من عاشق پوریا بودم
اون با ارزش ترین دارایی من بود
اولین بار که پیشنهاد رابطه ای غیر از خودش و بهم داد و از فانتزی هاش گفت
داشتم دیوونه میشدم
تاثیرات فیلم پورن و داستان های چرندی که میخوند داشت خودشو نشون میداد
مگه میشه کسی که رو همه چی من حساس بود همچین چیزیی از من بخواد؟
شکه بودم
انقد شوکه که با صدای در حموم به خودم اومدم…
پ گ:نمیای بیرون؟
خودمو با حوله خشک کردم…
تو جام دراز کشیدم…اون پشتش به من بود
آروم صداش زدم
#امیر
*بله؟
خیلی عادی جواب داد…انگار که حرفامونو یادش رفته بود
#هیچی خواستم بگم شب بخیر
*شب بخیر عزیزم
برگشتم ولی همش داشتم به حرفاش تو سکسمون فک میکردم…
کلی فکر تو سرم افتاد
(((نکنه میخواد منو امتحان کنه/نکنه ازم خسته شده و میخواد منو گردن کسی بندازه/نکنه میخواد به بهونه این حرفا یه راه واس رابطه با بقیه از
من باز کنه واس خودش؟؟؟؟؟؟…)))
فکر رابطه با کس دیگه ای جز اون…
وای داشتم به چی فک میکردم…؟!
لای پام خیس شده بود…
برگشتم و دیدم خوابیده
نمیدونم چطور شد که خوابم برد…
چند ماه میگذشت
اون حرفا تکرار میشد
سوالام و فکرایی که با خودم میگفتم و به زبون آوردم
اما اون همش توجیه داشت واسه حرفام
اینکه از لذت بردن من لذت میبره محکم ترین جوابی بود ک بهم میداد.
اما بازم سوالام بیشتر میشد…
یعنی چی؟؟
یعنی اینکه من تو بغل کس دیگه ای باشم
کسی غیر از اون…
و اون داره منو میکنه؟؟
و من حتی نمیتونم تصور کنم اون لحظه چه حسی دارم…
…
…
چشامو بی اختیار میبندم و لبمو گاز میگیرم
به خودم میام و میبینم دستم از لای شلوار پایین رفته و دارم کصمو میمالم…
حس غیر قابل وصفی بود…
اما سریع دستامو کشیدم
و به خودم گفتم این اشتباهه
این هوسه و میتونه منو شبیه چیزی کنه که ازش متنفرم.
بیخیال شدم
چن مدت رابطه نداشتیم
خیلی نیاز داشتم
اما نمیخواستم اون تصویرا تو ذهنم برگرده…
.
.
نمیدونم چن روز گذشته بود
اما اون شب داشتم دیوونه میشدم…
من رفتم سمتش…
لباشو خوردم دست به سینه و کیرش میزدم…
اما بی فایده بود راس نمیشد
و اون مث کوه یخ سرد
اون شب گذشت با هر سختی و درد توی شکمم بود.
دوس داشتم ارضا شم
اما نمیخواستم انجامش بدم…
نمیخواستم خود ارضایی جایی توی حریم زندگیم پیدا کنه
تا اینکه روز بعدش تو حموم به خودم اومدم که دارم با خودم ور میرم و جق میزنم
.
.
.
خود ارضایی واسم لذت بخش بود
اما واقعیت اینه که جای کیرو نمیگرفت
.
.
شام و که خوردیم نشستیم فیلم دیدن
پوریا رفت دوش بگیره…
من قبلش دوش گرفته بودم و شیو کرده بودم
نمیخواستم بدونه که واس سکس دارم آماده میشم
چون خوشش نمیومد واس سکس برنامه ریزی کنیم
لباس های دلخواهش و پوشیدم…
لباسایی ک هر بار تو حرفاش میخواست ک موقع بیرون رفتن بپوشم که باهاشون برم و پر از ترشح توی شلوار و شرتم و بوی تن یه مرد غریبه… برگردم…بو و طعم آب کیر روی بدنم…
وااییییی داشتم دیوونه میشدم انگار تازه داشتم حس میکردم منظورش از لذت بردن من چیه…
از تو کشو یه ست مشکی بندی که تا حالا واسش نپوشیده بودم برداشتم…و یه لگ مشکی قد ۹۰… و یه تاپ کوتاه سفید که سینه هام بهتر خودشونو نشون بدن…
یه آرایش ملایم و یه رژ قرمز…
چراغ هارو خاموش کردم
رفتم تو بالکن و داشتم سیگار میکشیدم…
*عزیزم کجایی…سحرررر؟؟
#من اینجام الان میام
رو تخت دراز کشیده بود…
دیدم داره زیر چشمی میبینه…
بی توجه ازش رد شدم…
رفتم سمت کمد لباسام…
خم شدم و کشو لباسامو نگاه میکردم
برگشتم و دیدم نگاهش سمت کونمه…
تو چشاش نگاه کردم و با صدایی که بخاطر پوکای سیگار گرفته بود
ازش پرسیدم
#چیه…داری به چی نگاه میکنی…به کونی که دوست داشتی الان یکی دیگه گاییده بودش…یا بوی آب کیری که دوس داشتی رو تنم باشه رو تصور میکنی؟؟…
ساکت بود ولی صدای نفساش و حس میکردم
یجوری حرف میزدم انگار واقعا همین الان از بیرون اومدم و دادم
رفتم سمتش
نشسته بود لبه تخت
بهش نزدیک شدم
چشاش به لای پام خیره بود…
دستمو گرفتم زیر چونه اش و آوردم بالا…
((نمیخواستم احساس ضعف و حقارت داشته باشم میخواستم قوی باشم چون اون از ضعف من بدش میومد از عشوه و ناز و لرزیدن صدام و خنده های بیخود متنفر بود موقع رابطه…کلا حسش و میپروند چون حس میکرد داره با یه بچه بازی میکنه… اون علاقه به میلف و زنای سن بالای باتجربه داشت…پس منم تموم سعیمو کردم که میلف مورد علاقه اش باشم))
تو چشام نگاه میکرد
بدون پلک زدن و جدی بهش نگاه کردم
انگشتمو رو لباش میمالیدم
#بوسش کن…بوش کن…دوست داری؟این دستم تا چن دقیقه پیش تن و بدن یه مردو لمس میکرد…پارتنرم…دوس داشتی دیگه؟؟؟؟
#با همین دستم موقع لب گرفتن کیرشو تو شلوارش میمالیدم…
…
…
داشت میمرد
کیرش قشنگ سیخ شده بود
بدون دست زدن از روی شلوار مشخص بود حرفام باهاش چیکار کرده…
پامو آوردم و گذاشتم رو کیرش…
#خوب بهم نگاه کن…از سر تا پام…با همین لباسا کنارش بودم…ولی اصلا یادم نیست چقدر طول کشید تا اینارو از تنم درآورد…و منم لباساشو در اوردم…و دیدم جلوش زانو زدم و با تموم وجود دارم کیرشو میخورم…
.
