دخترای حشری همسایه (۱)

1401/09/18

سلام من صدرا هستم الان ۳۰ سالمه ولی این داستان برمیگرده به زمانی که ۱۷ سالم بود و تا ۲۳ سالگی هم ادامه داشت و کلی داستان عالی هست و اگه دوس داشتین میگم بهتون
دروغی ندارم بگم چون آدمی نیستم که وقت خودمو هدر بدم
ما توی یکی از شهرای شمالی هستیم و یه همسایه دیوار به دیوار داریم که ۴ تا دختر و دو پسر داشتن که پسرا و یک دختر ازدواج کردن و رفتن.
۱۷ سالم بود که یه روز بعدازظهر از مدرسه رفته بودم خونه و خونه هم کسی نبود کلید انداختم رفتم داخل آشپزخونه برگه یخچالو خوندم ما رفتیم یه شهری سعی می‌کنیم قبل غروب بیایم و غذات روی گازه و گرمش کن بخور
منم غذامون خوردم و رفتم پای کامپیوتر ،یه فیلم سوپر که داخل یه عالمه پوشه هاید کرده بودم رو داشتم میدیدم که یهو آیفون خونه صدا داد،سریع پوشه رو هاید کردم و رفتم پای آیفون جواب دادم بله؟
+سلام صدرا خوبی؟منم الهام
(چون ما تقریبا هم سن بودیم در سن های پایین هم بازی بودیم و همین الهام چون ۳ سال ازما بزرگتر بود بیشتر میفهمید و گه گاهی ما رو برانداز می‌کرد و یه دکتر بازی ای با همین الهام و خواهر کوچیکتره که الهه هستش که اونم همسن خودمه داشتیم.الهام جون یه دختر با قد متوسط تقریبا لاغر با ۵۵ کیلو وزن اما همیشه جوری تیپ میزد که همه چشمشون به اون باشه)زمان مدرسه ش هم کلی دوست پسر اینا داشت و کلی حرف و حدیث پشتش بود و همسایه ها خیلی جاها با آدمای مختلف دیده بودنش.)
_جانم الهام؟بفرما
+درو باز کن کارت دارم
_باشه باز شد؟
+اره یه دقیقه بیا بیرون

