بی خبر از فردا

1402/01/06

یادمه شب سردی بود
قرار بود یه دورهمی چنتا جوون باشه تو یه باغ لاکچری
چن نفرشونو میشناختم فرهاد و سارا و سهیل و ساحل که از دوستای خیلی قدیمیم بودن که از همون اوایل تلگرام میشناختمشون و باهاشون دوست شده بودم و الان که ۱۸ ۱۹ سالم بود این دورهمیا چیز عادیی بود
فرهاد که همیشه اعصابش خورد بود
این پسر لعنتی با قد درازو بدن اسکینیش همیشه یه سیگار گوشه لبش بود همیشه خداهم تنها بود. سارا یه دختر کیوت بود که البته سنش بزرگ تر از همه بود ولی صورتش شبیه یه بچه دبیرستانی بود همیشه ی خداهم زهر خودشو میریخت به پسرا “امان از دست این لیتل برت های لعنتی”
سهیل بچه پولداره بود بین ما یه دویست هفت شیک سوار میشد و تنها عضوی بود که خونوادش واسش خونه گرفته بودن.
ساحلو من خیلی دوستش داشتم مثه خواهره برام رابطم انقد باش صمیمی بود که مامانش حتی بعضی وقتا میگفت من یه پسرم دارم که اسمش حسینه!(منو میگفت)یه دختر کیوت که البته خیلی بد مسته
اون شب چن نفر دیگه هم توی دورهمی بودن مثلا لیندا دوست سارا و سیما خواهر ساحل
سیما رو از قبل میشناختم کمابیش در ارتباط بودیم به واسطه رابطه صمیمی منو سارا
اما لیندا،اون دخترک آروم که چسبیده بود به سارا
همسن سارا بود شاید ۲ ۳ سال از من بزرگ تر
اما با جثه کمی بزرگ و توپر،لپای قشنگی داشت و چشماش
چشماش شاید همون چیزی بود که هر موجود زنده ای رو میتونست فریب بده
حرفام طولانی میشه خلاصش کنم
من دو تا خصلت مخصوص به خودم داشتم
یکیش فتح آدمای جدید بود دلم میخواست هر آدم جدیدیو که میبینم همه چیزشو ازش بکشم بیرون از رابطه ی عاطفیش با پدر و مادر تا سایز سینش و خب چرا دروغ بگم اکثر مواقع موفق بودم
و دومیش این بود که خیلی انعطاف پذیرمو تو هر شرایطی خودمو قالب میکنم
لیندا خجالتی بود و بیشتر نشسته بود پیش سارا و سیما و ساحل
عرفان مثل همیشه سیگار میکشید
و سهیلم داشت سعی میکرد ساحلو بکشه یه گوشه کم کم وقتش داشت میرسید
رفتم سمتش و شروع کردم سوال پیچش کردن، سارا با خنده بش گفت (حواست به حسین باشه،این لاشی کاری میکنه که خودت تو دامش بیوفتی )همه زدن زیر خنده
همه چیز داشت آروم پیش میرفت و منم داشتم کم کم اطلاعات میکشیدم
دانشجوی ترم ۴حسابداری بود تو دانشگاه آزاد دیپلمو که گرفته بود پشت کنکور مونده بود یه خواهر کوچیک تر از خودش داشت و حموم خونشون توش وان داشت!
سهیل از اونطرف داشت مخ ساحلو میخورد که یهو دیدم رفت سمت ماشین و با چندتا بطری برگشت (این کصکشو من میشناختم واسه چی اینکارو کرد‌.ساحل خیلی بد مسته و البته جوگیر و میشد حدس زد چرا اینکارو کرد.)سهیل برگشت گفت بچه ها امشب شماهم فک میکنین قراره خیلی به یاد موندنی باشه؟
طبق معمول چن نفر موافق چن نفر مخالف هیچوقت همه تو جمع موافق نبودن
من مخالف بودم چون میدونستم میخواد ساحلو بکشونه یه گوشه
ولی خب بعضی چیزارو نمیشه جلوی همه گفت
شروع کردیم تا سه پیک اول همه چیز عالی بود از پیک چهارم همه چیز عجیب غریب میشد
عرفان از همه دیرتر مست میشد واسه همین کسی نمیتونست پا به پاش بخوره ولی من لیندارو نمیشناختم
تا پیک هفتم باهاش اومد که دیگه جفتشونو گرفت تقریبا
من سرم گیج میرفت و کصخنده میزدم
چراغا خاموش شد و صدای اسپیکر همه جارو پر کرد
کم کم داشت از دستم میرفت که چی میشه و چیکار دارم میکنم
یه لحظه دستم پشت کمر سارا بود ثانیه بعدش دستم تو دست سیما بود ساحل که کلا از دست رفت و سهیل کشیدش تو اتاق
این وسط چشمم به لیندا بود اون بدن توپرش کم کم داشت چشامو میبرد حتی انقد که وقتی سارا داشت بام میرقصید آروم زد تو گوشمو گفت هی کجارو نگاه میکنی؟ چشت به من باشه
