الهه زیبایی من

1400/11/02

خیلی وقت بود که میخواستم این داستان رو بنویسم اما تا حالا وقت نکرده بودم. به قول بزرگان مرور خاطرات خوب همیشه آدم رو زنده نگه میدارد و این یک داستان نیست بلکه بیش از هر چیزی برای من مرور خاطرات خوب دوران مجردی من با اولین دوست دخترم و الهه زیبایی هاست.


محکم گرفته بودمش تو بغلم، اون هم مثل یک طفل بی دفاع که تو بغل مامانش آروم میشه خودشو تو بغلم انداخته بود و آروم داشت اشک میریخت و هق هق میکرد… چند دقیقه قبل بود که خودم تو اتاق کناری، مانتوش رو باز کرده بودم و با زور، دهنم رو به سینه های نرم و سفید و نازش رسونده بودم. با همه زورش داشت من رو پس میزد ولی من با خودم میگفتم اگه الان نخورم معلوم نیست دیگه به چنین موقعیتی برسم و با این فکر که یکم دیگه اونم پایه میشه ادامه میدادم. اما گریه اش باعث شد به خودم بیام و از کاری که داشتم میکردم دست بکشم… بلند شدم و معذرت خواهی کردم ولی همچنان گریه میکرد. توی درگاه اتاق دوباره بغلش کردم، این بار نه از روی حشریت بلکه از روی ترحم، با تمام وجود داشتم باهاش همدردی میکردم. کم کم آروم شد و گریه هاش تموم شد.
پا شدم رفتم براش یه لیوان آب آوردم و تا دستشویی همراهیش کردم. وقتی رفت داخل دستشویی دوباره به خودم نهیب زدم که خاک بر سرت، این چه کاری بود کردی، اما هرچی بود دیگه انجام شده بود و من برای اولین و آخرین بار به یک نفر تجاوز کرده بودم. در دستشویی که باز شد افکارم پاره شد و الهه زیبای من بیرون اومد. لباسش رو درست کرده بود و خیلی آروم بهم گفت میشه از خونه بریم بیرون؟
هیچ مخالفتی نکردم و گفتم آره بیا بریم توی پارک کنار خونه قدم بزنیم و باهم صحبت کنیم. توی پارک باز هم معذرت خواهی کردم و باهم حرف زدیم

  • یه لحظه فکر کردم الان حسابی منو بدبخت میکنی
  • درسته که حشری شده بودم و نفهمیدم چکار کردم اما هرچی باشه همون دوستی ام که منو میشناسی. دیگه هیچوقت تکرار نمیشه. قول میدم.
  • لعنتی خیلی ترسیده بودم
  • ببخشم کلی ترسوندمت
    -باز خوبه به خودت اومدی و کار دستمون ندادی! واقعا چی شد که یهو اونجوری افتادی روم ؟ تو که کنارم آروم خوابیده بودی داشتیم حرف میزدیم
  • چی بگم والا، تو زیباییی هات خیلی زیادن و توی اون حالت بیشتر و بیشتر هم شده بودن دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم
    -کوفت اینقدر زبون نریز .ولی بازم مرسی که بعدش بغلم کردی. آروم شدم با بغلت .
  • چه کار میکردم آخه داشتی حسابی اشک میریختی و چشمای گریونت حالمو خراب میکرد.
  • بسه دیگه اینقد زبون نریز. تشنمه پاشو بریم یه جا آب بخوریم. دارم از تشنگی میمرم.
  • یه لحظه رو این نیمکته بشین الان میرم آب میخرم برات

