ساعت یازده و نیم (۲)

1403/02/03

...قسمت قبل

نظرات دوستانو میخونم و سعی میکنم تو بهتر پیش بردن داستان ازش استفاده کنم.بابت غلط املایی احتمالی پیشاپیش عذرخواهم

+ببین خیلی خوشمزس ها ولی واقعا میگم غذاهای خونگی بهترن
-خودم میدونم منظورتو هرچی قبل ولی بگی یعنی دروغه
+چی بگم والا.نه جدی خوشمزس ولی رژیمم من
-بازم دروغ؟!
+ولم کن بچه.بیا اینم پیتزای من 4 تاش بیشتر نمیتونم بخورم باقیش مال تو
-بهتر.همش مال خودمه اصلا

غذامو خوردمو و میز و جمع کردم.ظرفارو شستم و به رامین گفتم که کارم تمومه.بهش گفتم برام تاکسی بگیره که گفت از بیرون میخواد دارو بخره خودش میبره منو.سر راه اول وایساد داروخونه و یه بسته قرص فاموتیدین خریده بود.حس بدی داشتم نسبت به این خرید.جلو خونم رسید از ماشین پیاده شدم که برم تشکر کردم و چند قدمی که دور شدم افکار شهوتی از تو ذهنم دور نمیشد.شهوت به عقلم غلبه کرد و به سمتش برگشتم
-عام آقا رامین
+رامین خالی کافیه از پیشوند خوشم نمیاد.جان
-راستش من تنها خونه میترسم.میشه خونه شما بمونم؟دیشب اصلا نتونستم بخوابم اینجا.جونم دراومد

لبخند روی لباش بود و حرص منو داشت در میاورد این لبخنده.
-نخند واااا خو بچم هنوز
+خیلو خب بابا برو وسایلتو بردار بیا منتظرت میمونم.
-میشه باهام بیای؟میترسم تنها
+یکم اونورتر وایسا پارک کنم

تو آسانسور عطر مردونش پیچیده بود.چقد خوب بود.هیچوقت تجربه همچین بویی نداشتم.مهدی که همیشه عطر حرم میزد بابامم اصن بیگانه بود با این چیزا.شیطنتم گل کرد.جلوی پاش به بهانه بند کفشم خم شدم.زیر چشمی از تو آینه نگاش میکردم چقدر نجیب بود این پسر سرش تو گوشیش بود و اصلا توجهی به اندامم نکرد.چقدر دلم میخواست بهم توجه کنه ولی هیچی.وارد خونه شدم.گفت من همینجا منتطرت هستم تو برو و وسایلت بردار بیار.وارد حموم شدم برقو که روشن چشمم به سوسک افتاد.برعکس خیلی از دخترا از سوسک نمیترسم.بی توجه رفتم سراغ شورت و سوتینم که آویزون بود.فکر سیاهی به سرم زد.خودم دراز کردم و همزمان با کوبیدن پاشنه پا به زمین در حالی که شورت و سوتینم دستم بود جیغ کشیدم.5 ثانیه نشد که رامینو جلوی در حموم دیدم و با چشمای بهت زده به سمت سوسک اشاره کردم و خودمو بلافاصله پرت کردم تو آغوش رامین.با دستای مردونش زیر باسنم بود.دستای خودمم دور گردنش حلقه شده بود و شورتم روی شونش بود.انقد با اون شورت راه رفته بودم که بوی عرق تیزش بینی خودمو میزد.دیدم خیلی ضایس اه ادامه بودم.شورت و سوتینو همونجا روی زمین ول کردم.همونجوری تو بغلش منو برد به سمت پذیرایی و روی مبل نشوندنم و خودش رفت حموم.صدای کشتن سوسکو شنیدم نشسته بودم و بغض کرده بودم که دیدم رامین با شورت و سوتینم از حموم خارج شد.داخل پلاستیک گذاشت و روی وسایل دیگم گذاشت.

+همیناست وسایلت؟چیز دیگه ای نداری؟
-نه ممنون
+بزار کمکت کنم بریم تا آسانسور.پات خوبه؟اگه درد داره بریم بیمارستان
-نه یکم ضربه دیده خوب میشه خودش
از زیر بغلم گرفت و با کمکش بلند شدم.باز هم خودمو تو آغوش مردونش گم کردم.تو آسانسور ایستادم تا رفت وسایلمو برداشت و اومد.
کل مسیر اخماش توهم بود و یه جورایی آرومو قرار نداشت منم کاملا سکوت کرده بودم.

+بیا این کلید.برو تو خونه اتاق دومیه براتو.منم چند لحظه دیگه میام.
-باشه.ببخشید بازم.
نایلون قرصشو برداشتم و با خودم بردم بالا.نه به اون آغوش بازش برای بغل کردنم نه به اخمای توهمش.چقدر یه آدم میتونه موزی باشه.
ساعت 11.5 شب بود.من که خر تر ازین حرفا بودم که هنوز بخوابم.دسشوییمو رفتم و چای دم کردم.گوشیمو برداشتم و باز هم الکی چرخیدن تو آیکونا که تازه آقا اومد بالا.اخماش وا شده بود و با یه لبخند رو لبش و چشمایی که خستگی توش موج میزد وارد خونه شد.
+نخوابیدی هنوز؟
-نه بابا من حالا حالا ها بیدارم
+خوبه.
-میگما چرا فقط اتاق تو تلوزیون داره من میخوام فیلم ببینم ولی هیچ جا دیگه نمیشه.
+خب تا الان کسی خونه من نمونده که تلوزیون بخواد.
-گوشیمم هیچی روش نداره.منم هیچ کاری بلد نیستم باهاش.
+بزا لباسام عوض کنم چندتا برنامه برات میریزم و یادت میدم چیکار کنی.باقیش با خودت.
-باشه.مرسی