نمیدونم چی شد و کجا اما یه لحظه چشمای لعنتیشو دیدم
انگار که طلسم خوندن روم اون چشمای درشتش از همیشه بدتر هارم میکرد
به طریقه ی خودم کشیدمش تو راهرو که با یه چیز جدید رو به رو شدم در گوشم گفت(نوع نگاهت بهم مثه یه ویبراتوره که رو آخرین توانش داره کارشو میکنه)
فهمیدم که الکی دوست سارا نبوده و با یه برت طرفم
این لعنتیا عاشق اینن که آدمو حرص بدن
منم خیلی چشم دنبالش بود پس نقشمو به عنوان یه مستر قبول کردم و از اون لحظه به صورت عوضی وارانه ای رفتارم باهاش خشن تر شد
هلش دادم تو اتاق ،چشاش ترسید بیشتر جلو رفتم گردنشو گرفتم و شروع کردم بوسیدنش اون لعنتی سنش از من بیشتر بود ولی بدجوری مثله بچه ها بود بدن لعنتیش گرم گرم شده بود
شروع کرد به شیطنت که کمربندمو در اوردم
به پشت انداختمش رو تخت
ضربه اولو زیاد محکم نزدم ولی صدای جیغشو شنیدم
لباس لعنتیشو دادم بالا شرتشو که دیدم بش گفتم (تو خودت خبر داشتی امشب قراره چه اتفاقی بیوفته توله سگ)ضربه دومو محکم تر زدم صدای جیغش بلند تر شد
رونای تپلش داشت دستامو میسوزوند حتی خودم نفهمیدم که چطور کیرمو از شلوارم در اوردم بش گفتم (امشب کدومو آماده کرده بودی؟) گفت تو که دلت نمیخواد بکنیش تو کونم! گفتم (الان اینجا کسی که میتونه انتخاب کنه منم نه تو) کیرمو گذاشتم بین دو تا سوراخش به طرف هر کدوم میکشیدم اون سوراخو تنگ میکرد انگار داشت میفهمید امشب اختیاری نداره از پشت فشارش دادم تو کصش حتی نیازی به تف نداشت صورتشو چسبونده بودم به تخت ولی صدای تند شدن نفساشو میشنیدم تنگ بود لعنتی!انگار دفعات اولش بود من کیرم زیاد بلند نبود همون ۱۶ ۱۷ سانت عادی اما بلد بودم یه کارایی شروع کردم ریتم دادن به تلمبه هام و همزمان اسپنک زدن قسمت عجیبش این بود که بعد از ۲ ۳ دیقه حس کردم که آبش اومد اون دخترک لعنتی قابلیت اسکوئرت داشت داشت روانیم میکرد و کنترلمو از دست میدادم پاشدم از روش بدون اینکه بگم شروع کرد ساک زدن ولی من نمیتونستم تحمل کنم چشماش شده بودن مثله یه نقطه ضعف
هر لحظه امکان داشت آبم بیاد که شروع کرد با زبونش نوک کیرمو قلقلک دادن
اونجا بود که آبم اومد خودش فهمید که آبم داره میاد ولی با اشتیاق بازم ساک زد حتی بعد از اینکه آبم تمام و کمال اومده بود
لعنتی حتی نذاشت یه قطرشم بریزه رو صورتش
چند دقیقه بعد تو بغل هم رو تخت ولو شده بودیم که صدای سارا رو شنیدم که تو راهرو داد میزنه سر سهیل چون ساحلو برده تو اتاق ولی ساحل نمیخواسته بهش بده
خودمونو جمع و جور کردیم و با کمی فاصله از هم برگشتیم تو جمع
تغییر حالت چشمامون میتونست به همه بفهمونه اون شب واقعا خاطره انگیز بود.

نوشته: Maysor


👍 10
👎 5
31701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

920252
2023-03-26 01:56:09 +0330 +0330

کی به کی شد؟
کمتر بزن، حاجتات قاتی میشه، یه وقت حامله میشی 🤣🤣🤣

3 ❤️

920272
2023-03-26 03:09:39 +0330 +0330

داستان چاخان خوشم نمیاد

1 ❤️

920298
2023-03-26 07:08:47 +0330 +0330

جلق مغزی که میگن این مدلیه،

0 ❤️

920308
2023-03-26 08:15:15 +0330 +0330

با دست چپ نگارش نکن خو یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

0 ❤️

920360
2023-03-26 18:41:20 +0330 +0330

لعنتی، انقد گف لعنتی که من لعنتیم کص‌گیجه گرفتم😂😂

0 ❤️

920374
2023-03-26 22:00:35 +0330 +0330

عرفان کیه؟فرهاد سیگار به لب چی شد؟

1 ❤️

920896
2023-03-29 19:18:09 +0330 +0330

چرا فرهاد یهو اسمش عرفان شد؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها