20 سال عذاب وجدان (۲)

1396/04/28

…قسمت قبل

بعد جدایی از سپیده اوضاع واسم خوب نبود…
اون موقع چت های ایرانی و اینترنت تازه داشت بازارش رو پیدا میکرد و من هم مثل بقیه جوان ها برای فرار از خیلی چیزا به کامپیوتر پناه اوردم…
شدم یه خوره که صبح تا شبشو پشت پیسی میگزروند…تو همون حال هوا با دختری اشنا شدم به اسم ایلار…

ایلار تمام معیارها و ارزوهامو نسبت به دختر ایرانی یه جورایی به هم زد…یه دختر سفید توپول موپولی که واقعا خوشگل بود…البته ناگفته نماند که اکثر دخترای تپل چهره قشنگ و مهربونی دارن…یه جورایی ادم دلش میخواد بخورتشون…
ایلار چشم های درشت مشکی داشت…موهای بلند تا کمرش و پوستی سفید و تروتمیز…ابروهای پهن و کشیده اونو شبیه اهویی وحشی و دست نیافتنی کرده بود…اصلیتش مال کردستان بود اما از 1 سالگی با خانواده به فنلاند رفته بودند.
زمان اشنایی من با ایلار وقتی بود که من فکر میکنم 18 سالم بود و ایلار 16 سالش…اما به خاطر درشت بودن هیکلش و زیبایش وقتی نگاش میکردی فکر.میکردی یه دختر 20 سالست…
دوران شکوفایی مخ زنی من از تو اینترنت و چت روم های صوتی اغاز شد…
اونجا بود که یاد گرفتم چطوری حرف بزنم…چطوری شعر بخونم…و چطوری مخ بزنم

اعتماد به نفسم زیاد شده بود و کم کم داشتم به کلمه مرد بودن و سکس بیشتر نزدیک.میشدم
روزها و شبا سپری میشد و من بعد مدرسه یه راست پشت پیسی خودمو.پیدا میکردم…
به قدری خوب شده بودم که اکثر چت روم های فارسی زبانی که منو میشناختن سرو دست میشکوندن که من بشم ادمینشون.با حضور من تو چت روم ها و.فن بیانی که تو صحبت کردن پیدا کرده بودم. امکان نداشت یه چت روم خالی بمونه…

البته یه نکته دیگه هم بود…و اون اینکه صدای گیرا و سکسی داشتم…و این تو اون زمان برای خانوما خوشایند بود…البته این نظر خانوم ها بود خودم که همچین احساس خوش صدایی نمیکردمو نمیکنم.
چون تنها چیزی که تو چت روم مارو به دنیای واقعی نزدیکتر میکرد این بود که میتونستیم وویس چت کنیم(voic chat)

ایلار رو تو.همین سایت ها شناختم…
زمان میزاشتیم واسه هم تغریبا راز دار و.محرم اسرار هم شده بودیم…جمله ای که من شروع میکردم اون تمومش میکرد…
حس خوبی بود و احساس میکردم نیمه گمشده خودمو پیدا کردم…

باید اینو قبول کنیم توی اون سن و سال اکثر پسرها و دخترها حس و حال دیگه ای دارن…

حس شعف و سر خوشی…احساسات قلیایی شده…
عشق های که با یه اشنایی به وجود میومد…تو.اون سن نمیشد از من انتظار بیشتری داشت…اینکه پخته تر عمل کنم…
تنها چیزی که برام اوکی بود اون حس و حال بود… و تازه داشتم پتانسیلی که فکر میکردم ندارمو پیدا میکردم…

مشکل چت روم ها اینه که اگه طرف نزدیکت نباشه وبخوای باهاش حال کنی دوتا راه داری
یا سکس چت
یا وب سکس

من هردوشو امتحان کردم…تو اون زمان اوستا شده بودم واسه خودم…

و درسته واسه یه پسر که تازه 18 سالش تموم شده بود… شده بودم یه جقی حرفه ای…

یه دختر پسر تو اون زمان و تو اون سن رو با بچه های الان به هیچ عنوان مقایسه نکنین…نسبت به عجوبه های این زمان ما در برابرشون خنگولی بیش نبودیم…

