سلام و وقت بخیر.
اهم اهم اهم خب شروع میکنم داستانم رو البته یه پارت از زندگی.
امیدوارم بگا نرم. ولی کرمم گرفته تعریف کنم.
خب داستان از جایی شروع میشه که من دانشجو بودم و یکی از دوست های قدیمم رو باز تو دانشگاه دیدم کلی خوشحال شدم و با هم به یاد قدیم رفاقت رو شروع کردیم هی میرفتیم و میومدیم یه سفر کوتاه هم رفتیم تا یه روز پای دوستم آسیب دید و ما خواستیم با بچه ها بریم عیادت دوستم.
وقتی رفتیم اونجا برای اولین بار خواهرش رو دیدم گفتم اوووف دیوث اصلا بهت نمیخورد یه همچین چیزی خواهرت باشه یه دختر ۲۱ ساله گوووشت خونگی. شدیدا خونگی. هیچی من بیشعور گفتم عجب چیزی بود و گذشت کلا فراموش کردم و تا اینکه سر بعضی داستان ها پام به خونه پدر بزرگش باز شد و من میرفتم اونجا من شدم تقریبا مثل نوه اش همش اونجا بودم خانواده دوستمم خیلی کم میومدن منظورم خواهرش و مادرش بد چشمم رو گرفته بود و من راحت باهاش حرف میزدم دیگه و صحبت میکردیم تو جمع با هم تا یه روز سر ناهار نشست روبه رو من من داشتم دیونه میشدم و دیدم ماست روبه روش رو پر فلفل قرمز کرد و گفت من اتیش دوست دارم اقا من گفتم لامصب چقدر هات حتما 😆
هیچی دیگه گذشت و گذشت اتفاقی نیفتاد و تا اینکه دوستی ما ادامه داشت و من بازم بعد دانشگاه داشتم میخوندم واسه فوق لیسانس و خونه مادربزرگم یه دو کوچه اونور تر بود اون بنده خدا هم اصلا نبود اونجا شده بود مکان با بچه ها مشروب میخوردیم و عشق حال و داستان های دیگه یه شب مست بودیم شماره خواهرش رو برداشتم از گوشیش و رفتم عکس های تلگرامش رو دیدم و به فنا رفتم خخخ نگم براتون یه حس عجیبی بود تا اینکه گذشت و من تخم نداشتم به سیما پیام بدم تا یه شبم هم رفتم خونشون تا نصف شب اونجا بودم و خواهرش با من هم صحبت شد نگم براتون من دیونه شدم ولی واقعا تخمش رو نداشتم گذشت البته من یه عالمه کس کلک بازی در میاوردم که اونو فراموش کنم ولی من کلا سیخ کنم رو یکی باید بکنمش حالا هرکی باشه.
خب دوستم بعد لیسانس رفت سربازی که من گوشم زنگ خورد الان موقعشه یه چند روز بود که نبود رفتم تو چت سیما دیدم انلاین نصفه شب بود تقریبا البته بگم چتش رو هزار بار باز کردم و بستم تا گفتم سلام سیما جان خوبی دیدم اوه اوه زد تایپ گفتم نکنه بگا برم دیدم گفت سلام خوبی و این داستان ها گفتم در نبود داداش نگران نباشی و من هستم کار داشتی بگو و شروع شد کسشعر های معمول تا گفتم راستش سیما من ازت خوشم میاد و باورش نمیشد من ازش خوشم میاد گفت من فکر نمیکردم از یه دختر خونگی خوشت بیاد همیشه میگفتم به داداشم دوستت خیلی خفنه منم هیکل و تیپم بد نبود میگفتم اون حتما دختر پلنگ پسنده و این حرف ها گفتم نه من یه دختر خوب میخوام مثل تو بقیه داستان تا مخش رو زدم و رفتیم بیرون و مسخره بازی چند وقت گذشت شروع کردم پیام های کسشعر سکسی و این حرف ها دیدم پایه است منم دیگه ول نمیکردم تا اینکه یه روز تو ماشین موقع لب بازی سینه هاشو مالوندم و خوردم دیدم داره میلرزه اولین بارش بود دیگه دیونه شد و گفتم تو دیگه مال منی واقعا ما پسر ها خیلی دیوثیم خدایی.
گذشت تا سکس چت میکردیم میگفتم سیما اگه منو بخوای باید بزاری با هم باشیم میگفت نه تا یه روز گفتم من میخوام جدا شم ازت دارم اذیت میشم من فقط با توام ( البته من با دو نفر دیگه ام بودم ) دیوث هم خودتی اگه الان بهم گفتی… بعد راضیش کردم گفتم من فلان روز میدونم خانواده نیستن میام خونتون خیلی خررررر بودم.
بالاخره رفتم دیدم یه شلوارک خیلی کوتاه پاش کرده اصلا نفهمیدم چی شد دیدم رو تختیم و کیرم لای پاهاشه و دم کسش انقدر آتیش بود داشت ابم میومد که یهو فشار دادم جیغ زد و منو پرت کرد دیدم وااای بگا رفتم پردش رفت هیچی دیگه گریه و این حرف ها منم ریده بودم به خودم یه یک ساعتی گذشت اروم شدیم من دیوث باز کیرم سیخ شد گفتم سیما از کون بکنمت گفت دیگه دست به جلوم حق نداری بزنی وای یادش بخیر یه عالمه وازلین مالیدم کردم دیدم تا دسته رفت تو کونش انقدر عاشقم بود هیچی نمیگفت بهم منم یه دل سیر گاییدمش و داستان تموم شد.
اون دانشگاه میرفت نزدیک خونه ما نگم براتون که دیگه هر روز سیما خونه ما بود یادمه دفعه اول وازلین نداشتیم تو خونه با پماد آ+د کردمش 😆
رفتم یه وازلین بزرگ خریدم و هر روز کارم شده بود حتی خونه پر بود میبردمش خر پشته دلا میشد و کون میداد وااای یادش بخیر سیمای کونی.
اقا من اینو دیگه مثل بنز می گاییدم البته فتیش روانی ام بود ها زنگ میزدم به داداشش که دوستم بود حرف میزدم و همون موقع کیرم توی کون خواهرش بود . اون موقع ها خیلی لذت بخش بود.
واقعا هیکلش عالی بود تا گذشت و گذشت من خسته شدم از سیما و میخواستم بهم بزنم اقا ول نمیکرد میگفت من عاشقتم و این حرف ها گفتمتو کم میزاری برام من نمیتونم با تو باشم تو نمیتونی منو ارضا کنی دوستش زنگ زد گفت سیما داره دیونهمیشه میخوادت و این حرف ها تا گذشت دیدم بد جور منو میخواد گفتم سیما من دابل دوست دارم تجربه کنم اولش گفت اگه خانوادم بسته نبودن اگه میدونستم منو میگیری واقعا همه کار برات میکردم من گوشم زنگ خورد باهاش قرار گذاشتم با یکی دیگه از بچه ها که اون یکی دوست داداشش بود قرار گذاشتم خونه اونا رفتیم اونجا به x گفتم تو داخل اتاق باش نفهمه نگم براتون چه جنایتی کردم موقعی که رو کار بودم و چشماش رو بسته بودم مثلا فتیشم بود اونم قبول کرد x اشاره کردم بیاد اومد دید سیما رو زدم زمین رید به خودش ولی نمیدونست چی کار کنه حشری شده بود گفتم سیما حرف نمیزنی ها من شوهرتم هرچی بگم انجام میدی الان فقط ساک بزن وای دیدم داره گریه میکنه x هم سرشو گرفت و گذاشت دهنش شروع شد داستان دیگه مکان شده بود خونه x و سیما که یه دختر خونگی بود الان دوتا از دوست های داداشش کرده بودنش.
تا گذشت و من باهاش بهم زدم.اونم رفت با یه پسر دیگه یادش بخیر سال بعدش کیرم سیخ شد واسه کون کردن باز من مخشو زدم و دوبار کردمش و کوبیدمش به دیوار. گفت حالم ازت بهم میخوره و این حرف ها.
تا باز پدر بزرگش به رحمت خدا رفت و سر خاک سیمارو دیدم و دختر خالش گفته بود این پسره چه خوب بود کی بود گفته بود دوست سعید دیدم کونش میخاره باز البته منم دیدمش دلم کون میخواست گفتم من پشیمونم هیچ کس تو نمیشه و این دیوث بازی پسر ها.
بنده خدا باز باهام اوکی شد ولی بعد درد و دل دیدم ۴ نفر دیگه زدن توش وای نگم براتون عقب و جلو اوکی منم جرش میدادم و فقط عشق و حال و لباس های سکسی باز زنگ میزدم داداشش وقتی کیرم تو کسش بود میگفت تو مریض جنسی هستی و این کار باعث شد از من بدش بیاد بالاخره دل بکنه از من یه دوسال بعد نامزد کرد یادش بخیر گفتم بیا واسه اخرین بار ببینمت و هی بوسش میکردم خخخ من خدایی دیوثم گفتم خوشبخت بشی ولی باور کنید تو ماشین دهنی رفت برام دختره احمق یه چند وقت بعد با اونم بهم زد. بی خبر بودم ازش که دیدم عکس پروفایلش رو عوض کرده بعد مدت ها دیدم ازدواج کرده.
تو مراسم عروسی چون من دوست صمیمی داداشش بودم هی نزدیک خانواده بودم یه جا عروس تنها بود گفتم بهش گفتی کونی بودی دیدم مثل سگ شد گفت تو اشغالی و روانی نگم براتون من ازش یه عالمه فیلم داشتم… کف کرد ذهنم بقیه اش بمونه واسه بعد خیلی جالب شد با یه تهدید مسخره رید به خودش و …
فیلم کون کردنشم البته تو نت گذاشته بودم اگه یادتون باشه😜
نوشته: Fuckerlove777
اهم اهم اهم مادرت تالاپ تلوپ من گاییدم اهم اهم درت گذاشتن احل شهوانی کس مغزویچ چی چرت نوشتی
کم تر جق بزن بیشتر کتاب بخون و سوپر دیدن رو کنار بذار.
امثال تو هستن که با این لاشی بازیاشون، ادمارو نسبت به هم بی اعتماد میکنن
ریدن دهن ادم های لاشی مثل تو که ادعای زرنگیت میشه.خواهرتو و زنتو هم همینطوری یکی مثل تو با لاشی بازی میگان
یادش بخیر ، یادش بخیر
تو هر جمله ۳ بار یادش بخیر بود
تو که انقدر یادش رو بخیر میکنی چرا ولش کردی اوسکول ؟؟
بعدشم انقدر بی ناموسی که واسه خواهر رفیقت راست میکنی ؟ بعدش پاسکاره هم میکنی ؟؟؟ به افرادی مثل تو میگن تخم حروم !
بعد امثال همین کس کش واسه ازدواج دنبال باکره میگرده . ولی یه جنده ای گیرش میاد که چهار سقط کرده ده بار هم پرده شو دوخته
واقعا خیلی چندشی. اوسکل روانی…از این عوضی ها باید ترسید بد کیر خورده خواهرایین
اصل داستان: پدر بزرگ سیما بچه باز بود . اینو میبینه و میکشونه خونه خودش و اونجا هر روز از خجالت کونش درمیومده. این بچه هم عقده ای شده اومده خودشو با این حرفا خالی کنه…
نه راز داری نه نویسنده و نه آدم
همون دیوثی هستی که خودت گفتی
حالا دوستت خواهر و مادرت رو کرد تو دیدی تو روهم کرد دیگ اینا چیه کس میگی
کسکشی دیگه گفتن نداره دیوس دختر خونگی رو جنده کردی واقعا دیوسی به گفته خودت
اره براتون بگم رفتی خونه بابابزرگش یه دل سیر تو کونت گذاشت شدی نوه کونی
****جالب بود ولی خوب تعریف نکردی ولی بازم عالی 👍 😂
تبریک میگم، با اختلاف فاحش بی ناموس ترین شخصی هستی که وجود داره.
مطمئنم که زنت جلوی چشمات به طرز فجیعی گاییده میشه. فقط بذار از خدمت برگرده تا داستانش رو بذاره ما بخونیم
باسلام به همه خوانندگان و اعضای محترم سایت
دوستان
من این داستان رو کامل خوندم
متاسفانه چیز مناسب و درخور وقت گذاشتن و خواندن نبود…
حیف از وقتیکه برای خوندن این نوشته، سپری شد
نتیجه داستان کونی محل که از قضا دیوث هم شد و منزل باباش شد مکان بکن بکن کل روستا
دوست عزیز آدمایی مثل شما ( البته اگه بشه اسمتو آدم گذاشت ) که کله شون پوکه و تُهی مغزن گوشاشون زیاد زنگ می زنه ! در ضمن گوشم زنگ خورد نداریم آبلموف . اونی که زنگ می خوره گوشیه نه گوش ! درستش اینه که بگی گوشم زنگ زد . البته برای گوسفندی چون تو فرقی نمی کنه . چون حتی الفبای آدمیت رو نمیدونی چه برسه به انسانیت .
خخخ خوب بود با اینکه یه جاهایی از داستان معلوم بود از خودت در اوردی ولی فانتزیت باحال بود رو کار زنگ زدی رفیقت
کردی نوش جونت ولی وجدانت چی ما ی جنده کردیم حالمون از خودمون ب هم میخورد
من کاری ندارم سکس کار بدی نیست،دو طرف راضی گوه بخوره قاضی
اما تو شک نکن خواهر یا مادر یا زنتو کوص و کونشونو بهم میدوزن حروم زاده،افتخارم میکنی کیر بچهای شهوانی تو ناموس جندت کونی
تواسشو پس میدی یا حتما دادی
برای ادمین سایت متاسفم به دلیل اینکه داستان رو نخونده آپلود کرده و از ادمین میخوام اکانت Fuckerlove777@ تخم حروم بسته بشه
تخم حروم عزیز Fuckerlove777@ حروم زادگی و لاشی بازی افتخار نداره
کلا جالب نبود … از خط اول جالب نبود. اوووف اخ و واخ خودت چندشت نمیشه …