هیچ زنی توان مقاومت در برابر خوردن کوسشو....(۱)

1402/08/30

فرزین هستم 22سالمه پارسال داداشم سیاوش که 35سالشه با یه دختر بنام ندا که اونم 22 سالش بود ازدواج کرد، سیاوش و ندا با من و مادرم زندگی میکنن و 4 تایی توی یه خونه باغ دو خوابه زندگی می کردیم، داداشم پرستار بود و مادرم معلم و هر دو اکثر مواقع صبح ها خونه نبودن و من و ندا اکثر مواقع تنها بودیم یه بار که رفته بود حموم مدام براش پیام میومد منم کنجکاو شدم و گوشیشو برداشتم که دیدم رمز نداره،پیام ها رو یه خانمی بنام ریحانه بهش داده بود کل پیام هاشو خوندم، پیام های هر دوشون رو خوندم ریحانه هم متاهل بود یه جا بود ریحانه از سکس با شوهرش گفته بود که شوهرش خیلی خوب کوسشو میخوره و بعدش کوسشو حسابی میکنه ریحانه نوشته بود انقدر خوب میخوره که من چند بار ارضا میشم و ندا نوشته بود خوش به حالت سیاوش کوسمو نمی خوره و تا الان فقط دو سه بار تونسته ارضام کنه، سیاوش خوب سکس نمی کنه اصلا بلد نیست تحریکم کنه ریحانه بهش گفته بود تو بهش یاد میدادی، بهش بگو برات بخوره ندا گفت چندین بار گفتم، حتی دعوا کردیم اما گفت دوست نداره بخوره آخرشم بهم گفت تو وظیفت اینه فقط آب کیرمو بیاری نمی تونی به سلامت، طلاقتو بگیر برو، راست میگفت یه مدت دعوا داشتن که با وساطت مادرم حل شد اما انگار حل نشده بوده فقط ندا کوتاه اومده بود چون نمی خواست طلاق بگیره…
از اون روز نگاهم به ندا عوض شد، پیش خودم میگفتم من مجردم کار درستی هم ندارم،حالا حالا هم فکر نکنم بتونم زن بگیرم، من می تونم هم ندا رو ارضا کنم هم خودم رو ارضا کنم اینجوری دوتایی ارضا میشدیم و مشکلمون حل میشد اما نمیدونستم ندا پا میده برای چنین کاری یانه… شروع کردم تحریک و دستمالیش ببینم واکنشش چیه؟ ندا یه دختر قد کوتاه لاغر با چهره ای جذاب و چشمانی درشت و دهن کوچیکی بود سینه هاش خیلی کوچیک بودن و کون زیاد برجسته ای نداشت اما در کل استایل و چهرش جذاب بود، یه بار داشت دستشویی رو میشست یه تاپ تنش بود که زیرشم سوتین نداشت و سینه هاش با هر بار خم شدن کامل مشخص بودن و یه شلوار بنفش پاش بود که حسابی کشیده بودش بالا که کوسش قشنگ مشخص شده بود و پاچه های شلوارشو تا زانو بالا زده بود صدام کرد که چاه بست رو بهش بدم تا نصبش کنه وقتی دیدمش مات و مبهوت نگاش کردم یه لبخند زد که تا حالا زن داداش توالت شور دیده بودی؟ و هر دو خندیدیم اما واقعا تصویر قشنگی بود ندا زیبایی هاشو نمایش داده بود و با هم حرف میزدیم و اون کارشو میکرد کیر منم حسابی شق شده بود و ندا یه چند باری به شلوارم نگاه میکرد و لبخند میزد کارش که تمام شد رفت حمام و بعد از چند دقیقه گفت فرزین می تونی حوله ام رو بیاری؟ رفتم دیدم گفتم نیست گفت عه آره دیشب گذاشتم که بشورم فرزین بیا؟ رفتم دم حمام دیدم از پشت در حمام خم شده و سینه هاش کاملا مشخصه بهم گفت میشه بری توی اتاق خودت من برم توی اتاق خودمون؟ گفتم بله… رفتم توی اتاق و گفتم برو توی اتاقتون، یواشکی یه نگاهی کردم اما پشتش به من بود و فقط کونش مشخص بود که کون خوبی بود بعد از چند دقیقه صدام کرد بیا بیرون دیدم یه تاپ و یه شلوار پوشیده گفت چای می خوری؟ گفتم اره، وقتی چای آورد دیدم دوباره سوتین نداره و منم چند بار نگاه کردم که ندا متوجه شد و یقه اش رو درست کرد چای رو خوردیم بهش گفتم می تونی موهامو با موزر بزنی؟ گفت از ته؟ گفتم آره گفت چرا؟ گفتم دارو گرفتم برای موهام گفتن باید موهات رو کوتاه کنی گفت کوتاه نه کچل! گفتم دوست دارم کچل کنم اینطوری راحترم گفت باشه بیار تا برات بزنم وسایلشو آوردم و و پیش بند رو بست و شروع کرد زدن از جلو شروع کرد و وقتی موزر رو گذاشت و یکم موهامو زد گفت وای خدا تاس شدی؟ گفتم اشکال نداره بزن به بهانه ریختن موها یه چند بار دستمو به بدنش زدم واکنشی نشون نداد وقتی اومد سمت راستمو بزنه بازم به بهانه ریختن موها از روی پیش بند یه دو بار آرنجم به کوسش خورد که چیزی نگفت تازه بدنشو بهم چسبوند بار سوم دستمو به کوسش زدم و یکم نگه داشتم اونم هیچی نمیگفت یکم بازومو تکون دادم بازم هیچی نگفت به جای اینکه پشت سرمو بزنه اومد سمت چپ و بازم چسبید بهم و منم آرنجمو چسبوندم به کوسش و تکون میدادم انگار خوشش میومد تا اینکه دستمو برداشتم و دیگه دست بهش نزدم و اونم کل سرمو زد و گفت وای چقدر کچلی بهت میاد و خندیدیم و توی اینه نگاه کردم دیدم آره راست میگه قیافم بد نشده،رفتم حمام توی حمام به این فکر کردم که با اتفاقی که افتاد موقع کوتاه کردن موهام و دستمو کوسشو و اینا گفتم اگر قراره اتفاقی بیفته قطعا امروزه منم همه موهای زائدمو زدم و حسابی تمیز اومدم بیرون، وقتی اومدم بیرون ندا گفت سلام به کچل خوش تیپ خدایی ببین چقدر خوب برات زدم گفتم آره خوب زدی دستت درد نکنه، رفتم جلو دستشو گرفتم و یکم نوازش کردم و بوسیدم گفت وای کاری نکردم گفتم نه خیلی خوب زدی از ارایشگاه بهتر دستش هنوز توی دستم بود و تمایلی نداشت که دستشو بکشه منم چندین بار دیگه دستشو بوسیدم گفت خیلی پسر احساسی هستی گفتم نه اونقدرا، دو تا دستاشو گرفتم و بوسیدم و بغلش کردم گفت برای تشکر کافیه دیگه، درگوشش گفتم یه چیزی بگم؟ جنبشو داری؟ گفت بگو گفتم خیلی دوست دارم یهو زد زیر خنده گفت جوابتو بدم؟ منم همینطور…
گفتم اخ جون و همدیگه رو سفت بغل کردیم، آروم تر بغلش کردم و ازش لب گرفتم گفتم چه لب شیرینی گفت لب تو هم شیرینه آروم دست چپمو گذاشتم روی کوسش و شروع کردم مالیدنش یه لب سفت ازش گرفتم بعدش دستمو گرفت گفت نمالش دوست ندارم برام بخورش، بی هیچ حرفی شلوارشو دراوردم دیدم شورت نداره و جلوش زانو زدم و شروع کردم خوردن کوسش خیلی خوشحال بود و سرمو به کوسش فشار میداد و میگفت بخور کوسمو کچل من، کچل کوس خورم چه عالی میخوریش یکم گه خوردم گفت بریم توی اتاق دیگه نمی تونم وایسم رفتیم توی اتاق و خوابید روی کمرشو و پاشو باز کرد و گفت کوسمو بخور تا تموم بشه و منم شروع کردم خوردن کوسش لامصب کوسش خیلی آب داشت و صورت منو و حتی روتختی هم خیس کرده بود انقدر کوسشو خوردم که خودش التماس میکرد بسه تو رو خدا بسه گفتم بهت حال داد؟ گفت خیلی، بهترین روز زندگیم امروز بود کچل من گفتم حالا نوبت توعه، گفت با کمال میل کچل جونم منم براش لخت شدم و گفت جونم چه کیری، فداش بشم، خداکنه کردنتم مثله خوردنت باشه اگر کردنتم مثله خوردنت باشه دیگه هر چی بخوای بهت میدم من کنار تخت ایستادم و ندا روی تخت نشسته بود و کیرمو توی دهن کوچیکش کردم و برام چچمیخورد حسابی شق کرده بودم و مست شهوت بودم ندا رو خوابوندم روی تخت و پاشو باز کردم و کیرمو کردم توی کوسش و تند تند تلمبه میزدم ندا التماس میکرد فرزین آروم تر آروم تر کوسمو داری پاره میکنی گفتم این کوسو پاره میکنم گفت تو رو خدا ارومتر و دستشو انداخت دورم و پاهاشو سفت دورم حلقه کرد حسابی سفت گرفته بودم گفت آرومتر عزیزم این کوس ماله خودته از الان هر وقت بخوای بهت میدم فقط آرومتر وگرنه دیگه بهت نمیدم واقعا یه جوری گرفته بودم نمی تونستم تند تند تلمبه بزنم گفتم من این کوسو پاره میکنم، گفت پارش کن اما الان باید اروم بکنی تا منم لذت ببرم و منم ارومتر تلمبه میزدم گفت آره این درسته همیشه موقع کردن یه زن نباید با تلمبه های تند تند شروع کنی باید آروم آروم بکنی تا خودش بهت بگه کی تندش کنی و شروع کرد ازم لب گرفتن و سینه های کوچولو نوک تیزشو میکرد توی دهنم و میگفت اروم گاز بگیر، حالتی که تچوش بودمو دوست داشتم، کیرم توی کوس ندا بود و خوابیده بودم روش و داشتم سینه هاشو میخوردم، بهش گفتم کوست خیلی لذت بخشه گفت خوردن تو هم خیلی لذت بخش بود گفتم کیرم بهت حال میده؟ گفت همه چیزتو دوست دارم کچل خان و سینه راستشو گذاشت دهنم گفت قول میدم صدام در نیاد الان با همه توانت توی کوسم تلمبه بزن و منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن توی کوسش…
آبم اومد و ریختم توی کوسش و افتادم روش گفت میشه کنارم بخوابی و از روم بلند بشی؟
منم کنارش خوابیدم و ندا بغلم کرد و از هم لب گرفتیم گفت این لذت بخش ترین سکس زندگیم بود ممنونم ازت فرزین…
منم بوسیدمش و گفتم از الان از این سکس های لذت بخش زیاد می کنیم گفت حتما من که ولت نمی کنم و خندیدیم از اون روز دیگه رابطه من و ندا شکل جدیدی گرفت، هر وقت دوتایی تنها بودیم ندا لباس های سکسی می پوشید برام و با هم عشق و حال می کردیم حتی زمانی که پریود بود میگفت بیا روی تخت کنارم بخواب و بغلم کن و من می بوسیدمش…
تا 3سال رابطه من و ندا ادامه داشت و من 25 سالم شد و مامانم گفت باید زن بگیری، ندا گفت ما توی فامیلمون دختر همسن فرزین زیاد داریم و عکس چند تا دختر رو بهم نشون داد گفتم نه من اینا رو نمی خوام گفت خودت کسیو زیر نظر داری؟ گفتم حالا فردا که تنها شدیم گفت خیلی نامردی چرا نمیگی کیو میخوای؟ گفتم من فرناز رو میخوام گفت خواهر من؟
گفتم آره، گفت چرا؟ گفتم چون خیلی شبیه توئه
بغلم کرد و بوسیدم گفت اما فرناز 18سالشه و 7 سال ازت کوچیکتره شاید بابام قبول نکنه، گفت بگو ببینم شما دو تا با هم حرفم زدید؟ گفتم آره، گفت شیطونا کی؟ کجا؟
گفتم از عروسی شما شمارشو گرفتم و با هم دوست شدیم گفت چشمم روشن، دور از چشم من چه اتفاقاتی افتاده و خندیدیم دستشو روی کیرم گذاشت گفت تا حالا اینم بهش دادی؟
گفتم دو سه بار، گفت لعنتیا کجا؟ چطور؟ یعنی الان فرناز باکره نیست؟…

