خوب بد زشت (۴)

1402/03/09

...قسمت قبل

روز سه شنبه بود و طبق معمول سرکار بودم بخاطر اینکه هفته آینده روز یکشنبه و دوشنبه تعطیل رسمی بود تصمیم گرفتم روز شنبه رو هم تعطیل کنم و این چهار روز با رعنا یه سفر بریم شمال. روز پنجشنبه صبح به رعنا گفتم وسایل سفر رو آماده کنه که بعد از ظهر زودتر بیام و راه بیفتیم. رعنا هم با خوشحالی گفت کجا میریم؟ گفتم میریم شمال. گفت باشه و من هم ازش خداحافظی کردم و وقتی میخواستم از در برم بیرون رو کردم به رعنا گفتم بهتره یه حموم بری و خودتو حسابی شیو کنی. رعنا چشاش گرد شد و گفت واسه چی؟ گفتم مگه نگفته بودی یه مسافرت جور کن بریم تا حال و هوامون عوض بشه. من هم میبرم مسافرت هم حال هوات عوض بشه و هم آب و هواتو عوض کنم و بعد درو بستم به راه افتادم. تو مسیر به رعنا فکر میکردم نمیدونستم با این حرفم چه عکس العملی خواهد داشت. به خودم گفتم که بالاخره رعنا متوجه حرفم شد اگر واقعا تمایل داشته باشه حتما به خودش میرسه و اگه غیر این باشه یقینا بر عکس عمل خواهد کرد. ساعت دو بعدازظهر بود که مغازه رو بستم به طرف خونه راه افتادم وقتی رسیدم خونه رعنا چمدون رو بسته بود به اضافه لوازم پیک نیک رو آماده کرده بود و گذاشته بود پشت در و خودش داشت موهاش رو سشوار میزد و من هم رفتم تو اتاق که رعنا رو با حوله قرمز رنگی که تنش بود منو دید و سشوار رو خاموش کرد و طبق معمول خودش رو انداخت تو بغلم بعد چند تا بوس گرفتن رفت لباساشو بپوشه وقتی حالشو در آورد دیدم آره حسابی خودش رو شیو کرده و تر تمیز. گفتم رعنا چندتا لباس واسه من و خودت بردار هم راحت باشه هم خنک نگه داره گفت چشم ولی عطا راستشو بخوای فرصت نکردم نهار درست کنم اگه دوست داشته یه نیمرویی درست کنم بخوریم و راه بیفتیم . و من گفتم نه دیرمون میشه یه چیزی میخرم تو ماشین میخوریم فقط زود حاضر شو. رعنا چشمی گفت و منم رفتم وسایلا رو گذاشتم تو ماشین و برگشتم فلکه آب و گاز رو بستم و سپس راه افتادیم. هوا به شدت گرم بود کولر ماشین رو روشن کرده بودم و پنجره هارو زده بودم بالا و هوا داخل ماشین خنک بود ولی باز نور خورشید اذیتمون می‌کرد. بعد یک ساعت رانندگی به رعنا گفتم راستی ناهار چی دوست داری بگیرم گفت واقعیتش میلی به غذا ندارم یه نوشیدنی خنک برام کافیه . راستش منم گرسنه نبودم هم اینکه استرس داشتم و هم گرما میل آدمو میزد. سر راه به چند تا آلاچیق بر خوردیم که هندوانه و خربزه می‌فروختند و مسافرا کنار کنار جاده نگه داشته بودن و هندونه می‌خریدند و عده ای هم توی سایه آلاچیق ها نشسته بودند و هندوانه و خربزه می‌خوردند و هم ماشین و کنار جاده پارک کردم و با رعنا پیاده شدیم رفتیم داخل یکی از این آلاچیق نشستیم و بعد رفتم یه چند تا هندوانه و خربزه سوا کردم و بعد از وزن کشی بردم گذاشتم توی ماشین و سپس یه دونه هندونه برداشتم و یه سینی و چاقو دو تا چنگال رفتم پیش رعنا و شروع کردم به بریدن هندوانه که خیلی هم قرمز و شیرین بود آخه من تو انتخاب هندوانه خیلی ماهر بودم. صاحب اون آلاچیق مردی حدودا ۷۵ ساله با لباسای کهنه خاکی بود. در حین خوردن هندوانه دیدم این پیرمرده زوم کرده طرف ما و مردک داشت رعنا رو دید میزد. رعنا که دید حواسم به پیرمرده هست و برگشت بهم گفت با اینکه پیره ولی تو کاراش چابک عمل میکنه. گفتم آره حسابی هم پیش فعاله . گفت چطور گفتم ببین تو رو چطور دید میزنه. یه نگاهی کرد و برگشت به من گفت آره انگار مثل خریه که یونجه دیده . حرفش رو قطع کردم و گفتم دور از جون تو غلط کرده . رعنا برگشت گفت چیه غیرتی شدی؟ گفتم نه یه پاش گوره یاد هندوستان کرده. از کجا میدونی گفتم نمی‌بینی علمش رو تو شلوار جابه جا میکنه رعنا گفت من که ندیدم. گفتم اگه باورت نمیشه برو تستش کن ولی مواظب دیسک کمرت باش. . رعنا گفت مزه نریز هندونتو بخور. بعد اینکه هندونه مون رو خوردیم رفتم پیش پیرمرده پول هندوانه و خربزه ها رو حساب کردم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. تو مسیر به رعنا گیر میدادم به شوخی میگفتم پیرمرد بیچاره بد جوری تو کفت موند ولی تو رو نمیدونم. رعنا گفت بس کن از وقتی سوار ماشین شدیم یه راست گیر دادی به اون بدبخت. بهش گفتم نکنه دلت خیلی براش میسوزه؟ آخی طفلی! آخه دختر خوب من اگه اونجا نبودم الان دسته بیلشو تا ته توی کوص و کونت کرده بود. گفت نه بابا اون بدبخت با این سنش که دیگه کیرش بلند نمیشه گفتم آره تو بمیری اگه کیرشو در می‌آورد چشات از حدقه میزد بیرون از همه کیرایی که تا حالا تو فیلم‌های پورن دیدی یه سر و گردن بزرگتر بود. گفت فکر نکنم. گفتم این نسل رو نگاه نکن که با یه دودول ادعاشون تا هفت آسمون میره مثلا یکیش خود من که واسه تو ، و سایر زنهای دیگه از برادراشون محرم ترم. پدر بزرگ من یه کیر داشت که وقتی غسلش می‌دادند کیر خوابیدش ۲۵ سانتی می‌شد و من شنیده بودم وقتی مادربزرگم باهاش تازه ازدواج کرده بودند همچین گاییدتش که مادر بزرگم یه سال از رختخواب نتونست بلند بشه. این‌ که شنیدی میگن ((کجایند مردان بی ادعا؟)) همینا هستند. رعنا داشت از خنده روده بر می‌شد. آنقدر سرمون مشغول حرف زدن بودیم که که هوا تاریک شده بود. و سپس رعنا گرفت خوابید و من به رانندگیم ادامه دادم. کم کم دیگه به نزدیکای رامسر رسیده بودیم توی ورودی شهر نگه داشتم و از چند تا بنگاهی ویلا یا هتل سراغ گرفتم که هیچ کدوم جای خالی نداشتند. یجا رفتم که اونجا کانکس اجاره می‌دادند زیاد بهداشتی نبود ولی خوب دیگه چاره ای نداشتم و رفتم پذیرش خدماتی رفاهی مجتمع گفتم اتاق میخواستم مردی پشت میز نشسته بود و داشت تلویزیون تماشا می‌کرد گفت ببخشید جای خالی نداریم. گفتم کجا میتونم یه جا پیدا کنم برگشت گفت پیدا کردن اتاق و یا سوئیت خیلی مشکله این ۴روز تعطیلات همشون رزرو شدند. تشکر کردم و برگشتم تو ماشین که رعنا هم از خواب بیدار شده بود گفت کجا رفته بودی؟ گفتم دنبال سوئیت و ویلا اما مثل اینکه همشون قبلا رزرو شدند. و راه افتادم جلوتر چند تا ویلا بودند که روی تابلوی جلوی ویلا نوشته بود ویلا دربست با استخر زمین والیبال و جکوزی و سونا و سایر امکانات… یکی یکی باهاشون تماس گرفتم یا گوشی هاشون خاموش بود و یا پر بودند فقط یجا خالی داشت و ازش پرسیدم اجارش چقدره؟ گفت نه میلیون تا صبح ساعت ۱۰. گفتم بعدش چی گفت بعدش رزرو شده و منم عذر خواستم و قطع کردم و رعنا پرسید چی شده گفتم نه میلیون اونم صبح تا ساعت ده. رعنا برگشت گفت برا خوابیدن یه شب نه میلیون اسرافه نه نمیخواد چادر داریم امشب میریم چادر میزنیم صبح میریم یه جایی پیدا می‌کنیم. از یجا پرسیدم واسه چادر زدن کجا بریم که آدرس دادند که تو خروجی شهر بعد ۵کیلومت یدونه ساحل خدماتی هست لب دریاست و سرویس بهداشتی و سایر خدمات هم داره تشکر کردم راه افتادیم بعد رامسر دو دقیقه راه بود و سپس به سمت راست یه جاده فرعی بود و از اونجا تا لب دریا یه کیلو متری فاصله داشت و بالاخره یه ورودیه گرفتیم و یه مبلغی هم برای چادر زدن گرفتند سپس تو یه جای مناسب چادر پهن کردم و لوازم ضروری رو آوردم تو چادر. هم خسته بودیم و هم خیلی گرسنه. به رعنا گفتم اول شام بخوریم بعد استراحت . رعنا گفت به نظرت شام چی بخوریم ؟ اطراف رو یه وارسی کردم دیدم یه جایی اونجا هست شبیه یک آلاچیق بزرگ که دوروبرش میز و صندلی‌های زیادی گذاشته بودند نزدیکتر رفتم دیدم نوشته کباب جگر اش آبگوشت و از این قبیل چیزا. رفتیم تو رو یکی از این میز و صندلی‌های که خالی بود نشستیم سپس رفتم سفارش غذا بدم روبروی میز ما صندوق بود رفتم اونجا گفتند باید فیش تهیه کنم. صندوق دار یه مرد قد بلند با بدنی فوق‌العاده عضلانی کمر باریک با یک شلوارک کتانی با یه تیشرت سفید چسبان که کل عضلاتش رو نمایان می‌کرد و با موهای کوتاه سلام کردم یه خورده مغرور با سرش جواب سلامم رو داد و گفتم دو پرس جگر لطف کنید و چند تا مخلفات و نوشابه فیشش رو گرفتم گفت بشینید الان خدمه میان سفارشتان رو می‌گیرند رفتم پیش رعنا یه ۵دقیقه نشستیم یه مرد دیگه هم اونجا بود قد بلند لاغر مردنی که آدم فکر می‌کرد اسکلت مرده رو آوردند رویه کشیده بودند به بدنش. با موهای کوتاه و اخمو به رفتارش می‌خورد که سر کارگر باشه با صدای بم داد زد هی پسر برو فیش سفارش میز ۹ رو بگیر یه پسر بچه تقریبا ۱۴ یا ۱۵سال اومد فیش رو گرفت و پرسید نوشابه چه رنگی باشه گفتم سیاه. که رفت تا سفارش رو بیاره. رعنا برگشت گفت عطا اینجا سرویس بهداشتی کجاست گفتم نمیدونم باید بپرسم باهم رفتیم پیش همون صندوقدار. گفتم ببخشید اینجا سرویس بهداشتی کدوم وره؟ یارو وقتی رعنارو دید آب دهنش رو قورت داد بلند شد و گفت تشریف بیارید بگم خیلی مودبانه سرویس بهداشتی رو نشون داد که قبل از من رعنا ازش تشکر کرد یارو گفت خواهش میکنم بانو وظیفه است وقتی رفت رو کردم به رعنا گفتم بابا دو دقیقه پیش سلام دادم بهش آدم حساب نکرد حالا واسه حضرتعالی انجام وظیفه می‌کنند. رعنا خندید و ازم جدا شد رفت به طرف سرویس بعد مدتی اومد و رفتیم سر می میزمون چند دقیقه ای نشسته بودیم که دیدم خود یارو سفارشامون آورد گذاشت رو میز جلوی رعنا مردک حتی یه لحظه هم چشم ازش بر نمی داشت. بعد به رعنا گفت اگه کم و کسری داشتید من در خدمتم و رعنا با یه خورده ناز و ادا ازش تشکر کرد و رفت. بعد از خوردن شام بلند شدیم و راه افتادیم به طرف چادرمون توی راه رعنا گفت دیدی چه بدن ورزشکاری داشت گفتم آره خیلی هم با ادب بود خلاصه تا موقع خوابیدن دیدم رعنا فقط از یارو صحبت میکنه خیلی به دلش نشسته بعد گرفتیم بخوابیم که یک فکری سرم زد. آره خودشه هم رعنا ازش خوش اومده و هم احتمال اینکه بیماری یا آلودگی داشتنش خیلی کمه. آره خودش بود یارو تقریبا وزنش ۳برابر رعنا بود اگه رو رعنا بخوابه دیگه رعنا زنده بیرون نمیاد ولی خوبه همچین رعنارو بگاد جرش بده که رعنا تا آخر عمر هوس کیر نکنه. فردا هر طوری شده باید کیر یارو میرفت کوص رعنا ولی چطوری؟ نقشه اش رو کشیدم و سپس خوابم برد.


