اشتباه نکردن اشتباه بود

1401/06/03

از بچگی عاشق هنر بودم
تو کار های هنری همیشه پیشتاز بودم
مثلا زمان دبستان ،وقتی بقیه همکلاسیا
به زور خونه و درخت های کج و کوله میکشیدن
من در حال طراحی اسب بودم
اما همیشه مشکل داشتم با کشیدن یال هاش وقتی باد وزیدن میگرفت

هشت سالگی موسیقی رو شروع کردم
تا الان که 19سالمه سه نوع ساز رو حرفه ای و دو تا رو
در سطح متوسط اجرا میکنم
یه مدت هم عاشق رپ شدم
چون رک همه حرف هارو میشد گفت توش
جدا از این حرف ها
نه قدم 190 نه سیکس پک دارم
نه زیادی چاقم ، نه خیلی لاغر
نه زشت نه زیبا
در معمولی ترین حالت ممکن
اما ی سری چیزا از بچگی عقده شد برام
مثل کشیدن یال های افشون اسب توی باد

این داستانی که میخوام بگم چند ماه پیش اتفاق افتاد برام،اما اصل قضیه خیلی سال پیش شروع به شکل گرفتن کرد.
از بچگی پاستوریزه بار اومدم جوری که حتی افتخار میکردم به اینکه کار اشتباهی انجام نمیدم و این خودش بزرگ ترین اشتباه بود برای من ، الان میفهمم ادم بعضی وقتا باید دلشو به دریا بزنه و کاری که دوست داره رو انجام بده ، حتی اگه اشتباه باشه
اما وضعیت من جوری شد که تا 19 سالگی حتی لب به سیگار هم نزده بودم
چه برسه به مواد یا مصرف الکل (تا اونموقه حتی از نزدیک هم ندیده بودم مواد و این چیزارو)
اما تمام دوستام و هم سن و سال هام هزارتا از این گند کاریا کرده بودن (حتی سکس با دوس دختراشون)
ولی من فقط به خودم افتخار میکردم که ایول تو هیچ گوه کاری نکردی حتی ایول که هنوز سکس هم نداشتی
ولی اینا همه مثل عقده شده بود تو وجودم
و انقد از این عقده ها پرشدم
که پکیدم
بدجوری هم پکیدم
یادمه بار اول با پسر عموم نشستیم پای عرق خوری ، (خونه مجردی داشت و همین قضیه باعث شد همیشه واسه این کارا دستمون باز باشه) ، با اینکه بار اولم بود انقد خوردم که دیگه رو پا بند نبودم بعدها سیگارم بهش اضافه شد بعدشم با گذشت چند ماه کشیدن گل و مواد شروع شد
و دیگه عادت کرده بودیم هر شب مست کنیم
(همیشه حواسم بود پدر و مادرم بویی نبرن از این قضیه ها)
تا ی شب ساعت حدود یازده یا دوازده بود دقیق یادم نیست
پسر عموم بهم زنگ زد گفت شب برنامه چیدم ی بطری یکو نیم عرق گرفتم چندتا از دوستامم دعوت کردم بیا حال کنیم
خلاصه که نیم ساعت بعدش پیشش بودم
و دوستایی که میگفت هنوز نرسیده بودن
تا اینکه رسید .
ی زن حدود سی و پنج ساله که حتی اسمشم یادم نیست
نگو پسر عموم برنامه چیده بوده باهاش از قبل.
وقتی اومد تو خونه من ی لحظه شوکه شدم چون فکر میکردم دوستاش باید پسر باشن نه اینکه ی زن بیاد تو یهو
دروغ ندارم بگم…تا اونموقه تو همچین موقعیتی قرار نگرفته بودم و از خجالت سرم پایین بود فقط و زیر چشمی نگاه میکردم به پسرعموم که گرم گرفته بود با اون خانوم بعدش اومد جلوی منی که قلبم از استرسی که نمیدونم از کجا پیداش شده بود داشت از سینه در میومد و حتی نمیتونستم ی کلمه حرف بزنم
اومد جلو روم و با خنده گفت شنیدم تاحالا دستت به هیچ دختری نخورده
سکوتمو که دید زد زیر خنده
هم استرس گرفته بودم
هم گیج و سر درگم بودم
و هم انقد عصبی بودم از دست پسر عموم که اگه میزاشتن سرشو از تنش جدا میکردم
همیشه بهش میگفتم به این افتخار میکنم که نبودم با کسی
و اون مسخرم میکرد که تو هنوز بچه ای و باکره
میدونستم میخواست با اینکار منو همرنگ خودش کنه
خانومه وقتی دید من زیاد حالم اوکی نیست عقب کشید اما رفتارش خیلی باهام گرم بود و میگفت و میخندید میفهمیدم داره تلاش میکنه یخ منو با این رفتاراش آب کنه
بعد از اینکه یکم بگو بخند با پسر عموم کردن و من توش هیچ نقشی نداشتم و ساکت نشسته بودم ی گوشه
پسر عموم بلند شدو عرق و پیک های شیشه ای کوچیک و مابقی چیزارو اوکی کرد و شروع کردیم خوردن
تازه اونجا بود که نگاهم افتاد بهش
به زنی که رو بروم نشسته بود و داشت با لوندی و ی ناز خیلی خاص پیک های عرق رو میرفت بالا
خوشگل بود و ی ارایش ملایم داشت
چشمای درشت مشکی و پوست سفیدش
ولبای سرخش بد جوری دلمو لرزوند
نگاهم که افتاد به اندامش حس کردم تنم داره داغ میشه
اندام توپر و پخته ای داشت سینه های بزرگش از زیر لباس بدجور خودنمایی میکرد
پیش خودم فکر کردم مست شدم و این تفکراتم از سر مستی بهم دست داده و بهتره دیگه عرق نخورم
اما پسر عموم دست بردار نبود
بعد چند پیک دیگه
ی علامت داد به اون خانوم
خانومه که بلند شد مشخص بود که خودشم بد جوری مست شده
دست منو گرفت رفت سمت یکی از اتاقا
منم که دیگه اختیارم دست خودم نبود و فقط داشتم به باسن و اندام خوش فورمش نگاه میکردم و هرچی بیشتر دیدش میزدم حس میکردم بیشتر تشنه بودن باهاشم
تا رفتیم تو اتاق برگشت سمتم چشماش خمار بود از مستی