شاید تو دوران خودم من واسه خودم نابغه بودم تو فن مخ زدن… اما الان ماشالاه

تازه دیپلم.گرفته بودم و از اشنایی منو ایلار 1 سالی میگزشت…

رابطه ما دیگه احساسی شده بود… و دوری راه هردومون رو ازار میداد…

تو.همین گیرودار من با یه رتبه خوب تو دانشگاه سراسری تهران قبول شدم…و تو.کونم عروسی بود…

شاید قبول شدن من تو دانشگاه واسه ایلار یه جورایی تحدید به حساب میومد…چون دیگه نمیتونستم زیاد چت کنم…و تازه تو دانشگاه تا دلت بخواد دختر زیاده…

البته دخترای دانشگاه تو او.زمان با الان زمین تا زیرزمین فرق داشت…

دانشگاه های الانی یه جورایی کویت هستش…

سبک لباس پوشیدن…حزف زدن. راه رفتن یه دهه 50 یا 60 با الان خیلی فرق داشت…خودتون حساب بقیه چیزارو بکنین دیگه…
تو همون کشو قوس دانشگاه ایلار بهم فشار میاورد که همدیگرو ببینیم و.برای ایندمون تصمیم بگیریم…
با تمام مشکلات خانوادگی و بی پولی تصمیم بر این شد که بریم ترکیه و همو ببینیم…

شاید بپرسین خوب دختره چرا ایران نیومد…خوب ایلار پاس ایرانی نداشت…و تو ایران بودن هم براش فوبیا داشت…یه ترس خاص چون پدرش ایران بود و مادرش میگفت اگه برگردی ایران پدرت نمیزاره برگردی…

دلیل رفتن خانواده ایلار به فنلاند پدرش بود یه معتاد که زندگیشونو جهنم کرده بود…

و مادر ایلار بعد از یک ساله شدن ایلار با تمام مشکلاتی که داشتن به فنلاند مهاجرت کرده بودن.

با تمام مشکلات خودمو به ترکیه رسوندم…و تازه فهمیدم که وای خارج از ایران بودن یعنی چی…و چه حالی میده…
یک هفته اونجا بودیم…اونجا بود که من از پسر بودن خارج شدم و به اصطلاح مرد شدم… اره دومین سکس سکس من.

خیلی وحشت ناکه میدونی چرا؟ واسه اینکه من تجربه اولم توسکس با سپیده زیاد جالب نبود.هنوز به درستی نمیدونستم سکس کردن چی به چیه…با اینکه خودمو اوستا فرض میکردم…اونم با دیدن اون همه فیلم پورن…

اما تجربه عملی یه چیزه دیگست…تازه بد تر از اون ایلار دختر نبود… چیزی که واسه اونور ابی ها عادیه…

ایلار تجربه سکس.داشت ولی من یه سکس نصف نیمه داشتم با سپیده که تازه عذاب وجدانش برام ویرون کننده بود…
بدتر از اون اینه که با یه دختری میخوای سکس کنی که تپله…نزدیک 110 کیلو وزن ایلار بود…سکس کردن با یه دختر تپل لم خاص خودشو داره…که من اون زمان نمیدونستم اصلا چی هست…
شب اولمون تو متل خیلی عالی بود…وفتی که بعد از شام رفتیم دراز کشیدیم رو تخت و شروع کردیم به عشق بازیی…لب گرفتن های مداوم و در اغوش گرفتن همدیگه کیر منو سیخ کرده بود که ایلار شروع کرد به ساک زدن…واووووو

عالی بود.خیلی حرفه ای ساک میزد… سر کیرمو جوری میخورد که میخواستم زمینو.گاز بگیرم…
زبونشو میچرخوند دور کلاهک کیرم و یهو تا ته میکرد دهنش…
سوراخ کیرمو زبون میزد…اصلا یه چیزی بود… هرچی بگم کم گفتم… ایلار سینه های بزرگی داشت اما سفت نه شل و اویزون…

وقتی که رو تخت خوابید و بهم گفت کیرتو.بزار لای سینه هام و عقب جلو کن… انگار که دوتا فرشته دارن با نرمی کیرتو ماساژ میدن…

اوف…میدونی هیچی تو دنیا لذت بخش تراز این نیست…اونم وقتی پاهای دخترو باز میکنی…و.سرتو میکنی لای پاهاش…موهای بالای کسش تمسیلی از جنگلی زیباست که وقتی واردش میشی میخوای تا انتهای جنگل سر سبز بری تا جایی پیش میری که خودتو جلوی یه دروازه میبینی.
در دروازه بهشت. که وقتی بازش میکنی انگار که تورو با همه اشتیاق…شهوت…سر خوشی و سر مستی میبلعه…

