شروع یک پایان (۱)

1402/12/04

سلام دوستان برای اولین باره که داستانی مینویسم و یکم طولانیه و زندگی واقعی منه
مینویسمش تا شاید بتونم افرادی که مثل من هستن رو از این کار منصرف کنم
من امیر هستم الان سی سالمه با خانمم هشت سال پیش اشنا شدم و بعد دو سال دوستی ازدواج کردیم خانمم اسمش نیلوفره و چهار سال از من کوچیکتره با قد ۱۶۵ و وزن ۶۳ با صورتی بسیار زیبا و بدنی مثل باربی
داستان آشناییمون رو نمیگم چون خیلی طولانی میشه ولی فقط در همین حد بدونین که تو خانواده بسته ای بزرگ شده بود و آزادی زیادی نداشت به واسطه همین هیچ کاری انجام نداده بود.
بعد از تقریبا گذشت دو سال از زندگیمون دوست داشتم راجب فانتزیامون باهم صحبت کنیم ولی هر موقع که می پرسیدم میگفت ندارم یا مثلا کنار دریا ولی چون خودم به سکس گروهی که از همین سایت باهاش آشنا شده بودم علاقه داشتم میخواستم که راجب اون صحبت کنم ولی روم نمیشد این فانتزی مث خوره تو جونت میوفته اوایل اصن این داستان هایی که نفرسوم و بی غیرتی بود رو دوست نداشتم و پیش خودم فکر میکردم اگه یه روز بخوام این فانتزی رو انجام بدم فقط با موازی اونم با یه زوج رسمی مث خودمون دوست نداشتم که کسی با نیلو کاری داشته باشی ولی نمیدونستم که قراره ذره ذره این حس پیش بره. اوایل با چت توی چت روم شهوانی حس خودم رو ارضا میکردم شاید ساعتها تو چت روم میموندم تا یه زوج مثل خودم رو پیدا کنم تا باهاش حسمو ارضا بعد گذشت چند وقت و چت با خیلی ها که فانتزی ضربدری هم داشتن تصمیم گرفتم که با این حس هم کنار بیام که اگه جاها عوض شد اشکالی نداشته باشه ولی یه مشکل بزرگ داشتم که چطوری باید به نیلو بگم خلاصه با خوندن داستان ها که وسط سکس با خانومشون حرف میزدن منم تصمیم گرفتم که وسط سکس بگم تا واکنش شو ببینم.همینطور هم شد ولی چیزی که اتفاق افتاد با داستان هایی که اون زمان بود زمین تا آسمون فرق داشت نیلو بعد از شنیدنش سکس رو تموم کرد گریه کرد حتی دیدگاهش نسبت به من عوض شد چند روزی قهر کرد ولی بعد گذشت چند ماه که دیگه حرفی نزدم کم کم به حالت عادی برگشتیم بعد دیدن واکنشش تقریبا پشیمون شدم ولی هر دفعه که این حس میومد سراغم با خودم فک‌ میکردم که اگه فک‌ کردن بهش انقدر حال میده تو واقعیت قراره چقدر بهمون خوش بگذره
خلاصه من تصمیم گرفتم دوباره به نیلو بگم ولی این دفع به طرز زیرکانه تری ، تو این مدت به لباس های های تنگ کوتاه پوشیدن تشویقش کردم اونم چون خودش خیلی دوس داشت ولی خانوادش نمیزاشتن خیلی استقبال کرد تو دست دادن با مردای غریبه چیزی نمیگفتم تو یک کلام آزادش گذاشته بودم یه شب قبل سکس پیشنهاد دیدن پورن دادم و قبول کرد تا چند وقت فقط فیلم های چهار نفره میذاشتیم تا بتونم ذهنشو آماده کنم سعی میکردم وسط سکس گوشی رو بدم دستش اون فیلم رو ببینه و منم کارمو انجام بدم و بعد از چند وقت سوال کردن راجب فیلما شروع شدا که دوس داشتی یه زوج دیگه اینجا بودن ما اونا رو میدیدم اونا هم سکس مارو نگاه میکردن هر دفعه جواب منفی میداد ولی بازهم واسمون شده بود یه عادت و حتما باید فیلم چهارنفره نگاه میکردیم تا گرم میشدیم به جایی رسید که تموم فیلم هارو نگاه کرده بودیم و فیلمی نداشتیم میدونستم اون هم ارتباط برقرار کرده و خوشش اومده ولی همچنان نمیخواست راجبش صحبت بکنه بعد از نداشتن فیلم جدید گوشی رو دادم دستش گفتم یه فیلم خودت انتخاب کن بزار ببینیم اونو یه فیلم تریسام انتخاب کرد و با جووووووون گفتن من مواجه شد خلاصه بعد گذشت تقریبا یکسال دوباره جرات کردم که باهاش در میون بزارم بهش گفتم خانمم خوشش اومده؟ صحبتی نکرد فقط داشت میدید همزمان با فیلم سینشو میخوردم بهش میگفتم دوس داشتی الان یه نفر دیگه اون یکی سینتو میخورد بازم هیچی نمیگفت، فیس تو فیس شدیم من کردم تو همزمان با سوراخ کونش بازی میکردم میگفتم دوس داشتی الان یکی از پشت بغلت میکرد و فرو میکرد تو همزمان انگشتمم کردم تو کونش یه آی بلندی گفت و با دستش مثلا اون نفری که پستش بودو هول داد بره عقب و به من گفت من دوس ندارم به کسی جز تو بدم ما فقط مال همیم اونشب سکسمون تموم شد ولی فهمیدم که حرف زدن راجبش رو دوس نداره و خجالت میکشه ولی شاید تو‌موقعیتش قرار بگیره اجازه بده برای همین همش خودم پنهونی دنبال یه زوج پایه بودم که بتونیم نیلو رو هم تو بازی بیاریمش ولی متاسفانه پیدا نکردم تا این که یه دوستی داشتم که تازه نامزد کرده بودو چون با خانومش از قبل دوست بودو همه همدیگرو میشناختیم پیشنهاد مسافرت رامسرو داد. من اون زمان کلا دوتا دوست داشتم که باهم اوکی بودیم و حرف از گروپ شده بود ولی تو زمان مجردی و البته نه با خانومامون
خلاصه گذشت و ما عازم سفر شدیم تو این سفر ایمان دوستم و خانومش آوا حسابی شوخی میکردن و میگفتن و میخندیدن جو خیلی خوبی بود تا رسیدیم و برای اجاره ویلا دنبال یه قیمت مناسب بودیم تا خانوما پیشنهاد استخر دادن و ما هم اوکی دادیمو یه ویلا استخر اجاره کردیم رفتیم تو اتاقامون که لباس عوض کنیم خانمم گفت چی بپوشم گفتم هرچی دوس داری گفت هوا گرمه تاپ شلوارک بپوشم زشته؟ منم گفتم نه (اینو اضافه کنم که خانمم پوشش راحتو دوست داشت فقط با سکس مشکل داشت)
جفتمون یه تاپ شلوارک پوشیدیم با این تفاوت که قسمتی از بالای سینه هاش و پاهای سفیدش بیرون بود اولین بار بود که جلو غریبه اینطوری میپوشید ما که اومدیم بیرون دیدیم اوا و ایمانم اومدن بیرون ولی اوا یه تیشرت و شلوار پوشیده یکم که گذشت لین دوتا راحتی مارو که دیدن آوا به ایمان گفت ببین امیر اصن سخت نمیگیره یاد بگیر. شب که شد تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون هر کس داشت تو اتاقش لباس عوض میکرد که یه دفعه از اتاق ایمانشون سر و صدا اومد که پاتایا که نیومدیم اینو میخوای بپوشی.
خلاصه نیلو یه تاپ از روش یه مانتو جلو باز با یه دامن لی چاک دار پوشید که راه میرفت نصف پاهاش دیده میشد اومدیم بیرون دیدم اوا گفت بفرما ببین نیلو ام پوشیده امیر هیچی نمیگه اونجا فهمیدیم که سر و صداشون بابت پوشیدن دامن بود ایمانم که دید نمیتونه چیزی بگه گفت خب برو بپوش اوا هم رفت یه تاپ پوشید که نصف سینه هاش بیرون با یه دامن تقریبا روی ساق پاش اومد بیرون ایمان بیچاره هم حرص میخورد و نمیتونست حرفی بزنه خلاصه ما با دوتا خانمه سکسی رفتیم بیرونو اونجا ایمانو کشیدم کنار که بزار اومدن مسافرت راحت باشن سخت نگیر با خودمونن دیگه تنها که جایی نمیرن بزار خوش بگذره بهشون اونم قبول کرد و شام و خوردیم برگشتیم دیدم اوا هم با همون تاپ یه شلوارکم پوشید اومد پایین پیشنهاد استخر دادنو رفتیم اب بازی یکی دو ساعتی تو اب بودیم دیگه خسته خسته قرار شد که دوش بگیریم و بخوابیم کنار استخر یه دوش بود تو اتاق هم یه دوش. قرار شد ما از دوش استخر استفاده کنیم ایمانشونم از اتاق بعد از رفتن اونا نیلو رفت شامپو اوردو لخت شدیم دوش میگرفتیم که از پشت بغلش کردم و دست کفیمو به سینه هاش میکشیدم کیرمم لای چاک کونش بود گفتم دوس داشتی امشب چهار نفره میزدیم مث فیلمایی که میدیدیم هیچ حرفی نزد یهو صدای در استخر اومد شورتمو پوشیدم رفتم باز کردم دیدم اوا با یه شورت و سوتین ایمانم پشتش اومدن میگن ما شامپو نداریم ، شامپوتونو به ما میدین من اومدم سمت نیلو که بهش بگم دیدم اوا سرشو اورده تو داره نگاه میکنه نیلو هم گفت کار من تموم شد میخوای بگو بیان همینجا دوش بگیرن تعجب کردم ولی با خودم فک کردم این تنها موقعیته سریع رفتم بهشون گفتم نیلو میگه بیاین همینجا ما کارمون تمومه تو همین فاصله نیلو داشت موهاشو اب میکشید که اومدن تو قلب من داشت از جاش در میومد نیلو لخت جلو دو تا غریبه دستشو گذاشته بود رو سینه هاشو و کصش به اونا میگفت بیاین راحت باشین اصن نمیدونستم باید چیکار کنم هول شده بودم و فقط یه جا وایستاده بودم نگاه میکردم پوست نیلو بعد حموم همیشه خشک میشد و باید لوسیون میزد وگرنه خارش میگرفت به من گفت که برم لوسیونو بیارم خودشم نشست روی یکی از صندلی های اونجا پاشم رو پاش انداخت دستشم از جلوی سینه هاش برداشته بود و به من میگفت بمال بدو الان خارش میگیرم منم یکم رو دستم ریختمو رفتم پشتش جوری که بتونم اون دو تا رو هم ببینم از گردن شروع کردم تا به پایین لوسیون میزدم و اون دوتا رو میدیدم که اوا کامل لخت بودو ایمانم داشت میشستش بعد از تموم شدن حمومشون همونجوری یه حوله گرفتن دورشونو رفتن بالا بدون هیچ حرفی. نیلو ام همونجوری پاشد که بریم اتاقمون اصن نمیدونستم چی شده که اینا اینجوری شدن انگار اعتماد به نفسشون چند برابر شده بود تو راه که اونا رو ندیدیم ولی بعد استخر اومدیم یه چایی بخوریمو بخوابیم که وسط چایی آوا گفت بیاین جا بندازیم چهارتاییمون اینجا بخوابیم که ایمان مخالفت کرد منم دیدم واسه شب اول خیلی سریع پیش رفتیم بهونه اوردمو هر کسی رفت تو اتاقش خوابید. شب همش به این فک میکردم که کار درستی انجام دادیم یا نه که مث همیشه حشریت به بشریت غالب شد و باعث شد خودمو راضی کنم که اوکیه. فردای اون روز متاسفانه اوا پریود شد و اتفاق دیگه ای نیوفتاد و ما از این سفر برگشتیم ولی قدم بزرگی برداشته بودیم و من فهمیده بودم که نیلو رو اگه تو فضاش قرار بدی مشکلی نداره ولی همچنان سوال که میکردم بهم نه میگفت.
دوستان چون طولانی شد بقیه رو تو قسمت بعدی میگم

