استیک پنیری (۱)

1402/01/01

*دوستان عزیز،این داستان خیلی بلند و طولانیه و موضوعی که داره،ممکنه باب میل بعضیا نباشه.

میدونستم با اومدنم به این سونای داغ و بخار که فقط خودش اونجا بود،به نوعی موافقتمو نشون داده ام و کار دیگه تمومه،ولی بااین حال سعی میکردم اشتیاق پنهانی که تو وجودم قد میکشید رو پنهون کنم؛اشتیاق حرکت دادن انگشتام روی رگ برجسته ی سینه ی گر گرفته اش که با هارمونی نفسهای اروم و عمیقش بالا و پایین میشد و…
با فاصله ی نسبتا مطلوبی ازم نشسته بود و با احترامی تصنعی که هدفی جز جلب اعتماد طعمه(که من باشم…) نداشت،با خانوم معلمش حرف میزد.از همون اول متوجه نگاههای خمارش روی سینه هام،رونهای پرم و باسن درشت و برجسته ام شده بودم؛میل باطنی خودمو هم به لمس شدن توسط این دانش اموز قوی هیکل و مرموز کشف کرده بودم،که احتمالا بی ارتباط به مطلقه بودن و نیاز شدیدم به سکس نبود.بهمین دلیل گاه و بیگاه،سرکلاس یا تو سالن خلوت زنگ تفریح که به هوای دیدنم گوشه ای کز میکرد،ژست های سکسی زیادی براش میگرفتم،ولی در قالب یه معلم سختگیر که اصلا حواسش به اون نیست و …
قطره های بخار با عرق شهوت و شرم،روی تنمون جولان میداد و نفسهای شمرده و نامنظم هردومون نشون از درون آشفتمون داشت؛بااین حال هنوز هردومون به ظاهر ساختگیمون اصرار میکردیم.با تغییر حالت نشستنش،حواسم از صدای خمار و آرومش که بشدت سعی در پنهون کردن لرزشش داشت،پرت شد.نگاهی با دست چپش کردم که انگشتای دست راستشو با ظرافت به بازی گرفته بود و نشان از بی طاقتیش داشت،مچ دستهاش که رگهای برجسته اش بخوبی نمایان بود،سرشونه های ورزیده اش و بازوهایی که هیچ شبیه به بازوهای یه دختر معمولی نبود و نشون میداد که سخت ورزش میکنه.به سینه هاش رسیدم،سینه های متوسط ولی سفت و سربالا؛بالاتر رفتم،گردن کشیده و عضلانی و در نهایت رگ برجسته ای که از شریان چپش امتداد داشت تا سینه اش…این دختر هیچ شبیه دختر نبود،چه ظاهر چه باطن!
یه لحظه حس کردم تن صداش بالا رفت،متوجه نشده بودم چی گفته،با کنجکاوی نگاهمو دوختم تو چشمای سبز آبی مرموزش که مردمکی دائما لرزان و گشاد داشت.با تکون دادن سرم فهموندم که متوجه حرفش نشده ام.(گفت و گوی دانش اموزم رو با علامت مثبت و مال خودمو با علامت منفی نشانگذاری کرده ام.)
+خانم معلم داشتم میپرسیدم گرمتون نیست؟
درحالیکه پشت عرق کرده ام و پایین کسم چسبیده بودن به سنگ داغ سونا و تموم بدنم کرخت شده بود،با بیحالی جوابشو دادم.
_نه بابا،من سرماییم،گرما رو خیلی دوست دارم…
نمیدونم لحن شهوتیم بود که باعث نفس سنگینش شد،یا جمله ی تحریک کننده ام.
+اوممم!که اینطور.برعکس،من خیلی گرماییم و همیشه داغم.
با گفتن این جمله دستمو گرفت و با لبخند کج و موذی گوشه ی لبش،به صورتش چسبوند.و تو یه حرکت غافلگیرانه چشماشو بست و بوسه ی خیسی کف دستم نشوند.ناخودآگاه نفس عمیق اما بیصدایی کشیدم و نوک انگشتامو که به لاله ی گوشش برخورد کرده بود،به آرومی تکون دادم؛مطمئن بود که الان کلوچه ام آب انداخته…