همین قدم برام بس بود.امیدوار بودم بگه بیا اتاقم فیلم ببین ولی خب راضی شدم به همون چند دقیقه.باز هم شیطنت اومد سراغم.به سرم زد برم از کس و کونم عکس بگیرم تو گالریم باشه که وقتی میچرخه تو گوشی به چشمش بخوره.این بی حیا بازیم انجام دادم.وقتی گوشیم دستش بود پشیمون شدم و خدا خدا میکردم نره تو گالری و خوشبختانه نرفت.برام تلگرام و اینستاگرام و توییتر ریخت.اکانت گوگل برام فعال کرد و بسته اینترنت هم خرید و گوشیمو بهم داد و خیلی مودبانه گفت که دیگه خوابم میاد.منم خدافظی کردم.تو اتاقم دراز بودم.شورتم خیس خیس بود.باید خودمو خالی میکردم و هیچی نبود.چشامو بستم سعی کردم بدنشو تصور کنم ولی نشد.هیچ تصویری از کیر تو ذهنم نبود.تو گوگل با گوشیم سرچ کردم عکس کیر.هیچی نیاورد برام.فقط توضیحات که چی هستو اینا.رفتم اینستاگرام هم همینو سرچ کردم ولی هیچی نیومد.تلگرام امتحان کردم.یه کانال بود چند تا عکس بود که یه چیزی مثل خیار تو شورت پسرا بود ولی هیچکدوم بدون شورت نبود.تو تلگرام بیشتر گشتم.یه کانال دیگه لینک گذاشته بود از فیلم پورن.چی بهتر ازین!رو لینک زدم ولی هرکدومو امتحان کردم دیدم وارد گوگل میشه ولی باز نمیکنه و یه صفه میاره و نمیشه.اینم شانس من.فک کنم سایتشون خراب شده.
برگشتم همون کانال اولی و با فکر اینکه یکی از پسرا رامینه کصمو تند تند میمالیدم و انگشتمو وسطش میکشیدم.آنقدر تکرار کردم که صدام در اومد و آه و ناله های ریزی میکردم.در حین ارضا شدن حواسم بود که صدام اتاق رامین نره و همه چی بهم بریزه.حدود 20 دقیقه خودمو میمالیدم تا ارضا شدم.همه چیو از ذهنم بیرون کردم که خوابم بگیره.ساعت گوشیمو کوک کردمو و تونستم تا صبح خواب راحتی و تجربه کنم.

داستان از دیدگاه رامین:

هرکار کردم خوابم نبرد.نمیدونم چم شده بود.رفتم رو تراس سیگار روشن کردم و از سیگارم کام میگرفتم که متوجه صدای گریه و ناله شدم.خیلی صدای قوی نبود.اول نگران شدم بدو بدو رفتم پشت در اتاق پریسا که صدای ناله های از روی شهوتشو شنیدم.کیرم سایز دوبل شد.چقد جذاب ناله میکرد.کاش این ناله هارو زیرم انجام میداد.با فکر کردن به بدنش و جق زدن کمتر از 5 دقیقه برای بار دوم امشب با فکر پریسا ارضا شدم.یبار که فرستادمش بالا تو ماشین با بوی شورتش و حالاام با صداش

داستان از دیدگاه پریسا:

صبح زودتر از رامین شدم.دستو صورتمو شستم و رفتم آشپزخونه.صبحونه گرم که بلد نبودم درست کنم برا همین بهترین گزینه پنیر بود.برای اینکه یکم جذاب و خوش خوراک بشه به شکل قلب برشش زدم یدونه خیارم برداشتم مثل تیر درست کردم و از داخل قلبه رد کردم.همین گوهی که خوردم باعث شد که آتیش درونم باز روشن بشه.این حد از حشریت نمیدونم نرماله یا نه.
یه چند دقیقه ای گذشت و رامین بیدار شد.براش چایی ریختم و منتظر وایسادم که بیاد باهم صبحانه بخوریم.
سبک زندگیش لااقل برا منی که با صدای نکره زن بابام بیدار میشدم و اولین چیزی که حس میکردم بوی جورابای مهدی بود بعدش آب به صورتم میزدم چایمو میخوردمو میرفتم اتاق به ادامه کپیدن یا ور رفتن با کتابام خیلی جالب بود.انگار نه انگار که من این همه براش زحمت کشیدم.یه سلام صب بخیر خشک و خالی نثارم کرد.بی توجه به چایی که براش ریختم از داخل یخچال آبمیوشو برداشت یه لیوان خوردو رفت حموم.یه 20 دقیقه ای حموم کردنش طول کشید.وقتی در اومد انگار یه آدم دیگه بود.خیلی خوش خلق و خنده رو.

+اوفییییی چه قلبی
-مسخره نکن میدونم خیلی بی ریخته
+خیلی قشنگه آفرین
-واقعا میگی؟
+اوهوم.فقط چرا این تیری که از وسطش رد شده سرش چند شاخس؟
-این مث تیر حرملس اونی که زده خیلی بدتر از حرمله بوده که تیرش چند شاخس
+ای بابا.دوس داری مختار بشم توام کیان بشی باهم حرمله رو بکشیم؟
-بی مزههههه
به چهرم نگاه میکرد و فقط لبخند میزد.با اینکه هیچ نسبت و رفاقت جدی ای نداشتیم و فقط همون چند دقیقه برا اولین بار بود که رفیقش بودم ولی به حرفام گوش میکرد چیزی که برای من لااقل عقده درونی بود.آدم میخواد رئیسم داشته باشه خوبه مث همین باشه.
چاییش تموم شد.صبحانشم خیلی کم خورد و تشکر کرد ازم.رفت لباس بپوشه.فکر شوم کار گذاشتن گوشی داشتم ولی الان وقتش نبود شاید برای شب.یه پیراهن لیمویی کم حال تقریبا نباتی تنش کرده بود با شلوار طوسی روشن پارچه ای و یه کت بلند طوسی تا زانو.چقدر شیک بود این پسر.

