قضاوتم نکن!!! (۲ و پایانی)

1398/01/12

…قسمت قبل

سلام خدمت همه دوستانی ک داستان من خوندن البته بخشی از واقعیت های زندگی من بود ک اینجا نوشته بودم حتی اسامی هم عوض نکردم چون تواین فضا من وشماها هم نمیشناسیم ک مشکلی پیش بیاد …
ممنونم ازدوستانی ک نگارش من پسندیده بودن دلگرم شدم ✔
ممنونم از دوستانی ک نقدم کردن، کمکم کردن ✔
من نام کاربری ندارم ک درقالب کامنت ازتون تشکرکنم‌

تصمیم گرفتم قسمت دوم زندگی م بنویسم و این داستان به پایان ببرم …
قسمت دوم …

بعد ازدوسال رابطه باامیر ،امیر ازدواج کرد و تنهاتر ازقبل شدم از اول واسه خودم جاانداخته بودم ک این یه رابطه موقتِ و قرار نیست همیشگی باشه بااین حال بعد جدایی خیلی بهم سخت میگذشت ☆
“سکس خوب وابستگی میاره اونم بدجور …”

یه شب ک تواینستا بودم امیرباخانومش لایو گذاشته بود…
خانومش زیبا وباکلاس بودوبهم میومدن ،آرزو کردم خوشبخت باشن وهیچوقت نه تنها این دونفر هیچکس بخصوص هم جنسم مث من توی بن بست زندگی گیر نکنه …
هندزفری توگوشم بود و آهنگ پازل بند پلی شده بود …
▶️
بروبرو نمیبخشه دلم تورو یه غریبه شدی توهم بزن زیرحرفات
برو برو بذار دوربشم از هوات بارآخره گریه میکنم واسه چشمات
"جاده های پیاده منم و آخرخطهای دوستی ساده "
اشکهام نمیشه پنهون دوباره بغضمُ میشکنه نم نم بارون قلبم میگه نه این بار بذار بره …
آروم نمیشن ابرها دوباره من تک وتنها میرم لب دریا…

بغضم‌ترکید و یه ۱۵ دقیقه اشکهام آروم میومد
توهمین حال وهوا غرق شدم تو رابطه هایی ک باامیر داشتم
تمامی سکس هامون آنالیز کردم
یه سریشون خیلی دلچسب بود،
مثلا ؛