با گرفتن چراغ سبز سریع بطرفم خزید و خودشو به سمت گردن و گوشم خم کرد.با فاصله ی چند سانتی متری از گردنم مکث کرد و بعد چند ثانیه ای که نفسهای گرمش لاله ی گوشمو قلقلک میداد،زبونشو دور لباش کشید و چسبوند روی گردنم؛و بالاخره پلکای سنگینم در برابر گرما و حشر مقاومتشو از دست دادن و رو هم افتادن.کسم هنوز هیچی نشده نبض گرفته بود و حواسم از همه جا پرت شده بود و حتی برام مهم نبود که یکی بی هوا در رو باز کنه و معلم رو درحال عشقبازی با شاگردش ببینه،تنها چیزی که میخواستم حرکت فرز لبای بسته اش و نوازش نفساش روی گردنم بود.با مور مور شدن پوست پاهام متوجه نشستن انگشتای کشیده و سریعش روی رون کرخت پام شدم و با فشار دستش وادار به کمی باز کردن پام شدم و دست قویش شروع به ماساژ و تحریک پام کرد.داشتم به همین راحتی جلوی یه دانش آموز وا میدادم و از این بابت هیچ عذاب وجدانی نداشتم.دستش زیر زانو رو رونمو ماساژ میداد و من تشنه به لمس و عاشق پیشنوازی،بزور جلوی ناله هامو گرفته بودم.تموم بدنم بی حس و حال شده بود و زیر شکمم بعد مدتها سفت شده بود و تیر میکشید؛این دختر شگفت انگیز جسم و روحمو بطرزی حرفه ای بدون حتی لمس کامل تا مرز ارگاسم برده بود…
بالاخره لباشو از روی گوشم جدا کرد و درحالی که با کمی خشونت دست آزادشو زیر چانه ام فشرد،بوسه ای کنار لبم نشوند.با حس کردن قدرت جسمیش و تصور سنگینیش روی بدنم از خود بیخود شدم و ناله ای ضعیف سردادم.با شنیدن صدام مطمئن از لذت بردنم شد و درحالیکه لباشو روی لبام چسبونده بود،سرجاش نیم خیز شد.بطرفم اومد و بین پاهام قرار گرفت و دستاشو به سکوی پشت سرم تکیه داد.لبامو به طرز خاصی میبوسید،اونقدر خاص و دلچسب که بیشتر از چند ثانیه نتونستم مقاومت کنم و درحالی که لب پایینم تو دهنش بود،لب بالاییشو لیس زدم.با این حرکتم با صدایی شبیه به “اومم” لبمو بیرون داد و زبونمو بین لباش مکید.تو نهایت لذت و شهوت به سر میبردم.هیچوقت تا این حد تحریک نشده بودم،چه با همسر سابقم چه تو خودارضاییهام.بدنم به گمانم تو داغترین نقطه اش بود،اما اشتباه میکردم،این تازه اولش بود!بعد دو سه دقیقه که نقطه نقطه ی لبامو بوسید و لیسید،ازم جدا شد.چشمامو باز کردم و با نگاهی لرزان و نیمه هشیار،منتظر ادامه موندم.صبرم خیلی طول نکشید و با خم شدن سرش و حرکت زبون داغ و سریعش بالای سینه هام چشمامو دوباره بستم و ناله ای بلند تر از قبل سر دادم.دستش دوباره با کمی خشونت دور گردنم حلقه شد و فشاری ضعیف داد.متوجه شده بودم که صدای آه و ناله هام بشدت تحریکش میکنه…این دختر هیج شبیه یه دختر نبود!
به وسط سینه هام رسید و از پایین به بالا لیسید.ناخودآگاه ممه هامو با دو دستم به هم چسبوندم و با آهی بلند سرمو بالا دادم.حلقه ی دستش با فشاری روی گردنم به سمت پایین و روی شونه ام سر خورد.هنوز در تلاش بود که تنگی بین ممه هامو لیس بزنه و با این کارش منو تا مرز جنون برد.با حرکتی ناهماهنگ سینه هامو ول کردم و دستامو روی سرش گذاشتم و به خودم فشردم.هردومون سریع شده بودیم و صداهای نامفهوم اون لای سینه های تپلم با آه و ناله های خفه ی من امیخته بود.دستایی که روی شونه هام بودن به آرامی گره های نازک مایو رو باز کرد و بالاخره ممه های قرمز شده ام از شدت شهوت و گرما و بخار،از سوتین مایو آزاد شدن و نوکشون با سفتی بی سابقه ای خودنمایی کرد.با دیدن این صحنه وایی گفت و نوک سینه مو بین لباش گرفت.خدای من!چه خوب میخورد…با دستش هردو ممه رو گرفته بود تا سنگینیشون اذیتم نکنه و در آن واحد با نوک سینه ام بازی میکرد.گاه به صورت دَوَرانی دورشو میلیسید و گاه با زبان و حتی دندونش به ارومی رو به بالا میکشید،و با این کارهاش باعث میشد مثل مار به خودم بپیچم و دستامو که شل شده بودن،از سرم به بازوهای خوش فرمش برسونم.دیگه کاملا اماده ی ارگاسم بودم و مطمئن بودم که با اولین لمسش تو نقطه ی حساس کلوچه ام،شیره ی کشدار وجودم رو بیرون خواهد کشید.