.
.
.
اون شب گذشت و بی نهایت ازش لذت بردیم
هر دو دیوونه شده بودیم
انگار کاری نداشتیم جز اینکه واس هم تصویر سازی کنیم
اون عاشق این بود که واسم گیف و عکس بفرسته
و همیشه تو چت هامون میگفت
*دوست داری زیر این کیر باشی؟دوست داری از این لباس زیرا برات بگیرم؟…دوس داری اینجای خونه تو رو بکنه…و.و.و.و
با حرفاش دیوونه میشدم
هر بار که به خونه نگاه میکردم و با خودم میگفتم یعنی قراره واقعا من اینجای خونه این کارو بکنم؟؟؟
اینبارم شرتم خیس میشد…
داشتیم کم کم به واقعی کردنش فکر میکردیم هردومون.
.
.
.
تو مجازی با پسرای دیگه حرف میزدم حس جالبی داشت
و اینکه اون میدونست که دارم چیکار میکنم و باهام همکاری میکرد باحال تر بود
نوشته: Married woman7
حالا ایر شوهرته پس پوریا اول داستان کی بود که عاشقش هستی؟کلا ۴ خط از داستانت نگذشته بود حالمو خراب کردی
دقیقا اون چیزی که خواسته هستی خوشبحالش آفرین
عالی بود
یک زن هات از یک ساعت قبل از سکس با شوهرش تا پایان سکس نباید در قید و بند هیچ اخلاق و آیین و تعصبی باشه و بعد از ارضا شدن دوباره بشه همان خانم خونه و زن همسرش
آخر متوجه نشدم چرا ملت اینجا به جای کــُـس از کلمه کص استفاده میکنند؟ خب به جای کیر و کون هم بگید گیر و گون. یک خورده به این موضوع فکر کنید میفهمید که چقدر کسخل هستید.
چرا اسمای ایرانی رو به عمد خراب میکنین؟
من که هرچی مفعول و بی غیرت دیدم اسماشون عربی بوده (بیشتر قاتل ها و قاچاق چی ها هم اسماشون عربیه کافیه اخبار اعدام مثلا قاچاق چیای مواد رو دنبال کنین تا متوجه بشین) اینم که چند خط بعد معلوم شد اسم واقعی ش امیره پس چرا اسم مستعارشو میذاری پوریا؟ مثلا بذار محمد
بیا خودم جوری بکنم که تا آخر عمر یادت نره و دیگه به شوهرت ندهی
خیلیم خوب و شیوا نوشتی…مثل کسی که نوشتن یه سرگرمی و فعالیت همیشگیشه نوشتی…تو.کارت واردی واگه ادامه بدی مطمئن باش به نویسنده ای تبدیل خواهی شد…
متاسفانه یا خوشبختانه مدتی هست که من و همسرم همچین حسی داریم،
دقیقا شبیه شما
بندرت داستانهارو لایک میکنم، این هم جزء اون داستان هاست.
دوست دارم بدونم ادامه اش چی میشه.
بیا خودم جوری میکنمت که شوهرت زودتر از تو ارضاع بشه
وااااای حس و حال این دوتا زوج همونیه که من دوست داشتم و دارم
حتی با زنمم مطرحش کردم ولی تنها نتیجه اش شد اینکه من بیمار جنسیم و دیگه سکسی بینمون وجود نداره
ولی حرفای زن داستان به شدت منو حشری کرد موقغ خوندنش
کاش من همچین زنی میداشتم
چه لذت بخش
تو پارک قدم بزنی این داستان بخونی
شروع کنی دید زدن
داستان زیبا و با حال و احساسی خاص نوشتی اومیدوارم قسمتی از داستانت رو به گی کردن همسرت اختصاص بدی البته بصلاح دید خودتون🌹
خوشحال میشم با یک کاکولد دوست بشم و نقش شوهر رو برای زنش ایفا کنم :)
سریع گرفته بودی چی میخاد، تو هم از خدا خواسته