یک روز خاص (۲)

1401/09/09

...قسمت قبل

مکیدن مقعدم را کمی آرام‌تر کرد. کم‌کم زبانش را به کار انداخت و به آرامی در حال که همچنان مقعدم را می‌مکید، زبانش را داخل سوراخش می‌کرد. فشارهایی بسیار کوچک و آرام که خیلی تحریک کننده بود. وقتی از بیرون مقعد را تحریک کنید کمی طول می‌کشد تا عضلات مقعد شل شوند و امید همیشه با صبر و حوصله با زبان زدن آرام آرام بر مقعدم شروع می‌کرد. مثل عاشقی که برای باز شدن در خانه معشوق به آن می‌کوبد تا معشوق با هزار ناز در را بر او باز کند. راستش این تعبیر عاشقانه از خود امید بود. کم کم احساس کردم زبانش بیشتر وارد سوراخ کونم می‌شود گرما و زبری زبانش را بر پوست دیواره داخلی کونم حس می‌کردم که خیلی تحریک کننده بود. با بیشتر شدن تحریکم دیگر نتوانستم موبایل را در دستانم نگه دارم. اندامم شروع به تکان خوردن کرد و من هر چه بیشتر حرکت زبانش را داخل سوراخ کونم طلب می‌کردم. تو این موقع بهش می گفتم: «بیشتر امید. بکن تو تر. تا می‌تونی بیشتر، زود باش، سرورت را خوشحال کن.» گاهی خودم را کمی بالا و پایین می‌کردم تا به داخل و خارج شدن زبانش به داخل گلستانم کمک کنم و گاهی به سختی فشار می‌دادم و در این حالت امید سعی می‌کرد زبانش را سفت نگه دارد تا هرچه بیشتر داخل مقعدم وارد شود. چند دقیقه‌ای به همین منوال گذشت و من هر لحظه بیشتر و بیشتر تحریک می‌شدم. حالا دیگر عضلات مقعدم کاملا باز شده بودند و زبان امید تا انتها داخل سوراخ کونم در رفت و آمد بود. واقعا دلم می‌خواست چیز بزرگتر و کلفتتری داخل مقعدم باشد. از روی صندلی بلند شدم و سریع رفتم سراغ صندلی مخصوص. این صندلی از همون صندلی‌های پارچه‌ای مسافرتی بود که امید پایه‌های آون را کمی کوتاه کرده بود. من سکس مقعدی را دوست داشتم. در واقع امید عامل اصلی علاقه من به آن بود. وقتی می‌دیدم با لیسیدن سوراخ کونم چقدر تحریک می‌شوم، کم‌کم این حس در من ایجاد شد که چرا بیشتر امتحان نکنم. یکی از خطوط قرمز رابطه من و برده‌ام این بود که آلتش هیچگاه داخل واژن من نخواهد رفت. البته باید اعتراف کنم نگه داشتن این خط قرمز برای من خیلی سخت‌تر بود. نمی‌دانم چرا این شرط را در ذهنم گذاشته بود. شاید چون زنی متاهل بودم، هرچند از نظر ذهنی زندگی مشترک من با شوهرم تمام شده بود اما در هر صورت هنوز موانع ذهنی نسبت به دخول آلت مردی به جز شوهر در ذهنم بود. شوهرم هیچگاه با من سکس مقعدی نمی‌کرد که خدا را شکر که چنین بود. برای همین لذت بردن از آلت برده‌ام از طریق مقعد را برای خودم آزاد گذاشته بودم. صندلی مخصوص چیزی شبیه همان صندلی پرستش بود که نشیمنگاه سفتتر داشت و سوراخی در وسط آن قرار داشت که آلات امید از آن بیرون می‌آمد. به من حس کنترل خوبی می‌داد چون می‌توانستم مرحله به مرحله آلت امید را داخل مقعدم فرو کنم. آلت امید حسابی شق شده بود و داشت از فشار می‌ترکید. کیرش را از سوراخ وسط صندلی بیرون آوردم انقدر بزرگ‌شده بود که بدون نشستن روی صندلی هم دو سانتیمتری بالای کف صندلی بود. قوطی روغن بادام را آوردم و روی آلت امید و کمی هم در اطراف دهانه مقعدم مالیدم. به آرامی شروع کردم به نشستن روی صندلی. آلت امید را در دستم گرفتم تا کاملاً بر روی سوراخ مقعدم تنظیم شود و به خیلی آرام روی آن نشستم. کیرش کلفت بود اما سوراخ کون من به لطف زبانش آماده پذیرش آن بود. وقتی خوب روی صندلی نشستم آرام وزن خودم را رها کردم. کف صندلی به انتهای الت امید رسید که فشار زیادی در این حالت روی تخمهایش می آمد. دیکر تقریبا همه آلت امید داخل کون من بود و من شروع کردم به آرامی بالا و پایین کردن باسنم تا آلت امید داخل مقعدم داخل و خارج شود. من در حال رسیدن به اوج لذت بودم. امید می‌دانست که نباید ارضا شود برای همین به شدت مقاومت می‌کرد که انزال نشود. کم‌کم انقباص‌های عضلانی جنسی من آغاز شد و من با شدت بیشتری روی صندلی بالا و پایین می‌رفتم. تا اینکه ارگاسم شدم.