از طرفی میخواستم التماسش کنم که کسمو لمس کنه و بخوره ولی از طرفیم دلم میخواست کشش بده تا حسابی حال ببریم.از سینه ام که حالا نوکش داغ شده بود و ضربان گرفته بود،جدا شد و دست به پشتم رسوند تا گره های پشت مایو رو هم باز کنه و با این کار بالا تنه ی کاملا لخت خانوم معلمش که حالا دیگه تمام و کمال در برابرش خلع سلاح شده بود،در اختیارش بود.با فشار دستاش رو شونه هام،وادارم کرد بچرخم و دراز بکشم.همون کارو کردم،پشت لختم با گرما و رطوبت سنگ برخورد کرد و حس مطبوعتری برام بوجود اورد.بسرعت اومد جلوم و بین پاهام زانو زد و دست انداخت تا مایو رو کامل از تنم دربیاره و کمی کونمو دادم بالا تا راحتتر این کارو بکنه.بزور و با تمانینه مایوی تنگ و چسبان رو که حالا فقط قسمت شرتش باقی مونده بود،از کون تپلم رد کرد و روی سکوی بالایی گذاشت.با حشری که کل وجودمو فرا گرفته بود و شرم و حیایی برام باقی نذاشته بود،پاهامو کامل از هم باز کردم و کسمو بدون هیچ مانعی براش به نمایش گذاشتم؛و درحالی که زیر نگاه تیزش که نقطه نقطه ی بدنم و خصوصا کس شیو شده و نرم و قرمزمو که بی شک خیس از ترشحاتم بود بدون هیچ عملی میکاوید،داغتر میشدم،لب پایینمو به دندون گزیدم و چشمامو بستم و بی اراده با گرفتن نوک سینه هام،به هم نزدیکشون کردم.هنوز هیچ کاری نکرده بود،بگمونم تماشای خودنوازی یه زن بالغ سی و پنچ ساله و از قضا معلمی سختگیر،براش لذت بخش تر از لمس تن همان زن بود.بعد چند ثانیه انتظار،بالاخره دستاشو دور کمرم احساس کردم و زبونش رو روی شکمم.حرکت دستهاش عالی بودن،تو پیجش دیده بودم که ساز میزنه،ولی هیچوقت تصور نمیکردم که این هنر زیبا،چنین استعداد بینظیری به این دستا بده…دوباره عضلاتم شل شدن و توان مالیدن ممه هام ازم سلب شد.پس یه دستمو به شونه اش رسوندم و یه دستمو به لبه ی سکوی بالایی تکیه دادم.دیگه صبر سر رسید و درحالیکه سعی میکردم با تمام توانم ناله های تحریک کننده براش بکنم،با فشار شونه اش به سمت پایین هدایتش کردم.متوجه منظورم شد و با بوسه های ریز و خیسی به بالای کسم رسید و لباشو با شهوت به پوست تب گرفته ام کشید،با وجود گرمای مفرط به خودم لرزیدم و آهی عمیق و از ته دل کشیدم.سرشو به سمت پایین برد و یکی از رونهامو بین بازوش قفل کرد و نگاهی به کسم انداخت؛و با حرکتی غیرمنتظره زبونشو از پایین به بالای چوچوله ام کشید.وااای!چنگی به کلاه سرش انداختم،تو مشتم مچاله اش کردم و انداختمش کنار و انگشتای سستمو توی موهاش فرو کردم و فشارش دادم به کسم.دوباره حرکت قبلیشو تکرار کرد و دوباره به خودم لرزیدم و آه و ناله هام اوج گرفتن.درحالیکه مواظب بودم صدام بیرون نره،با بی پروایی التماسش میکردم که با مکیدن و لیسیدن چوچولم ارضام کنه.ولی اون انگار نمیشنید و به لیس های دیوانه کننده اش از پایین به بالا ادامه میداد.بالاخره مکثی کرد و انگشت فاک دست آزادش کمی روی کلوچه ام مالید و واردم کرد.تو خودارضاییهام هیچوقت انگشت یا چیز دیگه ای رو تو خودم نمیکردم و همیشه با ماساژ چوچولم به اوج میرسیدم،بخاطر همین حالا تجربه ی لمس داخل کسم بعد مدتها،برام لذت دیگه ای داشت.به زودی و طبق انتظارم انگشت اشاره هم واردم شد و به دنبال آن انگشت حلقه.دیری نگذشت که مکیده شدن پره های کسم و ضربه های پی در پی سه انگشت کشیده تو اعماق کسم،همه ی وجودمو تو خلسه ی گرمی فرو برد.هرلحظه و با هرحرکت حس میکردم دارم از زمین جدا میشم.