زیر چادر زنم (۳)

1401/10/30

...قسمت قبل

بعد از مدت ها که از نوشتن اپیزود دو و سه و استقبال همه گذشت به این فکر افتادم شاید جالب باشه اتفاقات این چندوقت أخیر رو هم به عنوان اپیزود ٣ براتون بنویسم ، پیشنهاد میکنم کسانی که دو اپیزود قبلی رو نخوندن اول قبلی ها رو بخونن تا بدونن بر ما چه گذشت…
بعد از برگشتن سحر تقریبا همه چیز خوب پیش میرفت ، اما این فقط ظاهر ماجرا بود ، هم من و هم سحر وانمود میکردیم که اتفاقی برامون نیوفتاده اما خب اون سفر مثل یه زلزله ٨ ریشتری زندگیمون رو لرزونزه بود ، مگه میشد تو کوسش تلمبه بزنمو یادم نیاد چه آه و ناله أی برای شهرام میکرد . مگه میشد با حوله از تو حموم بیرون بیاد و یاد اون روز که من پشت در بودمو شهرام داشت سحرو تو حموم میکرد تو ذهنم نیاد ؟! 
برای سحرم وضعیت متفاوت نبود ، چیزی نمیگفت اما خب خیلی گوشه گیر شده بود ، براحتی اشکش در میومد ، خیلی بیشتر از قبل چسبیده بود به جلسه های مذهبی. 
تقریبا جفتمون حس میکردیم زندگیمون به آخر رسیده اما انگار هیچکدوم شهامت به زبون آوردنشو نداشتیم ، اما همچنان برای من که تقریبا روزی یک بار به تخلیه اسپرمام احتیاج داشتم گزینه بهتری نسبت به جغ زدن بود واسه همین تقریبا هرشب قبل خواب یه دور میکردمش. 
فکر کنم حدود ٣ ماه بعد از برگشتن سحر ، بهمون از آگاهی زنگ زدن گفتن شهرامو گرفتن ، ولی حتی این خبرم چیزی رو برامون عوض نکرد ، من چون باهاش تسویه بودم یه روز رفتم آگاهی و شکایتم رو پس گرفتم البته اون به اندازه کافی پرونده شکایت داشت خودش که چندسالی بره زندان بمونه. هرچند که بلایی که اون سرم آورده بود خیلی بیشتر از مبلغ بدهیش بود اما دیگه حتی انتقام گرفتن از شهرامم نمکی برام نداشت .
 
یه شب که داشتم ترتیب سحرو میدادم حس کردم منتظره زودتر کارم تموم شه 
 
من : چرا اینقدر خشکه کوست ؟ 
سحر : خشک نیست !! 
من : چرا هست ! حال نمیده دیگه 
سحر: چرا دنبال بهونه أی ! بکن دیگه 
من: وقتی حال نمیده بهت مجبور نیستی 
سحر : چرا چرت و پرت میگی 
من : چرت و پرت نمیگم ، یه نگاه به خودت بنداز 
 
سحر تو چشمام خیره شد و یهو منو از رو خودش انداخت پایین بعدم با هق هق رفت سمت دستشویی. نمیتونستم این وضعیت رو تحمل کنم ، یا باید همه چیز تموم میشد یا درست ! غیر ممکن بود بشه تو همین وضعیت ادامه داد . به اسرار من قبول کرد که از طریق دوستاش یه مشاور پیدا کنه و بره مشاوره . دو سه هفته از مشاوره رفتنش میگذشت که إحساس کردم حالش بهتر شده البته از شروع مشاوره یه شرطی باهام گذاشته بود که تا زمانی که حالش خوب نشده با هم سکس نکنیم . منم ترجیح میدادم به خودم و زندگیم یه فرصت دیگه بدم .
میتونستم روز به روز بهتر شدن سحرو إحساس کنم ، اما انگار خودم از غافله عقب مونده بودم ، هیچی مزه سابق رو نداشت ، هرلحظه ، همیشه ، انگار یه چیزی تو زندگیم کم بود . تو اون مدت تونستم یکم با خودم خلوت کنم ، یکم با خودم رو راست باشم . اون سفر لعنتی که آرزو میکردم هیچ وقت نرفته بودمش ،غیر از نفرتی که تو قلبم کاشته بود ، مزه شهوتی رو بهم چشونده بود که هیچ مابه ازایی تو زندگیم براش نداشتم . همش لحظاتی رو که تجربه کرده بودم میومد جلوی چشمم ، عجیبش اینجا بود که کم داشتن تلخیشون رو از دست میدادن و تبدیل به خاطره های شیرینی میشدن. 
در همین گیر و دار بودم که یه روز یه خط بدون شماره بهم پیام داد ، کوتاه و عجیب 
 
