نگین و کاوه

1402/12/27

+هاج و واج نگاش میکردم
چی داره میگه
مگه میشه کسی از شلاق خوردن کف پاهاش لذت ببره و خودش بخواد
_ببین مثلا این عکس خود پسره میخواست تنبیه هایی و روی پاهاش انجام بدم
+عکس و نگاه کردم پسره محکم بسته شده بود جوری که نمیتونست پاهاشو تکون بده
جلوی پاهاش هیتر روشن کرده بود و کف پاهاشو روغنی کرده بود
کف پاهای پسره سرخ شده بودن
+بلند شدم تو جنون داری …
_نه نگار این جنون نیست وایسا
+دوییدم سمت در که جلوم سبز شد
در و قفل کرد زورم بهش نمیرسید
_گفت گوش کن خودت مجبورم کردی
من هیچوقت با کسی که خودش نمیخواست این کارارو نمیکردم
+باشه در و باز کن میخوام برم و رفتم سمت در از پشت سر گفت باشه اومد سمت و تا اومدم برگردم از پشت دستامو گرفت و یه پارچه سفید و محکم گرفت جلوی دهنم
دیگه همه جا سفید شد و هیچی ندیدم
وقتی بیدار شدم دیدم
دیدم دور تا بازوها و دستام طناب بسته و پاهامم از رون جفت کنار هم بسته از مچ هم جفت کنار هم
وقتی بیرون بود و من کلید و پیدا کردم و اومدم سراغ انباری یه شلوارک و تاپ تنم بود
+چه غلطی میکنی کاوه بازم کن
_نگار آروم باش باور کن نمیخوام اذیتت کنم تو عصبانی بودی اگه اونجوری میرفتی به حرفام گوش نمیکردی مجبور شدم
آروم بلندم کرد تکیم داد به دیواره تخت
+کاوه با توام دهنمو باز کرده بودم و هر چرت و پرتی به نظرم میرسد میگفتم
_بسه نگار پشیمون میشی اینارو به من گفتی اونجوری که فکر میکنی نیس
+دید آروم نمیشم از توی کشو یه چسب مشکی پنج سانتی و آورد و با وجور تقلا کردنام دهنمو بست
_معذرت میخوام نگار امون نمیدی حرف بزنم
من از روز اولی که تورو دیدم به دلم نشستی
این که الان تو این حالتی برنامه ای نداشتم بابتش
البته که اون روز مهمونی سارا اینا پاهات بالاک های قشنگشون توی صندلات میدرخشیدن
و حواسمو جمع خودشون کرده بودن
ولی اصلا نمیخواستم به فوت فتیش فکر کنم چون خیلی وقته ترک کردم
الانم فقط میخوام نشونت بدم کاری که میکردم آزار نبوده و خیلیا خوششون میاد
اصلا شاید خودت خوشت بیاد
+با عصبانیت نگاش میکردم و تو اون لحظه ازش متنفر بودم
نشست پایین پاهام
یه صندلی گذاشت کنار تخت منو چرخوند سمت خودش نشسته بودم و یه آن دیدم پاهام تو دستشه
وحشت زده بودم وای میخواد چیکار کنه
همش فیلمی که یوتیوب یه بار به چشمم خورده بود میومد توی ذهنم
پسره اتوی داغ و میذاشت کف پای دختره و دختره محکم بسته شده بود و دست و پا میزد پسره بی دی اس ام داشت
قلبم داشت از جاش کنده میشد و همش اون فیلم میومد تو ذهنم خدایا نجاتم بده
از ترس چشامو بسته بودم که دیدم کف پام خیس شد
چشمامو باز کردم
باورم نمیشد این چه کاریه
کاوه داشت زبونشو میکشید کف پاهام
یه حس عجیب و تازه مور مور میشد بدنم ولی حالت نوازش بود و دوست داشتم …
کاوه تو خودش نبود انگار من نیستم و فقط اون و پاهای من تنهان
