جنده روز عید

1397/07/15

با سلام امیر هستم ۲۰ ساله بودم که این اتفاق افتاد از یکی از شهر های ایران فقط منطقه پایین شهر هستیم از اونا هم نیستیم که خونه مجردی اینا واسه خودمون داشته باشیم واسه مکان واسه جق هم باید صبر کنیم خونه خالی بشه
سرتون درد نیارم عید نوروز بود خانوادم رفتن مسافرت از اونجایی که علاقه ای به رفتن نداشتم نرفتم و موندم خونه خلاصه صبح بلند شدم برم صبحونه بگیرم یه خانمی مو بلوند دقیقا نمیدونم ۲۵ تا ۳۰ میخورد ولی خوشگل بود دیدم داره میره سر کوچه و هندفری هم دستش بود نگاهش کردم گفتم جوون هندفریاشو خندیدو رفت با خودم گفتم ایمان اگه میخوای حرکت بزنی الان وقتشه سریع برگشتمو رفتم یکم موهاش از شالش بیرون بود منم پروو گرفتم یه کوچولو کشیدم برگشت نگاه کرد و خندید گفت چت شد برگشتی گفتم خوشم اومد ازت گفت خونتون کجاس گفتم همین دور برا خلاصه گفت چی میخوای گفتم هرچی واسه دادن داری گفت مفتی نیستا گفتم پولشو میدم گفت الان وقت ندارم با یکی دیگه قرار دارم میرم و برمیگردم گفتم باشه پس شمارتو بده گفت گوشی ندارم تا گفت گوشی ندارم همون لحظه گوشیش زنگ خورد بعد فوش داد و بالاخره شماره رو داد منم صبح اول صبحی قند تو دلم اب شد رفت خونه صبحونه رو خوردم زنگ زدم رفیقم اسمش مصطفی هستش گفتم مصطفی بدو یه جنده صبحی جور کردم سر راهت دوتا کاندوم هم بگیر بعد گفت صبحی چی زر میزنی برو عامو خواب دیدی گفتم تو بیا برات میگم خلاصه اومدو داستان براش گفتم هیچی ساعت ۱۲ شد زنگش زدم گفت نیم ساعت دیگه میام دوباره نیم ساعت بعدش زنگ زدم گفت یه ساعت دیگه میام اینقدر زنگ زدیم تا شد ساعت ۵ عصر اخرش اومد خونمون هم که خالی منو مصطفی خلاصه گفتم اول منو رفیقمو انداختم بیرون لباساشا در اورد کیر اول دادم خورد و بعدشم گفت عجب کیری داری به سنت نمیخوره بعدم کاندم خودش تو کیفش داشت الکی رفتم دو تومن پول کاندوم دادم بعدش یکم از کس کردمش بعدش گفتم از عقب هم میدی گفت اره یه تاب زد تا اومدم بکنم کاندم پاره شد بعد یه کاندم از کیفش در اورد دوباره گذاشت روش بهش گفتم برگرد به من از کون نیومده بکنم از کس کردم تا ابم و اوند بعد گفت برو به رفیقتم بگو بیاد خلاصه مصطفی هم اومد و من رفتم دوش بگیرم اونم کردشو خلاصه تموم شد بعد بهش گفتم چنده وقته اینکاره شدی گفت یه چند ماهی میشه از وقتی طلاق گرفتم بخاطر این که بچه دار نمیشدم افتادم تو اینکار خلاصه بعد بهم گفت که اگه دفعه بعد هم خواستی زنگم بزن بگو تا یه شماره دختر جوون تر بهت بدم من بدرد شما نمیخورم خلاصه اینجور بود که یه حالی کردیم و ول لان که ۳۰ سالم شده باز هم این خاطره تو ذهنمه و اگه دوست داشتین بگید تا بقیشو هم بنویسم بعدیش داستان دختر جوون تر
بای

نوشته: امیر بی غم


👍 4
👎 14
28216 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

722493
2018-10-07 21:06:35 +0330 +0330

الان این دقیقا چی بود ؟ بعدش چی شد ؟ بعدش بکجا رسید ؟ بعدش من چی بگم بهت ؟ مجبوری ؟ بدهکاری ب شهوانی ؟ یا بهت گفتن اگه داستان ننویسی نمیتونی جغ بزنی ؟

0 ❤️

722535
2018-10-07 22:34:57 +0330 +0330

معرفی میکنم –>امیر بی غم الهه ی کص گوی در ایرانِ باستان…

2 ❤️

722540
2018-10-07 22:45:33 +0330 +0330

کسکش جقی یه دفعه خودت از اول بخون مطمنم سیصدتا فحش به خودت میدی داشتی جق میزدی یا داشتن کونت میذاشتن موقع تایپ کردن

0 ❤️

722566
2018-10-08 01:40:41 +0330 +0330

امیر هستی 20 ساله؟؟؟؟الان ک 30 سالت شده هنوزم این خاطره تو ذهنته؟خوار جق و توهم :)))

1 ❤️

722589
2018-10-08 05:11:25 +0330 +0330

کس ندیده ،
رنگش پریده،
شرط میبندم ،همون یه دفعه بوده دیگه کوس ندیدی.

0 ❤️

722665
2018-10-08 12:58:05 +0330 +0330

گفت ، گفتم ، گفت ، گفتم بعد بازم گفت بعد بازم گفتم … و این داستان همچنان بصورت کیر مارپیچ در کون نویسنده ادامه دارد!
آخه کسخل داستانت که کلا تخیلی بود و از کون مبارکت استخراج شده بود حداقل از " گفت ، گفتم " ها فاکتور میگرفتی خودتو بخاطر یه توهم جقی بیخودی خسته نمیکردی نتیجتا گوزیدم تو اون مخت تا مغزت از دماغت بیاد دهنت

0 ❤️

722732
2018-10-08 20:44:03 +0330 +0330

الانم که 30سالت شده دست از جق زدن بر نمیداری انتررررر.خجالت بکش

0 ❤️

722905
2018-10-09 23:57:40 +0330 +0330
NA

احسان گوزو نگفت بیست سالمه.
گفت بیست سالم بود.
یعنی خاطره برا بیست سالگیشه.
بیا بخورش?

0 ❤️




آخرین بازدیدها