رفتم بیرون باز سلام کردیم و ناخود آگاه چشمم به سوتین مشکیش که زیر لباس حریر نازکش خیلی خودنمایی میکرد،یه شکل و فرم خوبی داشتن آدم دوس داشت همونجا بکشتش داخل خونه و بزاره کسش اما حیف بچه بودیم و نمیفهمیدیم
توی همین فکرا بودم که به خودم اومدم الهام گفت که خواهر بزرگم مونا یه گوشی خریده و گداشته خونه ما شارژ بشه ازت خواستم بیای تنظیماتش درست کنی
منم گفتم خب خود گوشیو می‌آوردیم
گفتش که اولین شارژشه و بیا دیگه
منم گفتم باشه یه دقیقه دیگه میام شما بفرما
رفتم بالا شوارمو عوض کردم و درو قفل کردم رفتم درشون باز بود چون دم طهر بود کوچه خیلی خلوت بود و کسی هم ندید
رفتم داخل حیاط دم در ورودی توی قاب در وایساده بود اما اینبار شال کلا نداشت
رفتم داخل و گفتم عین اسکلا گفتم گوشی کجاست
اونم خندش گرفت و یه لبخند تمسخرآمیز زد و گفت که کدوم گوشیو میگی گفتم بیای تنظیمات منو درست کنی
یهو دستشو انداخت روی شلوارم اصلا نمیدونستم داریم چیکار میکنیم
منم همونطوری هاج و واج مونده بودم اما اصلا انتطار نداشتم خونشون خالی باشه
گفتم خاله اینا کجان
گفت همشون رفتن عروسی منم گفتم مریضم و نمیرم و حوصلشونو ندارم
کیرمو با دستش گرفته بود و خودشو بهم چسبونده بود
منم قدم نسبت به هم سن نام بلند تره
سرش تا زیره چونم میومد و منم دو زاریم افتاد که چه سعادتی نصیبم شده
گفتم الهام جون آروم تر ماساژ بده داری آبمو میاریم
اونم گفت حدسم درست بود کیر تو دست کمی از یه آدم بزرگ نداره
نشستیم و شلوارمو کامل درآوردم و لباس حریر الهام و درآوردم و سوتینشم باز کردن وای خدا سینه های مثل یه پرتقال سفت و محکم و ایستاده
نمیدونم چی شد و چقدر غرق این سینه ها شدم ولی با تلنگر الهام چشمام باز شد و گفت حالا نوبت منه
تکیه دادم پایین مبل و گفتم بفرما
داشت با خایه هام بازی میکرد و با دستش همزمان با کیرم میکشید بالا
و سرشو نزدیک کیرم برد یکمی لب گرفت از کیرم میگفت جون چقدر سفته
یهو کرد داخل دهنش جوری میک میزد که صداش توی اتاق می‌پیچید منم که اختیارم از دست داده بود و داشت آبم میومد خیلی بدجور ساک میزد با صحنه ای کیرمو یه کنار دهنش میبره و گونش برجسته میشد همه وجودم خالی شد توی دهنش
الهام حالش بهم خورده بود و شاکی شده بود که چرا بهش نگفتم
می‌گفت از قصد نگفتی که آبتو بخورم
بیشتر شاکی شده بود که چرا آبم اومده
گفتم با اون میکی که تو میزنی پمپ به چاه نمیزنه لامصب
همه شما مردا همینطوری
عجیب بود اما با اینکه آبم اومده بود ولی کیرم نخوابیده بود و مثل همون اولش سیخ بودن
رفتم سراغ الهام کمکش کردم شلوارشو دربیاره یه شورت خیلی نازک مشکی که فقط روی سوراخ کس و کونشو گرفته بود گفت صدرا برام بخورش
گفتم من از این کارا نمیکنم
سریع یه تف انداختم روی کیرم گفت چیکار میکنی
گفتم میخوام کستو بکنم چیه مگه
با دستش همونطوری که طاق باز خوابیده بود تفی که انداخته بودم رو پاک کردو و گفت خودش به اندازه کافی خیس هست
فقط زود باش
یکمی کیرمو مالیدم روی کسش
میگفت بکن تو دیگه لامصبو
صدرا با همین الان میکنی تو یا خودم جرت میدم
گذاشتم دم سوراخش که حسابی مشخص بود دختر به این جوونی چه کس کارکشته ای داشت
اما هنوز سرحال بود هنوز نصف کیرم بیرون بود و الهام داشت آه و ناله میکرد و میگفت بیشتر بکن توم
همینکه همینو گفت منم همشو تا خط خایه دادم داخل که حس کردم کیرم داخل کسش خمیده شده
الهام نمی‌دونست چیکار کنه منم همونجوری مونده بودم و حرکتی نمیکردم
حس کس دور کیر لذت این گرمای لذت بخش داشت خیلی خوب بهم می‌چسبند
که یهو چشم باز کردم الهام با دوتا دستاش صورتمو گرفت و گفت آقا نمی‌خوان یه تکونی به خودش بده
منم گفتم چشم و شروع کردم حرکت کردن
فکر میکردم باید تا سر برگردم عقب و همرو یهو بدم تو و همینکارو داشتم انجام می‌دادم که الهام گفت صدرا من اینطوری دوس ندارم خیلی دردم میاد ریز تلمبه بزن
منن گفتم باشه و همونطوری شروع کردم
عرق هر دومون در اومده بود
پنکه داشت کار می‌کرد
الهام گفت درش بیار و بخواب
منم خوابیدم الهام خودش اومد روم کیرمو تنظیم کسش کرد و فرو کرد
این تجربه اول چقدر خوب شد برام
توی همون وضعیت که با دستام باسنش و گرفته بود و کمکش میکردم نمیدونم چی شد بهش گفتم که چی شد شاه کس محل منو خواسته؟
اونم گفت که بی کیری همین اما انتظار اینو نداشتم که گشادم کنی بیشتر برای فان آوردم ولی جدی شد
همینطوری داشت نفس نفس میزد و میگفت گلومو بگیر و فشار بده
منم همینکارو کردم
کیرم بدجوری داشت حال میومد و به کسش عادت میکرد و صدامون رفته بود و من ناله میکردم از خوشی و اون داشت قربون صدقه کیرم میرفت که هردومون صدای باز شدن در ورودی خونه بودیم
من دهنم توی یک ثانیه خشک شد وقتی دیدم کی اومده
کیرم همچنان توی کس الهام بود و الهام روی من
خواهر بزرگ تر الهام یعنی هما ۲۴ سالش بود و دانشجو همونطوری ما رو تماشا کرد چند ثانیه ای گذشت تا بتونه این مسئله رو توی مغزش هضم کنه
(هما قدش تقریبا هم قد خودم بود با پاهای بلند و پوست خیلی سفید و کون بزرگتر اما همه میگفتن که معتقد تر و با ایمان تر از بقیه خواهراشه)
همه ساکت بودم کیرم داشت از ترس میلرزید
یهو با حرفای هما سکوت شکست:شما دو تا بدبخت چه گوهی دارین میخورین؟ای خدااااا واااااییییی
الهام درش بیار این بی صاحابو
الهام هنگ کرده بود نمی‌دونست چیکار کنه
من میخواستم بگم غلط کردیمو و بچگی کردیم و فلان و فلان
که هما گفت حرف نزن صدرا
فکر میکردم تو خوبی اما اینقدر بی حیایی که حتی نمیخوای خودتو بپوشونی
تازه یادم اومد که باید بلند شیم
من
هما پیراهن داشتم ولی الهام تقریبا لخت بود و سریع شرت و شلوارمو پوشیدم و خواستم برم که هما گفت بشین ببینم سرجات
باید این قضیه همینجا مشخص بشه
من گفتم ببین هما الهام خودش اومد دنبالم و به بهانه گوشی مونا منو کشوند اینجا من تقصیری ندارم
الهام که داشت سوتینشو می‌بست چیه هما
جندگی کردم مگه پسر همسایمون قابل اعتماده
هما گفت خفه شو بزار مامان بابا بیان من تکلیف شمارو مشخص میکنم
الهام گفت اگه صدرا منو نکنه من میرم به یکی دیگه میدم پس بهتره این موضوعو ندید بگیری
این مسئله خیلی عادی ای ه
خودت که ار دادنام خبر داری یکشونم که دیدی
خودتم بجای اینکه داخل ماشین با کیر لاغر دوست پسرت بلاسی ببین صدرا چی داره
من هنگ کرده بودم همون لحظه الهام اومد پیشمو زیپمو که تازه بسته بودمو داشت باز میکرد
هماداد زدو گفت داری چه غلطی میکنی
الهام گفت میخوام براش ساک بزنمو و بعدش بهم کس بدم اگه اجازه بدی
هما گفت الهام بس کن
الهام گفت هما حوصله دعوا باهاتو ندارم من کیر میخوام الانم میخوام
خودتم بیا مطمئنم تو رم خوب میکنه
هما گفت اصن به من چه من میرم داخل اتاق

ادامه...

نوشته: Sadra0012


👍 23
👎 21
60001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906033
2022-12-09 06:47:39 +0330 +0330

غیر قابل باور بود و بیشتر به فیلم های پورن میخورد تا یه پسر ۱۷ ساله

0 ❤️

906045
2022-12-09 08:34:13 +0330 +0330

کس خانوم من برعکس همیشه معمولیه،یه بارم نشد گرماشو بچشم

2 ❤️

906060
2022-12-09 13:07:40 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️

906079
2022-12-09 16:48:35 +0330 +0330

فک کنم انگشتش کرده بودی قبلا، اونم بردت خونه باباش اومد کونت گذاشت

0 ❤️

906085
2022-12-09 18:33:27 +0330 +0330

بیا پایین سرمون درد گرفت

0 ❤️

906104
2022-12-10 00:22:05 +0330 +0330

دو تا خونه کنار هم جفتش همزمان خالی میشه!! دو تا خواهر هر دو بده جفتشون به یه پسر کوچیکتر از خودشون میدن!! یه دختر بدون پرده که به همه پسرای محل داده یهو دچار قحطی کیر میشه چون کل محل اونروز رفته بودن شهر! خلاصش که ژولیوس سزار هم تو زندگیش به قدر این شاسکول شانس نیاورده!!

5 ❤️

906566
2022-12-13 15:25:27 +0330 +0330

عزیزم شما قبل نوشتن برو اول املا یادبگیر تااینقدر غلط املایی نداشته باشی بعدش بیا خاطرات یا هرچی دوست داری تفت بده برامون.
بعدن؟! فکرکنم مینویسن بعداً

0 ❤️

908175
2022-12-25 22:57:29 +0330 +0330

آدمی نیستی که وقتتو هدر بدی بعد دو ساعت نشستی داستان و کصر تلاوت کردی؟ جاکش مگه تو مارک زاکربرگی

0 ❤️