سحر دوست دختر حشری من

1393/10/03

سلام به شهوانی های عزیز
این داستان برمیگرده به سال 90 میشه ، این داستان که میگم این واقعیته!!! اگه داستانم ایراد داره بگید چون دفعه اولمه که مینویسم. تازه عضو شدم و داستانی قشنگتونو میخونم. من عرفانم 24 ساله با قد 187 و وزن 73 و سحرم دختری تو پر قدش 170 و وزن 67 بود با سینه های 75 و خوشفرم و کسی سفید. اینم داستان مال تیر سال نوده هوا گرم بود ، اون موقع من سال سوم دبیرستان بودم و 18 سال داشتم تو کوچمون 3 تا دختر بودن که من قبلا با یکیشون به اسم مهناز رفیق بودم ، داستان من و سحر از اونجا شروع شد که سحر اینا شدن همسایه بغل خونه ما (سحر اینا مستجر بودن)و منم بخاطر اینکه سر اون مهناز جنده بگا رفتم (که داستانشو بعدا براتون میگم) دیگه دور دخترو خط کشیدم .

یه روز من با رکابی تو پارکینگ خونمون بودمو داشتم ماشینو میشستم که بعدازظهر با رفیقام بریم یه چرخی بزنیم که دیدم سحر یه دفعه با دوچرخه اومد تو پارکینگ خونمون نگو چرخ داداشمو از مامانم گرفته و تو کوچه دور میزده منم سریع پریدم پشت ماشین گفتم بابا یه در یه چیزی ، که بی شرف یه خنده زدو گفت ببخشید و رفت (اینم بگم سحر یه سال از من کوچیک تر بود ولی اندامش کاملا سکسی بود) تو دل خودش فکر کرد اره دل منو برده ولی من دیگه سر اون قضیه که گفتم به خودم قول دادم با دختر تو کوچه رفاقت نکنم ولی رفاقت کردم و یه حالی بردم.
بگذریم گذشت این سحر خیلی به من آمار می داد تا جایی که بگوشم رسید با همین مهناز شرط گذاشته مخ منو بزنه و برام دلبری کنه. یه روز خونه سحر اینا دعا بود و مامان منم رفته بود، منم خونه بودم که این سحر اومد در خونه ما رو زد و گفت مادرت گفته برات آش بیارم منم گفتم باشه دستتون درد نکنه کاسه آشو گرفتم و بردم که خالی کنم دیدم اومده تو پارکینگ خونه و درو بسته . گفت یه چیز هست که میخوام بهت بگم من شکه بودم گفتم بگو ، گفت میخوام باهم باشیم منم بدون چون چرا گفتم باشه شماره منو بزن تو گوشیت چون بدن سکسیش منو جذب خودش کرده بود اونروز . شماره رو دادمو از اونشب کس شعرای شروع شد و منم نمیخواستم زرتی داستان سکسی رو شروع کنم و بپرونمش گذشت تا یه روز مامان منو و مامان سحر از صبح رفتن خونه مامان بزرگ سحر برای رفت به زیارتگاه که نزدیک خونه مامان بزرگه بود. ساعت 9:30 بود که سحر اس داد عرفانم کجایی ؟؟؟ منم نوشتم خونه گفت میخوام بیام پیشت منم گفتم بیخیال شو چون همسایه های ما از فضولم رد کردن . زنگ زد و وایساد گریه پشت تلفن که تو منو دوست نداری و از این چرت و پرتا . منم اعصاب نداشتم بهش گفتم سحر در راه پشت بومتنو باز بذار تا من از پشت بوم بیام خونتون . اینو میگی مثه چی داد زد گفت عاشقتم بیای اینجا یه بوس گنده جایزه داری . من هر جور بود خودمو رسوندم خونه سحر اینا ، سحر یه خواهر کوچیک داشت که مامانش با خودش برده بود. از راه پله ها که رفتم پایین دیدم سحر یه جور دیگست یعنی خوشکل تر شده بود و یه تاب و دامن با ساپورت پوشیده بود. هیچی رفتم دم در اتاق پذیرایشون که رسیدم دستشو اورد جلو با هم دست دادیم گفت بفرما تو رفتیم نشستیم تو پذیرایی یه چایی اورد خوردیم و سحر گفت عرفانم سحرت بغل میخواد منم سریع بغلش کردم ، یه بوس آب دار ازم