حرفی نداشتم و ناچار زل زدم بهش
برای بار صدم خودمو سرزنش کردم برای اینکه دعوتشو قبول کردم
و اومدم خونشون
شیدا هم با لبخند خیلی مصنوعی چشم دوخت به صورت من
بالاخره سکوت رو شکست و از مژه هام تعریف کرد
بعد کلی تعریفای الکی که تیکه پاره کردیم اومد بغلم کرد
( دوستان این چیزا بین دخترا عادیه
لااقل بین دوستای مسخره من عادیه! )
منم دستامو گزاشتم پشت کمرش و به خودم فشارش دادم
خندیدیم
گفت: دلم از اون بغلا میخواد
گفتم: کدوم؟ همون که گیفشو فرستاده بودی؟
یه اهوووم کشیده ای تحویلم داد و گفت: آره همون که گفتم به یه
بغل اینجوری احتیاج دارم و خودشو ول کرد تو بغلم
نتونستم تعادلمو نگه دارم و افتادم رو تخت
از فرصت استفاده کرد و خودشو کشید روم
با شیطنت گفت: الانم خیلی احتیاج دارم
منم با خنده گفتم بفرما اینم بغل
بعد دستامو دور کمرش حلقه کردم
اونم خنده ریزی کرد
احساس کردم فشار سینه هاش روی بدنم بیشتر شد
داشتم لذت میبرم، متوجه خیسی بین پاهام شده بودم

باید بگم که من دختر داغی هستم
هر هفته کارم خودارضایی و پورن
ولی تا حالا با کسی نبودم، پیش نیومده بود و منم نخواسته بودم
با کسی تجربه کنم
شیدا هم خیلی تنش می خارید، از رفتارش معلوم بود منو دوستش
به حساب میاره ولی فکر نمیکردم از این برنامه ها واسم داره

حالا که افتاده بودم تو ظرف عسل باید حسابی فیض میبردم
دستامو روی کمرش به حرکت دراوردم، با بند سوتینش بازی میکردم
بعد از کلی دل دل کردن دستامو به طرف انتهای کمرش رسوندم
بعدم دستامو  روی کونش کشیدم
سرشو فرو کرده بود تو گردنم
طوری که نمیتونستم چشماشو ببینم
نفسای نامنظمش میگفت که دلش خواسته
هنوز نیشم باز بود و سرمو چرخوندم طرف صورتش
اونم خودشو یه کم جابه جا کرد و زل زدیم تو چشمای هم
لبخند مسخره ای تحویل هم دادیم
دلم میخواست برسیم سر اصل مطلب
بالاخره چند باری فرصت کرده بودم دیدش بزنم، هر بار میرفتیم استخر مجذوب کون و رونای خوشگلش میشدم
تو همون چند دقیقه که حسابی داغ شده بودم
هزارتا پوزیشن تو سرم چرخ میزد و نمی تونستم اروم باشم
کونشو با دو دستم محکم چنگ زدم و فشار دادم
که اخ ارومی گفت
هنوز هم خجالت میکشیدیم
باید رومون رو بهم باز میکردم برای همین نیشمو جمع کردم و جدی
زل زدم تو چشماش
وقتی دید قیافم جدی شده اونم از اون حالت دراومد و نگام کرد
سرمو بردم نزدیک تر و نگام بین لب ها و چشماش میچرخید
یهو دیدم اروم چشماشو بست
با دیدن این صحنه ترکیدم
داشتم قهقهه میزدم که با نیشگون محکمی که از بازوم گرفت
دهنم بسته شد
تو چشماش فحش بود که به سمت من میبارید
همونطور که لبخند مسخرمو نمیتونستم کنترل کنم
گفتم: لطفا ناراحت نشو
پاش رو از بین پاهام بیرون کشید و نشست روی شکمم
واقعا داشتم له میشدم
دوباره دراز کشید روم
فشار بین پاهاشو به شکمم حس میکردم
اروم لباشو گذاشت رو لبام
وقتی اب از لب و لوچمون اویزون شد
خودمو بالاتر کشیدم و محکمتر بغلش کردم
یکم فاصله رو بیشتر کردم و دستام رو رسوندم به سینه هاش و میمالیدمشون
پایین تنشو روی بدنم حرکت میداد و اه های ریزی از لبای خیس و
نیمه بازش خارج میشد
چشماش که حالا خمار شده بود
میگفت که دیگه طاقت نداره و در انتظار ارضا شدنه

نوشته: خانم کسل