطقی نیست که یک دختر بتونه داداش رو که 16 ، 17 ساله است کتک بزنه و چنین برادر و خواهری بیشتر از اونکه اطاعت برادر کوچکتر از روی ترس باشه ، از روی علاقه و احترام هست )
اخه عوضی هرچی که دلش میخواست به بابام میگفت و اونم باور میکرد ( انگار بابای شما بلانسبت یه دراز گوش بی منطق هست وگرنه همه پدرها با دختراشون رابطه نزدیکتری دارن ولی این دلیل نمیشه پسرهای خونه رو خوار و خفیف کنن مگه شما بچه یتیم بودین یا ایشون ناپدری شما بوده ؟ راستش با این تعاریفی که کردین پدر و خواهرتون شما رو شکنجه اونم از نوع دارک وب میکردن انگار شما زیادی فیلمهای پورن ارباب و برده نگاه میکننین و یا خیلی علاقمند به این سناریو هستین ) و میزد دهنم رو سرویس میکرد یه جورایی رگ خواب بابا توی دستاش بود مثل همه دختر ها ( والا منم دخترم ولی از این رفتارهای تلویزیونی و تو فیلمی با داداشمون نمیکنیم و من شدیدا از داداشم حساب میبرم و بارها داداشم منو تنبیه کرده و حتی کتک زده تازه من دختر کوچیک خونه که هستم هیچ بچه ته تغاری خانواده هم هستم و بابا جونم هم خیلی منو دوست داره و منو آبجی کوچولوم یا شاه زن بابا صدا میزنه ولی احترام داداشمو هر سه تا خواهر داریم و باباجونم هم همیشه وسط رو میگیره و از هیچکدوممون جانبداری کورکورانه نمیکنه )اما الی از این موضوع سو استفاده هم می کرد مثلا به زور میگفت باید جورابش رو در بیارم یا اتاق رو که خودش به هم ریخته رو من تمیز کنم ( با عرض معذرت جناب پرنس چارلز عزیز اون دختری که اطاقش بهم ریخته و شلخته باشه باید ببرین پیش روان پزشک چون احتمالا بیماری روحی داره وگرنه ویژگی عادی و متدوال دخترها خصوصا دخترهای بالغ که بالای 15 سال دارن نظم و انضباط هست و هیچوقت شلوارشون رو پرت نمیکنن یکطرف و چه میدونم مثل آقایون که لنگه جورابشون رو از در یخچال باید پیدا کنی ، لنگه دیگه اش رو از تو کولر ، مثل داداش من که وقتی با دوستاش یکشب میرن خونه باغمون ، صبح روز بعد انگار یک سپاه مهاجم خونه رو مورد تاخت و تاز قرار دادن و معمولا تا دو سه روز من باید بشورم و جمع کنم تا برسونمش به شرایط پیش از اتراق جمع مغولها اونم برای یکشب تو خونه باغمون و اینکه شما اطاق یه دختر 18 ، 19 ساله رو تمیز کنین اونقدر مضحک هست که دنبال ماهی تو زمین شخم زده بگردین ) و از خرید های کوچیک و بزرگ خانم تا دستورات ملکه الیزابت که، یالا من لواشک میخوام برو بخر ،( عذر میخوام این تعاریف شما مناسب سن یه دختر حداکثر 11 ساله است که لواشک میل کنن و بگن یالا من لواشک میخوام ، من لواشک … نه یه زن حدود 20 ساله که میتونسته حتی مادر باشه تو این سن ) من میگفتم لامصب الان دیر وقته و سوپری اون سر شهر که،به خرجش نمی رفت و میگفت یالا همین الان برو
بیشتر اوقات میرفتم ولی گاهی که حال نداشتم و نمیخواستم برم ،اول خیلی اروم میگفت تا شماره سه باید رفته باشی ،یک یکو نیم دو دو و نیم ،من با کلی غر زدن بلند میشدم و میرفتم( برادر انصافا این چرت و پرتهایی که شما گفتین لایق گیس یه دختر 20 ساله هست ؟ که اینطور رفتار جلف و بچه گانه ای داشنه باشه ؟ ) ،یه بار که خیلی رو مخم بود بهش گفتم اگه تا صد هم بشماری من نمیرم وقتی که عدد سه رو گفت رفت پایین پیش بابا و چند دقیقه بعد بابام اومد با کمربند منو زد،هرچی گفتم چرا میزنی نگفت ( بابا این منزل شما عجب سیرکی هست و انگار پت و مت پیش خانواده شما یه پا فیلسوف هستن مگه میشه بابات از در بیاد کتکت بزنه بعد اصلا خودش ندونه چرا میزنه و صرفا بدستور خواهرت ، مگه بابای شما خدای نخواسته شعور و منطق نداره که افسارش دست یه دختر جلف ، سبکسر ، شهوتی و تو یک کلمه جنده آپارتی هست ) ،آخرش با وساطت مامانم بی خیال شد و رفت پایین منم هرچی به الی گفتم چی گفتی مگه به بابا نامرد ،با یه حس غرور و تکبر خیلی پیروزمندانه گفت ؛فعلا بلند شو برو واسم خرید کن تا دوباره به بابا نگفتم،( بابا این خونه شما انگار منزل باتیاتوس هست و بابای شما هم‌نقش همون دکتوری رو داره ، مامانتون هم نقش خانم باتیاتوس و آبجیت هم نقش اون خانمه دوست زن باتیاتوس رو داره که در همون اوایل فیلم طی یگ پارتی به رحمت حق شتافت ) داشت گریم می‌گرفت از این همه بی رحمی با بغض گفتم آخه مگه من چکار کردم تو چی گفتی به بابا ( بهش نگفتی : تو بدی ، بدی ، بد ؛ تف الهی که توش غرق بشی دختر بد )
دوباره با همون بی محلی و غرور گفت این دفعه اگه از دستورات پیروی نکنی ( دستور میدم گایوس سر از تنت جدا کنه ) یه چیزی میگم که سرت رو ببره ( بهش میگفتی مگه سر دولم رو ببره ) ،اینجا دیگه بغضم ترکید و گفتم خیلی نامردی و بلند شدم پولی رو که گذاشته بود روی میز برداشتم و خواستم بزنم بیرون تا براش خرید کنم که صدام کرد گفت بیا،الی روی تخت دراز کشیده بود و پاهای بلند و کشیده ش رو گذاشته بود روی میز کنار تخت ،دستش رو آورد بالا و از مچ خم کرد و گفت دستم رو ببوس اول،معمولا ازین کارا میکرد البته زمانی که من یه اشتباهی میکردم و یا یه خواسته ای دارم، این بار اما برام خیلی زور داشت هم کتک خورده بودم هم باید میرفتم خرید هم دستش رو ماچ میکردم،کمی تعلل کردم و دوباره خواستم ایستادگی کنم در مقابلش اما یاد کمربند بابا و تهدیدات الی افتادم و بی خیال شدم و خم شدم و دست الی رو بوس کردم و چرخیدم که خارج بشم صدام زد و گفت کجا،با کلافگی گفتم میرم خرید کنم دیگه ،گفت برگرد باید پاهام رو بوس کنی ( خدا وکیلی اینی که گفتی یعنی چه ؟ این دختره یا جنده ؟ ) ،دیگه نزدیک بود از کوره در برم ،صدام رو بردم بالا و گفتم بس کن دیگه تو ام شورش رو در اوردی،الی با خشم گفت چی گفتی ؟پررو شدی، برم دوباره بابا رو بیارم پوستت رو بکنه،میخای بگم با نوید داشتید چکار میکردید،( داداش گلم اگه یه خواهر چنین چیزی ببینه از دو حال خارج نیست یا همون اول به مامانش میگه و آب رو تو کرت آخر میذاره ، یا اینکه کلا ندید میگیره و طوری وانمود میکنه که اصلا انگار ندیده و دیگه بعید هست بخواد هر دقیقه به رو برادرش بزنه چرا اگه سیگار کشیده بودی ، در حین عشق بازی با یه خانم دیده بودت یا از این دست خلافها آره کاملا درست بود ولی نه اینکه شما مخرج محترمتون رو در اختیار یک غریبه قرار داده باشین دیگه بقیه اش رو هم بی خیال میشم ) این رو که از دهن الی شنیدم داغ شدم زبونم بند اومد و هیچی نگفتم ،از قیافم که مثل موش شده بودم فهمید که حساب کار دستم اومده و گفت حالا مثل یه بچه حرف گوش کن پاهامو لیس بزن ،گفتم تو که گفتی بوس کنم،الی گفت اون واسه زمانی بود که هنوز پررو بازی در نیاورده بودی ،یالا ببینم،توی دلم به خودم و شانسم لعنت فرستادم و دولا شدم و پاهای الی رو بوس کردم و گفتم اینجوری خوبه ،داد زد و گفت لیس بزن گفتم،مجبوری کمی زبونم رو لای انگشت های لاک زده آبجیم کشیدم و کمی هم کف پاش رو لیس زدم تا راضی شد و گفت خوبه، حالا برو گمشو)
بعنوان مثال پاهامو زدم به زمین دیگه اونقدر مغلطه کردن که تبدیلشون کرده به دو تا شخصیت کمدی