گرفت و من حالم دگرگون کن شد و جوری که نگاه سحر منو داغ کرد و در یه عان دیدم داریم لب میگیریم و دیگه من کل بدن سحرو لمس میکردمو اونم دستش روی کیر شق شدی من بود . بعد از یکم مالیدن دیدم بعد شهوتی شده زبونمو کردم تو گوشش شروع کردم به مالیدن سینه هاش البته این دفعه از زیر تابش بهش گفتم لباستو در بیارم چیزی نگفت بعد دوباره گفتم که یه سر تکون داد منم تابشو در اوردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش و همینجوری که سینه هاشو میخوردم دستم از رو ساپورتش رو کسش بود میمالوندمش اصلا ی وضعی بود فضای عاشقانه چند دقیقه بود و تبدیل شد به سکسی و منم باورم نمیشد انقد پایه سکس باشه گفتم که تو این مدت اصلا یه حرف سکسم نزده بودیم . از داستان دور نشیم وقتی که خوردن سینه هاش تموم شد سرمو گذاشتم لای پاش و روی کسش و از روی ساپورت یکم بالا پایین کردم دستمو بردم برا شرتش و دامنش که باهم بکشم پایین ولی اول ممانعت کرد و نذاشت ولی با یه نگاه عاشقانه خرش کردمو ساپرتو ، دامن شو کشیدم پایین وقتی کشیدم پایین دیدم شرتشم کشیده شده پایین و سرمو گذاشتم رو کس داغش و شروع کردم به خوردن تنها کاری که میکرد فقط لب پاینشو گاز میگرفتو و یه ناله کوچیک بود . بعد یکم خوردن دیدم سحر لرزید و ارضا شد . بلند شدم و نشستم کنارش و دوباره شروع کردیم به لب گرفتن و این دفعه سحر منو حشری کرد و تیشرتمو در اورد و گردنمو میخورد گفت نمیخوای کیرتو به من نشون بدی؟؟؟ منم سریع شلوارمو کشیدم پایین و کیر شق شدمو نشونش دادم وقتی کیرم دید گفت وای چه بزرگه من گفتم همش مال خودت ببینم چیکار میکنی . سر کیرمو گرفت تو دستشو پاکش کرد چون پیش آبم اومده بود و شروع کرد به خوردن بعداز یکم خوردن دیدم نه واقعا داره آبم میاد چون حرفه ای ساک میزد و بعدها فهمیدم فیلم زیاد میبنه و خابوندمش و پاهاشو دادم بالا یکم با کیرم کشیدم رو ش ترسید و دستشو گذاشت رو کسش گفت میخوای چیکار کنی گفتم نترس نمیخوام پردتو بزنم فقط میخوام حال کنی.بیخیال شدم و گفتم چار دستو پاشو گفت نه از پشت درد داره گفتم نترس کارمو بلدم.دوباره یکم رو کسش کشیدم با کیرمو بهش گفتم قمبل کن ، قمبل کرد و انگشتمو کردم تو دهنمو یواش دادم تو سوراخ کونش اولش خودشو کشید جلو گفت نکن درد داره ؛ منم انگشتمو نگه داشتم و یکم چرخوندم تا جا باز کنه بعد چند ثانیه انگشتم تو کونش بودو کشیدمش بیرون سر کیرمو تف زدمو گذاشتم در کونش جوری بود که بعد یکم عقب جلو کردن و فشار دادن کیرم رفت تو کونش البته تا نصفه یکم آخ و اوخ کرد هی میگفت درش بیار از درد دارم میمیرم عرفان منم یکم موهاشو نوازش کردم و دستمو کشیدم رو کسش آروم شد و کیرمو تا ته دادم تو دوباره شروع کرد گفت اووووووی نکن جون سحرت درد داره بسه و من اعتنا نکردم شروع کردم به تلمبه زدن و فهمیدم نه خانوم داره حال میکنه و تلمبه زدنو سریع تر کردم و اونم کونش دیگه سمت من میداد و حال میکرد بعد 5 دقیقه آبم داشت میومد و منم که عاشق ریختن آب تو کون دخترم آبم ویدفعه خالی شدم سحرم که بدش نیومد و خودش خوابید و منم افتادم روش تا چند دقیقه و لب گرفتیم بعد بلند شدم دیدم سوراخش قرمز شده بد بخت ولی حال کرده بود از سکسمون و لباسمونو پوشیدم بعد یکم حرف زدن برگشتم خونه

ولی این داستان سکس منو سحر تو اون روز به اینجا ختم نشد و ادامه داستانو اگه دوست داشتید در (سحر دوست دختر حشری من 2 ) براتون مینویسم. دوستان من از انتقاد بدم نمیاد اگه کم کاستی هست به بزرگی خودتون ببخشید و اگه جاهایش مشکل داره بگید تا اصلاحش کنم تو داستان بعدیم.

نوشته: ERFAN


👍 0
👎 0
47467 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

448229
2014-12-24 10:07:57 +0330 +0330

ببین من سر اتفاقاتی توی زندگیم الان یکسال و نیمه حالم خرابه و این 3 روز گذشته هم نابودم ولی پاراگراف اول رو که خوندم خیلی خندیدم …
اخه کس مغر سال 90 شما 18 سالت بوده چطور الان که سال 93 هست شما 24 سالته ؟!
یا خدا جر خوردم اینقدر خندیدم …
جق نزن عمو جون نزن جان عمت … داری از مخ تعطیل میشی … اون دنیا کیرت به حرف میاد که این جقی سرویس کرد منو اینقدر دستاشو حلقه کرد دور گلوم تف زد جق زد …

0 ❤️

448230
2014-12-24 10:19:28 +0330 +0330
NA

تو روحت حداقل یه بار داستانتو بخون که خبر مرگت غلطاشو اصلاح کنی biggrin

0 ❤️

448231
2014-12-24 11:43:43 +0330 +0330
NA

اين واقعيت///عين واقعيت_ازاينجا به بعدو نخوندم فهميدم مدرسه نرفتي اينجا جاي بچه ها نيست

2 ❤️

448232
2014-12-24 13:47:46 +0330 +0330

منتظر میمونم سال 96 داستان رو میخونم واقعی تر به نظر برسه

1 ❤️

448233
2014-12-24 15:41:29 +0330 +0330
NA

من موندم چه دقيق ميخونين که مچ يارو رو ميگيرين دمتون گرم کلى خنديدم

1 ❤️

448234
2014-12-24 18:50:50 +0330 +0330
NA

از بس آب کیر خورده توی سه سال اندازه شیش سال رشد کرده

1 ❤️

448235
2014-12-24 22:19:44 +0330 +0330
NA

زدی رو دست همه جقیا smile

1 ❤️

448236
2014-12-25 03:16:44 +0330 +0330
NA

طولانی ننویسید دیوثا
نخوندم

0 ❤️

448237
2014-12-25 03:23:39 +0330 +0330
NA

کس و شعری بیش نبود خاک تو مخت sorry2

0 ❤️

448238
2014-12-25 04:03:15 +0330 +0330

داستانت قشنگ بود.دقیقا وضع تو مثل منه منتهی فرقش اینه که زید من نمیده biggrin

1 ❤️

448240
2014-12-26 06:53:48 +0330 +0330
NA

کیر تو محاسبات ریاضیت…. لااقل خودت یبار این تخیلات تخمیت رو بخون بعد بذار تو سایت…. پیشنهاد میکنم کمتر بجقی

0 ❤️