برای چند دقیقه همانطور نشستم. بعد از هر ارگاسمی نیاز به چند دقیقه استراحت و در خود فرورفتن داشتم. کم‌کم نفس‌هایم عادی شد. هواگرم بود و فعالیتم روی میز و ارگاسمم هم بیشتر عرق مرا در آورده بود که البته برای آن روز خاص بهش نیاز داشتم. به آرامی از روی صندلی بلند شدم و مجدد روی صندلی پرستش نشستم بلافاصله امید مشغول لیسیدن کون و مقعدم شد. همیشه عاشق عرق بدنم بعد از ارگاسم بود. سریع گفتم: «سوراخ کونم را مک‌نزن فقط بلیس. می‌خواهم بعدش بوستانم را بپرستی.» بوستان اسمی بود که امید روی واژن من گذاشته بود. گفت: «چشم بانوی من» و مشعول لیسیدن کون و مقعدم شد. توی این فاصله من کمی استراحت کردم. بعد از چند دقیقه گفتم پاشو زیر صندلی جابجا شو. دستانش را باز کردم و او مجدد رفت زیر صندلی و این بار طوری که دیگر بدنش زیر پاهایم نبود و سرش بود که اینبار به واژنم نزدیک‌تر شده بود. دست‌هایش را باز گذاشتم چون موقع پرستیدن کسم نیاز به استفاده از دستانش داشت. از شکاف صندلی نگاهی به او کردم. لبخندی زدم و گفتم: «دوست دارم توی نیم ساعت سه بار ارگاسمم کنی. فکر می کنی از پسش بر بیایی؟» گفت: «حتما بانوی من.» شروع کردم به جمع کردن آب دهانم. امید که متوجه شد دهانش را باز کرد و منتظر تف من شد. به آرامی آب دهان جمع شده‌ام را توی دهان امید خالی کردم و گفتم: «این هم جایزه اورگاسم قبلی.» در حالی که داشت آب دهانم را قورت می‌داد گفت: «خیلی ممنون بانو.» گفتم: «خوب حالا مشغول شو» و به آرامی به سمت عقب تکه زدم و او را جهت انجام وطیفه پرستیدن کسم تنها گذاشتم. مطابق معمول با بوییدن واژنم شروع کرد که البته هم با عرق باشگاه و هم عرق و آب رگاسم قبلی به شدت آغشته شده بود و حتما حسابی بویناک شده بود و امید عاشق بوی آن بود. بعد شروع کرد به بوسیدن همه جای کوسم و اطرافش. چوچولم را چندبار ارز بالا تا پایین غرق بوسه کرد وقتی بوسه‌ها تمام شد گفت: «بانو اجاره می‌دهید.» کمی مکث کردم و گفتم: «البته» و امید زبانش را با مهارت به کار انداخت. زبانش در همه زوایای واژن مشغول کند و کاو بود. این کارش را دوست دشتم. هر بار که با کس من روبرو می‌شد انگاردفعه اولی بود که آن را دیده است اصلا انگار که دفعه اولی است که کس دیده است. بارها به من گفته بود هیچ چیز برایش دلانگیزتر از آب کس من نیست. با ولع و اشتیاق فراوان آب کسم را می‌خورد. اصولا از آن دسته زنانی هستم که موق ارگاسم اب زیادی از واژنم سرازیر می‌شود. چند دقیقه‌ای مشول لیسیدن کسم بود و من هم با موبایلم بازی می‌کردم که دوباره به جلو خم شدم تا او و نتیجه کارش را ببینم. کسم تمیز شده بود و خبری از آب ارگاسم قبلی نبود. گفتم: «ادامه بده» و باز برگشتم به عقب. کم کم تحریکات مداوم زبان امید داشت کسم را گرم می‌کرد و بازوانم را در حال شل شدن بودند. موبایل را کنارگذاشتم و چشمانم را بستم. عضلات بدنم شروع کرده بودند به انقباض و نفسم کم‌کم داشت بریده بریده می‌شد. زبان امید مثل یک الت کوچک اما نرم که کمی هم زبری داشت در حال رفت و آمد داخل واژن من بود. تا یک زن نباشید نمی‌توانید تصور کنید که واژن‌لیسی یک مرد که تحت تسلط کامل شماست چه لذتی می‌تواند داشته باشه. به جز لذت جسمی شدید برای من