نگاش افتاد به چشمای متعجبم
با یه تاسفی گفت اینجوری نگام نکن خجالت میکشم حتما فکر میکنی دیوونم…
باز رفت سراغ کشو از شدت استرس داشت روح از تنم میرفت
اومد پشت سرم و دیدم همه جا تاریک شد و چشمامو بست
_نگام نکنی بهتره ازت خجالت میکشم
+اممم اممم میکردم دهنم بسته بود و نمیتونستم حرف بزنم
اینبار دیدم انگشتام…
انگشتامو مک میزد و قلقلکم میومد پامو میکشیدم ولی محکم نگه داشت و ادامه داد
صدای نفس زدنش و میشنیدم
پاهامو با بدنم چرخوند و خوابوندم روی تخت
_چسب دهنم و چشمامو باز کرد و گفت دیدی عجله کردی؟دردی داشت؟
منم که خوشم اومد ولی نمیخواستم به روش بیارم گفتم بازم کن بسه
_نه هنوز مونده
+چی مونده میخوای چیکار کنی😭😭
_چرا انقدر از من میترسی نگار؟من دلم میاد تو رو اذیت کنم؟
تو خودتم لذت میبری نبردی؟
+سکوت کردم یکمم اعتماد کردم
کف دستای بزرگ مردونشو میکشید کف پاهام
من بشدت قلقلکیم ولی از این قلقلک و از این اسارتی که کاوه منو توش انداخته بود خوشم میومد
پاهامو ماساژ میداد با دستاش
_چه پاها و لاک خوشگلی داری نگار
همینجوری پاهامو کج و راست میکرد و با دقت نگاهشون میکرد
داشتم یه جوری معذب و خجالت زده میشدم
صورتشو چسبوند کف پاهام
ته ریشاش قلقلکم میداد ولی دوست داشتم
همون موقع شروع کرد به حرف زدن
دیدی نگار دیدی اونجوری که فکر میکردی…
که دیگه نتونستم تحمل کنم و بلند بلند میخندیدم
_عع چی شد؟؟مثل اینکه این حرکتو دوست داری
+بین خنده هام گفتم نه کاوه نه خواهش میکنم
_باز ادامه داد و همزمان که دهن و صورتشو چسبونده بود کف پام حرف میزد
+هی وول میخوردم و دوتایی میخندیدیم
نفسم داشت میرفت که مکث کرد و میخندید
_حالا بزار ببینم میونه پاهات با انگشتام چجوریه
+پاهامو کشیدم سمت خودم
_عهههه پس خیلی خوبه جفت پاهامو گرفت و کشید سمت خودش و پشت به من نشست و پاهامو زد زیر بغلش
+نه کاوه لطفا باهات شوخی ندارم نکن
_چی گفتی؟نمیشنوم و تا اومدم دوباره جملمو بگم انگشتاشو چرخوند کف پاهام
وای نه دیوونه کننده بود انقدر پاهامو محکم گرفته بود که راه نجاتی نداشتم و فقط جیغ میکشیدم و میخندیدم
از کشو یه کیف درآورد و از داخل کیف یه دستگاه آورد بیرون که سیم و دوشاخه داشت
وحشت همه جونمو گرفته بود
فکر اینکه بخواد تجاوز کنه یا بیشتر به حریمم وارد بشه وحشت زدم کرده بود
به برق زدش و چسبوندش کف پام واااااای ویبراتور
میلرزید و قلقلکم میداد
از کف پام کشید به بالا تا رسید بین پاهام
یکم بین پاهامو باز کرد و گذاشت همونجا
فقط دست و پا میزدم و جیغ و هیچی نمیفهمیدم
_خوبیش میدونی کجاست؟اینکه کسی نیست نجاتت بده😂😈
خب یکم پاهات استراحت کنن بریم راند بعدی
+بعدی چی ولمممم کنننننن
_ولت نمیکنممممم
+دست و پامو داشت باز میکرد خوش حال شدم که تمومه
ولی به زور روی شکم خوابوندم روی تخت
زورم بهش نمیرسید
جیغ و دادام فایده داشت
