سلام من ایمانم۳۳ سالمه.خانومم مونا ۲۹ سالشه و سفید و تپل و شدیدا خوشگل.جوریکه مامانم از همون اول مخالف ازدواجمون بود میگفت زن خوشگلو بقیه نمیذارن وفادار بمونه که من به شدت برخورد کردم و گفتم افکارت خیلی پوسیدست. بهرحال ما با هم ازدواج کردیم و خانومم اون موقع دانشجو بود و ۲۲ سالش بود و به جرات میتونم بگم یکی از خوشگلترین دخترای دانشگاهشون بود که همین مسئله منو وا داشت که بیشتر حواسمو جمع کنم بهش.چیز خاصی هم ازش ندیدم انصافا خیلی دختر وفاداری بود.
تو فامیل و آشنا هم میدیدم مردا خیلی جذب مونا و زیباییش میشدن ولی من دیگه ازش اطمینان داشتم.ی سال بعدش من و مونا صاحب یه دختر کوچولوی خوشگل عین مامانش شدیم.خانومم ۲۵ سالش که بود تو یه بیمارستان بصورت آزمایشی شروع به کار کرد.راستش من وضعم خوبه ولی نمیخواستم جلوی علاقه مونا رو بگیرم و از طرفی دیگه اعتمادمو جلب کرده بود.دخترمون که دو سالش بود موقع هایی که خانومم شیفت بود یا خونه مادر من یا خونه مادر خانومم یا بعضی شبا هم که شیفت بود دیگه پیش خودم میموند.همه چیز داشت به خوبی و خوشی
پیش میرفت که ۴ ماه پیش یکی از دوستای دوران خدمتم بهم زنگ زد که همو ببینیم و تجدید خاطره کنیم.خیلی خوشحال بودم که دوستمو دیدم و ازش علت اینکه شهر ما چی میکنن گفت که یه ماه پیش تصادف کرده نزدیکی های شهر ما و آوردنش شهر ما بیمارستان.شهر ما کوچیکه و کلا دو تا بیمارستان داره که گفت بردنش فلان بیمارستان که فهمیدم همون بیمارستان خانومم ایناست.نمیدونم چی شد که حرف تو حرف شد نتونستم بگم اتفاقا خانوم من تو همون بیمارستان کار میکنه و پرستاره.که صحبت کشیده شد به اینکه خیلی سخت گذشت بهش که با یه لبخند مرموزانه گفت اتفاقا خیلی هم عالی شد که تصادف کردم یه چیزی پیدا کردم عوضش می ارزید.گفتم چی گفت فکر کنم خوشگل ترین کص شهرتونو.اینو که گفت یهو یه جوری شدم و قلبم شروع کرد تند تند زدن.گفتم یعنی چی گفت یه خانوم خوشگل همه چی تموم تو بیمارستان زدم زمین.که ایندفعه علاوه بر قلبم کیرمم یه تکونی خورد.گفتم در مورد چی حرف میزنی. گفت یه خانوم پرستار جوون و سفید و تپل که دیگه رسما شق کردم.گفتم چی میگی بابا.گفت جون ایمان گفتم تعریف کن گفت تو بخش اورژانس چند روز اول که حالم اینقد بد بود متوجهش نشده بودم ولی از روز چهارم که میومد داروهامو بده و فشارمو چک کنه به خودم اومدم دیدم یه حوریه چشم عسلی سفید و مهربونه که لبخند هم همیشه داشت و خیلی خوش برخورد بود.اصن دستش که بهم میخورد دلم میخواست جونمو بدم واسش.ولی یه چیزی تو ذوقم زد.اونم این بود که حلقه دستش بود باور کن اگه متاهل نبود میگرفتمش.انگار فهمیده بودم خودم اون لحظه که داره در مورد مونا خانوم من حرف میزنه یجوری بودم میخواستم ببینم تهش چی میشه.گفتم خب گفت روز پنجم یه فکری زد به سرم نزدیکای سرکشیش که بود الکی شکممو گرفتم و به خودم پیچیدم.اومد منو که تو اون وضع دید گفت وااای چی شد منم گفتم چیزی نیست و الکی مثلا خجالت کشیدم.گفت دستتو بردار من مقاومت میکردم که دستامو گرفت بزنه کنار من مقاومت کردم.گفت میخوام کمکت کنم عزیزم که من با عزیزم گفتنش شل شدم ولی باز خودمو خجالتی نشون دادم.گفت چی شده گفتم درد دارم گفت کجاته.من خجالت کشیدم.گفت باشه من دست میزارم رو شکمت هر جا که بود احساس درد داشتی بگو.