یروز صبح بود ک امیر زنگ زد بهم نوشین دلم سکس میخواد بعد از تایم کاری حدود ساعت ۲و سه ظهر میایی پیشم …
من و امیر خیلی باهم راحت بودیم هروقت دلمون سکس میخواست راحت بهم میگفتیم واگه شرایط جور بود اوکی میکردیم وهم میدیدیم …
اون روز قبول کردم و ساعت حدود دو ونیم ظهر بود رفتم در آپارتمانش ،زنگ زدم یه چنددقیقه زمان برد تاباز کرد رفتم بالا دیدم درواحدش باز اما خودش توخونه نیست رفتم توخونه و صداش کردم دیدم صداش ازتوحموم میاد
درحموم باز کرد و گفت خیلی عرق کرده بودم گفتم دوش بگیرم اذیت نشی …
خندیدم وگفتم باشه منتظرم زودتر بیابیرون …
امیر گفت من نمیام بیرون توبیا داخل …
بیادوش بگیریم یه سکس توپ هم بکنیم خوش میگذره خاطره میشه آ …
گفتم نه بابا من دوش گرفتم اومدم ،حوصله خیس شدن ندارم
_نوشین من وتو ک همه مدل سکس تجربه کردیم بیا این مدل هم بریم لوس نشو بیا داخل دیگه
من بیرون بیا نیستم و دلم سکس توحموم میخوادازت خواستم بیایی اینجا و اومدی الانم به فانتزیم احترام بزار و لخت شو بیا داخل …
میدونستم توسکس اون چیزی ک بخواد اجرا میکنه و مقاومتم بی فایده ست پس قبول کردم …
لباس هام درآوردم و رفتم توحموم …
کشوندم زیر دوش وجوری ک آب توصورتم نیاد لباش گذاشت رولبام و شروع کرد لب گرفتن ودستاش گذاشت توکمرم به سمت پایین ماساژ داد …
لباش جدا کردو گفت امروز توحموم سکس از پشت تجربه میکنی و میدونم خیلی بهت خوش میگذره …
اخم کردم و گفتم برو بابا هیچوقت من از پشت سکس نمیکنم چون میدونم درد زیاد داره و لذتی نداره …
گفت قبول میکنی حواست نیست،خوشتم میاد و دفعه دیگه خودت پیشنهاد میدی …
یه لب محکم‌ازم گرفت منم غفلت نکردم لب پایینش محکم گاز گرفتم …
لباش جداکرد و گفت موقع التماس هات یاداین گاز گرفتنت میفتم تلافی میکنم …
اومد سراغ سینه هام و شروع کردن به خوردن چنان باولع میخورد ک شهوتم به اوج رسید و آه وناله ام دراومد …
یه دستش ک به سینه هام بود دست دیگه ش برد پایین و میمالوندم بااین حرکاتش بدجور شهوتیم میکرد ک برگشتم و گفتم امیر بکن تو دلم بدجوووور میخوادش گفت ،اونم دریغ نکرد ویکی از پاهام بالاتر آورد توهمون مدل ایستاده کیرش بافشار تمام دادداخل و عقب جلو میکرد وبا ناخن های بلندم پشتش چنگ مینداختم و امیر امیر میکردم ک ارضا شدم،
آخ ک چقد این لحظه های ارضا شدنم باامیر دوست داشتم خیلی خوب میدونست چکار کنه …
بعد اینکه ارضا شدم من به پشت کرد وخمم کرد شامپو بدن برداشت و روبدنم خالی کرد وبادستاش کل باسنم کفی کرد و خم شد گفت میخوام از عقب بکنم اجازه ک میدی ؟
هیچوقت نمیتونستم به کسی کِ پارتنر سکسی م وازش بدجور لذت میبرم نه بگم فقط گفتم یواش چون من باسکس ازپشت زیاد حال نمیکنم …
اول انگشتش کرد ک آخی کشیدم وخودم جمع کردم،امیر گفت باانگشت خودت جمع میکنی پس این میخوای چه جوری تحمل کنی وخندید …
این خنده هاش حرص درآر بود گفتم درد عوضی اذیتم نکن!
ک جواب داد میدونی این جور مواقع ک فحش میدی بدتر حشری میشم پس هیچی نگو وسعی کن لذت ببری وبازم خندید …
کیرش گذاشت لای پام و باسنم از هم باز کرد و یواش یواش داد داخل،خیلی درد داشت هیچوقت فاز اونایی ک میگن از سکس مقعدی لذت بردیم وارضا شدیم درک نکردم چون خودم هیچوقت لذت نمیبردم ازشدت درد …
تمام کیرش کرد توکونم،ازش خواستم تکونش نده بزار یه کم از دردم کم بشه ،اونم تکونش نداد و دستش آورد جلو چوچولم مالش داد …کمی آرومتر شدم ک یواش یواش کیرش عقب جلو کرد …یه پنج دقیقه آروم ک تندش کرد …
خیلی درد داشت ولی نمیتونستم زیاد سروصدا کنم چون میخواستم اونم لذت ببره …بعد ۱۵ دقیقه دیگه از تحملم خارج بود ک جیغ کشیدم وگفتم لعنتی جر خوردم بسه نمیتونم رو پام وایسم …
یه دودقیقه محکم عقب جلو کرد ک ارضاشد و آبش خالی کرد توکونم،فارغ ازهمه دردی ک کشیدم آبش ک خالی کرد گرم شدم یه جوری لذت بخش بود وآرومم کرد …
منُ کشیدتوبغلش و لبام بوس کردو گفت خیلی درد کشیدی اما خیلی حال داد مرسی ک تحمل کردی …
دوش گرفت ورفت بیرون،بعد ۱۰ دقیقه منم خودم شستم اومدم بیرون …
قلیون آماده کرده بود دوتالیوان چایی هم ریخته بود و کنارش تنقلات هم گذاشته بود …
گفت بیا یه قلیون بزن دردت کمتر بشه وقهقهه زد
گفتم جشن هالوینِ، قیافه من بعد حموم ترسناک شده ،گفت زیاد آرایش نمیکنی ک قبل و بعدش خیلی فرق کنی همه جوره زیبا هستی سکسی من …
چقد این مدل حرف زدنها وبیان این جملات واسه یه زن انرژی بخش،همین حرفهاست ک زن سروپا نگه میداره.
لباسام پوشیدم ونشستیم قلیون کشیدن و تعریف کردن …امیرپرسید نوشین شوهرت بیماری مث ایدز و هپاتیت داره ک باهم سکس نمیکنید (نگفته بودم سرش گرم خیانتِ و من غافل شده گفته بودم ناتوانی جنسی داره نمیخواستم غرورم بشکنه جلوش بگم خیانت میکنه ضایع بشم)زودی گفتم آره مشکوک به هپاتیت میترسم سکس کنم همین …
ک امیر گفت نوشین هروقت سکس خواستی و دوست داشتی بدی به خودم بده پیش کسی نرو …