مطمئن بودم که هیچوقت این حس رو تجربه نکرده ام و شاگرد حشریم که انگار به تیزی متوجه حالتم شده بود،بالاخره بوسه ای روی چوچوله ی برجسته و کبود شده ام نشوند و با یه حرکت همشو تو دهنش مکید.یه لحظه انگار تو قعر چاهی عمیق فرو رفتم.چشمام ناخودآگاه بالا رفتن و ناله ام تو گلوم کش اومد.هیچ حرکتی نمیکرد،همه ی حجم کلیتوریسم رو گرفته بود تو دهنش و من با بی قراری مواظب بودم که لرزشم باعث بیرون اومدنش نشه.چوچوله امو با صدای شلپی میک زد و از دهنش بیرون اورد و به سرعت به حرکت دادن زبونش،پرداخت.با سرعتی هماهنگ انگشت و زبونشو تکون میداد.چیزی نمونده بود به اوج برسم،و با کامی که دوباره از نازم گرفت،فشار نامنصفانه ای به سرش وارد کردم و درحالیکه دست دیگمو روی دهنم میفشردم تا صدای جیغم بیرون نره،کمرمو چند بار بلند کردم و دوباره به سنگ داغ کوبیدم.تمام وجودم اسیر حجم عظیم گرمایی که از لگنم انتشار میشد،شده بود و با لرزشهایی ممتد،حرکت چیزی از اعماق رحمم رو حس میکردم.مطمئن بودم که آه های حشری شاگردم که حالا دست از لیسیدن و انگشت کردنم برداشته بود،حاکی از بیرون اومدن خامه ی چسبناک از سوراخمه.بارها دیده بودم این صحنه سکسی رو تو فیلمایی که از لحظه ی ارگاسم خودم گرفته بودم،کمی آب سفید کمرنگ و غلیظ، که از کسم که بی وقفه باز و بسته میشد،بیرون میریخت.
بالاخره ارضا شدم ولی هنوز لرزش بدنم و گرمای طاقت فرسای شکم و سینه هام از بین نرفته بود.بعد چند نفس عمیق چشمای خسته و سنگینمو باز کردم و نگاش کردم که با لذت و سرخوشی کلوچه ی خامه ای خوشمزه اش رو تماشا میکرد و لبشو میمکید.متوجه نگاهم نشد و بلافاصله زبونشو از نو به کسم کشید.چوچوله ام بشدت حساس شده بود و میدونستم لمسش تا چند دقیقه برام ازاردهنده خواهد شد،بخاطر همین دستمو به چونه اش رسوندم و مانع از لمسش شدم.به سرعت چشماشو بالا اورد و نگام کرد و با فهمیدن منظورم بوسه ای روی کسم گذاشت و سرشو بلند شد.با فشار دادن کمرم دستور داد که برگردم و اینبار شکمم و سینه های برهنه ام پذیرای گرمای مطبوع شد.تنشو از پشت به تنم چسبوند و پشت گردنمو ریز بوسید.ارامش عمیقی داشتم،گرمای سنگ و وجودش که بدنمو حصار کرده بود از یه طرف و ارگاسم عمیق از طرف دیگه،باعث شده بود که مثل هر زن دیگه ای محتاج لمس و بوسه های گرمش باشم.چشمامو بستم و اجازه دادم لباش تک تک مهره های گردنم و کمرم رو لمس کنه و دستاش لپ های گوشتی و ژله ای کونمو مشت کنه و گاه بیگاهی مهمون یه اسپنک ریز بکنه.با حرکتهای بی صداش کاملا به خلسه رفته بودم و داشت خوابم میگرفت و تنها چیزی که به فکرم میرسید،این بود که موقع اومدنمون به سونا،به گوش ناجی نشسته بر صندلی،چی گفت که تو این فاصله حتی یه نفر هم وارد این سونا نشد؟!..

نوشته: Zuru


👍 15
👎 2
19601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

919653
2023-03-21 02:30:30 +0330 +0330

زیاد هم طولانی نبود ولی قشنگ نوشتی و متنوع بود
منتظر قسمت بعدی هستیم

2 ❤️

919684
2023-03-21 09:48:42 +0330 +0330

من اولین بار بود داستان لزبین میخوندم جالب بود خوب نوشته بود.اما بنظرم یکم صحبت اگر بین کاراکتر ها شکل می‌گرفت میتونست بهتر باشه‌.

3 ❤️

954021
2023-10-23 02:45:33 +0330 +0330

ادامه نداره ؟؟

0 ❤️

958119
2023-11-15 15:35:57 +0330 +0330

چی شد قسمت بعدیش چرا نزاشتی پس ؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها