عشق کیری نوجوانی (۱)

1400/11/30

سلام دوستان عزیز
این داستان زیاد سکسی نیست (اسم ها مستعار نیست)
اسم من آیدین ۱۸ سالمه قد ۱۸۰ وزن ۷۶ کیلو حدود ۳ سال میشه که بدنسازی کار میکنم و هیکلم اوکی شده(نمیخوام مثل بعضی از دوستان بگم رونی کلمن شدم)
از وقتی یادم میاد مادرم تو بیمارستان کار میکرد و پدرم که یه متر زیر خاک
مادرم سوپروایزر بیمارستان بود و من اکثر اوقات میرفتم پیشش از ۵ سالگیم با آزمایشگاه و اینجور چیزا آشنا شدم.
بریم سر اصل مطلب:
وقتی ۷ سالم بود توی اتاق مادرم نشسته بودم و داشتم نقاشی میکشیدم ناگهان یه نفر در زد.
گفتم بله؟؟
دیدم در باز شد و یه زن خیلی خوشگل ک حدودا ۱۸ یا ۱۹ سال سن داشت وارد شد.
با لبخند بهم گفت:سلام آقا کوچولو خوبی؟؟
_مرسی بفرمائید
+خانم حسینی هست؟؟؟
_نه نیست
گفت باشه و در رو بست و رفت.
وقتی رفت قلبم شروع کرد به تند تند زدن
اولین بار بود که زنی به اون خوشگلی دیده بودم.
یه زن قد بلند با کمر باریک و هیکل خیلی خوب چشم های خوشگل سبز با موهای از شال بیرون اومده و لبای خوشگل قرمز.
( خدا وکیلی خیلی خوشگل بود مثل اینکه خدا اونو نقاشی کرده)
حدود نیم ساعت بعد مادرم اومد داخل اتاق من هنوز تو فکر بودم.
اصلا متوجه نشده بودم مامانم اومد تو اتاق.
بهم گفت:آیدین مامان!
_بله مامانی؟
+چیشده تو فکری؟؟
_هیچی
+مطمئن؟؟
_آره. یه خانومه اومد تو اتاق دنبالت.
+آره دیدم اومد داخل اتاق پذیرش با هم حرف زدیم.
_باشه
اون روز شیفت مادرم تموم شد و اومدیم خونه.
شام رو خوردیم و رفتیم تو اتاق و دراز کشیدیم.
مادرم خوابش برد ولی من نتونستم بخوابم فکر اون زن منو ول نمیکرد.
شاید باور نکنید ولی من تو سن ۷ سالگی عاشق شده بودم.
حدود ۱ ماه بعد دوباره رفتم پیش مادرم وقتی داشتم از بغل اتاق خون گیری رد میشدم دیدم همون زن با روپوش سفید آزمایشگاهی داره از مریضا خون میگیره.
فهمیدم که اون روز برای استخدام اومده بود.
توی کونم عروسی شد که عشقم اونجاس.
رفتم داخل اتاق نمونه گیری و سلام دادم.
تا منو دید خندید و گفت:
سلام آقا کوچولو بازم اومدی.
_آره شما حالت خوبه؟؟
+مرسی عزیزم اسمت چیه خاله؟؟؟
_آیدین
+به به آیدین! چه اسم قشنگی داری عزیزم
_شما اسمتون چیه؟؟
+آخ! ببخشید یادم رفت اسم من پروانه س
_پروانه هم اسم قشنگی ه
خندید و منو محکم بغل کرد و گفت:
مرسی قربونت بدم مرسییییی!
دوباره ضربان قلبم شروع کرد به تند تند زدن
وقتی از بغلش اومدم بیرون بهش گفتم
خاله پروانه!
+جانم
_شما تا چند وقت اینجایی؟؟
+من فعلا هستم عزیزم
_آها باشه مرسی
با خنده از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اتاق مادرم.
پروانه خیلی زود با مادرم دوست صمیمی شده بود.(مادرم اون موقع حدود ۴۰ سالش بود)
وقتی که سرش خلوت بود میومد داخل اتاق مامانم و با هم کلی حرف میزدن و غیبت میکردن و میخندیدن(رسم خانم های ایرانی)
تمام مدت گه حرف میزدن زل زده بودم بهش و عاشقانه نگاهش میکردم
اون روز هم تموم شد و ما اومدیم خونه.
قرار شد ۱ ماه دیگه که تولدم بود برم اونجا.