اون رفت ومن موندم خاطرات سکسی مون
بعد رفتن امیر دوباره خودارضایی میکردم نمیتونستم باهمه مچ بشم ورابطه جنسی داشته باشم پس خودارضایی واسم بهتر بود .
چندماهی از پایان این رابطه میگذشت ک حس کردم همسرم هی خودش بهم نزدیک تر میکنه ،نسبت به قبل مهربون ترشده ،احترامم بیشترنگه میداره ،شوخی میکنه،بی گدار توبغلش میکشیدم و بوسم میکرد مث سالهای اول ازدواج مون …
متعجب مونده بودم
تعجب بیشترم بهم ریختن اوضاع مالی و پاس نکردن پی درپی چک هایی ک داده بود .
بدجور بدهی رو بدهی بارآورده بود و موسسه ش ک منبع درآمد چندسال مون بود کم کم بسته میشد …
یروز غروب بود پیمان باهام تماس گرفت وگفت و دوساعت دیگه ازمحل کار میام سراغت شام بریم بیرون میخوام باهات صحبت کنم فقط نفس(دخترمون)نیار ک کلی صحبت دارم باهات …
ترسیدم فک کردم ازرابطه ایی ک داشتم بعدمدتها چیزی به گوشش رسیده و میخواد ازاون حرف بزنه …
پرستاربچه ک رفته بود زنگ زدم خواهرم بیانفس ببر آخرشب بیارش منم حاضر شدم تاپیمان اومدسراغم و رفتیم بیرون …تومسیر هی کلنجار رفتم بپرسم چی شده ولی میترسیدم دلهره خاصی داشتم …رسیدیم رستوران وشام سفارش داد گفتم چی شده چرا اومدیم اینجا گفت بزار شام بیارن میگم …دلشوره امانم بریده بود شام آوردن مشغول غذا خوردن بودیم ،زیرچشمی نگاهش کردم ببینم شروع به حرف زدن میکنه یانه!
روی قیافه ش دقیق شدم یه مرد چهل ودوساله باصورت بیضی مردونه و موهای جوگندمی خوش حالت و ته ریشی ک اونم دونه دونه سفیدی داشت … قیافه خوبی داشت ولی الان بدجور مستاصل بود …
چندقاشق غذام خوردم پس کشیدم ک پیمان شروع کرد:
نوشین اول ازهمه ازت عذر میخوام دوست دارم ببخشیم …ازت عذر میخوام بابت این ده دوازده سالی ک هیچوقت مث مرد کنارت نبودم ،نفهمیدم چجوری بامشکلاتت کناراومدی اون موقع ک نیازم داشتی نبودم ،بابت خیانت هایی ک بهت کردم و فهمیدی و زجر کشیدی وسمت هرکس دستت درازکردی پَسِت زد … بااینکه مردت نبودم ولی بهم خیانت نکردی وکناراومدی ،این حرف ک زدیخ کردم یه حال بدی شدم چقد ازخودم بدم اومدم ،پیش خودش فک کرده بود من کج نرفتم غافل از اینکه دوسال رابطه داشتم ولی همین ک فک کردم باعث و بانیش خودش بود آرومتر شدم …
نوشین من بابت هرزگی هام و غفلت از موسسه و زندگی بدهی زیادی بالا آوردم هیچکدوم از چک هام پاس نشده پولهایی ک نزول کردم هی درصد رودرصدش اومده همین روزهاست ک روخونه و…اقدام کنن .
میدونم آه توگرفتم وبه این روز انداختم ازت میخوام ببخشیم کمکم کنی …
چقد راحت رفته دوراش زده بود پولهاش داده رفته الان اومده عذر خواهی میکنه یاد حرفاش ک اون موقع هامیزد خوردم میکرد افتادم
? یادمه یه آخرهفته بادوستامون توویلایی ک نزدیک شهرمون اراک داشتیم جمع شده بودیم موقع شام بود ک صحبت سر رابطه ها وزن وشوهر پیش اومد ک پیمان برگشت گفت من همین الان نوشین قبول کنه پنجاه میلیون بهش میدم ومهرطلاق میزنم(سهم من پنجاه نبودمهریه پونصد میلیون میشد)ک همه خندیدن ک همون موقع یکی از دوستامون سیاوش برگشت گفت ولی من هیچوقت دوس ندارم آرزوخانومم ازپیشم بره اگه اون ۵۰۰میلیونم بده من ولش نمیکنم …غذام بابغض پایین دادم آخه چرا اینهمه خوردم میکنی !

حالا ک جیبش خالی کردن و پول نداره کسی بهش توجه کنه اومده و شیک ومجلسی میخواد بایه عذرخواهی جمعش کنه …
نمیتونستم ببخشمش چون ده یازده سال آزارم داد،
نمیتونستم نبخشمش چون من از لحاظ مالی وابسته ش بودم اون موقع ک پول داشت نتونستم ازش پول بکنم جدابشم الان ک دیگه هیچی …افول مالی پیمان بیشترین ضربه به خودم میزد ،گفتم چشم بزار باخودم و اذیت هایی ک کردی کناربیام بعد مث یه شریک زندگی کمک حالت میشم …
چندروز فکرم این بود چکار کنم رفتم مشاوره ک بهم بگین مرد زندگیم ببخشم یانه اگه بخشیدم و دوباره ازلحاظ مالی قوی شد ومث سابق شد چی ک اونها راه حل خودشون دادن …
باپیمان همفکردی کردیم برای پرداخت بدهی هایی ک بالا آورده بود اول ماشین خودش ک وارداتی بود فروختیم بعد ویلایی ک داشتیم یه مقدار بدهی ها دادیم بازم بدهکار بودیم خونه ایی ک ساکن بودیم بود رو فروختیم تا تونستیم پولهایی ک نزول کرده بود برگردونیم و موسسه ک درآمدمون بود نگه داریم الان دیگه پیمان چیزی نداشت به جز یه موسسه ک اونم طبق نظر مشاوره سه دانگش به اسمم زد ک اگه یه روز اوضاعش خوب شد و کج رفت من بتونم حقم بگیرم …
یه مقدار طلا من داشتم ک فروختم و با پولی ک بانک سپرده گذاشته بودم یه آپارتمان دوخوابه به اسم خودم رهن کردیم ،ماشین هم ک زیر پام بود به اسم خودم بود اونم نگه داشتیم …
پیمان باهرزگی هاش از عرش آوردمون روفرش ولی من باید بااین شرایط کنار میومدم…هرچقد بدی بهم کرد اما یادم نمیرفت ک من توخونه اون درسم خوندم ،رانندگی یادگرفتم ماشین خریدم ،انواع تفریحات و مسافرت ها توخونه اون رفته بودم ، من از پول اون پس انداز کرده بودم یه بارمیتونستم فرصت بدم و همراهیش کنم …
یه مدت گذشت تاتونستیم خودمون جمع جور کنیم و اول از اجاره نشینی خلاص شدیم و یه آپارتمان سه خوابه خریدیم ک اونم سه دانگش به اسم من شد …
پیش مشاوره هم میرفتیم باکمک اونها دوباره رابطه مون از سرگرفتیم و مث سالهای اول ازداوج مون شدیم پارتنر سکسی هم … الان برای دومین بار باردارم ولی مث سری قبل نیستم سرشارم از حس زیبای مادر بودن برخلاف سری قبل شادم ازبارداری،منتظریم نویان پسرمون بدنیا بیاد ازاینکه پیمان یه لحظه بیخیالمون نمیشه و کنارمه لذت میبرم …‌‌…

