من و خواهر زن عزیزم

1397/10/12

باسلام من حمید هستم ۲۷ ساله از کرج.چند سالی از ازدواجم میگذشت که با کلی قرض و وام یه خونه خریدم فقط یه مشکلی داشت که توش مستاجر بود و یک ماه وقت خواست تا خونه پیدا کنه و قرار شد این یکماه رو ما خونه مادرزنم بمونیم که با یکی از خواهرزنام زندگی میکرد.بعده چند روز متوجه شدم مهسا(خواهر زن عزیزم) میخواد از شوهرش جدا بشه.من و مهسا رابطه خیلی خوبی باهم داشتیم و همیشه شوخی میکردیم و گفتم که باید باهاش صحبت کنم کشیدمش تو یه خلوتی و باهاش صحبت کردم که زندگیش رو بهم نزنه که نشست داستان زندگیش رو برام تعریف کرد و کلی گریه کرد.منم با شنیدن داستانش بهش گفتم با این اوصاف بنظر منم جدا بشی بهتره و اگه کاری داشتی بهم بگو.چند روزی گذشت و توافقی از هم جدا شدن و مهسا هم اومد پیش ما(خونه مادر زنم)همه چیز عادی بود تا یک روز که من حالم خوب نبود و زودتر از سرکار اومدم و بعده سلام علیک دیدم همه سرشون تو گوشیه گفتم میرم بخوابم.همینکه دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روم احساس کردم از حموم صدا میاد و یکنفر داره دوش میگیره یکم فکر کردم یادم افتاد که مهسا تو حال نبود و فهمیدم اون تو حمومه.اومدم که بخوابم احساس کردم در حموم باز شد و مهسا به خیال اینکه هیچ مردی تو خونه نیست لخت مادر زاد اومد بیرون و از رخت آویزی یه حوله کوچیک برداشت و شروع کرد موهاش رو خشک کردن.منم که از لای پتو داشتم بدن سفید و نازش رو با اون پاهای کشیده و سینه های خوشگل و کس نازش که معلوم بود تو حموم حسابی بهش رسیده رو دید میزدم و کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد.که بعده یکم تعریف از خودش جلو آیینه که تو چه نازی و چی داری و این حرفا،حوله رو تن کرد و اومد سمت من و یه لگد زد بهم و گفت پاشو اونور میخوام از کمد لباس بردارم و منم خودمو زدم به خواب که یه لگد دیگه زد و منم انگار که از خواب پریده باشم با تعجب پا شدم گفتم چته؟؟؟با دیدن من انگار که برق گرفته باشش یه جیغ زد و گفت تو اینجا چیکار میکنی؟گفتم داشتم میرقصیدم خوابیدم دیگه.که با صدای جیغش خانمم و خواهرش و مادرزنم پریدن تو اتاق گفتن چیشده؟تا اومد حرف بزنه گفتم هیچی خوابیده بودم مهسا خانم لطف کردن با لگد بیدارم کردن.گفت ببخشید فکر کردم ملیحس(خانمم) و گفت شانس آوردم حوله تنم بود وگرنه آبروم میرفت.منم تو دلم میگفتم آره تو خیال کن من ندیدمت.بعده اون ماجرا همش تصویر بدن لختش جلو چشمم بود و همش تو فکرش بودم تا یه شب که خواب دیدم دارم با مهسا سکس میکنم و کلی کیف کرده بودم و واقعا دلم نمیخواست که بیدار بشم.وقتی پاشدم دیدم حسابی گند زدم تو شرتم.دیگه حریص تر شده بودم و دلم میخواست بدونم مزه دهنش چیه؟چون اون موقع که باهاش حرف زدم گفت که خیلی وقته با شوهرش کنتاک بوده و حرفم نمیزدن چه برسه به سکس و مطمئن بودم اونم بدجور تو کفه.تا یروز که بهم گفت میتونی برام کار ردیف کنی و من گفتم امروز کارم زیاد نیست بیا باهم بریم بعده کارم یکی دوتا کار سراغ دارم و باید خودت بیای باهاشون رو در رو حرف بزنی اینطوری هم بهتره و اونم قبول کرد و باهم رفتیم.تو راه مونده بودم که چجوری سر صحبت رو باز بکنم که یوقت به کسی چیزی نگه با اینکه مطمئن بودم بخاطر خواهرشم شده چیزی نمیگه ولی باز دلهره داشتم که دل رو زدم به دریا و گفتم یچیزی بگم بین خودمون میمونه که گفت بگو.گفتم اول قول بده گفت قول.گفتم اون روز که از حموم اومدی و من رو با لگد از خواب بیدار کردی یادته؟گفت آره.گفتم راستش من خواب نبودم و دیدمت.تا این رو گفتم یه مشت زد تو بازوم و گفت عوضی چی رو دیدی؟گفتم همه چیز رو.که باز شروع کرد به شوخی فحش دادن. منم دیدم چیزی نمیگه گفتم ولی تو هم خوب بدنی داریا.که باز مشت زد تو بازوم و گفت پرو نشو.کسی هم فهمید؟گفتم من که به کسی نگفتم.گفت منم احتمال دادم که دیده باشی ولی یجور فیلم بازی کردی فکر کردم واقعا خواب بودی و بخاطر اینکه بقیه حساس نشن دنبالش رو نگرفتم.گفتم خوب کاری کردی از قصد نبود که منم واقعا قصدی نداشتم نا خودآگاه دیدمت که گفت اشکال نداره تو هم جای داداش نداشتم.گفتم یچیز دیگه بگم؟گفت توکه هرچی دلت میخواد میگی بگو دیگه.گفتم چندشب پیش تو خوابم بودی.خندید گفت خوشا به سعادتت.حالا چیکار میکردم تو خوابت؟گفتم تو کاره خاصی نمیکردی دراز کشیده بودی و نفس نفس میزدی بقیه کار هارو خودم میکردم که بیدار شدم دیدم حموم لازمم.گفت کثافت رو ببینا بحث روعوض کن.گفتم ولی من خوابمو دوست نداشتم گفت بهتر.گفتم دوست داشتم تو واقعیت باشه.از اونروزی که لخت دیدمت از ذهنم نمیری بیرون و جدی دارم به این موضوع فکر میکنم.که گفت اولا گفتم پرو نشو دوما بهش فکر نکن که هیچوقت قرار نیست خوابت تعبیر بشه.از اون روز به بعد رابطمون خیلی گرمتر شده بود و تقریبا تمام روز رو باهم چت میکردیم و درباره همه چیز حرف میزدیم و من راحت درباره سکس حرف میزدم و چندبار بهش پیشنهاد دادم که گفت نمیشه یکی بفهمه خیلی بد میشه و من هرچی اصرار میکردم قبول نمیکرد ولی هروقت موقعیتش پیش می اومد خودمو بهش میمالیدم و اونم مقاومتی نمیکرد و بعضاً خودشم کرم میریخت.مثلا دوتایی تو حیاط قلیون میکشیدیم چادر سرش بود ولی زیرش یه تاپ یقه باز پوشیده بود.وقتی مطمئن میشد کسی نمیاد تو حیاط از قصد جلو چادرش رو باز میکرد و خم میشد قند یا تخمه برداره تا من بتونم سینه هاشو دید بزنم و بعدشم با یه شیطنت خاصی میگفت کجارو نگا میکنی.من دیگه پرو شده بودم و کارم شده بودالتماس این واسه سکس و همش از بدنش تعریف میکردم و قربون صدقه سینه هاش میرفتم ولی راه نمیداد.تا مستاجرمون رفت و قرار شد خونه رو رنگ بزنیم.من دست تنها بودم و بعده کارم روزی یذره رنگ میزدم که خانمم گفت اینطوری نمیشه من و مادرمینا هم وقت کردیم میریم یکم رنگ میزنیم که من مخالفتی نکردم.فرداش سرکار بودم خانمم زنگ زد گفت اومدنی چهارپایه رو از خونه مادرمینا بیار که گفتم بگو بزارن دم دست اومدم زود بردارم و بیارم که گفت مادرمینا نیستن.گفتم کجان گفت دارن کمک من میکنن فقط مهسا خونس که اونم خوابه و خودت برو چهارپایه رو از انباری بیارش.تا این رو گفت یه فکری به سرم زد.زودی پریدم قرص تاخیری انداختم و کار و پیچوندم و رفتم سمت خونه.آروم در رو باز کردم رفتم داخل و سرک کشیدم دیدم بعله هیچکس خونه نیست جز مهسا خانوم خودم که با یه تاپ و یه دامن خوابیده که زیر دامنش فقط یه شرت داشت و بیشتر سینه های نازش از تاپش زده بود بیرون و دامنش تا بالای رونش رفته بود بالا.همونطوری یکم بدنش رو قشنگ نگاه کردم و آروم رفتم کنارش نشستم و سینش رو یه بوس کوچولو کردم و بو کشیدمشون.وای خدای من چه بوی قشنگی داشت با اینکه قرص انداخته بودم کیرم راست راست شده بود و یکم دست و پاهام میلرزید با خودم گفتم یا امروز باید بکنمش یا یک عمر بیادش فقط جلق بزنم و آروم با دستم رون های نرم و سفیدش رو لمس میکردم.نمیدونستم از کجا شروع کنم از خوشحالی داشتم پرواز میکردم مهسا که این همه تو کفش بودم الان مثه یه بره نیمه لخت جلوم خوابیده بود و با خیال راحت میتونستم همه کار بکنم.آروم کنارش دراز کشیدم و دستم رو از رو شرتش گذاشتم رو کسش وای خدای من انگار دست رو زغال داغ گذاشته بودم و آروم سرم رو گذاشتم رو سینش که یهو بیدار شد و مثه جن زده ها داد زد چه غلطی داری میکنی و سعی میکرد من رو از خودش دور کنه ولی من نمیخواستم بزارم به این راحتی از دستم فرار کنه و محکم تر بغلش کردم و گفتم ببین مهسا الان بهترین وقته به آرزومون برسیم و گفت کدوم آرزو گمشو اونور تا داد و بیداد نکردم.گفتم هرکاری دوست داری انجام بده ولت نمیکنم و شروع کردم به بوسیدنش و کسشو مالیدن با دستش سعی میکرد دستمو از رو کسش برداره که دستشو گذاشتم زیر پام و باز کسشو مالیدم و سرمو کرده بودم لای سینه هاش بعده کلی تقلا دید من ولش نمیکنم و با مالیدن کسش یواش یواش داشت کم می آورد که شروع کردم لباش رو بوسیدن که لباش رو جمع میکرد و من رفتم سراغ گردنش و شروع کردم به خوردن و بوسیدن که دیدم کسش کم کم داره نمناک میشه و دیگه زیاد مقاومت نمیکنه.دستمو از بغل شرتش رسوندم به چوچولش و شروع کردم به مالیدن و آروم سینه هاش رو میخوردم و بو میکشیدم و قربون صدقش میرفتم.من سکس زیاد کرده بودم ولی ایندفعه با همیشه فرق داشت و بیشتر بهم میچسبید.آروم تاپشو دادم بالا و سوتینش رو بلند کردم و یه دل سیر سینه هاش رو خوردم و آروم اومدم به سمت شکمش تا رسیدم به کس نازش و با یه حرکت شرتشو درآوردم و زبونم رو گذاشتم رو کسش.داشت میگفت ولم کن آبروت رو میبرم که اولین لیس رو به کس صورتیش زدم و نفسش بند اومد و مثه قحطی زده ها کسش رو که دیگه تقریبا پر از آب شده بود کردم تو دهنم و با ولع میخوردم.دلم نمیخواست سرمو از کسش جدا کنم ولی وقته زیادی نداشتم مهسا دیگه مقاومت نمیکرد و فقط نفس نفس میزد و با هر لیس من به کسش یه موجی از کسش به سمت سینه هاش حرکت میکرد و زیر گلوش ناپدید میشد و چشماش رو بسته بود و فقط سفیدی چشماش معلوم بود قشنگ معلوم بود که خیلی داره لذت میبره و تقریبا داشت از هوش میرفت که سرمو بردم بالا و ازش لب گرفتم و این دفعه اونم همراهیم میکرد ازش خواستم یکم برام ساک بزنه که هرکاری کردم قبول نکرد و گفتم هرچی خانومم بگه و دوباره شروع کردم لب گرفتن و بعد لب بازی رفتم وسط پاهاش نشستم و کیرم رو که داشت از جاش کنده میشد رو کشیدم رو لبه های کسش و چوچولش و آروم کلشو کردم داخل که یه آه بلند کشید و من کیرمو درآوردم.دوست داشتم حسابی تشنه کیرم بشه بعد بکنمش.چندباری این کارو کردم و یکدفعه کل کیرمو که دلتون نخواد حدود ۱۸ سانته رو تا دسته کردم تو کسش که احساس کردم نفسش بند اومد و شروع کردم تند تند تلمبه زدن جوری که نمیتونست کونش رو بزاره زمین و رو هوا نگه داشته بود.بعده کلی تلمبه زدن خسته شدم و همونجور که کیرم تو کسش بود روش دراز کشیدم ازش لب گرفتم که اینبار اون بود که با یه ولع خاصی لبام رو میخورد احساس میکردم الانه که زبونم و لبام رو از جاش بکنه.منم سینه هاش رو تو دستام گرفته بودم و فشار میدادم و بزور لبام رو از لباش جدا کردم و گفتم چهار دست و پا شه(همون داگ استایل خودمون)و از پشت به بدن قشنگش، خط نخاش و قوس قشنگه کمرش و کون سفید و خوشگلش که جلو چشمم بود نگاه میکردم و آروم لپه کونشو بوسیدم و سرمو گذاشتم رو کونشو گفتم دیدی بالاخره واسه من شدی؟دیدی خوابم تعبیر شد؟چقد تو تصوراتم این لحظه رو تجسم میکردم.بلند شدم و از دو طرف کمرش رو گرفتم و کیرم رو آروم کردم تو کسش.این دفعه آروم کیرمو تا ته میکردم تو کسشو آروم در می آوردم و باز تکرار قشنگ با کیرم احساسش میکردم و خیلی لذت بخش بود یواش یواش تند ترش کردم ولی نه زیاد.چون احساس میکردم کیرم درد گرفته بود چون واقعا تنگ بود بعده حدوده دو سه دیقه بدون اینکه کیرمو در بیارم فشارش دادم به سمت پایین و دراز کشید و منم روش دراز کشیدم و یه بالش گذاشتم زیرش و دستم رو از زیر بردم همینطور که تلمبه میزدم با دستم چوچولش رو میمالیدم و بدنش رو بوس میکردم همینطور ادامه دادم تا احساس کردم دارم ارضا میشم که کشیدم بیرون و رفتم دستمال کاغذی بیارم که دیدم همونطوری زل زده به من نگاش کردم گفتم چیشده؟هیچ واکنشی نشون نداد و یه بوس از لپش کردم و دستمال رو گذاشتم رو کمرش و دوباره کردم تو کسش چندتا زدم که دیدم آبم داره میاد که همشو ریختم رو دستمال و بعدش دستمال رو برداشتم و چندتا بوس از کمرش کردم و کمرشو لمس کردم و دراز کشیدم روش.اصلا دلم نمیخواست ازش جدا بشم همونطوری چندتا لب ازش گرفتم و ازش تشکر کردم و خواستم که به کسی چیزی نگه و فقط سرش رو به علامت تایید تکون داد و من گفتم این باره اول و آخر بود و رفتم.بعده اون ماجرا احساس میکردم خیلی بیشتر از قبل به هم علاقه پیدا کردیم و بعدا خودش بهم البته تو چتامون گفت که اون روز بهترین سکس زندگیش بوده و انقدر ارضا شده بود که نتونسته بود بشماره و میگفت انگار از اول تا آخر داشتم ارضا میشدم ولی تموم نمیشد.بعده یک مدت هم شوهر سرش به سنگ خورد و اومد دنبالش با وساطت بزرگتر ها و غلط کردم های خودش بردش سر زندگیش.بعدشم دیگه باهم هیچ رابطه ای نداشتیم جز داماد و خواهر زنی ولی گه گاه که به هم نگاه میکنیم دلمون واسه اونروز تنگ میشه.ببخشید که خیلی طولانی شد.کامنت بزارید منم همشون رو میخونم حتی اگه فحش هم بدید دوستون دارم و تاج سرید همتون.بدرود

نوشته: حمید


👍 11
👎 11
106169 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

739061
2019-01-02 20:55:15 +0330 +0330

خواهر زن چه گناهی کرده که همه اینقد تو این سایت دنبالشن بکنن البته ظاهرا بعضیا مثل اب خوردن میکننش

1 ❤️

739062
2019-01-02 20:57:24 +0330 +0330

اول

0 ❤️

739073
2019-01-02 21:07:58 +0330 +0330

دمت گرم حميد خان، كارت درسته، نوش جون…

0 ❤️

739089
2019-01-02 21:21:20 +0330 +0330
NA

خوب بود نوش جونت

0 ❤️

739106
2019-01-02 21:44:54 +0330 +0330

آقا این واقعی بود کاملا عالی دمت گرم

0 ❤️

739107
2019-01-02 21:45:42 +0330 +0330

گوارای وجودت

0 ❤️

739112
2019-01-02 21:53:06 +0330 +0330

دمت گرم به آرزوت رسیدی من که هنوز اندر خم یک کوچه ام

0 ❤️

739142
2019-01-02 23:20:28 +0330 +0330

طولانی …
وپر از دستپاچگی .
ودرنهایت مخاطب رو چرا به منتقد حتاک دوستداشتنی توصیف کردی …!!!؟

0 ❤️

739174
2019-01-03 06:13:55 +0330 +0330

واسه چی باید دلمون کیر تورو بخاد اخه???

0 ❤️

739202
2019-01-03 10:48:45 +0330 +0330

دمت گرم خوب بود ولی نگفتی چند سالش بود

0 ❤️

739216
2019-01-03 12:21:09 +0330 +0330

نوش جونت
داستانتم خوب بود دمت گرم

0 ❤️

739235
2019-01-03 15:11:23 +0330 +0330

بنظر واقعی میومد نوش جونت خوبیش این بود, که همون یبار بود و طرفم شوهر نداشته

0 ❤️

739321
2019-01-03 22:11:20 +0330 +0330
NA

عالی ایول

0 ❤️

739440
2019-01-04 16:21:36 +0330 +0330

عالی بود کاش منم می تونستم خواهر زنم بکنم واقعا شاه کوسه

2 ❤️

739446
2019-01-04 17:22:42 +0330 +0330
NA

خوار زن ی چیز دیگع است لامصب

2 ❤️

753882
2019-03-13 04:06:41 +0330 +0330

من این داستان رو نخونده بودم اصلا
معمولا داستان های خوب از زیر دستم در نمیره!
قشنگ بود داستانت
لذت بردم

1 ❤️

835368
2021-10-02 09:58:21 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

875841
2022-05-24 19:13:46 +0430 +0430

عالی بود دمت گرم

0 ❤️




آخرین بازدیدها