نوشته: پشیمون

ادامه...


👍 30
👎 1
25601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972325
2024-02-24 00:10:29 +0330 +0330

خب چی عبرت بگیریم اتفاصی هم نیفتاده که اصلا عبرت چی بگیریم هرکس زندگیش بازندگی دیگری فرق میکنه
شما به کسکشی خودت برس

0 ❤️

972338
2024-02-24 01:14:45 +0330 +0330

یه بی ناموس که هنوز معنی عبرت و نمیدونه ، خب توله سگ برای چی مینویسی برینی رو اعصاب ما اگه آخرش گوهه ، کم‌خودمون مشکلات داریم شب میایم دو تا داستان بخونیم کمی حال کنبم به درد و چس ناله ی شماها باید گوش بدیم ، بازم دمدهممون دروغ گوهای کیر کلفت سی سانتی گرم با شربت و مزخرفاتشون یه لبخند له لبموندمیارن شماها که همتون یه داستان بگم عبرت شه
زنم دوست نداشت جنده شه من جندش کردم ازم جدا شد بدبخت شدم مادرم ال شد پدرم بل شده ، بعد از اونم دیگه چاه فاضلابمون هیچوقت خالی نشد مطمئنم عواقب جندگی زنمه …
خب گوسفند آدم باش

0 ❤️

972399
2024-02-24 10:06:14 +0330 +0330

بالاخره نیلو به غریبه ها کص داد یا نه؟ اینو بگو!

0 ❤️

972456
2024-02-24 18:41:50 +0330 +0330

نيلو forced sex دوست داره با یکی تنهاش بزار بهش بگو به زور بکنش خواهی دید که چقدر دوست داره دوباره تکرار بشه

0 ❤️

972682
2024-02-26 09:47:36 +0330 +0330

چقدر ماجراتون شبیه من و همسرمه
البته شما جلوتر رفتید و سریعتر

0 ❤️

974364
2024-03-09 04:01:59 +0330 +0330

يه داستانم بنويس كه خانمت به يه غريبه ميده👍👌

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها