سولماز، خواهر ناتنی

1402/05/09

سلام من محمد ۲۳ ساله خواهر ناتنی ام سولماز ۳۱ سالشه مامانم وقتی فهمید بابام اعتیاد داره بدون طلاق ولش کرد با اینکه بابا وضعش خوب بود و تعمیر کار ماشین سنگین بود خوشتیپ و رو فرم هم بود ولی مامانم نبخشیدش بنده خدا تریاکم میکشه که انقدر چیز وحشتناکی نیست خلاصه بابامم رفت یه زن ۵۰ ساله گرفت به اسم سروناز که الحق این مادرو دختر اینقدر جوون مونده بودن که نگم براتون هیچ جوره ادم باورش نمیشد
خلاصه که اینا بعد مراسمات و یه دورهمی ساده اومدن خونه ما و خیلی مهربون بودن هم مادر هم دختر و قلبا به من احترام میذاشتن دوسم داشتن نه از رو سیاست البته سولماز هم قرار نبود بیاد و به اصرار بابا اومد خونه ما سولماز خیلی باسن خوشگلی داشت و ممه های گرد ۷۵ و باسن سفت و موی فر و چشمای درشت و لبای خوشگل قدش ۱۷۵ وزنشم ۶۳ بود که الان ۶۷ شده واقعا آرزوی هر مردی بود ولی چیزی که از روز اول من خوشم میومد مهر و محبت و لطفی بود که به من داشت مثلا از روز اول شروع کرد به چایی آوردن تو اتاقمو مرتب کردن اتاقم خیلیم احساس راحتی می کرد و اصلا تعارف نداشت میومد تو اتاقم و جیبامو خالی میکرد لباسامو می انداخت تو لباسشویی منم چیزی نمیگفتم هم برام عجیب بود هم خوشحال بودم که تعارفی نیست
مامانش سروناز هم مدیر یه خیاطی بود و صبح میرفت عصر برمیگشت و سرشار از انرژی مثبت بود خلاصه که یه روز ۴ صبح بیرون بودم با دوستام که یکی از دوستام یه بسته کاندوم تو جیبش بود و افتاد زمین مام حمله کردیم نفری یکی برداشتیم کلی اصرار کرد که برگردونیم و مام یکیشو دادیم به خودشو دوتا دیگش موند تو جیب منو سیاوش با اینکه استفاده ای نداشتم ولی گرفتم ازش خلاصه رسیدم خونه و خوابیدم تا ۱۲ ظهر بیدار شدمو رفتم تو اشپزخونه سولماز که حالا سولی صداش میکردم با لبخند ازم استقبال کرد و یه صبحانه خوشمزه بهم داد که اسمشم نمیدونم چی بود و گفت مملی لباساتو انداختم تو لباسشوی جیباتم خالی کردم گذاشتم رو میز تحریر
گفتم دستت درد نکنه و دلم رید. تو چشاش نگاه کردم به روم نیاورد و سوسکی رفتم سر میز دیدم کاندومم همونجاست و برداشتم و برگشتم خیلی عادی ادامه دادم به صبحانه خوردن که
گفت نگفته بودی دوس دختر داری
-ندارم
-محتویات جیبت که اینو نمیگه
-برا شوخی از دوستم گرفتم موند تو جیب من بین خودموم بمونه
-حتما بین خودمون میمونه
-مرسی
-ولی من معتقدم بدون لاتکس لعنتی لذت بخش تره
-من که یکم پشمام ریخته بود و به روش نیاوردم گفتم آره اتفاقا منم مخالفم ولی به ریسکش نمی ارزه
خلاصه من بعد این بحث‌رفتم حموم و اومدم تو اتاقم که دیدم‌ سولماز تو تختم دراز کشیده و کونش سمت دره ورفتم نزدیکتر گفتم تخت من نرمتره گفت شاید بهتره بری تخت منو تست کنی ببینی کدوم نرمتره و رفتیم سمت اتاقش که لب تخت منو هل داد و حوله رو داد کنار و کیر و‌خایم گرفت دستش گف بیا باهم کنار بیایم و از این موقعیتی که داریم استفاده کنیم من هیجی نگفتم ولی اون از چشام خوند که از خدامه و شروع کرد مالیدن و اروم سر کیرمو بوس کرد انداخ دهنش که دو دقیقه نشد دیدم ابم میخاد بیاد که نذاشتم ادامه بده گفتم من نمیتونم باید اسپری بزنم که نداشتم گفت بر‌و اتاق بابا نگا کن گفتم نه بابا اونو چه به این حرفا و در کمال تعجب از کشوی بغل تختش انواع اقسام لوازم جنسی بود و کلی قرص و پماد و اسپری و کاندم و غیره بود یه اسپری برداشتم و همونجا زدم ۵ دیقه بعد خودمو شستم و اومدم پیش سولماز‌که با شالش خشک کرد کیرمو شروع کرد به خوردن یکم که خورد خودش بلند شد لباساشو دراورد و خودشو‌انداخت بغلم یه یه ربع لبای همو خوردیم گردنشو‌ ممه هاشو براش خوردم و اونم همینطور نکته جالبش اینجا بود که وقتی نوک سینه هامو خورد خیلی لذتبخش بود حتما امتحان کنید و دوباره کیرمو خورد و زبونشو میکشید زیر تخمام و‌گفت بسه دیگ بیا بکن رو کمر دراز کشید گفت اینجوری راحتی؟ گفتم اره و چشم به کصش افتاد از هوش رفتم کصش خیلی جذاب بودنتونستم نخورمش تا شروع کردم به خوردن داد و خندیدنش رف هوا و گفت بسه قربونت برم و ولش کردم سر کیرمو تنظیم کردم و اروم هل دادم تو که دیدم داره اذیت میشه حالا نه که کیر کلفتی داشته باشما نه کیر من معمولی و کص خانوم تنگ بود و مجبور شدم لوبریکانت از اتاق پدر بیارم و‌به کمکش کص داغشو حس کردم‌وقتی رف تو‌یه نفس عمیق از دهنش کشید و من شروع کردم به تلمبه های ریز اونم با صدای ناله های لرزونش فضای اتاقو معنوی کرد و اشاره کرد بغلش کنم و بچسبم بهش که بغل کردیم همو لبو زبونمون تو هم بود کس کش خیلی خوب لب بازی میکرد که برش گردوندم داگی و کسش قشنگ افتاد بیرون و دوباره اروم هل دادم تو و موهاشو گرفتم اینسری تندتر تلبمه زدم که ناله هاش زیاد شد خودشم همکاری میکرد و قربون صدقه کیرم میرفت میگفت ابت خواست بیاد بگو میخوام بخورم (منو این همه خوشبختیم چون محال بود)گیج شده بودمو تلمبه های وحشیانه میزنم که به چشم دیدمو حس کردم داره میلرزه شاید ۵ ثانیه به لرزه افتاد عین تشنجیا جیغم زد که من از ترس ریدم و ادامه ندادم که گف بکن تو عشقم و شروع کردم دوباره به کردن که گفت نترس ارضا شدنی اینجوری میشم ‌و اونقدر قوربون صدقم میرفت شرمنده میشدم خلاصه حس کردم ابم داره میاد و بهش گفتم و برگش با دستمال کاغذی کیرمو تمیز کرد چون یه ابی غلیظ شیری رنگ‌رو‌کیرم بود و شروع کرد به ساک‌پر تف و ابمو خورد همچنان ادامه داد به خوردن که قلقلکم اومد و نذاشتم افتادیم بغل هم خوشحال و شاد یه سری حرفا زدیم که سرتونو درد نمیارم یادمم نمیاد و رفت دوش گرفت رفت بیرون شب سروناز زنگ زد گفت زود بیا خونه سولماز داره فردا عازم دانشگاه میشه که خیلی ناراحت شدم رفتم تو خونه مستقیم رفتم اتاقش گفتم نگفته بودی گفت سخت نگیر فکر نکنم وابسته شده باشیم ولی من دوستت دارم و تلفنی در ارتباطیم زود به زود هم میام و توام میتونی بیای چون اونجا تنها زندگی میکنم و فرداش رفت الان ۲۰ روز میگذره و هنوز سکس دوم‌ نداشتیم ولی تلفنی هر روز ۳ ساعت حرف میزنیم
این نوشته کاملا راست بود من مشکلی ندارم با اینکه باور کنید یا نکنید و فقط هدفم تخلیه هیجانات بود که اتفاق افتاد برام.

نوشته: سد ممد


👍 22
👎 11
54601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940231
2023-08-01 00:52:58 +0330 +0330

ای دیوث تو کشو همچی داشت وسط کار بلند شدی رفتی از اتاق بابات لوبرکانت اوردی ؟

1 ❤️

940235
2023-08-01 01:06:33 +0330 +0330

افرین خوب بود. محارمم نیست راحت باش

0 ❤️

940244
2023-08-01 01:22:25 +0330 +0330

سی ساله دانشگاه چی میره بعدم جنده اش ام میخواد بده ناز میکنه ی کاندوم تو جیبت دید زرتی گفت باید منو بکنی

2 ❤️

940245
2023-08-01 01:23:29 +0330 +0330

میرفتی اونجا تنها نباشه

0 ❤️

940255
2023-08-01 01:55:38 +0330 +0330

دوستان نخونده دیس بدید که زیادی گوه خورده

2 ❤️

940262
2023-08-01 02:20:17 +0330 +0330

پشمای پورن هاب از این داستان کصشعر تو ریخت

1 ❤️

940305
2023-08-01 10:13:21 +0330 +0330

نوش جان خوش باشی گل پسرم .

0 ❤️

940342
2023-08-01 17:18:52 +0330 +0330

بهرحال نوش جونت ولی از نامادریتم نگذر حتما بگا

0 ❤️

940346
2023-08-01 17:37:37 +0330 +0330

شاید راست باشه ولی خوب بود

0 ❤️

940349
2023-08-01 18:14:24 +0330 +0330

کیر فیل هندی بالغ تو کونت با این اراجیفت

0 ❤️

940427
2023-08-02 02:45:30 +0330 +0330

بابات چه لطفی در حقت کرد🤣🤣🤣

0 ❤️

940511
2023-08-02 15:21:50 +0330 +0330

اینجا همه اول دخترا ارضا میشن بعد پسرا …
ولا تا جایی که من تجربه داشتم و شنیدم و دیدم مردا بار اول جنگی و زودی ارضا میشن
خوشبحال پسرای بکن شهوانی

0 ❤️

940663
2023-08-03 18:17:39 +0330 +0330

بازم بکنش عالی بود داستانت لذت بردم
به حرف جقی فکرم نکن میاین داستانو میخونین فقط میگین همش دروغه
چیزایی دیدم و کردم که این چیزی نیست در مقابلش

0 ❤️

952310
2023-10-12 07:09:36 +0330 +0330

لطفن واقعیتو بنویس اخه ایناچیه پسره خوب مشخصه الکیه

0 ❤️