ماجرای سکس همسرم و رئیسم (1)

1401/10/19

قبلا یه داستان با نام «سکس همسرم و رئیسم» نوشته شده ولی ادامه پیدا نکرد.چون داستان زیبا بود بنده جسارت کردم و دو قسمت به آن اضافه میکنم.داستان از انجا شروع شد که رئیسم متوجه ارتباط بنده با همکارم خانم صارمی شد و ضمن هشدار به من از من خواست اگه نمیخوام با ابرو ریزی از شرکت اخراج بشم ترتیب ارتباطش را با همسرم سحر جهت سکس بدم که وقتی همسرم فهمید اول مخالفت کرد ولی وقتی دید چاره ایی نداریم موافقت کرد جهت سکس و باقی ماجرا.
بعدا از چندماه که از آن اتفاق گذشت و با توجه به پیشرفتی که من تو شرکت کرده بودم کم کم داشت یادمان میرفت که یه روز سحر بمن گفت آقا ساسان ( رئیس شرکت) تماس گرفته و گفته رئیس هیئت مدیره که مالک شرکت هم است از ارتباط ما بو برده و خواسته ایشان هم به اتفاق من با شما سکس کنه والا هم من و هم شوهرتو از شرکت اخراج میکنه همراه با ابروریزی.داشتم سکته میکردم یعنی چی!! حالا چکار کنم؟!! ان شب هر جور بود سر کردم و فردا صبح اول وقت رفتم دفتره رئیس.بدونه سلام فقط بهش گفتم نامرد قرارمون این نبود.اقا ساسان هم حالش از من بهتر نبود و قسم خورد که فقط یک اتفاق باعث شد اقای رحمتی جریان را بفهمه.اقا ساسان گفت یادته یه روز داشتیم در مورد آن جریان صحبت میکردیم که بهش گفتم اره و او گفت متاسفانه اقای رحمتی بخاطره مطلبی تلفن منو چک میکرده انهم توسط یه میکروفون که توی دفترم کارگذاشته بود و کل قضایا را متوجه شده و از من خواست ترتیب یه سکس با سحر خانم بدم البته بعد از ان شما معاون مدیرعامل میشید ولی اینو من بگم خودم قلبا راضی به این امر نیستم ولی ظاهرا چاره ایی ندارم حالا برو با سحر خانم مشورت کن.من هم ناراحت از دفتر امدم بیرون.از اقای رحمتی بگم که ادم فوق‌العاده با کلاسی است و جنتلمن.بلاخره رسیدم خانه که دیدم سحره خوشگلم خیلی نگران منتظرمه.کل جریان را بهش گفتم و بعد از کلی بحث به این نتیجه رسیدیم که ظاهرا چاره ایی نداریم.بلاخره خبرشو به رئیس دادم و طی یک جلسه به اتفاق اقای رحمتی بنده به سمت معاون مدیرعامل منصوب شدم.با صحبتی که با رئیس داشتم قراره ما شد برای روز چهارشنبه شب پنجشنبه ساعت هشت شب.آنروز سحر اصلا حال خوبی نداشت ولی با اصرار من یخورده به خودش رسید که البته تازه سینه هاشو ژل تزریق کرده بود و شده بود عین یه دختره هیجده ساله.حدودا ساعت هفت شب بود که زنگ زد به مامانش که میخواهیم بریم بیرون و به این بهانه بچه مان را داد به مامانش.ساعت دقیقا هشت بود که اقای رحمتی به اتفاق اقا ساسان آمدن.هر دوتا خیلی شاد و شنگول بودن بعد از سلام علیک دیدم اقای رحمتی از توی کیفش یک جعبه جواهر اورد بیرون که داخل آن یه سینه ریز نسبتا بزرگ بود اقای رحمتی رو کرد به سحر و گفت بیا عزیزم.سحر با شنیدن این جمله رنگ به رنگ شد و لرزان خودشو به اقای رحمتی رساند اقای رحمتی هم بعد از یک احسنت گفتن سینه ریز را انداخت گردن سحر و انصافا گردنبند زیبایی بود البته اقای رحمتی همزمان از گونه سحر یه ماچ هم از سحر گرفت انهم روبروی من که نزدیک بود سحر از خجالت سکته کنه.بلاخره با اشاره آقا ساسان رفتن توی اتاق خواب سحر هم بدنبااشان رفت البته قبل از رفتن امد تو اغوش من وبعد گرفتن یک بوس بهم گفت دوست دارم.من توی اتاق دوتا دوربین کوچک با میکروفون جاسازی کرده بودم و رفتم پای تلوزیون و شروع به تماشای اتفاقات داخل اتاق.اقای رحمتی و اقا ساسان تازه از استخر امده بودن و به گفته خودشان ترو تمیز بودن. اقای رحمت که خیلی هم عجله داشت به محض اینکه سحر وارد اتاق شد بقلش کرده و حسابی سرو صورتشو نوازش کرد و شروع کرد سینه هاشو از زیره رکابی مالوندن و ساسان فقط تماشا میکرد.اقای رحمتی مردی بود حدودا 55 ساله و ورزشکار. اقای رحمتی رفت روی تخت خوابید و شلوار و شورتشو درآورد و یک کیر افتاد بیرون که من ترسیدم تا چه برسه به سحر. کیری سیاه و بزرگی حدودا 17 سانت ولی خیلی کلفت فکر کنم به کلفتی مچ دستم.سحر با دیدن کیره اقای رحمتی یه اهی کشید و با اشاره اقای رحمتی رفت روی تخت و شروع کرد به ساک زدن البته بزور گردی کیرش داخل دهان سحر جا میشد ساسان هم از عقب شروع کرد به خوردن جوچول سحر و سحر از همان اول اوه اوهش شروع شد و داشت واقعا لدت میبرد و یه مرتبه رو کرد به رحمتی و گفت اقای رئیس خانمتون چطور اینو تو خودش جا میده که یه خنده بلندی کرد و گفت خاطرت جمع خیلی هم خوب جا میده و بعد رو کرد به سحر و گفت عزیزم یه خواهش ازت دارم میشه لطف کنی وقتی داشت ابم میومد کیرمو از دهانت در نیاری و ابمو بخوری که با تکان دادن سره سحر به علامت تائید دباره شروع کرد تو دهان سحر تلمبه زدن که یهو سره سحر را روی کیرش فشار داد و ابشو با فشار تو دهان سحر خالی کرد فکر کنم یه لیوان آب داشت.سحر هم بعد از اینکه مجبور شد تمام منی رحمتی را بخوره با دستمال دهانشو پاک کرد و شروع کرد برای ساسان ساک زدن.من تا انموقع دوبار اب کیرم روی دستم ریخته شده بود.اقای رحمتی رفت حمام و ساسان و سحر تنها شدن و شروع کردن به عشق بازی یخورده که سحر برای ساسان ساک زد او هم ابشو تو دهان سحر خالی کرد و سحر بعد از یه هق همه منی را داخل سطل زباله ریخت و دوتایی رفتن حمام.حالا سه تایی تو حمام بودن و صدای خنده هاشون میومد.بلاخره سه نفری از حمام بیرون امدن و اقای رحمتی رو کرد به سحر و گفت کاره دهانت که خوب بود حالا ببینیم کاره کست چطوره و شروع کرد سینه های سحرم را میک زدن و هی قربون صدقش میرفت.من همش خدا خدا میکردم اقای رحمتی هوس نکنه با اون کیرش تو کون سحر بکنه.اقای رحمتی خوابید و به سحر گفت بیا بشین روی کیرم و سحر خیلی با احتیاط کم کم نشست روی کیرش و چون خیلی کلفت بود درد زیادی را تحمل کرد.اقا ساسان هم شروع کرد با نگشتش تو کون سحر کردن.سحر رو کرد به ساسان و گفت خواهش میکنم انجا نه که ساسان گفت خیالت راحت ارام میکنم و بلاخره با کلی چرب کردن کم کم کیرشو داخل کون سحرم کرد و سحره نازم از درد فقط زجه میزد و ساسان بعد از دوسه تاذحلو عقب کردن شروع کرد به تلمبه زدن.عین فیلمهای پرن شده بود دونفری داشتن عشق منو میگائیدن یکی تو کون یکی تو کس فکر کنم تا اینجای کار سحر سه بار اورگاسم را تجربه کرد و حسابی رو هوا بود.اقای رحمتی بعد از چندبار بالا پائین ارضا شد و ابشو تو کس سحر خالی کرد و بعد از یه بوس کش دار رفت حمام ساسان هم کیرشو از تو کون سحر دراورد و شروع کرد تو کسش تلمبه زدن او هم ابشو همانجا خالی کرد و با یه مچکرم عزیزم رفت حمام. سحر هم دنبالشان رفت حمام.فکر کنم یه نیم ساعتی تو حمام بودن که فکر کنم سحر یه جیغ محکم زد که احتمالا اقای رحمتی میخواسته از عقب سحرو بکنه.بلاخره سه تایی از حمام بیرون امدن شاد و شنگول.من فکر میکردم بازم میخوان ادامه بدن ولی خدارا شکر شروع کردن به لباس پوشیدن و همزمان سینه های سحر را هم دستمالی میکردن.بعد از یک ربع امدن بیرون و اصلا خبرنداشتن که من همه ماوقعه را دیده ام.چون قبلا پذیرایی نشده بودن سحر حسابی ازشون پذیرایی کرد و اقای رحمتی هم کم نگذاشت اول از من تشکر کرد و بعد یه سکه بمن داد و کلی سفارش منو به اقا ساسان کرد و گفت شک نکنید دیگه ما مزاحم شما نمیشیم.و خداحافظی کردن و رفتن.من انشب یه سکس توپ با سحر کردم و کلی ازش عذرخواهی کردم که بخاطره من مجبور به این کار شده و او هم منو نوازش میکرد و از جنتلمنی اقای رحمتی میگفت.دوستان این فقط یک داستانه لطفا فحش ندید تا ادامه انرا بنویسم.حق نگهدارتان