گفتم باشه دست گذاشت رو شکمم هی میپرسید اینجا گفتم نه که کم کم رفت پایینتر تا رسید بالای کیرم دیدم ضایعست با خجالت گفتم همینجا.یه کم مالید گفت الان درد داری گفتم آرع.گفت احتمالا فدخته.منم که شق کرده بودم کیرم قشنگ از زیر لباس زده بود بالا که یه لحظه نگاهش افتاد به کیرم و یه لبخند زد و گفت خوبه حالا درد داریا.من بازم خودمو خجالت زده نشون دادم گفتم ببخشید دست خودم نبود گفت عیبی نداره شونه هامو گرفت که کمکم کنه دراز بکشم و گفت یه مسکن میارم واست الان.تا فردا به دکتر میگم.داشت کمکم میکرد سینه هاش تقریبا تو صورتم بود و یه بوی خوبی میداد.شانسم هم مریض دیگه ای جز من تو اون اتاق نبود و راحت بودم قشنگ.صبح طرفای ساعت ۴ بود که اومد دارومو بده از خواب بیدارم کرد گفت درد داری هنوز گفتم یه کم دوباره دست گذاشت و مالید یه کم گفت ایشالا چیزی نیست.که دوباره شق کردم و ایندفعه خیلی ضایع بود دیگه کیرم که باز نگاه میکرد بهش و خیره شده بود به کیرمو همینجوری داشت میمالید که یهو به خودش اومد.گفت بازم که بی جنبه ای و خندید که گفتم راستش خجالت میکشم یه چیزی بگم بهتون گفت چی گفتم آخه شما خیلی خوشگلید بخاطر همینه.که گفت خب دیگ بسه من برم که یهو دستشو گرفتم محکم کشیدم که اومد روم سریع ماسکشو دادم پایین لبشو گرفتم به دهنم و دست انداختم دور بازوهاش و پشت سرش و شروع کردم لبای شیرینشو خوردن داشت تقلا میزد که نجات پیدا کنه بزور کشیدمش رو خودم کلا رو تخت و با کمک پاهام نشوندمش رو شکمم با اینکه تپل بود اما زورش زیاد نبود.لبشو ول کردم دم گوشش گفتم عاشقتم با بغض گفت تو رو خدا من متاهلم بچه دارم آبرو دارم.من دیدم اینطوری میگه گوشیمو گرفتم گفتم شوهرت ببینه زنش کیر مریضو میماله چه حالی میشه.اصن فیلم نگرفته بودم داشتم وانمود میکردم دیدم هنگ کرد.گفتم خوشگلم کنار بیای باهام جبران میکنم.از روم بلند شد رفت بیرون.گذشت تا فردا شبش همون ساعت ۴ اومد داروهامو بده و داشت میرفت گفت خانوم پرستار درد دارم.برگشت تو چشام نگاه کرد گفت تو رو خدااا.با سر اشاره کردم به کیرم نگاه کرد گفت چی کنم خب.شلوار و شرتمو دادم پایین گفتم بیا جلو گفت اول باید قول بدی اون فیلمو پاک کنی.گفتم قول.گفتم خب ساک بلدی بزنی.حرفی نزد خودش رفت پایین کیرمو کرد تو دهنش باورم نمیشد بهمین راحتی کیرمو دادم دهن این خوشگل خانوم.خیلی گرم بود دهنش دست انداختم کونشو گرفتم دستم.خیلی نرم بود اوف.از رو تخت بلند شدم.کیرمو کشیدم بیرون و اومدم پایین.گفت چیه گفتم انتخاب با خودته کص یا کون گفت وای نه تو رو خدا من متاهلم بذار میخورم آبتو میارم.گفتم کص یا کون فهمید راهی ندارع گفت از جلو ولی تو رو خدا مراقب باش آبتو نریزی توم.گفتم نه دیگه میخوام آبمو بریزم تو بدنت کدوم حالا میخواستم راضیش کنم از کون بکنمش.دیدم یه هوفی کشید و گفت باشه از پشت بکن. دکمه های مانتوشو وا کردم تیشرتشو دادم بالا با سوتینش وای چی میدیدم دو تا سینه سفید هلو با نوک صورتی یه کم خوردم بعد شلوار و شرتشو دادم پایین تا زانوش چه کصی چه کونی کص و کون سفید تمیز.دوباره دادم دهنش بخوره خیس کنه.برش گردوندم دستاشو گذاشت رو تخت مانتوشو انداختم رو کمرش کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش باورت نمیشه کیرم سر خورد رفت تو کونش معلوم بود خیلی از کون داده خلاصش کنم سرتو درد نیارم یه دل سیر از کون گاییدمش و آبمو خالی کردم تو کونش.