2 ❤️

958673
2023-11-19 00:25:00 +0330 +0330

امدم منتطقی گند بزنم بهت کامنتارو خودم دیدم زحمتش یکی با آیدی mimi1368کشیده دیگه ماهرچی بگیم کم گفتیم دیوث مگه یه پسر با این سنی تو میگی پا میکوبه زمین تو خودت خری که فکر میکنی دیگرانم مثل خودتن کمتر فیلم پورن ببین دستاتم کچ بگیر فعلا از جق زدن دور باشی شاید اون مغز کیریت درست شه اینی تو تعریف کردی یه جاش راست بود اونم کونی بودن خودته اونم نه یه بار دو بار از بچگیت تا الانت

1 ❤️

959213
2023-11-23 12:07:34 +0330 +0330

داستان های مازوخیسم یک پیمانه و منطق دارند . این چیزی که تو نوشتی بی منطق و بی پیمانه ست و دز مازوخیسمشم بالاست . اوردز کردیم . ای کیرم تو مغزت

0 ❤️

959428
2023-11-25 01:50:57 +0330 +0330

این فیلم نامه بود یا داستان

0 ❤️

959998
2023-11-29 13:07:41 +0330 +0330

عالی بود بهزاد
پیام بده چنتا سوال دارم

0 ❤️

960015
2023-11-29 18:36:44 +0330 +0330

ادامه بذار منتظرمممممم

0 ❤️

960435
2023-12-02 19:07:05 +0330 +0330

یه بکن واقعی تو این شهوانی پیدا نمیشه بیاد کون مارو جر بده
بابا یه واقعی پیدا شه منو بکنه

1 ❤️

974134
2024-03-07 16:12:07 +0330 +0330

خوش بحال نوید خودت هم باید کون خواهرت بذاری

0 ❤️

979924
2024-04-16 03:29:36 +0330 +0330

خب چرا خودت خواهرتو نمیکنی سلطان

0 ❤️

979928
2024-04-16 03:43:43 +0330 +0330

چرت

0 ❤️