با خوشحالی بهم گفت واقعا تاحالا سکس نداشتی باکسی
توی حرفاش چند دفعه اینو پرسیده بود و فکر کنم باعث میشد حشری تر بشه اینکه با ی باکره میخواد سکس کنه
پیرهنشو در اورد سینه های سفید و بزرگش با نک صورتی رنگش افتاد بیرون
حس کردم گرما تموم وجودمو گرفته
اما چون اولین بارم بود ترس داشتم از اینکه کاری کنم و فقط منتظر بودم اون شروع کنه
با لوندی و ناز خم شد و از سر شلوار کیرمو با دستاش مالید
ی لحظه چشمام سیاهی رفت
شلوارمو با شرت کشید پایین و کیرم که بدجور شق شده بود پرید بیرون
با ذوق نگاهی به کیره 15 سانتی رو بروش کرد و دوباره همون سوال تکراری یو با خوشحالی پرسید (واقعا تاحالا با کسی سکس نداشتی؟)منتظر هیچ جوابی نموند، سریع خم شد و حالا صورتش روبروی کیرم بود
چشمای خمارش رو دوخت به کیرم و
با خودش زمزمه کرد یعنی من اولین کسیم که این کیر میره داخل کسش و زبونشو از زیر کیرم کشید تا بالا و بعد با ولع شروع کرد به ساک زدن من از شدت لذت چشمام سیاهی رفت و پیش خودم حس میکردم الان قراره ابم با فشار تو حلقش خالی بشه
وقتی متوجه این قضیه شد سرشو بلند کرد بهم نگاه کردو گفت هر وقت داشتی ارضا میشدی بهم بگو
و بعد باز شروع کرد به ساک زدن
جالب اینه من هنوزم استرس داشتم و این قضیه برام عادی نشده بود
هنوز در حال تجزیه و تحلیل این اتفاق هایی بودم که داشت برام میفتاد
و تو اوج حشریت بودم و کسی داشت برام ساک میزد که چشمای مشکیش دل سنگ هم آب میکرد
اما ارضا نشدم حدود پنج دقیقه ساک زد.
کیر درحال انفجار من انگار قصد ارضا شدن نداشت احتمالا از استرسی بود که داشتم هنوز.
وقتی ی دل سیر ساک زد بلند شد و با لوندی شلوارشو کشید پایین و بعد شرتشو و ی کس سفید با لبه های صورتی که به قرمز میزد و خیس بودنش کاملا مشخص بود جلوم نمایان شد
قلبم از حشریت و استرس تند تند میزد و کیرم روبه انفجار بود
تاحالا تو عمرم ی زن لخت از نزدیک ندیده بودم چه برسه به اینکه بخوام بکنمش
حتی فکرش داشت روانیم میکرد.
اون هم که مثل من بدجور حشری بود و حالا جوری رفتار میکرد که انگار مالک من شده و انگار داشت بیشتر از من لذت میبرد روی تخت دراز کشید و دستشو برد سمت میزی که پیش تخت بود
تازه چشمم افتاد به بسته های کاندومی که از قبل اونجا گذاشته شده بود
یکیو باز کرد و با حشریت و چشمای خمارش به من گفت بیا جلو
بیا میخوام کیرتو توی کسم احساس کنم
نزدیک شدم با سرعت کاندمو کشید روی کیرم و گفت زود باش و بعد پاهاشو باز کرد
کس سفید و خیسش شروع به خودنمایی کرد
زمانو از دست ندادم و سریع به سمتش رفتم
کیرمو چندبار مالیدم به کسش که باعث شد از حشریت لبای خوشگلشو گاز بگیره
و گفت بسه دیگه بکن توش
و خودش کیرمو با دست گرفت و به سمت سوراخ کسش هدایت کرد
وقتی کیرم رفت داخل کسش ی اه از ته دل کشید و من چشام سیاهی رفت از اون نرمی و گرم بودن کسش
انگار توی بهشت بودم همونجور که کیرم تو کسش بود پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و با دستاش سرمو تو آغوش گرفت و هر از چندگاهی لبامو میبوسید چشماش از حشریت بسته شده بود و حرکاتش بدجور وحشی شده بود و مدام میگفت کیر تو فقط واسه کس منه تو دیگه مال خودمی.
با خودش این حرفارو میزد و بیشتر حشری میشد و منم دیگه چیزی حالیم نبود فقط تلمبه میزدم توی اون کس گرم و خیس
بعد از چند دقیقه تلمبه زدن حس کردم دیگه استرس قبل رو ندارم
و احساس کردم دارم ارضا میشم
منی که هزارتا خط قرمز داشتم واسه خودم و به باکره بودنم افتخار میکردم
حالا مست و حشری در حال گاییدن کسی بودم که حتی اسمشم نمیدونستم.
چشام ی لحظه سیاهی رفت و با تموم قدرت ارضا شدم توی کسش
جوری که حتی فکر کردم کاندوم پاره شده
و اون هم با من اه و ناله کردو و با ی لرزش خفیف فهمیدم که هم زمان با من ارضا شده و بعد کیرمو در اوردم از کسش و به عقب رفتم
کاندوم سالم بود و پر شده بود از اسپرم سفید رنگم
تازه ب خودم اومدم
که چیکار کردم
که دیگه ی پسر باکره نیستم و همین التن تو مستی با کسی که حتی نمیدونم کیه سکس داشتم
به اون خانوم که انگار بیهوش روی تخت افتاده بود نگاه کردم و بعدش نگاهم به خودم افتاد توی اینه قدی اتاق
از خودم بدم میومد
تبدیل شده بودم به کسی که ازش متنفر بودم
تموم خط قرمز هام شکسته شده بود(مشروب ،سیگار،مواد،سکس)
و تازه چشمام باز شده بود و فهمیده بودم این مدت بدجوری گند زدم
لباسامو پوشیدم از اتاق زدم بیرون
پسر عموم با خنده اومد جلوم و گفت لامصب چقد کمرت سفته تو یک ساعت چیکار میکردی
با دست هلش دادم عقب و رفتم سمت در
و دیگه بهش توجه نکردم
فقط اینو شنیدم که گفت
دیدی توهم اونی نیستی که تظاهر میکردی بهش