-رامین ناهار چی میخوای؟
+من کلا ناهار نمیام مثل دیروزه برنامم.
-خو برا شام چی؟
+نمیدونم.شاید قرمه سبزی.بلدی که
-آره.چه جورشم بلدم.
گوه خوردم.دروغ گفتم سرم از تهم در نمیاد منو چه به این گوه خوریا.
-راستی کارام که تموم شد میتونم برم بیرون یکم لباسو این چیزا بگیرم برا خودم؟
+آره بابا هر زمان که خواستی برو.راحت باش فقط با ریموت دزدگیرو بزنی.
-چشم.خداحافظ
+خدافظ

ظرفای صبحونه رو مرتب کردم.دور بر خونه رو جمعوجور کردم و تو گوگل طرز تهیه قورمه سبزی سرچ کردم.
با زور و بدبختی قرمه سبزیو درست کردم.فقط امیدوار بودم مثل همین یکی داخل عکس دربیاد.
هنوز ساعت 11.5 صبح بود.رفتم یه دوش گرفتم که بوی قرمه سبزی ندم وقتی اومدم بیرون دیدم لباس خونه ای تمیز ندارم.با یه حوله دورم که فقط سینه ها و باسنمو تا حدودی پوشونده بود رفتم آشپزخونه که موبایلم بردارم زنگ بزنم رامین.
-الو رامین
+جلسه دارم زود بگو
-ببین مغازه ها الان بازن که برم خرید کنم رفتم حموم اومدم دیدم لباس تمیز ندارم بپوشم.
+نمیتونم صحبت کنم الان بهت پیامک میدم.
-باشه فلن
قطع کردم و با همون حوله رو مبل وسط حال لم دادم.چشامو وا کردم و اولین چیز که نظرمو جلب کرد دوربین بالای در خونه بود.شاید داره بدنمو میبینه.حس خجالت زدگی داشتم ولی این موضوع که تن نیمه لختم تو گوشیشه و میتونه نگاهم کنه حشریم میکرد و باهاش نمیشد کنار اومد.همه افکارم با صدای پیامک اومدن پرید.

+مغازه ها باز هستن ولی هیچ جارو نمیشناسی.میری یجا تو پاچت میکنن یا میدزدنت(با کلی استیکر خنده).من خرید کردن دوست دارم سعیمو میکنم 6.5-7 بیام که باهم ببرمت خرید.تا اون موقعم کسی نیستش خونه یا لخت بچرخ یا از تو کمد اتاق آخری لباس بردار.

وات د فاک.لخت بچرخ؟!قطعا داره نگاهم میکنه.بعد این پیامش حس خجالت زدگیم به حشریتم غلبه کردم و سریعتر از دامنه دید دوربین خارج شدم و رفتم همون اتاقه.لباسا مردونه بود ولی از لخت گشتن بهتر بود.نه سوتین داشتم نه شورت تمیز.بدون شورت و سوتین یه پیرهن سفید و یدونه شلوارک حالت کتان مشکی برداشتم و پوشیدم.شلوار که برای خودش قاعدتا بالای زانو بود ولی برا من مث یه شلوار گشاد شده بود که به راحتی از پام می افتد.
کارای خونه که کرده بودم بیکار شدم.حدود ساعتای یک بود.یکم کالباس با نون ساندویچی خوردم و رفتم رو تختش دراز کشیدم فیلم دیدن.کانالها رو یکی یکی بالا پایین میکردم شاید یه کانال باشه که پورن نشون بده ولی هیچی.بی صبرانه دلم میخواست کیر ببینم.بعد اینکه هیچی پیدا نکردم رفتم سراغ فضولی کردن تو کشو هاش.کشوی زیر تلوزیونش سه تا فلش بود.یکی یکی همه فایل های فلش هارو نگاه کردم ولی همش فیلم بود.آخرین فلشو هم زدم توجهم به پوشه (عکسای گوشیم) جلب شد.وارد شدم و اووووووه چه همه عکس.با چه دخترانی.از بلوند گرفته تا مشکی.سفید مث برف و برنزه.تو ی جاهایی که اصلا نمیدونستم کجا هست.حسودی چیه بابا من فقط میخواستم چشمای اون جکو جنده هارو در بیارم برا کلکسیونم.تا ته فلش نگا کردم هیچی جز عکسای نرمال نبود فقط بدترین بخش لباس دخترا بود که اکثرا لباسای باز جلوش تنشون بود.فلشو درآوردم و گذاشتم سر جاش و با چشای اشکی دوباره دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو بالشش.فکر اینکه به جز من و خودش کدوم یکی ازین دخترا رو این تخت خوابیدن حالمو داغون کرد و باعث شد گریم بگیره.
انقد گریه کردم که چشمام گرم شد و همونجا خوابم برد.

