اسارت من و شوهر زنپوشم (۴)

1400/12/01

...قسمت قبل

مهسا بعد لیسیدن نافم بدون برداشتن زبونش از بدنم آروم آروم رفت سمت کوص من منم کوصم رو تمیز کرده بودم و از لذت میکردم کوصم قشنگ عین هلو صادراتیا بود کل کوصم رو کرد دهنش یه جوری میمکید که بدنم می‌لرزید آه و ناله هام بیشتر میشد منم فقط نگاه میکردم بعدش گفت عشقم نمی‌خوای بهم حال بدی دیگه به زبون اومدم و گفتم چرا که نه مهسای من قربونت برم تو عشقمی و با دندونام میخواستم شورتش رو دربیارم که باسن بزرگش از شورت زیباش در نمیومد با دستم به آرومی شورتش رو در آوردم دیدم یه نگین بزرگ دم سوراخ مقعدشه گفتم مهسا این چیه گفت بات پلاگ هست از وسایلای عرفان برداشتم خیلی حشری شدم با دندونام دنباله بات پلاگ رو گرفتم عقب جلو میکردم خیس عرق
شدیم ناله های هر دومون بلند تر شده بود گفتم منم از این نگین ها می‌خوام گفت عزیزم تو کشو دارم یه چندتا که وقتی تنها میشم

میکنمشون تو سوراخ هام ولی فانتزیم اینه اونی که الان مقعد من هستش رو در بیاری و بکنی تو مقعد خودت تا گرمای سوراخم که رو بات پلاگ فلزی هست بره تو بدنت با دهنم نتونستم درش بیارم حتی با دست هم در نمیومد گفتم مهسای جنده اینو چه جوری کردی کونت خلاصه با تمام زور درش آوردم یه بات پلاگ خیلی بزرگ به قطر ۷ سانتی متر وای مهسا سوراخ کونت چقدر بزرگه نیوفتم توش؟!! مهسا هم تو خودش نبود عین یه آدم مست گفت خفه شو بکن تو سوراخت گفتم برو بابا جا نمیشه که در حالی مهسا داشت کوص نازنینم رو میخورد یه دفعه بات رو از دستم گرفت و با دهنش سوراخ مقعدمو خیس خیس کرد و با صدای لرزان گفت رعنا جان دوست دارم و بات رو کرد کونم خیلی درد داشتم واقعا هر چی لذت برده بودم با درد شدید پرید و وقتی رو تخت اینور اونور میکردم با باسنم افتاد رو مچم دستم خیلی درد گرفت مچم از طرفی ام چون ناخنم شکست دپرس شدم گفتم مهسا کشتی منو دردم گرفت تحملم رفته بود

عین بچه ها داشتم گریه میکرد گفت رعنا یه دیلدوی دو طرفه اکراینی دارم که روشون خار داره خار بلند به هر دومون حال میده دستش رو کرد زیر تخت و در آورد با خودم فکر میکردم من که دنبال این بودم مخ مهسا رو بزنم تا لز کنیم این جنده خانم برنامه فول ریخته خلاصه منو به پشت رو تختش خوابوند و یه طرف دیلدو رو به آرومی کرد تو کوسش وای لامصب این خارجیا چیا میسازن یه دیلدو پلاستیکی نرم چه لذتی بهم میداد لذتی که درد بات پلاگ رو از یادم برد و این مهسا بود که طرف دوم دیلدو رو به آرامی میکرد تو کوصش بهم گفت رعنا بین منو تو کدوممون بیشتر لذت می‌بریم گفت معلومه شما مهسا خانوم جنده …

گفت نه عزیزم تو اونم به دو دلیل دلیل اول اینکه تو اولین بارته لز می‌کنی من چندمین دفعه اس من با تجربه میدونم اولین لز یعنی چی دلیل دوم اینکه الان تو هم سوراخ جلویی و هم سوراخ پشتیت هر دو درگیر لذته منم فقط… کوصم که یه طرف دیلدو رفته توش آروم جلو عقب میکرد چشمامو بسته بودم و تو احساسم به عرفان فکر میکردم که داره می‌کنه لرزش هام بیشتر شد نفس هام تند تند شد همزمان هم مهسا تلمبه هاش زیاد شده بودن دیلدو همزمان که کوص هر دوتامون بود وقتی نزدیک میشد کوصم میخورد به کوص مهسا همزمان هم لب می‌گرفتیم و سینه هامون رو تو دستامون گرفته بودیم اوج لذت … مهسا هم هر از گاهی زبون به پیرسینگ دماغم میزد و هر دو مون می‌لرزیدیم و آه و ناله هامون کل خونه رو برداشته بود

یهو مهسا گفت رعنا قربونت برم دردت به جونم چه حسی چه حالی و هر دو محکم جیغ زدیم و ارضا شدیم چه لذتی داشتیم همدیگرو آغوش گرفتیم فشار دادیم مهسا گفت کاش عروس خونمون باشی هفته ای دو سه بار لز کنیم ما که به هم دلداده بودیم حواسمون به ساعت نبود یهو کرکره حیاطشون رفت بالا مهسا گفت دختر ساعت ۶ شده حواست کجاست عرفان اومد یا فاطمه زهرا چیکار کنم من!!! الان اگه تورو اینجا ببینه میکشه منو در عرض یک دقیقه نمیدونم چه جوری لباسامون رو پوشیدیم و رژ و ریمیلامون به هم ریخته با خودم گفتم رعنا خاک عالم به سرت عرفان تورو اینجوری ببینه چی میگه تو همین دقایق که ما زود زود داشتیم جمع و جور میکردیم از پنجره نگاه کردم دیدم یه پیر مرده دم در با عرفان حرف میزنه فک کنم همسایه بود که به خاطر دوربین مدار بستشون اومده بود و هی با دستش دوربینارو نشون میداد یه چهل دقیقه عرفان رو معطل کرد که همین باعث شد به سر و وضعم برسم و آرایش بکنم مهسا خیلی میترسید اما وقتی عرفان اومد تو سالن و من رو دید صد دل عاشقم شده بود و چشاش فقط رو من بود که اومد جلو و دستش رو برا سلام جلو آورد و منم بهش دست دادم که یه فشار جزیئ داد و گفت کجا میرین؟ گفتم دیر وقته باید برم برا داداشم شام درست کنم گفت باشه پس من میرسونمتون گفتم نه آقا عرفان ممنون و به دروغ گفتم اسنپ گرفتم داشت منو تا دم میرسوند که هر دو قفل هم شده بودیم

هیکلی خوبی داشت با سینه پر موی مردونه ادکلن خوشبویی هم داشت و گفت تا اسنپ بیاد اینجام گفتم نه شما برین… ممنون بودن از خدا بابت اینکه منو و مهسا رو تو اون شرایط ندیده بود خدا را هزار مرتبه شاکر بودم و اونروزم پر لذت بود اومدم اسنپ بگیرم باطری گوشی لمسیم تموم شد فقط مونده بود گوشی ساده که چون نمیتونستم اسنپ بگیرم تو در و دیوار دنبال شماره آژانس میگشتم که یهو اون پیرمرد آژانسچی یادم افتاد شمارشو از کیفم برداشتم و بهش زنگ زدم تا گوشی رو برداشت از صدام شناخت گفت کجایین ؟؟؟ گفتم یه چهار راه پایینتر از جایی که پیاده شده بودم از ماشینتون گفت باشه از قضا نزدیکم به مسیر ده دقیقه بعد زنگ زدم که کجایی دیدم با سانتافه اومد که میگفت مال پسرمه خلاصه وقتی نشستم رو صندلی تاز فهمیدم که چون موقع اومدن عرفان عجله داشتیم من اصلا یادم نبود درش بیارم بات پلاگ رو همینجوری که اینور اونور تکون می‌خوردم با دستم مچم رو ماساژ میدادم پیرمرده گفت چته دختر ؟

مچت درد می‌کنه گفت آره رو تخت بودم خوابیده بودم افتادم زمین درست رو مچم گفت میشه مچت رو بدی دستم من قبلاً شکسته بندی بودم کارم شاید بتونم کمکت کنم اولش گفتم نه ممنون که اصرار کرد ما خجالتی نیستیما تو هم خجالت نکش بده دستت رو ماشین رو پارک کرد مچم رو گرفت دستش ماساژ میداد بعدش دستم که دستش بود از مچ تا آرنجم بالا میومد دستم رو هم جوری به سمت خودش کشیده بود که وقتی آرنجم ما بین دستاش بود انگشتا میخورد به کیرش چند دفعه خواستم دستم نخوره اما لامصب یه جوری گرفته بود آرنجم رو که نمیتونستم انگشتام رو بلند کنم چند دفعه خواستم زور بزنم انگشتانم نخوره بهم گفت شکسته بندی هم عین دکتره محرم هست خودتو اذیت نکن بعد که انگشتام میخورد به کیرش کیرش کم کم بلند شد به قدری که کیرش برجستگیش واضح واضح بود بدش گف چرا راحت نمیشینی رو صندلی دلم میخواست بگم آخه حرومزاده یه بات پلاگ بزرگ قدر کله ات تو مقعده تو بودی دو نصفه میشدی بعدش گفت انگار ازت بد کار کشیدن منم نیش خند زدم انگار این نیش خندم به راننده جرات داده بود بهم گفت ازدواج کردی؟ جواب ندادم بعدش گفت عشقم راحت باش پول بگی دارم خونه بگی دارم همه چی دارم فقط تورو کم دارم اینجوری که حرف میزد دستش رو گذاشت رو زانوم خواستم مانع بشم ولی باز پیشروی کرد