از نظر روحی و روانی هم به شدت ارضا کننده بود. امید واقعا کس من را می‌پرستید. با همه وجود مشتاق بوییدن، بوسیدن و لیسیدن کس من بود. واقعا از نظر روانی ویوانه‌وار به اینکه واژنم را بخورد اعتیاد داشت و من هم به خوبی این را می‌دانستم. از این گذشته گاهی از این نیاز شدید او برای تحرک هر چه بیشتر هم استفاده می‌کردم. مثلا وقتی به او دستور می‌دام فقط اجازه دارد کسم را نگاه کند و حق ندارد به من و اندامم دست بزند یا واژنم را ببوسد. یک بار که در زیر صندلی پرستشم رفته بود و روز خسته کننده‌ای داشتم به او گفتم فقط نگاه کند و بو بکشد و روی صندلی کمی خوابم برده بود. وقتی بیدار شدم و به چهره امید نگاه کردن، جشمانش پر از اشک بود، گفتم: «چی شده عزیزم» و ملتمسانه گفت: «تو را به خدا اجازه بده بوستانم را آبیاری کنم.» تمام مدتی که در خواب بودم فقط مشغول نگریستن به کس من بود و عاشقانه فقط بویش کرده بود. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و دلم براش سوخت و البته خنده بلندی هم سر دادم و بعد گفتم: «عزیزم فقط یک بوس کوچولو» و اون هم فقط یک بوس بر چوچولم زد که بازم خنده ام گرفت اما از مطیع بودنش در عین نیاز شدید جنسی خیلی لذت بردم. خم شدم، دستم را زیر سرش بردم و به آرامی دهانش را روی کسم فشار دادم و گفتم: «بخور عزیزم می خوام آنقدر بخوری و آبم را جاری کنی تا از آب خودم سیرابت کنم.» وقتی آب واژنم جاری می‌شد دیگر واقعا کنترل امید سخت می‌شد مثل دیوانه ها آب کسم را می‌خورد. یک بار که می‌خواستم جاری شدن و بلعیدن آب کسم را ببینم به زحمت توانستم مجبورش کنم زیر کسم با دهان باز بخوابد تا آب کسم خودش داخل دهانش بریزد. قبل این اینکه آبم شروع به چکیدن کند کسم را لیس می‌زد و آبم را می‌خورد انگار در آن لحظات دیگرخودش نبود، سگی می‌شد که صاحبش برای او غذا آورده است. همانطور که گفتم زنی هستم که از نظر جسمی آب واژنم خیلی زیاد است. قبل از اینکه میسترس بشم از این موضوع در رنج و عذاب بودم و این خصیصه را چون نقصی در خود می‌دیدم. اما امید سبب شد همه چیز برایم دگرگون شود. وقتی این موضوع را به امید گفتم گفت که چقدر بابت این خصوصیت جسمی خوش شانس است و وقتی فهمیدم او چقدر آب کسم را دوست دارد کلا ذهنیتم از این موضوع برگشت و واقعا بابت آن خوشحالم.
کم‌کم با رسیدنم به لحظه ارگاسم سر و صدای من هم بیشتر شد. هر آه و ناله من امید را برای لیسیدن بیشتر تحریک می‌کرد. کلا وقتی به نقطه اوجم می‌رسیدم ناخودآگاه دوست داشتم پاهایم را از بالاتنه بهم بچسبانم و فریاد بکشم و وقتی امید در بین پاهایم بود به شدت سرش را به کسم با دست‌ها و پاهایم فشار می ‌دادم. آن مرحله شاید دو دقیقه طول می‌کشید و در این مدت امید نمی‌توانست حتی نفس بکشد و البته می‌دانست که نباید تحریک کردنم را هم قطع کند. چند دقیقه‌ای بعد از ارگاسم دوست نداشتم چیزی واژنم را لمس کند و امید این را خوب می‌دانست بعد از اینکه عضلاتم شل شد روی میز جلوی صندلی پرستش خم شده بودم و به آرامی نفس‌نفس می‌زدم. امید آرام سرش ر از بین پاهایم رها کرد. از پایین به واژن من خیره مانده بود که آیا بقیه آب واژنم در حال سرازیر شدن است یا نه. دهانش را زیر واژنم باز کرد. آب واژنم هنوز ترشح می‌شد و به آرامی تشکیل جریان غلیظی را می‌داد. امید دهانش را زیر محل ریزش آب کسم گرفت و تا می‌توانست دهانش را باز کرد. آب غلیظ واژنم به آرامی داخل دهان امید آرام گرفت. بعد قطرات کوچکتر شروع به ریختن کردند و وقتی امید از توقف ترشح آب واژنم مطمئن شد و من نیز کمی آرام گرفته بودم شروع به سرویس زبانی برای مقعدم کرد چون هنوز چچولم بسیارحساس بود و دوست نداشتم چیزی لمسش کند از طرفی امید می‌دانست که باید ارگاسم در اوج باقی بماند پس با تحریک زبانی سوراخ کونم من را در مود ارگاسم نگه می‌داشت که برای من بسیار لذت بخش بود. بعد از چند دقیقه لیسیدن مقعدم، خودم را از میز جلوی صندلی پرستش بلند کردم و به امید نگاه کردم و گفتم: «آفرین این یک بار، ببینم دفعه دوم چه کار می‌کنی.» امید بلافاصله مشغول شد. اول به آرامی شروع به تمیز کردن کسم از آب واژنم کرد. همه جای اطراف ران‌هایم و کسم را خوب لیسید و تمیز کرد. خوب می‌دانست که الان درمرز اوج ارگاسم هستم و باید ریتم تحریک واژنم را تغییر دهد. پس دهانش را تاجاری که می‌توانست باز کرد و تمام کسم را داخل دهانش گرفت و با زبانش شروع کرد به ور رفتن در تمام زوایای کسم و داخل و خارج کردن و انواع پیچاندن ربان داخل واژنم. در همین حین آب واژنم هم هرلحظه بیشتر جاری می‌شد و در این حالت تماما داخل دهان و گلوی امید می‌ریخت. جاری شدن آب کسم را حس می‌کرد امید هر از چندگاهی مجبور بود زبانش را متوقف کند تا بتواند آب کسم را که در دهانش جمع شه بود با آب دهانش مخلوط شده بود قورت بدهد. حقیقت این بود که از اینجا به بعد من به طور پیوسته در ارگاسم جنسی بودم و تا وقتی تحریک امید ادامه داشت من همچنان در اوج می ماندم لذا تقریبا اوج ارگاسم دوم و سوم خیلی معنی نداشت و کلا به نظر خودم بستگی داشت که آیا ارگاسم‌هایم را برای امید حساب کنم با نه. این حالتم گاهی تا نیم ساعت طول می‌کشید و در تمام طول این مدت امید با تلاش فراوان سعی می‌کرد هر چه درتوان دارد برای ارضای من به کار بگیرد. تازه بعد از اینکه به آرامی از ارگاسم خارج می‌شدم و متوجه خستگی زیاد امید شدم و با فشار دستانم او را که چون زالویی به کسم چسبیده بود از خودم جدا کردم و با لبخندی از رضایت به صورت خسته و کوفته و خیس امید نگرستم. با مظلومیت پرسید: «ارگاسم شدید بانو؟» معمولا پوزخندی می‌زدم و می‌گفتم: «نه، معلوم است خیلی نمی‌توانی احتیاجات بانوی خود را برآورده کنی. اما اشکالی ندارد شاید بتوانی کارهای دیگری برای اثبات پرستیدن من بکنی یا شاید باید برده دیگه‌ای برای خودم پیدا کنم.» اشک در چشمانش جمع می‌شد این طور صحبت کردن من برای او بسیار ناامید کننده بود اما باعث می‌شد بیش از پیش خود را مدیون و بدهکار خودم کرده باشم. به آرامی گفت: «نه بانوی من خواهش می‌کنم.» خنده‌ای کردم و گفتم: «می‌خوام یکم یخوابم.» برو یک لیوان شربت برام بیار و کولر را هم روشن کن. امید رفت بعد از چند دقیقه با یک پارچ شرب لیمو یخ برگشت توی این مدت من رفته بودم روی تخت. خیلی تشنه شده بودم دو تا لیوان شربت خوردم. امید هم خیلی تشنه شده بود و دهانش خشک خشک بود بهش گفتم: «فقط نصف لیوان شربت بخور که گلوت تازه بشه. نمیخوام سیر بشیی چون شاید اگر لیاقت داششتی اجازه بدم تشنگی ات را با آب طلاییم رفع کنی.» گل از گلش شگفت. راستش در خوردن ادرارم هیچ محدودیتی برای امید نذاشتم. در واقع این اواخر هر بار با هم بودیم تقریبا من برای شاشیدن دستشویی نرفتم و همیشه ادرارم را برای امید می‌گذاشتم. وقتی این را گفتم امید بلافاصله افتاد به پاهام و با بوسیدن ممتد پاهام ازم تشکر می‌کرد. در هالی که داشت پاهام را همچنان برای تشکر می‌پرستید گفتم: «حالا می‌خوام بخوابم.» خلاصه به شکل دمر روی تخت خوابیم در حالی که امید مشغول عشق‌بازی با پاهام بود. تنها جایی که اجازه داشت هر طور دوست داره بپرسته و وحشی‌بازی در بیاره موقع عشق‌بازی با پاهام بود…