پایان

نوشته: Ravan Parish


👍 19
👎 1
20801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

892034
2022-08-25 04:20:01 +0430 +0430

نوشتار و فضا سازی مناسبی داشت داستان منهای اون یکی دوتا غلط املایی که من دیدم نمره خوب میگیره ار نظر من
اما در باب این زندگیه سگیت بگم که سگ برینه تو لایف استایلت دوست من لابد جقم نمیزدی؟ کیونده خان منتظر بودی بهت رسالت بدن پیغمبری کنی؟؟؟؟

5 ❤️

892095
2022-08-25 11:32:34 +0430 +0430

جق که دیگه میزدی؟ اینو نگفتی

1 ❤️

892155
2022-08-25 20:41:16 +0430 +0430

همون روان پریش برازندته

1 ❤️

892169
2022-08-25 23:07:50 +0430 +0430

متاسفم واسه طرز تفکرت،واقعا ادم باید به خودش افتخار کنه که بتونه پاک بمونه، منم چشام سیاهی رفت

1 ❤️

892429
2022-08-28 01:57:55 +0430 +0430

خیلی ممنون از نظر ها و انتقاد هایی که داشتین
این اولین داستان من بود و البته به این دلیل که اولین داستان بود دوست نداشتم دروغ‌ واردش کنم یا اینکه خیلی بهش پرو بال بدم و دوست داشتم هرچی هست حقیقت باشه از اول تا اخر
اما داستان های دیگه که خواهم نوشت زمین تا اسمون با این فرق داره
و خیلی بیشتر به تخیلاتم وابسته میشه و دستم خیلی باز تره برای به نمایش گذاشتن قلمم در نویسندگی
امیدوارم مورد استقبال واقع بشه🌹🌹

0 ❤️

892615
2022-08-29 02:35:28 +0430 +0430

کیرم تو دهنت
انقدر گفتی چشمام سیاهی رفت ک منم چشمام سیاهی رفت
اسگل مگه آدم از لذت و هیجان چشماش سیاهی میره

1 ❤️

893011
2022-08-31 13:39:31 +0430 +0430

من که از داستانت هیچی نفهمیدم بغیر از سیاهی رفتن چشات 🙄

0 ❤️