“بازم که دوشنبه ها زنت رو داری میفروشی”
 
هممون اصطلاح سطل آب یخ رو شنیدیم اما من اون لحظه حسش کردم با تمام وجود ، یه جمله کوتاه من رو هل داد وسط همه اون خاطرات گذشته ، دوباره همه چیز نفرت انگیز شد اما ضربان قلبمم بالارفت ، بازم همون وضعیت بغرنج قبل که نمیدونم دوستش داشتم یا نه ! 
برام هیچ جای شکی نبود ، سحر دوشنبه ها وقت مشاوره داشت ، حتما قصمون رو برای یه دوستی تعریف کرده بود و اونم از سر دلسوزی یا هرچیز دیگه أی خواسته بود بهم اخطار بده. 
در جواب اس ام اس چندین بار سعی کردم چیزی بنویسمو بفرستم اما اس ام اس براش نمیرفت .
 
باید اول مطمعن میشدم که سحر دوباره داره بهم خیانت میکنه ، راهی که به ذهنم رسید این بود که دوشنبه که برمیگرده خونه وقتی رفت دوش بگیره لباس زیرش رو چک کنم . 
 
اولین دوشنبه أی که رسید ، مثل همیشه شاد و شنگول از خونه زد بیرون ، خودم تا جلوی مطب دکتر رسوندمش ، تمام طول روز سر کار ذهنم درگیر سحر بود . هم عصبانی بودم و هم شهوانی . عصر رفتم خونه هنوز نیومده بود . تقریبا نزدیکای ٦ عصر اومد خونه ، بعد از یه خوش و بش کوتاه رفت سمت حمام ، لباساش رو انداخت تو سبد لباس کنار در حموم . تا صدای شیر آب اومد رفتم سمت سبد ، شورتشو که یکمم داده بود زیر از لای لباس چرکا کشیدم بیرون ، اونایی که متاهلن و دارن این داستان رو میخونن کاش بتونن این لحظه رو تصور کنن ، شورت زنت پر شده از آب کیر غلیظ و سفید که توی یک نقطه متمرکزه ، معنیش اینه که آب توسط کیر روی شورت نریخته که اگه اینطور بود روی سطح شورت پهن شده بود. معنیش اینه که طرف ،بعد اینکه خوب زنتو کرده اول آبشو توی یکی از سوراخای زنت خالی کرده و بعد از ماچ و بوسه خدافظی تمام مدتی که زنت داشته تو خیابون راه میرفته یا توی تاکسی نشسته بوده یا تو آسانسور منتظر که بیاد و برسه اون آب کیر یواش یواش از سوراخ زنت پایین میومده و میچسبیده به شورت تنگش. 
ناخودآگاه شورتشو گرفتم جلوی بینیم و بو کردم ، بوی ٤٥ دقیقه دادن میداد ، بوی گاییده شدن ، بوی کوس دادن ، بوی کون دادن. و من دوباره گمشدم رو پیدا کرده بودم ، حسی که اون چند روز بهش اعتیاد پیدا کرده بودم اما هر دفعه خودم رو گول میزدم . بی اندازه داغ و حشری و عصبانی بودم اونقدر که میتونستم تو اون لحظه بکشمش و جسدش رو ١٠ روز مداوم از صبح تا شب بکنم !!!  اما اونجوری از نعمت داشتن زنی که منو اینجوری مجنون کنه و به اوج ببره محروم میشدم . 
شورتش رو دوباره گذاشتم لای لباسا و در حموم رو باز کردمو لخت با کیر برافراشتم رفتم تو ، سحر یهو از تو فکر و خیالات تنهاییش شوت شد بیرون !
 
سحر : وا ! دیوونه شدی ؟!
من: میخوامت 
سحر: چی ؟ 
من: گفتم میخوامت ، همین الان 
سحر : چت شده؟ 
 
حوصله جر و بحث نداشتم ، بدون اینکه به حرفاش توجه کنم رفتم سمتشو برش گردوندم 
 
سحر: چیکار میکنی دیوونه ؟!
 