سینه هایی مثل هلو…که وقتی نوک گرد و قهوه ای شو نگاه میکنی انگار دوتا لوگوی قلب داره برات فلش میزنن و میگن منو.بخور…

کس به نظر من در روی زمین دروازه های بهشت زمینیست.
و زن حکم کلید دار بی رقیب بر روی زمینه…

اون یه هفته کار من و ایلار شده بود خوردن خابیدن و سکس کردن… با صحبت هایی که با هم داشتیم قرار بر این شد که اون برگرده از فنلاند کاراشو بکنه منم تو ایران خودمو کمی جمو جور کنم که بعد از مدتی بریم ترکیه و ازدواج کنیم…
نزدیک.به 1 سال وقت داشتم تا خودمو جمو جورکنم. با کمک پدرم و پولی که جمع کرده بودم یه کافی نت باز کردم…به این امید که هم درامدی داشته باشم…و هم بتونم پول جم کنم.

بزرگترین اشتباه زندگیم.این بود که دانشگاه رو.ترک.کردم… با فکرایی که داشتیم به این فکر میکردم که بعد رفتنم به فنلاند ادامه میدم درسمو…
الان زمان برام جوری بود که باید پول جمع میکردم… پس جسبیدم به کافی نت و به پول جمع کردن…

کارزیاد من باعث شد که زمان کمتری رو منو ایلار با هم داشته باشیم…
تو این اوضاع ایلار بهم گفت مادرم میخواد بیاد ایران…و با تو و خانوادت بیشتر اشنا بشه… تو این دوران هم منو.ایلار بحس و دعواهامون شروع شده بود…انگار دوری از هم و تجربیات شیرین توی ترکیه بهمون فشار می اورد…

در ثانی ایلار کمی رفتارش عجیب شده بود…رفتاری که تو.اون یک سال اشنایی ازش ندیده بودم و این برام جدید بود…
بیشتر از همه ایلار از این ناراحت بود که چرا مادرش میتونه بیاد ایران منو ببینه اما خودش باید فنلاند بمونه…
و اینکه همش بهونه میگرفت که از فنلاند خسته شدم…ابو هواش ادمو افسرده میکنه…هواش همیشه سرده…افتاب درست درمون نداریم و از این قبیل صحبتها…

ایلاری که ساعت قرارمون سر موقع انلاین میشد…حالا کم کم دیر میکرد…یا وقتی حرف میزدیم زیاد حوصله نداشت…خسته بود…فکرش درگیر بود…ومن نمیدونستم تو فکرش واقعا چی میگزره…

و دعواهای منو ایلار هم بیشتر…
تمام این اتفاقات درست زمانی بود که مادرش میخواست بیاد ایران…وقتی ایران اومد من خیلی خوشحال بودم…چون فکر میکردم با لومدن مادرش و رضایتی که مادرش از قبل داشت…همه جی بهتر میشه…
خوب مادر ایلار هر از گاهی با من حرف میزد…تقریبا میشه گفت یه جورایی با هم.صمیمی بودیم…و هر وقت مشکلی داشتم در مورد رابطم با ایلار با اونم مشورت میکردم که منو راهنمایی کنه…

مادش ایران اومد و ما دعوتش کردیم…با خانوادم اشنا شد… و بعد چند روز اونم مارو دعوت کرد که بریم با خانوادش اشنا بشیم…
در این بین یه جشن هم واسه مامان ایلار گرفتن خانوادش که من رو هم به تنهایی دعوت کردن…
دعوت تو اون مهمونی من و مادر ایلار رو با هم بیشتر صمیمی کرده بود…و واقعا بهمون خوش گزشت…

و من خیلی خوشحال بودم که چه شانسی اوردم که یه مادر زن امروزی و خوش مشرب.و مهربون قسمتم شده…که منو هم خیلی دوست داره…البته به چشم یه داماد و پسرش
…البته تا اون زمان…