بعد از تعریف رفیقم من تو حال خودم نبودم گفتم بهمین راحتی.گفت ارع داداش تازه سه شب بعدش هم که اون شیفت بود هرشب کونشو میگاییدم معلوم بود جنده خانوم خودش میخارید دیگه شده جنده خودم.گفتم یعنی چی گفت امروز فکر کردی واسه چی اینجام گفتم یعنی چی گفت امروز صبح ساعت ۱۰ بردمش یه خونه اجاره کردم از کص و کون کردمش.باورم نمیشد.گفتم سر کار نبود گفت نه شیفت شب بود.مونا هم اتفاقا شیفت شب بود و امروز ساعت ۱ اومده بود خونه یعنی… وااای چی میگم خدا نکنه نه مونا من نیست.گفتم عکسشو داری گفت ارع داداش گوشیشو روشن کرد رفت تو گالریش که قلبم دیگه از دهنم داشت میزد بیرون وقتی گوشیو گرفت سمتم دنیا جلوی چشام تیره و تار شد خود مونا بود زن من.باورم نمیشد.گفت وایسا یه چیز بهتر نشونت بدم.اصلا حواسم نبود.که گوشیو گذاشت تو دستم زاویه نیمرخ بود و دوربین ثابت. مونا زن خوشگلم تو حالت سگی در حالیکه موهاش دور دست رفیقم پیچیده شده بود کیری که داشت تو کونش عقب جلو میشد و آه و ناله مونای قشنگم دیگه زندگی واسم تموم شده بود.نمیتونستم به رفیقم بگم اونی که یه ماهه داره میکنتش زن منه. فیلمو که دیدم اصن نفهمیدم چجور خدافظی کردم ازش و رفت و یه حرف زد بهم که آتیش گرفتم گفت اینجا خونه اجاره کردم ماهی یه بار میام و میبرم میکنمش تو هم خواستی بگو راضیش میکنم.داشت زن خودمو بهم تعارف میکرد رفت و من موندم و یه دنیا فکر و خیال.
نوشته: ایمان
کیرم تو تخیلاتت جاکش مگه مهدکودکه یهو بکشه پایین کون بده؟ هیچکسم نیاد دنبالش و مریضای دیگه صداشون درنیاااااااااد
شل پدر بیناموس بی غیرت ، اون بیمارستان سر پرستار نداره ، دوتا کارمند ندارع ، بیمارستان دهات ما انقدر خر تو خره جای خلوت نداره با اینکه صد هزار نفرم جمعیت نداره بعد تو توی اتاق کردی ، زر اومدی قورمه سبزی دکی اینو
بیا پایین عمو سرمون درد گرفت ، زنت بنظرم پاکه اونی که جنده و مریضه خودتی
خدا کنه واقعی نباشه و کصشر گفته باشی
ناراحت شدم
شهرتون کوچیکه اون وقت دوتا بیمارستان داره بیمارستان نبوده جنده خونه بوده بعدشم دوست دوران خدمت چقدر زود تو رو پیدا کرده نو رو خدا انقدر چرت پرت نگید
خیلی پورن دیدیا
اورژانس؟
۵ ۶ روزز مومدی تو اورژانس؟ه؟
دستشم گرفتی کشیدی سمت خودت شل شد!!!الکسیس تو فیلماش انقد راحت نمیده
هر روز هم کلا واس خاطرت تو بیمارستان بود
ای بسوزه پدر جق
تنها بیمارستانی که میشه توش اینکار ها را کرد بیمارستان روان درمانی
همتون روانی هستید برید سلامی
شما فانتزی خیانت خانمت رو داری چرا پرستارها رو بی آبرو می کنی؟ پرستارهای یکی از دو تا بیمارستان یک شهر وقت نمی کنند اسم بیمارهاشون رو یاد بگیرند، چه برسه به اینکه باهاشون سکس کنند.
پرستار مهربون که معاینه کنه مریض رو!
دهات شما تو ایرانه؟ ساقی این خودش رو معرفی کنه کارش دارم
وقتی شن و سال کم هست این بچه های نوجوان میان برای هم چنان خالی بندی میکنند و موضوع و برای خودشون جوری راست و ریس میکنند همه چی جور بشه برای کردن توی خیابان و این ها که چنین تخیلات و ادامه میدهند تبدیل میشوم. به ارازل مثل این که میگه دانشگاه درس خوانده اما سواد درستی نداره من که تا کلاس اول دبستان درس خوندم اندازه این غلط املایی ندارم . جون این راست میگم راست میکنم درست میکنم راست میگذارم راسته اش پر بشه جا میکنم خلاصه خیلی کارها میکنم که نمیشه گفت چه ها میکنم
تخیلات جالبی بود . این چیزی که گفتی تقریبا غیر ممکنه .
خوبه که به شدت مخالفت کردی. کاش وقتی مغزت می خواد کس وشر به هم ببافه هم به شدت مخالفت می کردی.
پهن مغز ملت مگه تشنه کیرن که تا یه کیر ببینن دستو پاشون شل بشه.
میشینی فیلم سوپر میبینی بعد خیال پردازی می کنی. گه تو مغزت. حیف اکسیزن که حروم تو میشه
اینهمه دکتر و پرستار مرد باید به یه بیمار تصادفی که نکبت از سر و روش میباره بده؟ریدم تو پس زمینه مغزت
طرف سالم بوده و این همه تو اورژانس بستری شده؟ چی زدی؟ بستری اورژانسی در حد یه ساعته فوقش نصف روز تازه اونی که جراحی میکنه نهایت یکی دو شب تو بیمارستان نگهش دارن
از دخترا و زوج ها کی میخواد از پورن هاب پول در بیاره. بهم پیام بده تا همکاری کنیم🙂
حتما باید پاسپورت داشته باشین.
کلید اسرار : این داستان هم خدمتی جاکش ، اینهمه آدم رو کره زمین نبود ، اونوقت رفیق سربازیت از به شهر دیگه اومد اینجا تصادف کرد و دست بر قضا تو بیمارستان شهرتون زنتو کرد و اومد داستانشم برات تعریف کرد
بابام دیسک کمر عمل کرد ۲۴ ساعت بعد ترخیصش کردن! فقط خواستم بدونی😀
کیرم تو این داستان تخمیت.آخه این داستان بیغیرتیه کونی خان؟چقدر تخمی نوشتی.کیرم تو کص و کون اون مونا جنده و خواهر و مادر شوهرش!
کوچکترین شکی نداشته باش اینها ها همه نقشه برای بی کردن جنابعالی بوده، حالا خودت با خودت کنار بیا ، یا بزن بر طبل بی غیرتی و همراه رفیق و دیگر دوستان و آشنایان برو ترتیب خانم را بده، یا اینکه دست بچه ات را بگیر ، و چون گفتی وضعیت مالی خوبی داری برای همیشه از ایران مهاجرت کن و زندگی خودت و اون طفل معصوم را نجات بده، فقط جهت اطمینان حتما آزمایش DNA را برای مشخص شدن وراثت واقعی بچه انجام بده که خدایی نکرده اشتباهی بچه مردم را با خودت نبری بزرگ کنی،خخخخخ
زن جنده تو طلاق بده خودتو خلاص کن .ولی الان پی بردی که حرف و فکر مادرت پوسیده و قدیمی نبود
داداش مطمئنی اونجا بیمارستان بوده؟
اول شک به فتق بکنه بعد بگه فردا به دکتر میگام نگاه کنه!!!