کیرم که به بدنش خورد از آبی که با دوش رو بدنش سُر میخورد خیس شد ، یه فشار کوچیک کافی بود و دروازه ورود به یه جهنم داغ.
 
سحر : اااییی ، یواش !! چیکار میکنی ؟!! چت شده تو؟
 
اون سکس شاید خشن ترین و ویژه ترین سکس عمرم بود ، یادمه وقتی آبمو توی سوراخ کونش خالی کردم ، یه حس عجیب دوباره تو وجودم شعله گرفت ، من از کردن زن خیانتکارم لذت برده بودم و این حس وحشتناکی بود ، بعد از اینکه از حموم بیرون اومده بودیم سحر اسرار داشت که بگم چرا اینقدر وحشی شده بودم اما من نه جوابی داشتم و نه حسی برای جواب دادن.
صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم فهمیدم خیلی تصمیم غلطی تو اون لحظه گرفتم ، فهمیدم نباید بعد از اون باهاش سکس میکردم ، تصمیم گرفتم بفهمم مشاورش کیه ؟ کسی که سحر به من ترجیح داده کیه ؟ البته این چیزی بود که ته ذهنم بود اما ژست مرد غیرتی أی رو گرفته بودم که میخواست مچ زنشو بگیره . کار سختی نبود ، فقط باید تا دوشنبه بعد صبر میکردم .  
 
بالاخره صبح دوشنبه رسید ، یک هفته وقت داشتم که برای لحظه به لحظه اون روز برنامه ریزی کنم ، خیلی کلیشه أی بهش گفتم امروز یه جلسه طولانی دارم و شب دیر میام. سحر رو که بازم مطابق دوشنبه ها حسابی به خودش رسیده بود جلوی مطب پیاده کردم و رفتم ، تقریبا ٣ دقیقه بعد دوباره جلوی مطب ایستادم ، ماشین رو یه جا پارک کردم و از در رفتم تو. پیدا کردن مطبش خیلی سخت نبود چون از رو سربرگ دفترچه أی که به سحر داده بود اسمش رو حفظ بودم ، دکتر شروین موسوی طبقه سوم ، با آسانسور بالا رفتم ، زنگ زدم و منشی در رو باز کرد ، مطابق انتظارم سحر تو اتاق مشاوره بود چون ٩:٣٠ دقیقه نوبتش شروع میشد. از منشی خواستم بهم نوبت بده ، منشی ولی در کمال وقاحت بهم گفت دکتر مشاوره به آقایون نمیدن ، این چیزی نبود که واسش برنامه ریخته بودم !! یک آن از این همه وقاحتی که تو اون مطب داشت میگذشت دیوانه شدم ، دکتری تو اون اتاق نشسته بود که به آقایون مشاوره نمیداد و ترجیحش این بود که زنارو یکی یکی تو اتاق مشاورش بگاد ! 
 
من: یعنی چی خانوم ؟!! 
منشی : چی یعنی چی ؟
من : اینکه به آقایون مشاوره میده فقط
منشی : خب این قانون اینجاست 
من: صحبت از قانون نکن یه زنگ بزنم همتون رو میان کت بسته میبرن !
منشی : چی میگی آقا ؟ واسه چی ؟
من: یعنی شما نمیدونی اون تو چه خبره الان؟
منشی : چه خبره ؟!؟
من : مگه میشه ندونی تو ! مگه یه الدنگی مثل اون یه هلویی مثل تو از زیر دستش در میره؟!
منشی : چی میگی دیوونه الان زنگ میزنم پلیس 
من: آره زنگ بزن چون منم دلم میخواد به اتفاق خانومم و این آقای دکتر لاشی یه سر پزشک قانونی بریم 
منشی : چی ؟!! 
 
