می خوام داستان سکسیم رو با ناناز براتون تعریف کنم اما اول بزار یه چند تا مطلب رو براتون روشن کنم اسم دوست دختر ناناز نیست یه جورای الکی گذاشتم تا کسی متوجه نشه
و کلا از کس شعر گفتن بدم میاد هرچه هم اینجا میخونید عین حقیقته
خوب بریم سر اصل مطلب…
اسم من مرتضی هسته 20 ساله دانشجوی رشته اقتصاد دانشگاه پیام نور این داستانی که براتون میخوام تعریف کنم مال زمانی هسته که 18سال ام بود یعنی پیش دانشگاهی بودم
دوستتی منو ناناز از زمانی شروع شد که ناناز با خانوادهاش چند بارق اومده بودن خونمون اخه اونا قوم خویش دورمون بودن منم کلا رو زاغش بود یه سفید خوشگل از اونای که من میخواستم بار آخری که اومدن خونه مون من یجوری با حرف زدن و نگاه کردن بهش نشون دادم که دوستش دارم ناناز سال دوم دبیرستان رشته ریاضی بود چون ریاضیش خوب بود خواهر کوچکم رفتن داخل اتاق که ریاضی یادش بده که من از فرصت استفاده کردم رفتم تو اتاق دنبال یه فرصت بودم که شمارمو بهش بدم از خدا خواسته خواهرم رفت دفترشو از تو اون اتاق خواب بیاره که منم سریع دست پاچه شماره رو دادمش البته بگم که نمیگرفت با اصرار من گرفت تو جیبش گذاشت بهش گفتم چیزی به خواهرم نگه اون روزگذشت تا این که یه ظهر بعد از مدرسه خسته کوفته اومدم خونه رو تخت دارز کشیدم دیدم گوشیم زنگ خورد یه شماره ناشناس بود جواب ندادم بهش اس دادم
شما??
جواب داد شماره میدی یادت میره به که دادی!!!
که گرفتم آخ جون ناناز هسته باهم اسم بازی هامون شروع شد چند بار هم رفتم دم مدرسه اش دیدمش بعد از یه مدت دوستی ما با همین روال ادامه داشت تا این که شب پنجشنبه بابا دعوام شد که چرا درس نمیخونم همش سرم تو گوشیه با ناراحتی رفتم تو اتاق خوابیدم صبح جمعه امتحان کانون داشتم رفتم سر جلسه ساعتای 10 بود که اس داد کجای منم جواب دادم سرجلسه امتحان کانون گفت هر وقت تموم شد خبری بده ساعتای 12بود که امتحان هم تموم شد از جلسه رفتم بیرون و بعداش بهض زنگ زدم بعد از حال احوال پرسی گفتم بهش مگه مامانت اینا نیستن که اینقدر خوب داری حرف میزنی گفت به رفتن جای تا شب هم نمیان اگه خواستی بیا خونه مون ببینمت که منم از خدا خواسته با یه ماشین دربست رفتم تا نزدیکی خونه شون همسایه شون بیرون بود کثافت هم داخل نمیرفت بعد از چند دقعه اون هم رفت داخل منن سریع دویدم طرف در خونه شون دیدم دم در وایستاده امدم داخل سلام کردم مثل همین دختر ندیده ها از تو حیاطشون بغلش کردم بردم تو خونه پیراهنمو در آوردم شروع کردم به لب گرفتن لباش شیرین بودن اونم داشت لب می گرفت هر دو تامون مثل دو تا مار به هم گره خورده بودیم غلطه میزدیم که بهش گفتم پراهنتو در بیار اولش نه نمیخواد میکرد که منم اصلا شهوتی هیچی حالیم نبود با اصرار من درش آورد حالا دوتا سینه هاش جلو چشام بود شروع کردم به مالیدن شون از رو سوتین دیدم نه داره خوشش میاد سوتین شو از پشت باز کردم البته اینو هم بگم که عاشق باز کردن سوتینم