    وقتی با آب برگشتم پیشش حسابی تو فکر بود. اما هنوزم زیبا، هنوزم باوقار و هنوزم همون الهه زیبایی خودم. آب رو به سمتش دراز کردم و اونم با تشکر کوچیکی ازم گرفتش. دیگه در مورد اون اتفاق حرف نزدیم اما باز دو هفته بعد، اومد خونه ما این بار هر دومون میدونستیم که قراره اتفاقهایی بیوفته و یکم شیطونی کنیم.
    تو این دوهفته یخمون آب شده بود و تو چت کردن باهم کلی حرف زده بودیم و دیگه اون دوست دختر من بود و منم دوست پسر اون. وقتی اومد پیشم بغلش کردم و عاشقونه پیشونیشو بوسیدم. اونم خودشو انداخت تو بغلم و سرشو گذاشت رو سینم. شاید نیم ساعت بعدش بود که این بار با رضایت هر دو تامون داشتیم نیمه برهنه تو بغل همدیگه وول میخوردیم. دیونه سفیدی پوستش و عطر سکسی بدنش شده بودم و حسابی مزه لبهاش زیر زبونم رفته بود.
    مانتوی شیکش رو راحت در آورده بود ومن راحت لباس زیر مانتوش رو در آورده بودم اما هنوز خجالت میکشید که من سینه های نازش رو که زیر سوتین بودن ببینم و نمیذاشت سوتینش رو باز کنم. ولی برای من که تا قبل از این هیچ دختری رو اینجوری تو آغوشم نگرفته بودم و نبوسیده بودم همین هم خیلی بود. کم کم خجالت ها تموم شد و حس های لذت بخش به اون هم مغلوب شد. شلوار و سوتین و لباسهای من و موانع یکی کم میشدن تا ما بیشتر باهم یکی بشیم و در کمتر از چند دقیقه هر دومون با بالاتنه عریان و فقط یه شرت تو بغل هم بودیم و کیر من داشت از توی شرتم بین پاهای نازش خودی نشون میداد و لبهای من روی سینه های نرم و سفیدش داشت حسابی لذت میبردند.
    هنوز چشمهای خمارش که اولین بار کیر رو از نزدیک میدیدن تو ذهنم مونده و اولین باری که خودم دستش رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم رو خوب یادمه. جرات نمیکرد دستشو ببنده و فقط کف دستش روی کیرم بود. چند دقیقه طول کشید تا بالاخره دستشو دور کیر من حلقه کرد و توی سکوت محض با چشمهای زیباش بهم خیره شد و این من بودم که داشتم با دستهام توی شرت اون دنبال منبع خیسی ها میگشتم.
    رفتم بین پاهای نازش اونها رو از هم باز کردم و با تمام وجود بو کشیدم، بوی زن، بویی که همیشه دلم میخواست حس کنم و بعد مزه خوب کس که اولین بار از روی شرت توری بنفش رنگش با زبونم حسش کردم. از کنار شرت تونستم زبونم رو به لای اون شکاف بهشتی برسونم و کم کم با تمام وجود اون مزه رو حس کنم. یادم نیست چقدر طول کشید تا زبونم خسته شد، اما یادمه دستهاشو از دو طرف سرم برداشت و موهامو کشید به سمت بالا و من توی راه رسیدن به لبهای نازش یک بار دیگه ممه هاشو لیسیدم. لبهامون تو هم قفل شد و باز کیر من افتاد بین پاهاش اما این بار دیگه نه شرت من بود و نه شرت اون. چه لذت بخش بود و چه خوب. دلم میخواست بیشتر تجربه کنم و این بود که از روش بلند شدم و کیرمو از لای پاهای ناز اون الهه زیبایی بیرون آوردم. ممه های خوشفرمش رو بهم فشار دادم و کیرمو گذاشتم بینشون. وای که چه عاشقونه نگاش میکرد. کیرم از لای ممه های نازش تا نزدیکی ها صورتش میومد و دوباره بر میگشت به اون جایگاه نرمش بین ممه ها. دلم میخواست به لبهاش بخوره ام با خودم میگفتم شاید دوست نداشته باشه اما چقدر اشتباه میکردم. خودش زبونش رو آورد بیرون و اولین تماس زبونش با کیر، وقتی بود که کیر من داشت از لای ممه های خوشکلش بیرون میومد. دستاشو از روی ممه هاش برداشت و گذاشت پشت من و کیر من رو به سمت دهنش برد چند تا بوس ریز و یک لیس کافی بود تا من رو منفجر کنه. جوری که حتی قرصهای تاخیری هم نتونن جلوی ارضامو بگیرن. سریع دستمو بردم سمت کیرم و آبم تو دستم خالی شد. بیحال افتادم بغلش. اون هم چندان انرژی ای براش نمونده بود و آروم منو بغل کرد و پتویی که اون نزدیکی روی زمین افتاده بود رو انداخت رومون و تو بغل هم خوابیدیم.
    دو سه ساعتی میگذشت که بیدار شدم و با دیدن این فرشته زیبا که تو بغل من آروم و لخت خواب رفته به خودم بالیدم. اینقدر نگاش کردم تا اونم بیدار شد. همین که حسابی بیدار شد دوباره لب تو لب شدیم. من چرخیدم و رفتم به سمت لای پاش و اون خودش رو به کیر من رسوند با تموم وجود کسشو میلیسیدم و اون هم داشت شیره وجودمو از تو کیرم بیرون میکشید.

69
بیشترین پوزیشن سکسی بود که ما دو تا باهم داشتیم و سکس دهانی سکس غالب یا بهتر بگم تنها سکس بین ما دوتا بود فقط یه بار کیر من توی کون خوشفرمش رفت که چون اذیت شد دیگه تکرار نکردیم و اون پرده نازک لعنتی هم باعث شد که هیچ وقت کیر من توی بهشت اون وارد نشه. ما حدود یک سال با هم بودیم و کلی خوش گذروندیم نه فقط سکس بلکه تفریحات دیگه هم داشتیم کوه نوردی، پارک رفتن، خرید، سینما، تئاتر و … ولی در انتها شرایط زمانه مارو از هم جدا کرد چون اون میخواست ازدواج کنه و من شرایط ازدواج رو نداشتم. از هم جدا شدیم اما روحمون هنوز باهمه و هنوز تو فکرمه

پایان

نوشته: Cyna


👍 11
👎 1
15201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854711
2022-01-22 08:41:25 +0330 +0330

چه سوپر تخماتیک!

1 ❤️

854745
2022-01-22 13:50:44 +0330 +0330

خانمهایی که تمایل به لیسر شخصی دارن به من پیام بدن. هزینه میکنم. ممنون

0 ❤️

854848
2022-01-23 04:12:47 +0330 +0330

خیلی جاهای داستانت یاد خاطرات خودم افتادم… واقعا افسوس به زمونه

1 ❤️




آخرین بازدیدها