ادامه...

نوشته: سامان جان


👍 4
👎 1
27101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904760
2022-11-30 06:32:58 +0330 +0330

خواننده گرامی ، خداوکیلی اگه اول نظرات را میخونی بعد داستان را
این داستان را نخون
گردن من
ارزش خوندن نداشت

2 ❤️

904842
2022-11-30 17:11:26 +0330 +0330

چرند ! در یک کلام چرند خالص .

1 ❤️

904959
2022-12-01 15:38:43 +0330 +0330

بنظرم توی ؛سبک خودش؛ یکی از بهترین داستان های زبان فارسی بود

0 ❤️

906069
2022-12-09 14:47:17 +0330 +0330

ادبیاتش که نسبت به 90 درصد داستان های اینجا خیلی بهتر بود.

0 ❤️

906071
2022-12-09 14:52:28 +0330 +0330

ولی فکر میکنم بهتر بود از نقطه نظر یک اسلیو مینوشتی!

0 ❤️

906784
2022-12-15 06:38:57 +0330 +0330

لعنتی مگه سعدی و حافظ کونت گذاشتن؟
بوستان؟؟گلستان؟؟😂😂😂

0 ❤️

949914
2023-09-27 17:01:42 +0330 +0330

بهترین داستان تو این سبک تا بحال👍👍👍

0 ❤️