گفتم نه فرناز الان 6 ماهه باکره نیست…
گفت کجا این کارو کردید؟ گفتم توی خونه خودتون…
گفت کی؟
گفتم وقتی مامان بابات رفته بودن مشهد…
گفت خیلی عوضید جفتتون… من چطور نفهمیدم؟!
گفت چطور راضیش کردی بهت بده فرناز به این راحتی پابده نبود گفتم دوتاتون نمی تونید در برابر خوردن کوستون مقاومت کنید انقدر کوس تو رو خورده بودم که حسابی حرفه ای شدم براش خوردم بعدشم به خواست خودش کردم توی کوسش…
گفت نوش جانتون، فرزین جان؟ واقعا فرناز رو دوست داری؟ یا فقط چون… حرفشو قطع کردم و گفتم هم تو رو دوست دارم و هم فرناز رو اما فرناز رو خیلی بیشتر دوست دارم…
از پشت اومد توی بغلم و منم سفت بغلش کردم و اونم کونشو قر میداد و تنظیم میکرد که کیرم بیفته وسط چاک کونش بهم گفت خیلی بیشتر نداریم باید هر دومون رو به یه اندازه بخوای فهمیدی؟
گفتم چشم عزیزم، گفت خیلی دوست دارم یه بار سکس تو و فرناز رو ببینم یه بار بیارش اینجا با هم سکس کنید دوست دارم ببینم
گفتم واقعا؟
گفت واقعا…
گفتم یعنی خواهرتو بیارم بکنم تو ببینی؟
گفت مگه چیه؟
شما کاری رو که نباید می کردید، کردید الان من سکستون رو ببینم بد شد؟
گفتم بد نیست اما معمولا خواهری چنین تقاضایی نمیکنه!
گفت مگه چند تا خواهر رو کردی؟
گفتم فقط تو و فرناز، گفت پس کاری که بهت میگم بکن…
گفتم واقعا زن عجیبی هستی، خداوکیلی نقشه ات چیه؟
می خوای چه کیری بهمون بزنی؟
گفت دیوونه من نمیام آبروی خواهرمو ببرم که بگم به فرزین کوس میده فقط دوست دارم ببینم اونو چطور میکنی!
گفتم خب مثله تو دیگه، گفت باشه همونو میخوام ببینم
از اون اصرار از من انکار، نمیدونم چرا نمی تونستم بهش اعتماد کنم گفتم نکنه حسادت زنانه است و می خواد منو فرناز رو بگا بده تا… نمیدونم صد تا فکر ناجور کردم چ، اخرش قسم خورد که هیچ فکر و نقشه ای نداره فقط دوست داره ببینه…
منم قبول کردم، گفتم حالا میخوای کجا باشی که ببینی؟
گفت من شرایطو آماده می کنم بهت میگم تا باهاش هماهنگ کنی مامانم دو روزی رفت خونه خواهرم شمال و سیاوش هم تا شب توی دو تا بیمارستان شیفت بود…
بهم گفت من زنگ میزنم خونمون و میگم فردا نوبت دکتر دارم تو هم با فرناز هماهنگ کن گفتم باشه اما نگفتی خودت چطور میخوای ببینی؟ گفت کمد اتاقمون رو خالی کردم یه صندلی هم گذاشتم داخلش که راحت بتونم بشینم از لای درش هم همه چیز پیداست رفتیم منم امتحان کردم و دیدم از لای در تخت کامل پیداست گفت فقط هر کاری میکنی نباید پشت فرناز به کمد دیواری باشه می خوام کیرت که توش میکنی قشنگ ببینم
گفتم باشه اما خداوکیلی چی توسرته؟ گفت هیچی عزیزم بهم اعتماد کن…
زنگ زد خونشون و گفت که فردا نوبت دکتر داره منم با فرناز برای فردا هماهنگ کردم
گفتم ساعت 8 بیا، گفت مگه کله پزیه؟ ده میام، گفتم باشه
ساعت نزدیکای ده بود که زنگ رو زدن…