تمام مشکلات و اتفاقات بد من که باعث دگرگون شدن زندگی من و ایندم شد…فکر میکنم جرقش از سفری که به دعوت مادر ایلار به شمال پیشنهاد داد شروع شد…
انگار همه چی دست به دست هم دادن…زمین و اسمان قسم خوردن که زندگی من داغون بشه…

ادامه…

نوشته: پیمان


👍 6
👎 0
2343 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

640823
2017-07-20 02:24:31 +0430 +0430

لایک۳…خوب بود ?
اما لطفا روی املا کار کنین…حیفه آخه…داستان خوبیه :)

0 ❤️

640876
2017-07-20 08:11:26 +0430 +0430

مرسی از نظر عزیران…من خیلی سال خوب کار نوشتاری انجام ندادم.اما چشم سعی میکنم املا رو بهتر کنم…اما راستش داشتم نگاه میکردم غلط ملط نداشتم تو نوشتنم 😢

0 ❤️

640884
2017-07-20 08:58:51 +0430 +0430

داش پیمان خوب بود,ولی قسمت بعدی رو زود بزار که آدم مجبور نشه بره داستان رو از اول بخونه
لایک 4

0 ❤️

640920
2017-07-20 14:56:52 +0430 +0430

Sh1376r عزیز…
در حال نگارش قسمت های بعدی هستم…راستش این داستان زندگی من از سن 15 سالگی تا به الانه…شاید تجربیات تلخ زندگی من به دیگران تو پیدا کردن راه زندگیشون کمکی بکنه…امدیوارم برای دوستان خسته کننده نباشه…اما به دور از غرور و تعصب فکر نمیکردم نوشتن داستان زندگیم انقدر منو اروم کنه…وقتی شروع به نوشتن میکنم احساس میکنم بهم یه مسکن قوی دادن…هنوز نمیدونم چقدر تخیل و فانتزی تو زهنم وجود داره که شاید بتونم یه داستان خیالی بنویسم…هنوز میترسم…و اماده نیستم…اما فعلا تلاشم یرا نوشتن دوران زندگیمه…امیدوارم زمانی که صرف خواندن این داستان میکنن ارزشش رو داشته باشه

0 ❤️

641074
2017-07-21 13:35:09 +0430 +0430

خسته نباشین، بهتر بود برای یه دختر کرد، اسم کردی انتخاب میکردی نه ترکی !!!

0 ❤️

641085
2017-07-21 17:07:58 +0430 +0430

زی-با…
مرسی زیبا جان سلامت باشین…راستش این اسمو من انتخاب نکردم…اسم خودش بود…این یه داستان در مورد زندگیمه و 99 درصد داستان واقعی هست…به غیر از یک سری مکانها که نمیتونستم اسم ببرم مجبور شدم اسم هارو عوض کنم…مثلا در مورد کشور. فنلاند نبود یه کشور دیگه بود… اما جزو کشورهای اسکاندیناوی بود.که منم فنلاند رو انتخاب کردم چون به اون کشور نزدیک بود…

0 ❤️

641098
2017-07-21 19:11:39 +0430 +0430

نظر شما لایک قسمت بعد رو زودتر بزار

0 ❤️

707553
2018-08-03 15:46:09 +0430 +0430

قدیمیه و لازم نیست نظر بدم ولی حرصم میگیره اگ نظر ندم…
تمام داستانت دروغی بیش نیستن…40سالته؟؟18سالگی با ایلار اشنا شدی ی سال بعدش کافی نت زدی؟!!!
یعنی سال 74کافی نت زدی؟!!!
ایران سال 72 تازه ب شبکه اینترنت پیوست ک فقط یک مرکز ب خدمات اینترنت مجهز بودن و تا چند سال بعدش چند مرکز دیگم اضافه شدن. حتی خونه ها هم اینترنت نداشتن اونوقت تو سال 74 کافی نت زدی؟!!!اولیت کافی نت ایران 76تاسیس شده اونم نه ب معنای کافی نت الان!!!چند تا کامپیوتر و اینترنت سرعت فوق پایین و به هیچ کسیم جواز این جور شغلا مخصوصاااا کافی نتو نمیدادن همین الانشم نمیدن هرکی کافی نت بزنه چه برسه یه بچه 18ساله ک از ننش قهر کرده…
خخخ هنوز هضم نکردم بخدا تو سال 74کافی نت زدییییی؟؟؟کم چاخان کن برامون بابا

0 ❤️