وقتی رفتم دیدم تو اتاق نمونه گیری نشسته و داره با تلفن صحبت میکنه.
تا منو دید گوشی و قطع کرد و سریع بغلم کرد و یه ماچ آبدار از لپ(خیلی حس خوبیه وقتی یکی که عاشقشی میبوسدت)
یکم حرف زدیم و گفت:
_ میای بریم تو حیاط بیمارستان یکم راه بریم؟
+بذار از مامانم اجازه بگیرم
_باشه
رفتیم و اجازمو از مادرم گرفتیم.
با هم یکم تو حیاط بیمارستان قدم زدیم که گفت:
_یه لحظه وایسا یکی اومده باهام کار داره میخای ببینیش؟؟
+باشه
دیدم یه مرد خوشتیپ پولدار کت شلواری داره میاد جلومون.
اول فک کردم داداش یا فامیلشونه
بهم سلام کرد و باهم دست دادیم.
ازم اسممو پرسید و با پروانه سلام علیک کرد.
یکم با هم حرف زدنو ازش پرسیدم نسبتتون چیه
پروانه با خنده گفت:
_آقامونه دیگه
پسره شروع کرد خندیدن
پرسیدم:آقامون ینی چی؟؟؟
گفت:ینی شوهرمه
دنیا رو سرم کیر شد
قشنگ به وضوح حالم گرفته شد.
یهو پروانه پرسید: چی شد آیدین؟؟
گفتم:هیچی سرم درد میکنه
+باشه برو پیش مامانت من یکم دیگه میام.
توی راه داشت گریم میگرفت.
بغض داشت گلومو میگائید
(با اینکه ۸ سالم بیشتر نبود معنی وفا داری و پایبند بودن به یه نفر رو میدونستم) فهمیدم که دیگه هیچوقت نمیتونم بهش بگم دوسش دارم
ب قول سلطان تتلو(بچه بودم ولی بد حالیم بود)
وقتی وارد اتاق مادرم شدم،دید حالم خرابه گفت:
+چیشده عزیزم
_هیچی مامان سرم درد میکنه
دروغ گفتم چون نمیخواستم مادرم بفهمه.
اونروز هم رفتیم خونه و من کل شب بی صدا گریه کردم.
درد شکست عشقی رو چشیده بودم و افسردگی شدید اومد سراغم.
تا یک سال نرفتم بیمارستان.
برای مادرم خیلی عجیب بود ک دیگه نمیخوام باهاش برم.
یه سال بعد که تولد ۹ سالگیم بود پروانه زنگ زد به خونه و خواست باهام حرف بزنه.
(اون روز خونه مونده بودم و قرار بود خالم بیاد مواظبم باشه ولی چون ک راه دور بود یه ساعت تنها موندم)
وقتی زنگ زده بود بازم اونروز ها یادم اومده بود و بغضم گرفته بود.
داشتیم حرف میزدیمو بهم میگفت:
_ای بی معرفت نمیگی دلم من برات تنگ میشه خاله؟؟
+ببخشید اصلا فکر نمیکردم.
_عیب نداره عزیزم یه روز بیا خونمون با دخترم بازی کن.
اینو ک گفت یه لحظه قلبم وایساد.
صدام در نمیومد.
پرسیدم:
_مگه بچه داری؟؟
+آره دیگه خاله جون
با بغض پرسیدم:چند سالشه؟؟
+۳ ماهشه
_دختر یا پسر؟
+دختر کوچولو (خنده)
_اسمش چیه؟
+سمین(اگه اشتباه نوشتم ببخشید)
_باشه
+کاری نداری خاله جون؟؟
_نه خدافظ
قطع کردم و تو خونه جیغ زدم و گریه میکردم مثل سگ.
یک ساعت بعد خالم اومد و اونروز با دختر خاله هام بازی کردم و مادرم اومد.
افسردگیم بدتر شده بود و دیگه توی مدرسه همه ناظم ها و معلمم فهمیده بود افسرده شدم.
چند بار باهام صحبت کرده بودم ولی اصلا بهشون هیچی نمیگفتم.
با اینکه شرایط روحیم کیری بود ولی خدایی خیلی درسم خوب بود.
مادرم فکر میکرد اگه با پروانه وقت بگذرونم بهتر میشم ولی نمیدونست که اگه دوباره ببینمش شاید دیوونه بشم.
بخاطر همین قرار شد هر روز برم پیش پروانه ینی کسی ک بذر عشق رو توی دلم کاشت و خودش مثل سرمای زمستون جوونه اش رو خشک کرد.

ادامه دارد…

دوستان اگه خوشتون اومد لایک کنید خیلی ممنون که تا اینجا داستانم دو خوندید
اگه غلط املایی داشت ببخشید دارم با گوشی مینویسم.
(ببخشید اگه طولانی شد)

ادامه...

نوشته: آیدین


👍 21
👎 9
14101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860052
2022-02-19 03:07:38 +0330 +0330

زیر دو متر خاک درسته
بنده گورکنم

4 ❤️

860060
2022-02-19 05:53:18 +0330 +0330

اولا که کم پیش میاد داستان خوب تو این سایت تخمی پیدا کرد…

دوما عالی نوشتی و مشخصه واقعی بود تا اینجاش.من که خیلی شیفته شدم خواهشا ادامه بده منتظرم❤❤❤

2 ❤️

860071
2022-02-19 08:47:54 +0330 +0330

از این به بعد دنیا رو سرم کیر شد می‌ره تو لیست اصطلاحات موردعلاقم🥺😂

3 ❤️

860083
2022-02-19 11:53:39 +0330 +0330

بنواز

0 ❤️

860098
2022-02-19 15:45:01 +0330 +0330

عنم گرفت با این داستان… هفت سالت بود بعد عاشق زن 17 ساله شدیو مثلا خواستی فضا رو اروتیک کنی… بیا برو تو کونم باو…

1 ❤️

860099
2022-02-19 15:47:37 +0330 +0330

راستی یادم رفت بگم کیرم تو تتلو… کسخلای دهه هشتادی

2 ❤️

860120
2022-02-19 22:32:06 +0330 +0330

تا جای خوندم که نوشتی سلطان تتلو.اون گوزو کیرم‌نیست چبرسه سلطان‌.مشخصه ذهنت خرابه.

3 ❤️

860278
2022-02-20 22:02:31 +0330 +0330

داستانت دوس داشتم خصوصا وقتی اسم تتلو آوردی خیلی حال و کردم

0 ❤️

860389
2022-02-21 22:59:22 +0330 +0330

ممم۶۴
دوست عزیز ممنون بابت نظر

0 ❤️

860391
2022-02-21 23:02:40 +0330 +0330

خیلی ممنون از کسانی که نظر دادن
درمورد کسانی که فحش دادن میخواستم یه نکته عرض کنم
دوستان عزیز من اینجا درد و دل کردم و این فقط یه مقدمه بود
قسمت بعد خیلی غمگین تر و سکسی تر هستش

0 ❤️

860408
2022-02-22 01:25:06 +0330 +0330

پسر مردم
خیلی ممنون بابت نظرت

0 ❤️

860410
2022-02-22 01:26:31 +0330 +0330

دوستان قسمت جدید رو فرستادم و باید صبر کنید تا ادمین بذاره.

0 ❤️

860557
2022-02-22 21:54:30 +0330 +0330

از اونجایی که نوشتی سلطان تتلو دیگه نخوندم …
سلطان؟؟؟

0 ❤️

867567
2022-04-08 01:09:24 +0430 +0430

همین که فهمیدم طرفدار تتلویی دیگه داستان رو ادامه ندادم
کیرم تو تتلو

0 ❤️