👍 13
👎 7
32501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

930537
2023-05-30 02:33:19 +0330 +0330

حالا میخوای کسکشی زنتو بکنی بی غیرت چی آسمون ریسمون بافتی بگو کونیم زنمم جنده تمام این همه نمینوشتی

4 ❤️

930567
2023-05-30 06:18:31 +0330 +0330

با نظر Roomeeoo کاملا موافقم

0 ❤️

930586
2023-05-30 07:43:00 +0330 +0330

و سپس و سپس و سپس ، مگه داری کتاب مینویسی ؟

1 ❤️

930589
2023-05-30 08:10:40 +0330 +0330

منم ورزشکارم بیغیرت ادرس بده بیام پیش رعنا جون

0 ❤️

930636
2023-05-30 17:00:30 +0330 +0330

پس خوش به حال ورزشکاران مغرور ، تا یه کونی ، پوفیوز ، بی‌غیرت ،
بی عرضه مژگانی ؟! به پستشون میخوره ، نامرده میشه برده و زنشم تقدیم ارباب جدید می‌کنه واسه خدمات بعد از فروش .

0 ❤️

952733
2023-10-15 01:35:51 +0330 +0330

مردک بی غیرت من یکی زنم زل بزن بهش تا با چاقو نزنمش ولش نمی کنم بعد تو اینجوری هر چند اینا خیالات خودت

0 ❤️