پایان

نوشته: نوشین


👍 18
👎 2
17264 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

757870
2019-04-01 20:43:40 +0430 +0430

نمیکنم

1 ❤️

757906
2019-04-01 21:42:21 +0430 +0430

آفررررررين
من نه به خيانت هاي همسرتون كار دارم نه خودتون

زني كه بتونه زندگي رو جمع كنه آفرين داره

1 ❤️

757921
2019-04-01 22:01:07 +0430 +0430

خیانت خیانته غزیزم
یا قصه خیانتت رو با آب و تاب مینوشتی
یا قصه شوهر داری و عشقت رو
این دو تا در کنار هم جور در نمیان
مردی که بکن نیست و سمتت نمیاد یک شبه داغ نمیشه ،این رو بدون

1 ❤️

757974
2019-04-02 05:22:50 +0430 +0430

برای هر کسی امکان داره این شرایط پیش بیاد خوب نوشته بودی

0 ❤️

757986
2019-04-02 08:55:28 +0430 +0430

اگر داستان بود به نظرم داستان خوبی بود خیلی جذبم کرد
اگر خاطره و واقعیت بود
من حق رو قهرمان داستان یعنی خانم میدم
چون واقعا چاره ای نداشت
فیلم و سریال ایرانی هم نیست که زن تن به ذلت نده و بره تو جنوب شهر تو یه اتاق با بدبختی دخترش رو در فقر نداری بزرگ کنه با خیاطی تو خونه
کار درستی کردی کوندی بخاطر خودت و‌بچت
کار درستی کردی نیازت رو با مرد دیگه بر طرف کردی
ولی در مورد برگشت به زندگی با اون مرد نامردت خیلی موافق نیستم
البته همه نظر شخصی بنده
موفق باشین

1 ❤️

758011
2019-04-02 12:59:31 +0430 +0430

تلخ بود

0 ❤️

758035
2019-04-02 18:35:08 +0430 +0430
NA

امیدوارم خوشبخت بشی عزیزم

0 ❤️

758270
2019-04-03 15:56:30 +0430 +0430

بازم بنویس

0 ❤️

758380
2019-04-04 00:14:31 +0430 +0430

محض احتیاط کیرم دهنت خخخ

0 ❤️

758459
2019-04-04 11:00:05 +0430 +0430

چقدرسخته ادم كنار كسي بخوابه كه مرتباً بهش خيانت كرده

0 ❤️




آخرین بازدیدها