خیانت به شوهرم (۲ و پایانی)

1402/09/22

...قسمت قبل

دو هفته ای از اون شب می‌گذشت. همه چیز عادی بود و بنظرم میومد که مهران اصلا اونشب متوجه حرف من نشده. من هم بروی خودم نمیاوردم تصمیم گرفتم ازش بگذرم و دیگه بهش فکر نکنم.
اون روز ها ساختمون سه طبقه ی ما تقریبا خالی بود. همسایه پایینی سفر بودن و همسایه بالایی امین پسر مجردی بود که روزها خونه نبود و دیروقت بر می‌گشت. تصمیم گرفتیم دوستانمون رو دعوت کنیم و مهمونی بگیریم.
قبل از اومدن مهمونا داشتیم آماده می‌شدیم پیرهن مشکی بلندی رو انتخاب کرده بودم برای مهران هم کت شلوار. ازش پرسیدم لباسم خوبه؟ یکم برانداز کرد و رفت سمت کمد و پیرهن کوتاه سرخابی رو برداشت.
+این بپوش
-عشقم اولا من 16 سالم نیست دوما این لباس خیلی کوتاهه امشب مهمون غریبه هم داریم
+گور بابای بقیه، میخوام عشقمو امشب تو این لباس ببینم. بزار چشمشون درآد.
از حرفاش خوشم اومد. اعتماد بنفس گرفتم.

مهمونا اومدن تعدادمون کم نبود و هر کس یکی دو نفر دیگه هم با خودش آورده بود که اکثرا نمی شناختیم.یه پارتی درست حسابی شده بود
اواسط مهمونی بود همه مست و شاد مشغول بزن و برقص.چون ساختمون خالی بود بچه ها تو راهرو هم ایستاده بودن. بعضیها سیگار می‌کشیدن و بعضی ها مشغول صحبت بودن
داشتم تدارکات شام رو آماده میکردم که متوجه شدم یکی از نوشابه ها سوراخ شده و باکس نوشابه و چند بسته ظرف رو کثیف کرده. به فکرم رسید که از انباری لگن بزرگ رو بیارم و همه رو داخل لگن سریع تمیز کنم
به مهران اشاره کردم که دارم میرم پایین. سرش گرم مهمونها بود و البته حسابی هم خورده بود. یه سر تکون داد و من رفتم
خودم هم وضعیتم بهتر از مهران نبود. تو پله ها چندبار تلوتلو خوردم و به این و اون آویزون شدم تا بلاخره به حیاط رسیدم. انباری ها پشت قسمت پارکینگ بود. ماشینهای زیادی تو حیاط خودشون رو جا کرده بودن. به سختی از بین ماشین‌ها رد شدم. قفل در رو باز کردم. تو تاریکی دنبال کلید برق بودم که یکدفعه با زور زیادی پرت شدم داخل انباری. تاریک بود. شکه شدم خواستم برگردم که دست بزرگش روی دهنم فشار آورد و من رو از پشت محکم گرفت. همه توانمو جمع کردم که خودم رو آزاد کنم. خدایا چه اتفاقی داره میوفته. ترسیده و عصبانی بودم. این چه شوخیه مضخرفی بود. هر چقدر تلاش میکردم منو محکم تر می‌گرفت. بازوهام تحت فشار بی‌حس شده بودن. بوی شدید الکل از پشت سرم حس میکردم. منو چسبوند به دیوار و خودش هم چسبید بهم. نمیتونستم تکون بخورم خدا خدا میکردم که مهران بیاد دنبالم. هنوز دستش روی دهنم بود به سختی نفس میکشیدم. انباری تاریک و خفه بود. سرم گیج میرفت. دیگه زوری تو بدنم نمونده بود. با دست دیگه ش دامنم رو زد بالا.واقعا داشت اتفاق میافتاد. آخرین تلاشمو کردم تا خودمو آزاد کنم. اما اون زورش خیلی بیشتر بود. سر کیرش رو لای باسنم حس کردم.بهش التماس کردم قسمش میدادم خواهش کردم. کیرش رو نزدیک سوراخ کونم گذاشت و فشار داد. اشکام پایین میومد. جیغ زدم اما صدام تو دهنم خفه شد.خودمو سفت کرده بودم. بدنم خشک شده بود. یک ثانیه مکث کرد و بعد کیرشو فشار داد داخل کسم. چشمام سیاهی رفت. آنقدر تحت فشار بودم که کسم کامل منقبض شده بود. کیرش که رفت داخل کسم داشت منفجر میشد. همچنان منو سفت گرفته بود و با فشار تو کسم تلمبه میزد. نمیتونستم تکون بخورم.چرا امشب چرا حالا. چیزی که سالها رویاش رو داشتم و بیادش خودارضایی میکردم داشت اتفاق می‌افتاد. کاری از دستم بر نمیومد. آخ مهران چجوری بهش توضیح بدم. چی بگم.چرا این همه آدم غریبه رو آوردیم تو خونمون. یقه ی کی رو میتونم بگیرم.
خودش رو به من فشار میداد بدنم به لرزه افتاده بود. تو هیچ کدوم از رویاهام نمیدیدم که تو انباری خونم زیر پای شوهرم بهم تجاوز بشه. کسم داغ شده بود. نه خواهش میکنم. اون وحشیانه تلمبه میزد و من فقط اشک می‌ریختم. نباید این اتفاق بیوفته. نباید بهش فکر کنم. بوی دهنش داشت خفم می‌کرد. کدوم نمک به حرومی تو خونه ی طرف این کارو باهاش میکنه. من چقدر بدبختم. چقدر ضعیفم. خودش رو با تمام توان بهم چسبوند. کیرش به ته کسم رسیده بود. انگشتاش رو داخل دهنم کرد. داشتم اوق میزدم. با همه ی زورش تلنبه میزد1 2 3 و من ارضا شدم.اینبار از شرم و خجالت گریه می کردم.صورت مهران جلوی چشمام بود دیگه چجوری میتونستم تو چشماش نگاه کنم. اون حروم زاده اما می‌خندید.
تمام توانم رو جمع کردم و خودمو پرت کردم به عقب. افتادیم روی کارتن ها. با صدای خفه جیغ زدمو و سعی کردم خودمو آزاد کنم. دوباره محکم بغلم کرد و دستشو گذاشت روی دهنم. نا امیدانه تنها کلمه ای که از دهنم خارج شد رو فریاد زدم
مهران
.
.
.
.
گفت:جانم

بدنم شل شد. دستش رو از روی دهنم برداشت و صورتمو ناز کرد
+تولدت مبارک عشقم. تولدت مبارک زندگیم

داستان های قبلی آدمک رو بخونید و نظر بدید
مرد شدن پرهام
دلسا، اولین کس زندگیم
خیانت به شوهرم
بچه ننه

نوشته: آدمک


👍 29
👎 17
43201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

962120
2023-12-14 00:11:40 +0330 +0330

خیلی عالی بود لعنتی👌❤

1 ❤️

962122
2023-12-14 00:16:21 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

962130
2023-12-14 00:26:02 +0330 +0330

مذخرف به تمام معنا

6 ❤️

962131
2023-12-14 00:35:39 +0330 +0330

واقعا بی محتوا و مزخرف بود 👎

5 ❤️

962132
2023-12-14 00:35:57 +0330 +0330

خیلی قابل حدس بود ک شوهرته چون آخر قسمت قبل کلید واژه رو داده بودی

2 ❤️

962135
2023-12-14 00:58:09 +0330 +0330

هوفففف قلبم به تپش افتاد🤦🤦

0 ❤️

962136
2023-12-14 01:00:51 +0330 +0330

اين كسخلا كه اين زير قربون صدقت ميرن اكانتهاى خودتن !!!؟
اين مزخرف اين همه تحسبن غير عاديه !

2 ❤️

962145
2023-12-14 01:30:32 +0330 +0330

یعنی تو به اون پسر مجردی که طبقه بالا تنها زندگی میکنه اصلا هیچی ندادی

1 ❤️

962161
2023-12-14 02:49:47 +0330 +0330

خیلی خوب بود به نظرم متفاوت با پاینی متفاوت تر
عااالی بود

0 ❤️

962181
2023-12-14 06:13:49 +0330 +0330

واقعا زیبا بود

0 ❤️

962183
2023-12-14 06:55:32 +0330 +0330

اراجیف کامل، حیف وقت، حتی اصول خاطره‌نویسی رو هم بلد نیستی

1 ❤️

962187
2023-12-14 08:30:20 +0330 +0330

خیلی رو و قابل پیش‌بینی بود ! مخصوصاً که کدها رو آخر قسمت قبلی داده بودی . برای اینجور قصه‌های معمایی اگه بخوای کد بدی یا اشاره کنی باید همون اول قصه یه اشاره ریز بکنی بعد حوادث و اتفاق‌های داستان کاری کنی مخاطب یادش بره . مثلا همون اول قسمت قبلو می‌تونستی اینجوری شروع کنی که … یه بارم که از فانتزیم که تجاوزه برای مهران حرف زدم دعوام کرد و دو سه روزم باهام حرف نزد.
بعد جدا از این اینقدر گفتی کدوم نمک به حرومی تو خونه‌ی طرف این کارو باهاش می‌کنه؟ … اما اون حروم‌زاده می‌خندیدو …‌ که مشخص بود تهش چیه!
یا اون همه قصه‌بافی و تجزیه و تحلیل موقعی که طرف داره بهت تجاوز می‌کنه همه‌شون باعث لو رفتن قصه‌ت میره! ضمن اینکه لازم نبود همونجا مشخص بشه!
طرف می‌تونست پرتت کنه و بره. تو هم با بدبختی و کلی درد بالا میومدی و سعی می‌کردی حال خودتو عادی نشون بدی! همینجوری که بالا میومدی با نگاه هر کدوم از مهموناتون فکر می‌کردی کار اونه و می‌خواستی بری طرفو له کنی ، یا اگه یکی می‌خندید فکر می‌کردی منظورش تویی!
بعد از مهمونی یه ذره سرحال میومدی و به خودت می‌گفتی هرچی شده شده! مگه همینو نمی‌خواستی ؟! بعدم خوشحال از اینکه به آرزوت رسیدی!☺️ فقط مونده بودی با کص و کونی که درد می‌کنه چطور به شوهرت بدی!
مهران میگه چته؟ چرا اونجوری راه میری؟ تو هم با ترس میگی ها ؟! نه ! چیزیم نیست تو انبار پام پیچ خورد!! تو ترس اینو داری نکنه شک کرده؟! اونم بدجوری نگات می‌کنه که یهو مهران میزنه‌ زیر خنده و میگه : الهی بمیرم! فک کنم بد کردمت !😂😂 تو هم یه لحظه مات و مبهوت میمونی و بعد میگی کوفت بی‌شعور !😂😂

2 ❤️

962193
2023-12-14 09:03:33 +0330 +0330

خیلی کسشعر بود

1 ❤️

962195
2023-12-14 09:04:39 +0330 +0330

ولی خوبیش این بود شوهرش بود نرفت مثه جنده ها بده

0 ❤️

962242
2023-12-14 17:46:14 +0330 +0330

باحال بود

0 ❤️

962255
2023-12-14 20:58:50 +0330 +0330

دوقسمت کوس و شر به تمام معنا خوندم

0 ❤️

962401
2023-12-15 23:11:50 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که نوشتی بوی شدید الکل رو پشت سرت حس کردی. اوسکل جقی معلومه هنوز لب به مشروبم نزدی وگرنه آدمی که مسته هیچ وقت بوی الکل به مشامش نمیاد

1 ❤️