ندا رفت توی کمد دیواری و گفت شما هم زود بیاید اونجا، گفتم باشه…
فرناز اومد داخل و بغلش کردم و از هم لب گرفتیم گفت فرزین بدجور می خواستم خیلی به موقع زنگ زدی…
بغلش کردم و رفتیم توی اتاق ندا و سیاوش…
فرناز بدجور داغ بود مانتوشو داد بالا شلوارشو کشید پایین گفت بخور فرزین، بخورش که امروز بدجور کیر میخواد…
منم جلوش زانو زدم و شروع کردم خوردن یکم خوردم گفتم صبر کن و لختش کردم و انداختمش روی تخت و رفتم وسط پاشو شروع کردم خوردن گفت فدات بشم که انقدر خوبی بخورش چه خوبه انقدر خوردم که گفت اروم بکن توش من خوابیدم و فرناز نشست روی کیرم و خوابید روم و ازم لب میگرفت و منم توی کوسش تلمبه میزدم میگفت اروم عزیزم آروم،منم توی کوسش تلمبه میزدم و سینه هاشو میخوردم…
میگفتم چه کوس تنگیه، میگفت باید خودت گشادش کنی
کوس گشاد دوست داری؟
گفتم نه اما کوسیو که خودم گشاد کنم اره
گفت پس گشادش کن…
یکم تلمبه زدم فرناز گفت بذار من بزنم و شروع کرد بالا پایین کردن منم واقعا داشتم لذت میبردم…
خسته شد و ایستاد گفتم بلند شو بلند شد و روی شکم خوابوندمش و نشستم روی رون هاش و کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تند تند تلمبه زدن…
فرناز جیغ میزد اما من فقط تند تند تلمبه میزدم…
لذت کوس تنگش که کیرمو توی خودش جا میداد به حدی بود که نمی تونستم جلوی تند تند تلمبه زدن هامو بگیرم…
آبم اومد و ریختم روی کمرش…
و کنارش دراز کشیدم، بغلم کرد و گفت بیا توی بغل هم بخوابیم و همدیگه رو بغل کردیم و خوابیدیم…
نمیدونم از کی خوابمون برد اما وقتی بیدار شدیم ساعت یک و اینا بود فرناز لباسهاشو پوشید و رفت…
رفتم توی کمد دیواری نگاه کردم دیدم ندا نیست…
بهش زنگ زدم، گفت به به فرزین خان، عشق و حالتون تموم شد؟ گفتم آره تو کجایی؟ گفت اومدم خرید گفتم ضعیف شدی برات تقویتی بخرم، گفتم اره به خدا و خندیدیم گفت یه ربع دیگه میام و یه ربع بعد با کلی خرید اومد…
بهم گفت بعد از اینکه خوابیدید اومدم بیرون و رفتم خرید…
گفتم دیدی؟ گفت آره دیدم خواب دیدم
دیدی نقشه ای نداشتم؟
گفتم برای چی می خواستی ببینی؟
گفت همینطوری… خواستم ببینم سکس کردنت با فرناز چقدر با سکس کردنت با من فرق داره…
گفتم فرق نداره… گفت خیلیم فرق داشت…
سکست با فرناز عاشقانه بود اما با من نه…
گفتم من سکس کردنو از تو یاد گرفتم و تو رو هم خیلی دوست دارم و بغلش کردم و بوسیدمش…
گفت برو حموم بوی عطر فرناز رو میدی…
اون روز گذشت و یه ماه بعد با فرناز ازدواج کردم، فرناز کنکور داد و پرستاری قبول شد و دوباره اکثر روزها ندا تنها توی خونه بود و منم یه مغازه عطر و ادکلن زدم و یه دختری بنام مرضیه رو به عنوان فروشنده استخدام کردم و هر وقت ندا توی خونه تنها بود و مامان و سیاوش و فرناز نبودن میومدم حسابی میکردمش…
از اون روز ندا سکس مخفی من بود…
هم خواهر زنم بود هم زن داداشم…