صدای کسیو می شنیدم ولی حال باز کردن چشامو نداشتم.
+چرا انقدر زیر چشمات پف داره.مریض شدی؟چیزی لازم داری؟
چشامو وا کردم با دیدنش یاد عکسا افتادمو بازگریم گرفت.با چشای خیس و صدایی که میلرزید باهاش صحبت میکردم:
-نه هیچی نمیخوام
+چرا گریه میکنی چیزی شده؟
-نه
+پس برای چی گریه؟
-دلم برا داداشم تنگ شد خوب میشم
کس میگفتم مث سگ دلم میخواست بزنمش ازش وحشتناک ناراحت بودم و نمیشد بهش بگم چون چنان کیر بزرگی با گفتن جمله به تو چه بهم میزد که خودم نفهمم از کجا ضربه خوردم.
+میخوای بغلت کنم؟
سکوت کردم.این تنها خواستم بود.امیدوار بودم بفهمه سکوت نشانه رضایته.خداروشکر فهمید.مثل دختربچه های لوس خودمو شل کردم تو بغلش.داشتم لذتمو میبردم که این شرم لعنتی اومد سراغم.نه برای این بغل کردن ساده ها چون سوتین نداشتم مث اسکلا خودم ول کرده بودم تو بغل یه پسر.تو ذهنم خدا خدا میکردم سوتینو شورتم خشک شده باشن.سریع ازش جدا شدم و بدو بدو رفتم سمت اتاق خودم.سه بار تو مسیر شلوارکو بالا کشیدم و گرنه کون لختم نمایان میشد جلو رامین.
اونشب رامین منو برد خریدامو کردم.از لباس زیر تا لباس خواب و تیشرت و شلوار و تاپ شلوارکو نمیدونم دیگه مانتو و کفشو همه چی خرید کردم.کل حقوقی که گرفته بودم و دادم رفت تازه یه مقدارشم خود رامین حساب کرد.برگشتیم قورمه سبزی خوشمزم که مزه عن میداد چون خوابم برده بود و سوخته بود و خوردیم و طبق قرار دیشب من رفتم دنبال کیر بگردم و خودارضایی رو کنم رامینم بخوابه.از این اخلاقش خوشم میومد به غذا ایراد میگرفت الحق که مادرش خوب تربیتش کرده بود.
باز هم تو حسرت کیر موندم و فقط با همون کاناله سرگرم شدم.پنج روزی هم اوضاع همین شکل گذشت.و هیچ اتفاق خاصی نیفتاد بینمون.منم هر روز جقی تر میشدم.بعد 5 روز پریود شدم و اون هیولای وحشی درونم تازه آزاد شد.انقدر سگ شدم که رامین بچم برای اولین بار به غذا که سوپ بود یه ایراد کوچیک گرفت و منم پررو گفتم همینه که هست اصلا اونم هیچی نگفت دیگه طفلی فقط ف خیلی خوشمزس بعدم خوابیدم ولی مطمئن بودم ناراحت شد.البته به خاطر این رفتارم مثل خر عر میزدم بازم خودشو بغل کردناش آرومم کرد.به هر حال راهشو پیدا کرده بودم هر وقت دلم براش تنگ میشد گریه میکردم که بغلم کنه.بچه خیلی با حیایی بود و دیگه بیش از حد میرفت رو مخ این حیاش.مرد مومن 12 روزه منه میشناسی 6-7 بار بغلم کردی یه دستی به سرم بکش حرکتش بده پایین سمت کونم برجستگیشو لمس کن شاید قابل دونستی کیرتو بکنی توش ولی انگار نه انگار.تقریبا دو روز از پریودیم گذشته بود.حالم چیز دگرگون بود.اگه قبلا دلم میخواست کیر ببینم.الان دلم میخواست کیر توم باشه.به دیدن رضایت ندادم.تصمیم گرفتم هرجور شده یدونشو ببینم.روز پنجشنبه بود و رامین زودتر میومد خونه.قطعا نمیتونست بفهمه این لینکی که روش زدم از کجاست و چیه.گوشیمو بردم بهش دادم:

-رامین اینو یه نگا بنداز فک کنم گوگلم خرابه.هرچی میخوام برم این سایته نمیره
+بده ببینم
یه قلپ ریز از لیوان چاییشو خورد و تا چشمش به صفحه گوشیم خورد مث بز خندید و یکم از چایش از دهنش ریخت رو لباسش.
-مرض چته بابا.
+چیزی نیست ببخشید چشمم به پاتریک رو لباست خورد.
-هیس شو بی ادب پاتریکم به این قشنگی
+خو حالا.برا اینا باید فیلترشکن بریزی که بشه رفت داخلش.
-میشه برام بریزی؟
+نه
-چرا؟
+زیر 18 سال مجاز نیست
باز شروع کرد به خندیدن.
-اعههههه.بابا چیز خاصصی نیست که ی لینک بود برا یه کلیپ آموزش میکاپ میخواستم ببینمش.
+عاااا.خو زودتر بگو حتما یوتیوب بوده
چند جا تو گوگل رفت کرم ریخت باز لبخندش پدیدار شد.این سری دیگه واکنشی ندادم.برام فیلترشکن نصب کرد و راه فعال سازی شمع گفت ولی از شانس تخمی من شارژ گوشیم تموم شد.گوشیمو زدم به شارژ و رفتم دراز کشیدم اتاقم و کتاب میخوندم.درواقع همین کتاب فکرمو از همه چی دور میکرد.
تو حال خودم یدفه ای رامین در زد و اجازه خواست بیاد داخل.
-جانم رامین
+کلیپو دیدی؟
-نه شارژش تموم شد زدم به شارژ.کتاب میخونم.
+میخوام برم باشگاه.دوست داری باهام بیای؟
اعماق وجودم میخواست که برم ولی فیلمای پورن انتظارمو می کشید.بین این دوراهی گیر کرده بودم ولی دیدن بازو ها بدن لخت رامین خودش فیلم سوپر بود.
-آره میام.
+حله آماده شو پس
-رامین.یچی میگم نخندیا.لباس چی باید بپوشم اونجا.آخه غریبه هستش
+معمولا خانوما لگ مشکی میپوشن دگ اگه داشته باشی البته
-ندارم نه.
+خو پس لباس باشگاهم میخوای.بزا دربیایم اگه جایی باز بود میگیریم.
-باشه.

اخلاقش عوض شده بود یکم.بهم بیشتر توجه میکرد.هیچوقت منو با خودش یه مکان عمومی نبرده بود ولی الان برای اولین بار برد منو باشگاه با خودش.حس یه شیر بهم میداد جوری که با چشماش و نگاهش ازم حفاظت میکرد که بقیه نگام نکنن.مث مهدی نبود که یک بار نزدیک بود آدم بکشه بخاطر زنش.
-برنامه امروزت چیه؟
+پا دارم ولی نمیزنم.باهم هوازی تمرین میکنیم.
-به خاطر من بهم نریز برنامتو من همین جاها یکم چرخ میزنم.
+نه بابا اوکیه.حوصلشو ندارم دنبال بهانه ام.
-اوکیه پس.اولش چیکار کنیم
+باید اروم بدوییم که گرم بشه اول بدن.
-حله پس من فرار میکنم تو گرگ شو منو بگیر
+خیلو خب ولی اگه بگیرمت میخورمت
-هه اول منو بگیر بعدا درباره خوردنم صحبت میکنیم
-آخرشم که نتونستی منو بگیری.فک میکنی برا خودت خیلی سرعتت بالاس و ورزشکاری؟! من باشگا نرفته اینم.
+خیلی سریع میرفتی نامردی بود.اگه نفس داری تردمیل بریم
-بریم
-5 دقیقس داریم با سرعت 5 میریم بسه دیگه خیلی تنده خستم کرد.
+بیار رو سه سرعتتو.ازینجا به بعد آروم آروم کم کن سرعتتو تا خاموشش کنی
-تو نمیای؟
+5 دقه دگ مونده واسم
یه دفعه ای سرعت و برد رو هفت.عوضی بیشعور بهم رحم کرده که نگیرتم یا میخواست منو نخوره؟!شاید خجالت کشیده.عب نداره حالا سرعت هفتم انقد بالا نبود منم میتونستم.بعد یک دقیقه رفت رو 10 یک دقیقه بعدش برد رو 13 حس کردم همینجوری ادامه بده تیکاف میکنه میره برا پرواز.سه دقیقه با همین سرعت دویید و بعد آروم آروم سرعتو کم کرد و اومد پایین.نگاه با عضلات پشت پاش افتاد.
-بهم رحم کردی که نگرفتیم؟
+نه.شانس آوردی گرم نبودم وگرنه میگرفتمت
-الان گرمی دوباره بریم؟
+نفس ندارم دیگه
-خیلیوخوب توم هی بهانه بیار.
حرکتایی که میگفتو انجام میدادم.تمام سعیمو میکردم و کونمو تو این شلوار جذب بهش نشون بدم.فرم باسنم معمولیه.افتاده و چرتو پرت نیست.در کل هم بدنم اسکینیه.سینه هامم سایزش 70 عه.تو خودم بودم که صدام زد
+پریسا
-جان
+بیا قدتو اندازه بگیرم
-قدم چرا وا
+161.بلندتر به چشم میای ها
-حالا تو وایسا
+نمیبینم.آقا ببخشید میشه قد دوستمو ببینید.
#حتما خانوم.187
-خیلی ممنون.
+مرسی داداش علی
#چاکریم
-چقد بلندی تووووووو.میگم چرا هر وقت بغلم میکنی حس میکنم بچتم.
+لباس بپوش بریم دیگه بسه تمرین
-اوکیه
تو این فاصله که من لباس عوض کردم خودش رفت دوش گرفت نامرد.

تو ماشین:

+میگما پریسا چرا فرار کردی واقعا؟
-تو بودی پیش زن بابات که زندگیتو ازت گرفته بود میموندی؟
+حق داری.خو چرا پیش داداشت نرفتی؟
-اون داداشم نیست اصلا.من یدونه داداش داشتم که مهرداد بود مهدی فقط آقابالاسر بود
+آشپزیو کی بهت یاد داده؟
-چرا میپرسی؟
+میخوام بدونم
-زن بابام.
+ای تف تو قبر باباش
-واااا بیشعور مگه چشه آشپزیم
+هیچی عزیز خیلی عالیه.دو هفتس تنها غذایی که خیلی خوش خوراک بوده و درست کردی نون پنیره اون با خیار از توش رد شده
-گمشو اصن دیگه درست نمیکنم.
چشامو اشکی کردم و پشت چراغ قرمز بغلم کردو شروع کرد منت کشی.هرکاری کرد آشتی نکردم.ازین بچه هایی که گل میفروختن اومدن.یکیشونو صدا زد که بیاد
+عموجون شاخه ای چنده؟
#رز میخوای یا مریم؟
+نظر خودت چیه؟
#برا این خانوم زیبا جفتش هم کمه
+پس همشو بده اون دختره هم صداش کن گلای شب بو داره
#بیا.18 تا شاخص
برای اینکه از دلم در بیاره 30 تا شاخه گل خرید.جواب داد خر شدم و از دلم دراومد.
شام رفت کنتاکی گرفت و یه عالمه سیب زمینی.
+پریسا میخوام یه سریال جدید شروع کنم.پایه ای باهم ببینیم؟
-آره.از بیکاریم که بهتره.
جلو سوپر مارکت ایستاد.چند دقیقه بعد با یه نایلون پر اومد.داد دست من.نگاه کردم توش انرژی زا بود پاستیل بود ماست سبزیجات بود دیگه نمیدونم شکلات و لواشک و آبمیوه سیب و انگور و کمپوت آناناس.فک کردم رفت حساب کنه ولی دیدم خودشو مغازه دار هر کدومشون دوتا کارتون بزرگ دستشون اومدن و گذاشتن تو ماشین.
وحشتناک دلم میخواست بدونم چی خریدهههههه ولی فقط باید خویشتن داری میکردم تا برسیم خونه.بدون شک تا همین لحظه از عمرم بهترین روز زندگیمو تو این تاریخ تجربه کردم.

خونه رامین ساعت6 عصر:

-رامین بزا من یه دوش بگیرم بعد فیلم ببینیم
+باشه منم تا موقع اینارو آماده کنم و دوش میگیرم.
-میام خودم درست میکنم تو راحت باش
+برو حالا باشه.
رفتم حموم دوشمو گرفتم و تر تمیز خواستم بیام بیرون که چشمم به کصم خورد.همه جای بدنم کلا خیلی کم موعه به حدی که موهاش ظریفه و اصلا دیده نمیشه جز زیر بغل و کصم.خودمم از پشم بدم میاد برا همین همیشه شیوم میکنم.کرم مو بر زدمو نشسته بودم به کصم فکر میکردم.نه اینکه ازش ناراضی باشم ولی مال بقیه دوستمو که دیده بودم با مال من فرق داشت.مال اون یه جورایی همه جاش تپلی بود ولی مال من انگار خود کصم پف کرده باشه.بعد دیگه مال اون هیچی ازش مث زائده در نیومده بود ولی مال من یه تیکه از گوشت داخلش یکم زده بود بیرون ازش.انگار کصم داره زبون درازی میکنه.تنها برتری که حس میکردم تو کصم نسبت به مال مائده دوستم این بود که مال من روش سفید و حالا یکمی گندمی بود و داخلش گلبهی و اون گوشته که گفتمم قرمز و صورتی ولی مال مائده روش تیره بود یکم وقتی بازش میکرد که داخلش دیده بشه اطرافش صورتی بود و اون گوشته سیاه.یکم خودمو مالیدم و حال کردم با خودم و زدم از حموم بیرون.موهامو یه حوله دورش بستم و یه شورت و سوتین طرح پرچم آمریکا داشتم پوشیدمو بلوز شلوار تنم کردم و رفتم دیدم همه چیم آماده کرده.دلستر انگور و چیپس و پفک و کرانچی و پفیلا و ماست سبزیجات و کالباس و دیگه نمیدونم لواشک پاستیل و همه چی.شام همونم که انتظار می کشید.ساعت هنوز 7 شب بود و می خواستیم سریال ببینیم.شامو گذاشتیم یخچال که بعدا بخوریم.سریالی که گذاشت اسمش گیم آف ترونز بود.قسمت اولش هنوز تازه به نصفش رسیده بود خوراکیامون و اشتهای جفتمون تموم شد.محو فیلم بودم که حدس بزن چیشد.اون ملکه با داداش داشتن سکس میکردن.وحشتناک خجالت کشیدم.تقریبا داشتم انگشتای دستامو میشمردم ولی خب نمیشد از این سکانسا دل کند.زیر چشمی نگا میکردم هی.واقعا باحال بود و حسابی آتیشیم کرد.کصم داغ کرده بود باز.قسمت دوم و سومو چهارمو دیدیم و فقط هی دیوونه تر میشدم به قدری که خودمو آروم آروم به رامین نزدیک میکردم.بدون فک کردن به آینده کارم به عواقبش فقط خودمو بهش میچسبوندم.انقدر نزدیکش شدم که متوجه دستای مردونش روی موهامو شدم که دارن نوازشم میکنن.حالمو خراب خراب بود.با چشمای خمارم خماریو از تو چشای رامین میخوندم و این یه حس متقابل بود.پرده های عفت بین تا زمانی که اون گولاخه دنریسو چار دستو پا کرده بینمون پا بر جا بود ولی بعد اون سکانس قلبم به عقلم غالب شد.
لبامو آروم روی لباش گذاشتم بوسیدم و سریع برداشتم.اخماش تو هم رفت و فقط نگاهم میکرد.آماده پرخاش عجیب و غریب از رامین بودم.از رو تخت بلند شدم که آتیشش دامن گیرم نشه ولی ثانیه آخر بازومو گرفت، منو روی خودش کشوند و لب هاشو روی لبام فشار داد.بلد نبودم لب بگیرم برای همین هرکاری اون میکرد منم تکرار میکردم.زبونش و طعم دهنشو حس کردم.خمیر دندون اکالیپتوس شو زده بود.تندی و خنکی دهنش تضاد زیبایی با تن داغ و شیرین من داشت.چند دقیقه ای میشد که فقط لب میگرفت و گردن و لاله گوشمو میمکید و منم هی خیس تر و داغ تر میشدم.
+مطمئنی این درسته؟
آب دهنمو قورت دادم و هیچی نگفتم وجودم سراسر غرق در لذت بود و از عمق وجودم همچین چیزی میخواستم ولی میترسیدم.
ازم فاصله گرفت و بلند شد.دست به موهاش کشید و قصد داشت از اتاق دربیاد ولی جلوی در اتاق گرفتمش
-هیچوقت به این اندازه فک نمیکردم کار درستو انجام بدم
فرصت صحبت کردن بهش ندادم باز هم لبامو چسبوندم به لب هاش و این بار دستشو خودم گذاشتن رو سینه هام.با ولع لب هامو میخورد و به سینه و باسنم چنگ میزد.لب هاشو جدا کرد که اون لبای پاستیلی حشری کننده خوشمزشو تکون داد:
+چرا عکس کیر؟!میخوای یدونه واقعیشو ببینی؟
نفسم حبس کردمو با علامت سر تاییدش کردم.

داستان از دیدگاه رامین:

مطمئن بودم که اشتباه بود ولی زنده باد اشتباه خوب من.
تیشرتمو درآوردمو.به سمت هجوم آورد و رو تتو هام دست میکشید.همین باعث شد چند لحظه ای مکث کنم و همین لمس ها و مکس ها و ثانیه های بدونه عقربه خوردن لب هاش دلیل راست شدن کیرم شد.تا حدی فشار روم بود که حس کردم اگه درش نیارم از تو شلوار منفجر میشه.با یه بوسه از گونه پریسا عقب روندمشو و شورتو شلوارمو همزمان درآوردم.قفل نگاهش از روی کیرمو با هیچ کلیدی نمیتونستم باز کنم.
-میشه دست بزنم؟
+راحت باش
خیلی کنجکاوانه همه جای کیرمو نگاه میکردم و دستمالی میکرد.برخورد دستای نرمش با کیرم حس زندگی مجدد بهم میداد.
-چه باحاله این
+شاید اولین کسی باشی که به کیر میگه باحال
-چرا به چیزای زشت میگن کیری این واقعا بامزه نگاه کن خوووو
حرف زدنش درباره کیرم اونم با این شکل و تعریف ها منو برد تو دنیای دیگه.
+تو افتخار نمیدی ببینم بدنتو؟
یه دستش دور کیرم و اون یکی دستش هم روی تخمام بود و بهم گفت:
-رامین خودت دربیار لباسمو من دستم بنده
لباساشو آروم و با ملایمت با بوسه های ریز به لبها و و گونه هاش درآوردم.تنها چیزی که تو نگاه دوخته شدش به کیرم میدیدم شیطنت بود.
با دیدن ممه هاش برق ازز سرم پرید یه دختر اسکینی و انقدر ممه؟!کس نمکیم گل کرد بعد دیدن ست شورتو سوتینش گفتم مرگ بر آمریکا و ستو از تنش درآوردم.نیپلاش صورتی بود با یه هاله کمرنگ گلبهی.طیف رنگی بدنش فوق العاده جذاب و حشری کننده بود.سینه نیپلشو میخوردم با یه دستم سینه دیگشو میمالیدم و با دست دیگم کصشو از رو شورت نوازش میکردم.با همون برخورد اول دستم به شورتش متوجه خیسی بیش اندازش شدم.اینقدر خیس بود که هر لحظه امکان رد شدن ترشحاتش از شورت بود.
+پریسا چشاتو ببند و ازم یکم فاصله بگیر.
انگار تو حرفم طلسم وجود داشته باشه.رام رام بود.رو زانوهام نشستم و شورتشو از پاش دراوردم.دستشو از خجالت گذاشت جلوی کس سفیدش.بی صبرانه دلم میخواست ببینم داخلش چه رنگیه.سرمو نزدیک کصش کردمو زبونمو با فشار بین کصش و به سوراخش رسوندم تا بالا کشیدم.بیرون دادن نفس حبس شدش و لرزه بدنشو حس کردم.کمی تو همون حالت ایستاده کصشو لیسیدم و رو تخت درازش کردم.پاهاشو از هم باز کردم و صخش گلبهی کصش نمایان شد.چقدر جذاب بود اندام های جنسیش.بی وقفه روی کصش زبون میکشیدم و زیاد طول نکشید تا از واکنشش کلیتوریسشو پیدا کردم.چند ثانیه مداوم کلیتوریسشو لیسیدم و دیدم بدنش در حال فرار کردنه.با دستام محکم از شونه هاش گرفتم و به کارم ادامه دادم.انقدر ادامه که دادم که حرکات غیر ارادی رون پاش به شقیقه هام فشار وارد میکرد اما بیخیال نشدم و بعد چند ثانیه جیغ نسبتا بلندی کشید و بدنش لرزید و کمی آب بیرنگ از کصش خارج شد.بغلش کردم و سرمو بردم بین سر و شونه هاش و با بینی و سرم ضربه های آرومی به چونه پریسا میزدم تا چشم هاشو باز کرد و لبخند روی صورتشو بهم هدیه داد.
-بهترین روز عمرم رو تکمیل کردی برام
+خوشحالم عزیزم
-ببخشید ملاف رو به گند کشیده شد چرا یه دفعه جیش کردم
+جیش نکردی عزیزم ارضا شدی
-تو ارضا شدی؟
+نه
-چیکار برات بکنم؟
+همون کاری که من کردم
-میشه یکم بهم فرصت بدی؟
+هر قدر که تو بخوای.اصن میتونیم دیگه جلوتر نریم
-فیلممون چی شد؟
+تموم شده این قسمت
-اع.ساعت چنده؟
+یازده و نیم!
-گرسنمه
+پاشو لباس بپوش دستو صورتتو بشور بیا شام بخوریم.من میرم گرم کنم.
-باشه

داستان از دیدگاه پریسا:

رفتم اتاق خودم لباس خواب توریه پوشیدمش.بالاخره به درد خورد.برای اولین بار کیر دیدم.برعکس خیلیا که اولین بارشون کیر از تو عکس میبینن من واقعیشو دیدم.اونم چه کیری!به اصطلاح کیر خر بود!شاید 14-15 سانت طولش بود و خیلی کلفت بود.انقدر که دستای من دورش حلقه نمیشد.حتی فک نکنم دست خودشم کامل دورش حلقه بشه.وزنشم زیاد بود یه جورایی رو دستم که بود کوچولو سنگین میزد.ولی کیوت ترین بخشش تخماش بووووود.چقد گوگولی بودن.تازه یادم افتاد که واییییییی کصمو رامین دیده.ینی خوشش اومده؟زشت نبوده؟اگه زشت می بود که نمی خورد واسم.شاید تو رودروایسی مونده؟اینا همه سوالاتی بود که از خودم میپرسیدم و با در زدن و صدای رامین زنجیره افکارم پاره شد.
+پریسا جان نمیای هنوز؟
-چرا اومدم.
پریسا جان؟!چه مهربون!این همون رامینیه که به زور بهم میگف پریسا و همیشه بچه صدام میزد؟
اسیر معجزه سکس شده بود.

موقع شام هیچ کدوم حرفی نمیزدیم.حتی تو چشمام نگاه نمیکرد.من الان واقعا نیاز به توجهش داشتم.اونم مثل من یه لباس خواب پوشیده بود با این تفاوت که جنس اون با لباس حریر من فرق داشت.
-از کجا میدونستی که میخواستم عکس کیر ببینم؟!
بچم خندش گرفت و غذا پرید گلوش
+اون سایتی که رفتی و سرچ کرده بودی عکس کیر و خب صدای ناله های شبونت
-برا همین امروز انقدر بهم محبت کردی؟!که کیرتو بدی دستم؟!
+وا.پریسا؟مگه اسباب بازیه که بدون داشتن حس بدمش دستت
-نه خیرم منو برا خودم که نمیخوای وگرنه چرا محبت نمیکنی بهم
بازم چشامو اشکی کردم.غذاشو ول کرد و اومد نزدیکم.می خواست لبامو ببوسه رومئو اون سمت کردم و نگاهمو ازش دزدیدم.انقد خودشو و منو لوس کرد که برگشتمو بوسش کردم و گذاشتم منو بوس کنه.
+ببخشید عزیزم.خجالت کشیدم یه لحظه
-خجالت؟
به به حالا میتونستم کیرمو بریزم توش.فقط امیدوار بودم شورت پاش نباشه.همونجوی که غذامو میخوردم خیلی ریلکس پامو رسوندم به صندلیش و گذاشتم بین پاشو کیرشو پیدا کردممممم
+عزیزم الان؟
-چجوری روت میشه تو چشای کسی که 13 سال ازت کوچیکتره و کیرتو میماله نگا کنی و خجالت نکشی؟!
+پس میخوای اذیت کنی.خیلوخب!
بینگو.حرکت غیر منتظره بلند شد با کیر آویزون اومد کنارم نشست.
+اومدم اینجا که راحت تر باشی.
-بزا شاممون تموم بشه بریم سراغ بقیه فیلم بهت میفهمونم بچه پررو.
دیگه مکالمات عادی بینمون برقرار بود تا زمانی که رفتیم دوتایی رو تخت و قرار بود جفتمون لخت بشیم بغل هم دیگه باشیم فیلمو ببینیم.رومون پتو کشید که سرما نخوریم منم از اول تا آخر فیلم با کیر رامین ور میرفتم اونم فیلمو نگاه میکرد…
ساعتای 4 صبح اینا بود که بعد دیدن یک فصل کامل من رفتم تو اتاق خودم و رامینم اتاق خودش خوابید

ارادتمند همه دوستان کاتانام.

نوشته: katanam


👍 37
👎 2
24701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

980814
2024-04-23 00:19:39 +0330 +0330

بازم عالی بود ممنون
فاصل آپلود داستان رو کم کن
منتظر قسمت سوم هستم

0 ❤️

980815
2024-04-23 00:20:11 +0330 +0330

دمت گرم

0 ❤️

980823
2024-04-23 01:06:26 +0330 +0330

دوست داشتم
طوری تضیح میدی داستانو که انگار خودمو تو اون حالت و لحظه احساس میکنم مرسی ازت

0 ❤️

980831
2024-04-23 02:17:28 +0330 +0330

مگه باشگاه مختلط داریم ایران؟البته قسمت قبلش رونخوندم شایدداستان ومحل زندگی ایران نباشه.
بجز این مورد بقیه متن خوب بود

0 ❤️

980841
2024-04-23 06:18:06 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که هم کیر میخواد هم کونش درد میکنه

1 ❤️

980869
2024-04-23 14:57:52 +0330 +0330

خیلی خوب بودش

0 ❤️

980879
2024-04-23 17:12:04 +0330 +0330

عالی بود دوست عزیز بازم بنویس

0 ❤️

980893
2024-04-23 21:38:40 +0330 +0330

اوووم
داستان خوبی بود
هر کی پایه سکسه بیاد پیشم

0 ❤️

981109
2024-04-26 01:59:15 +0330 +0330

خیلی عالی بود مرسی،ولی فقط از اونجایی که با رامین رفتی باشگاه عجیب بود چون تو ایران امکانش صفره.

0 ❤️

981704
2024-04-30 10:54:25 +0330 +0330

عالی بود، خیلی خوب بود لعنتی
ادامه بده عزیز دلم

0 ❤️

981869
2024-05-02 00:23:30 +0330 +0330

قشنگ همون قسمت اول از نوع نگارشت مشخص بود کاتانایی
از نظر من اگه از طرف فقط ی شخص داستان بنویسی بهتره و از زبون نفر دوم بازگو نکنی

0 ❤️

981872
2024-05-02 00:25:35 +0330 +0330

سبک نوشتنتو تغییر بده

0 ❤️