تا جایی که دستش لای پاهام بود منم خواستم لذت ببره ممانعت نکردم هیچ کوصم رو هم گرفتم سمتش که وقتی دستش رو برد لای کونم دستش خورد به بات پلاک گفت کیر مصنوعیه سکوت کرده بودم لذت و شهوت توام با ترس بود و تسلیم پیرمرده بودم ماشین رو یه جای تاریک تر پارک کرد منو برد صندلی عقب منو به پشت خوابوند لباش رو چسبوند به لبام میخورد دونه دونه دکمه های مانتوم رو باز میکرد سینه پر از مو رو چسبوند رو سینه های گلابی مانندم منم آه و ناله میکردم و از جریان لز من و مهسا خیلی خسته بودم و مطمئن بودم ارضا نمیشم خلاصه لبام رو خورد و نوک سینه هام رو می مکید گفتم حاجی اینجا فرصت نیس پلیس مولیس میاد به دردسر میوفتیم منو برسون خونه خسته ام قول میدم یه حال اساسی بدم توی خونمون حاجی دست بردار نبود کیرش رو از رو شلوارش می‌مالید به کوص خیس نازنین من لذت فوق العاده میبردم فقط خسته خسته بود گفتم اشکال ندارد حاجی اگه دنیات هم همین شب بکن منو تو این ماشین ولی اگه بخوای برا چند دفعه با هم باشیم منو برسون خونمون گفت باشه فقط یه کاری کن ارضا بشم گفتم دربیار کیرت رو در آورد گفت ساک میزنی؟؟ گفتم ساک هم میزنم اما نه الان وقتی اومدی خونمون الان با کیرت بازی میکنم تا ارضا شی یه کرم دست و صورت بود تو کیفم یه خورده مالیدیم دستش لامصب طول کیرش متوسط بود اما کلفتیش خیلی زیاد بود به حدی که وقتی دستم رو دورش حلقه کردم انگشتام با هم خیلی فاصله داشت که یکی دوبار بالا پایین کردم

سست شده بود می‌گفت آبم رو بریزم تو صورتت گفتم نمیشه اما وقتی آبش میومد به زور با دستاش سرم رو گرفت و ریخت رو صورتم گفت جیگر خوشگلم چه اندام نازننینی داری چه لبایی پروتز کردی گفتم نه مادرزادیه خلاصه به زور راضیش کردم کوصم نذاره.رسیدم خونه گوشی رو چک کنم بخوابم که دیدم اس اومده بیداری؟نوشتم شما؟ زنگ زد وقتی جواب دادم دیدم عرفان هست گفت سلام خیلی عذر میخواهم دیر وقته ولی مهسا جان میشه فردا وقت بزاری بریم یه کافه ای یا جایی که بتونم در مورد یه مسئله ای با هم حرف بزنیم؟گفتم اشکال ندارد فقط در مورد؟گفت نگران نباش امر خیره خندیدم و گفت بزار اینجا بگم شاید رو در رو نتونم بگم مهسا میدونم بهت تجاوز شده حتی میدونم با یکی از همکارات رابطه داری حتی میدونم امروز با مهسا لز داشتی ولی باز عاشقتم و می‌خوام زنم بشی تعجب کردم و گفتم آقا عرفان این حرفا چیه؟!!! گفت مهسا جان صادق باشیم باهم.لطفا…

منم یه زنپوشم تو نوجوانی دوبار بهم تجاوز کردن یکی تقریبا در حد سواستفاده بود اما یه بارش لواط پنج نفر کارگر افغانی بود خلاصه من تورو با همه شرایطتت دوست دارم به خاطر زنپوش بودنم رد نکن پیشنهاد منو التماس میکنم شدید عاشقت شدم با یه لحظه سکوت بهش گفتم عرفان جان زنپوشی که اصلا مشکلی نداره خودمم برات لباس میخرم حتی تو خونه تنها بودیم آرایشت میکنم امکانش بود میریم آلمان جراحی تغییر جنسیت بدی فقط این پیشنهاد هم عجولانه هست هم یهویی صبر کن یه مدت فکر کنم جواب بدم… درسته ازش وقت خواستم ولی خودم من تحمل دوریش رو نداشتم آخه من بد تر ازون عاشق تر بودم… ادامه دارد…

در داستان بعدی ازدواج منو و عرفان و سکس ضربدری در ویلاشون با پسر عمو و زنش و انتقامم از عباس(تجاوزگر قسمت اول داستان)

ادامه دارد

نوشته: رعنا


👍 20
👎 3
54401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860201
2022-02-20 06:29:16 +0330 +0330

Edame bde👏👏

0 ❤️

862332
2022-03-05 16:20:09 +0330 +0330

کیرم تو نگارشت

1 ❤️

903975
2022-11-24 08:18:27 +0330 +0330

اسمش دوبار تغییر کرد اول رعنا بود
بعد عرفان اس میده میگه مهسا جان
جالب اینجاست که مهسای جنده خواهر عرفان کونی بود
کیرم تو تاریخ تولدت 👙😈

0 ❤️