شروع کردم به خوردنشون مزه خوبی میداد مثل یه ساچمه داخل یه بادکنک باشه این جوری بود که همون طور که داشتم سینه هاشو میخوردم با دستم هم داشتم کسش رو میمالیدم که دیدم یه کم خیس شده گفتم بهترین فرصته بلند شدم شلوارمو در آوردم و بعد از لخت شدنم شلوار شو در آوردم حالا یه شرت جلوم بود که اونم با عجله در اوردو یه کس ناز خوشگل یه بدون مو شروع کردم به خودن کسش داشت اه اه میکرد با زبونم توش میچرخونم خیلی حال میداد ازش پرسیدم پرده داره که گفت آره تا به حال با کسی سکس نداشته کیرم دیگه داشت میترکید که به پشت چرخوندمش اول با هر کار کردم تو نرفت بهش گفتم کرم یا وازلین تو خونه ندارین رفت از تو کشو آورد اولش میترسید میگفت مامانم میفهمه یکم کس شعر الکی بهش گفتم تا راضی شد یکم به سوراخ کونش زدم با دو انگشت توش چرخونم که آخ ناله میکرد بدبخت چه طور میخواست تحمل کیر 18سانتی منو داشته باشه کیرمو چرب کردم گذاشتم در سوراخ که این بار یکم رفت داخل آخ نالش شروع شد یکم دیگه فشار دادم تا نصفه رفت داخل از تو سر جیق میزد التماس میکرد درش بیارم که بهش گفتم یه چند لحظه تکون نخوره دردش کم تر میشه یه چند دقعه ای اهسته اهسته عقب جلو میکردم دیدم ناله هاش کم تر شده کیرمو تا ته کردم تلنبه زدنو شرو کردم آخ نالش تبدیل شده بود به لذت میگفت منو جر بده کونو بکن منم مثل این وحشی ها تا ته میکردم توش بعد از یه 10 دقیقه ای داشت آبم میومد که بدون این که بهش بگم همه شونو ریختم تو کونش حالا دیگه شده بود کونش مثل استخر شده بود تلنبه که میدم چلاق چلوقش تمام خونه رو برداشته بود یه چند دقعه ای هم به همین روال گذشت تا این که خودم خسته شدم بلند شدم رو پام نشوندمش بدبخت سرخ شده بود از خستگی با هم رفتیم حموم خومونو شستیم اشغال اینقدر این کار کردم ساک نزد خیلی دلم می خواست از جلو بکنم که حیف نشد یه نیم ساعتی هم تو خونه با هم بودیم از هم لب می گرفتیم دیگه دورم شده بود لباسامو پوشیدم ازش خدافظی کردم اومدم خونه دیگه هیچ وقت فرصتش پیش نیومد که بکنمش…
نوشته: مرتضی
خانمهایی که مشتاق سکس داغ با کیر کلفت کرد می باشند پیغام خصوصی بذارند.
یه گوشت هم بشهرک اکباتان شبیه این بود اسمش سپیده بود تقریبا تو این مایه ها بود :
زود برات این کارا،بزار دوولت بزرگتر بشه بعد از آک درش بیار،
درس بخون که بجای پیام گوز بری دانشگاه درست و حسابی
آخه آبجی گلم shadi-jojo حالا چندین ساله که ماتودانشگاهیم وتاچشم کارمیکنه طاها ریخته همه جا،البته تک وتوکی هم ازاین تصادفیهاکه هرکدوم دو،سه،کیلوبتونه روخودش مالیده…اماهرچی گشتیم وهنوزم داریم میگردیم،چشممون به جمال زیبای یکدونه مه رو هم نیفتادتابه خاطراونم که شده درسخون بشیم وباهاش ازدباج کنیم.
جالبه اغلب نظرات مربوط به داستان نیست…
دوستان نظر بدین چرا دارین دعوا میکنین؟!؟
و کلا از کس شعر گفتن بدم میاد هرچه هم اینجا میخونید عین حقیقته
بخدا دیگه سوراخ کون ما رو جر دادین با این کلمه بابا باشه حقیقت رو میگید بر منکرش لعنت خوبه؟…
بعدش بپردازیم به حاشیه داستان…کیر18سانت عجب نظری ندارم چون داستان راسته.
کرم وازلین که در تمام داستان های این سایت نقش کلیدی داشته و داره…دی … خوب داستان راسته وحقیقت داشته
در اخر میسپرمت به بکس سایت تا از خجالتت در بیان …
همه چی جلوش بوده!!!حالا 2تا سینه جلوم بود ششلوارشو در آوردم حالا یه شورت جلوم بود آخه عوضی … یه کاری میکنه فحش بدم پس میخواستی 3 تا سینه جلوت باشه یا 2تا شورت بپوشه . الآن که دقت کردم میبینم یه چیزی جلومه!!! سوراخای جدو آبادت
الا ای مرتضی کیرم به حلقت
و ایضا توی آن افکاره جلقت
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
و آن خنجر به کون مادرت باد
الا ای مرتضی کیرم به حلقت
و ایضا توی آن افکاره جلقت
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
و آن خنجر به کون مادرت باد
خوشحالیییییییییییم که کیر همه ایرانی ها بالای هیجده سانته.
دوما: چرا دخترای ایرانی دوست دارن جرشون بدن؟ یا اینا همش تخیلات یه کونیه جلقیه که اینگونه تراوش میکنه و موجب شنیدن فحش به ایل و تبارش میشه؟
در هرصورت مرتضی جان وقتی کون میدی به دخترای فامیل فکر نکن.هواست به کارت باشه
~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( :T :T :T :T :T :T :T :T :? :? :? :? :? :? :?
Tara joon نظرت از همه باحالتر بود کلی خندیدم بقیه هم باحال نوشتند دست همه طلا
[quote=نویسنده ی اسگل]که گرفتم آخ جون ناناز هسته باهم اسم بازی هامون شروع شد
و یک جای دیگه نوشت
-شروع کردم به خوردنشون مزه خوبی میداد مثل یه ساچمه داخل یه بادکنک باشه -
و یک جای دیگه نوشت
آبم میومد که بدون این که بهش بگم همه شونو ریختم تو کونش -
و یک جای دیگه نوشت
کونش مثل استخر شده بود تلنبه که میدم چلاق چلوقش تمام خونه رو برداشته بود-
و یک جای دیگه نوشت
اشغال اینقدر این کار کردم ساک نزد-
و یک جای دیگه نوشت
از هم لب می گرفتیم دیگه دورم شده بود لباسامو پوشیدم[/quote]
نکبت ! ناناز هسته ی چی بود؟ هسته ی زرد آلو؟ هسته ی انبه؟ یا هسته ی موز؟
اسم بازی یه بازیه مثل اسم فامیل که این الاغ مادرزاد با ناناز هسته! از راه دور انجام می دادند!
الاغ جون بگو ببینم ساچمه داخل بادکنک مزه داره؟ چه مزّه ای هست؟؟؟
مثلن باید اجازه می گرفتی ؟کثافت!
تلمبه! نه “تلنبه” ! تلمبه را هم نمی دن! می زنند !!گوساله!!!
چالاق چلوق صدای یاتاقان زدنه بی ناموس باید می گفتی شالاپ، شلوپ!
انقدر چی کار کردی؟ انقدر اینکار کردم یعنی چی آخه؟ ای تف به شرف نداشته ات!
بدبخت پا انداز شهر نو! “دورم شده بود” نه " دیرم شده بود"!! ای تو روح اون بابای خانوم بیارت که تو الاغ را پس انداخته !
بعد می گن به اینها فحش ندین! می شه آخه؟؟؟
راستی؛ دوست عزیز WEDDING شعرت فوق العاده بود. دمت گرم
بدک نبود ولی نمیدونم چرا جدیدن همه میرا 18 سانتی شده؟
جناب سون 7
از حسن نظرت به این دو بیت شعری که پای داستان کذایی ناناز نوشتم سپاسگزارم.
کاری بود که از دستم بر میومد!
راستی نوشته هات همیشه خوندنی و جالبه،
موفق باشی.
منم یه جنده هه تو نواب میشناختم اسمش ناناز بود با سی هرار میتپوندیم توش یادش بخیر !