نوشته: فرزین


👍 26
👎 6
51901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

959051
2023-11-21 23:53:06 +0330 +0330

خوبه مادر و پدرشونو نکردی بیدار شو صبح شده 😂😂😂


959069
2023-11-22 00:34:54 +0330 +0330

داداشت 13 سال ازش بزرگتر بود بهش دادن. نگران بود که تو 7 سال از خواهرش بزرگتری بهت ندنش


959073
2023-11-22 00:47:51 +0330 +0330

کلا زیاد کصشعر گفتی ، برادرت ۳۵ سال داشت جنده خانم ۲۲ سال ۱۳ سال تفاوت سنی رو زن دادن بعد به آقای کص لیس که رسید به ۷ سال اختلاف زن نمی‌دادن ؟! احتمالا اونا به شوهر ددی زن میدن ؟!
حالا بماند به نداشتن رمز گوشی و راحت وا دادن زن داداش و از کمد دیدن و … کص لیس خان .
جوری ننویس که انگار آمدی بچه دبستانی رو خر کنی ، درست خودت بچه جلقی هستی جمع و تفریق بلد نیستی, ۱۳ واست نرمال ۷ سال اختلاف سنی زیاد یه ، اینجا شهوانی ورود بچه ممنوع عزیزم ، بهتر به درس و مدرسه برسی جای شهوانی آمدن و گاهی با تخیل کص لیسی زن داداشت جلق بزنی و بس .

6 ❤️

959081
2023-11-22 01:58:36 +0330 +0330

این قسمت آرزوی کس لیسی جوان مجلوق

2 ❤️

959085
2023-11-22 02:56:10 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که گفت بخور کوسمو کچل من کچل کوس خورم
کیرم تو نگارشت فرزین
داستان های خیانت اونم از نوع خونوادگیش، اصلا به این صورت شکل نمیگیره و یه مقدمه طولانی باید براش نوشت که بیشتر از ۱ قسمته و کسی کشش خوندن نداره
کسی که بعد از چن پاراگراف میرسه به سکسش با طرف قطعا داره کسشر میگه و حتی اگه قلمش هم خوب باشه مشخص میشه دروغه
یه کم بالا پایین کردم متنتو، اواخرش گفتی آبتو ریختی رو کمرش و بعد تو بغل هم خوابیدین
جقی زاده این حرکت تو صنعت پورن که منطقش به منطقت نزدیکه هم قفله. با بدن کثیف و بوی گند و کیر و کس چسبناک تو بغل هم خوابیدین؟!
خودتو به یه کتگوری دیگه عادت بده، این ژانر رو بسپر به بیناموسای متخصص خودش…

3 ❤️

959094
2023-11-22 05:24:45 +0330 +0330

فقط اوناجا که گفتی شروع کردم به گُه خوردن درست بود

3 ❤️

959107
2023-11-22 08:40:31 +0330 +0330

اخرش ریدی

0 ❤️

959132
2023-11-22 13:55:25 +0330 +0330

و فرناز هم پرستار همان بیمارستانی شد که برادرت سیاوش بود و شبها با هم شیفت می ماندن و تا صبح فرناز پاهایش بر دوش سیاوش بود و شبهای که سیاوش نبود فرناز پا بر دوش دیگر پرستاران مرد می گذارد

2 ❤️

959201
2023-11-23 08:43:16 +0330 +0330

کاری به این داستان ندارم ولی زناتونو خوب بکنید و ارضاشون کنید که هوایی نشن بدن

0 ❤️

959342
2023-11-24 10:31:40 +0330 +0330

دمت گرم خوب نوشتی ولی کاش همه ی زن و شوهر ها فانتزی همو درک می کردن و حتی انجامش میدادن اینطوری لذت زندگی چند برابر بود

0 ❤️