از پشت دستامو بست و پاهام اورد پیش دستام(هاگتاید)
_به این بانداژ میگن هاگیتای دوست داری؟
وای وای پاهاشو ببین با هاگ تایم قشنگن و میدرخشن
+آییی دستممم روانی چرا انقدر محکم بستیم بازم کن
_محکم نبستم جیغ جیغو نشو
الان خوبیش اینه دیگه نمیبینی باهات چیکار میکنم
قرار بود کار دیگه ای کنم ولی…
دلم میخواد تو این حالت و قشنگی
حرفش قطع شد و باز پاهام خیس شدن با زبونش
میلیسید و انگشتامو مک میزد دیگه صدای ملچ مولوچش میومد
+بسهههههه ولم کنننننن
_به ضررته ولت کنم چون پارت بعدی مهربون نیست
+چی؟مگه چیه؟
پاهامو دوستاش چلوند و فشار داد و بلند شد
رفت
نمیدیدم کجاست و چیکار میکنه
تا اینکه
صدای زدن ترکه تو هوا رو شنیدم
+نههههه😭😭قول دادی آسیب نباشه
_نترس الانشم نمیزارم آسیب ببینی قرار نبود فلک کنم ولی پاهات با هاگ های خیلی قشنگن و انگار با زبون بی زبونی فلک طلب میکنن
آروم میزنم
+من تحمل ندااااارم
_هیییییس
+😭😭😭😫😩
ترکه رو از بالا به پایین و پایین به بالا میکشید کف پاهام و یدونه زد
وااااای چه سوزشیییی
_من تازه آروم زدم و یدونه زدم
یه آیینه آورد و گذاشت روبروم جوری بود که میدیدم خودشو و پاهامو
پاهامو توهم جمع کرده بودم و مچاله
پنجه پاهامو گرفت و کشید عقب تا کف پام صاف بشه و ترکش بشینه کفش
دوباره زد
+آیییی کاوه تورو خداااا😭😭😭😭
_رفت سمت دیوار شلاقا
یه شلاق آورد یه سرش یه تیکه چرم اون سرش شبیه کمربند
دوتا محکم زد
+جییییغم رفت آسمون😭😭😭😭
_وای ببخشید نباید محکم میشد
نشست پشت رونام و واسه اینکه از دلم دربیاره شروع کرد به ماساژ دادن و لیس زدن
+کف پاهام می سوخت ولی کم کم داشت آروم میشد…
_دوباره رفت بالای سر پاهام و با شلاق میزد کف پام
عین دیونه ها شده بود صدامو نمیشنید و با حرص و ولع به کارش ادامه میداد
درد امونمو بریده بود
پاهامو حس نمی کردم و بی جون شده بودم
+چشمامو باز کردم دیدم با ترس بالای سرم ایستاده و هی میگه نگار خوبی؟نگام کن
وااااای از درد کفه پاهام گریه میکردم
و جوابشو نمیدادم
_ببخشید دست خودم نبود اصلا نفهمیدم چیشد با اینکه محکم نزدم ولی پوست کف پات نازک و حساسه نمیدونستم…
+کف پاهامو میبوسید و دست میکشید
اشکامو پاک میکرد و گونمو میبوسید
_معذرت میخوام
دست و پامو باز کرد دست میکشیدم کف پاهام اصلا نمیتونستم بلند شم یه بار بلند شدم ولی از درد کف پام افتادم روی تخت
+برام پماد زد و نزدیک یه ربع ماساژ میداد و آروم تر شده بودم

پایان

نوشته: نگین


👍 1
👎 5
10001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

975565
2024-03-18 00:24:10 +0330 +0330

از داستانهای مازوخیزم خوشم نمیاد . خوآزاری هم شد لذت !!!

0 ❤️

975686
2024-03-18 20:35:27 +0330 +0330

منم هم فلک دوست دارم هم فوت فتیش،ولی پارتنر نیست

0 ❤️

975821
2024-03-19 21:47:11 +0330 +0330

واقعأ که بعضی ها سادیسم دارن 😞😞😞😞😞

0 ❤️