صدای باز شدن درب اتاق رو از پشت سرم شنیدم ، همه خشونتی که داشتم رو جمع کردم توی مشتم و آماده بودم بخوابونمش وسط صورت دکتر ، برای همین با شوق و حرارت زیاد چرخیدم به سمت صدا اما در کمال تعجب دیدم یه خانوم با روپوش سفید کنار سحر ایستاده و هر دو هاج و واج دارن منو نگاه میکنن
 
دکتر : چه خبره اینجا؟! 
منشی : نمیدونم والا ، این آقا اومده یه سره داره چرت و پرت میگه به من
سحر : چی شده ساسان؟
 
همش داشتم با خودم فکر میکردم چرا اینجوری شد !! جوابی نداشتم
 
دکتر : آقا با شمام چی شده ؟
من : سحر مگه تو با دکتر شروین جلسه نداشتی ؟
دکتر : من شروینه هستم ، چطور ؟
من: شروین یا شروینه ؟
سحر : واقعا که ساسان ، واقعا که 
 
بی هدف تو خیابونا داشتم برای خودم میچرخیدم ، یه جای قضیه میلنگید ، اون اس ام اس ، اون لکه سفید و غلیظ ! هرچی که بود بدجوری باخت داده بودم جلوی سحر ، تقریبا دو سه روز از اون قضیه میگذشت ، یادمه داشتم با پکیج ور میرفتم که باز برام یه اس ام اس اومد ، از همون شماره ناشناس 
 
“اگه عاشق بازی کردنی ، بازی رو خراب نکن”

ادامه...

نوشته: ساسی


👍 59
👎 4
118001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911447
2023-01-20 01:30:44 +0330 +0330

تو دیگه خیلی تو توهم مافیایی رفتی، سطح داستانتو ملموس تر میکردی ملت کیرشون یه تکونی بخوره

4 ❤️

911448
2023-01-20 01:33:39 +0330 +0330

چقدر خوب شد دوباره داری مینویسی

2 ❤️

911469
2023-01-20 02:36:49 +0330 +0330

اخه کیرم تو کس عمت ستایش چند قسمتی مینویسی وسط داستان قطع میکنی دیوث

5 ❤️

911490
2023-01-20 06:53:00 +0330 +0330

"بوی ٤٥ دقیقه دادن میداد "
چه اصطلاح ترکیب شاعرانه‌ایی

عالی
از این ترکیبات بازم استفاده کنید

2 ❤️

911494
2023-01-20 08:03:24 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

0 ❤️

911495
2023-01-20 08:06:23 +0330 +0330

جالب بود داستان داره جنائی میشه 😂 😂 😂 😂

0 ❤️

911520
2023-01-20 10:40:15 +0330 +0330

سکسی نبود ولی باز لایک دادم ک بنویسی

0 ❤️

911584
2023-01-21 01:09:33 +0330 +0330

اخ ساسان،،، بعد مطب باز شهرام میکردشششش😈😈

0 ❤️

911656
2023-01-21 12:56:03 +0330 +0330

سخت نگیر داداش
کوس واسه گاییدنه ،نه برای نگه داری
هر زنی کوس نمیده به خودش خیانت کرده

0 ❤️

911658
2023-01-21 13:11:23 +0330 +0330

مثل هميشه عالي👌👌👌

0 ❤️

911661
2023-01-21 13:25:44 +0330 +0330
  • ملت از بس کس شعر میخونن باید این اراجیفو لایک کنن،حکایت کیر و کیر ترین شده زندگی ما ایرانیا
  • خوشبختانه من جزو کسایی نیستم که حتمن باید انتخاب کنم،لزا کیر غول وسط پیشونیت
0 ❤️

911787
2023-01-22 21:34:58 +0330 +0330

واقعا حال دارد زنت زیر کیر باشد و تو نگاه کنی منم اینجوری جحال میخایم متاهلم

0 ❤️

911913
2023-01-23 19:31:00 +0330 +0330

خیلی خوب مینویسی. هر لحظه که فکر میکنم تمومه یه اتفاق جدید میافته.
عالی بود ادامه بده

0 ❤️

911934
2023-01-24 01:17:18 +0330 +0330

خب ادامه بده دیگه، قسمت اولت عالی بود ولی دوم و سوم واقعیتش فاجعه بود امیدوارم در ادامه دوباره هیجان بدی به داستان

0 ❤️

912003
2023-01-24 10:00:24 +0330 +0330

من دیسلایک برای عقده ای که به زنها داری و همشون رو جنده میبینی شاید این عقده بخاطر مامانت باشه نمیدونم ولی اگه واقعا اینطوریه راحت برو طلاقش رو بده

0 ❤️