بعد پرستار توی اتاق بیمار کون بده!!!
کمتر بزن مغزت هم از سوراخ کیرت اومده بیرون
جالبیش اینه ک پرستاره اصلا هم نگفته کو اگه راست میگی فیلمتو ببینم…همینجوری تو گفتی اگه شوهرت ببینه اونم ترسید و اومد گفت اوکی بکن …دمت گرم…حرف دیگه ای ندارم
یعنی درست دارید با این داستانا ذهن همه رو نابود میکنید به نظرم اینا همش چرته
گفتی با خانومت هم دانشگاهی بودی یعنی یکی از دانشگاههای علوم پزشکی کشور پس رشته خودت هم باید از رشته های علوم پزشکی باشه
حتی رشته مدارک پزشکی هم به فتق نمیگه فدخ
من چندبار بیمارستان بستری بودم هیچ پرستار خانومی ندیدم که اینجوری بخواد برا مریض مرد دلسوزی کنه چون همشون میدونن مردای ایرانی شل مغزن و سریع فکر میکنن که لابد خبریه
قسمت اورژانس بستری بیمارستانها خیلی شلوغه و اصلا اتاق بندی نداره و بیشتر با پرده تخت ها رو از هم جدا میکنن تازه اونجا دوربین هم داره
شهرتون کوچیکه پس بیمارستان خصوصی هم نداره
کاری به راستو دروغش ندارم.ولی جدیدا همه چه آسون میکنن همو واقعا به همین راحتیه یا من بلد نیستم واقعا چه جوریاس
کیر تو تخیلات کیریت مگه طویلست هرشب کردیش تو بیمارستان
داداش داستانت حرف نداره ولی اگه واقعی هست برات متاسفم با این شانس تخمی که داری
ادامشو بنویس دمت گرم منتظریم
من اصن کاری به تخیلی بودن و نبودنش ندارم چون احتمال ۹۹درصد تخیلیه اما قشنگ بود دیگه انقد چرت پرت نگید
من باور میکنم… مشابه این اتفاق زیاد دیدم(نه توی یکی بلکه توی رابطه و دوستی)
جوووون
کاش یکی میتونست مخ زن منو بزنه و بعدش ماجرای گاییدنش رو برام تعریف کنه
حیف که امیدی ندارم
چون زنم چادری و مذهبیه هرچند چون خیلی سفید و هات و حشریه ممکنه هم آرزوم براورده بشه. شاید …
ناموسا این کسشرو ادامه نده… انقد الکی نیس که پرستار بیاد دست بزاره رو کیرت… بعدم بگیری بکنیش مگه فیلم پورنه…
ایمان پسر کجا رفتی داستانهای دنباله دار همه تموم شدن تو واسه قسمت دوم موندی
ریدم به اون بیمارستانی که پرستارش ساعت ۴صبح بره به یک کونی که اومده سوراخشو تنگ کنه کس بده داداش این کسعر که نوشتی باعث نشد باهاش جلق بزنیم هیچ کاری کرد تو این فصل بهاری کیرمون به خواب زمستانی بره ننویس خواهشن نمیخوام کیرمو از دست بدم به دلیل سکته
زیاد به خودت سخت نگیر اتفاقیه که افتاده خانمت هم مقصر نبوده
اصلا همچین موردی توی اتاق بیمار محال اندر محاله. غیر ممکنه
دروغ محض
سکس کامل توی اتاق بیمار خخخخخخخخ
کصخل
این کوسو شعرا چیه میگی
واقعا قوه تخیل چرتی دارین 👙👠💄
لایک زدم به خاطر قلم روانت
ولی عمیقا امیدوارم این داستان دروغ و صرفا یک فانتزی باشه…
حس بسیار تلخی خیانت داره
باعث تاسفه کاری به نوع داستانت ندارم کاری هم به فانتزیت ندارم . آخه گل پسر اگر هر پرستار بخواد با هر مریضی به همین راحتی بخوابه …! سنگ رو سنگ بند نمیشد .
یاد زن خودم افتادم داشتیم میرفتیم خونه ی همکارم مستقیم منو برد خونشون با اینکه باهم حرفم نمیزدن به ظاهر
کیرم تو خیانت