نوشته: کیوان

ادامه...


👍 33
👎 19
135701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

909962
2023-01-09 02:06:13 +0330 +0330

باحال بود فقط نزار زنت جنده بشه همیشه درست حسابی بکنش

4 ❤️

909974
2023-01-09 04:12:11 +0330 +0330

واقعا موندم این جمله تکراری که کیرش از بس بزرگ بود تو دهنش جا نمیشد از کجا دراومده؟؟ یعنی کلا زناتون دهن ندارن یا همون دو سه تا ابرکیر جهان میان زنای شما رو میکنن ؟؟ لایک میکنم چون بد نبود ولی این جمله کسشعر محضه درکل


909987
2023-01-09 06:29:39 +0330 +0330

الان اینو بهش مونتاژ کردی ؟
واه شما خاطره میسازین ؟
اونکه میسازن حماسه هست نه خاطره 🤔
از کی تا حالا مثلا من خوشم بیاد از موضوع خاطره ۸ سال پیشمو بهش یه کم اضافه میکنم ؟ کی به کی هست ها ؟

0 ❤️

909991
2023-01-09 07:20:45 +0330 +0330

فاجعه اونجاست که بخاطر اخراج نشدن زنتو میدی و اینو نرمال میکنی،
شما دقیقا پتانسیل اینو داری که بخاطر اخراج نشدن تفنگ دست بگیری و مردم رو بکشی
این داستان درسته که قطعا ساخته ذهن یک بیماره، اما دقیقا نشون دهنده زندگی و طرز فکر امروز نیروهای حکومت کثیف و اشغالگر جمهوری اسلامیه

6 ❤️

910002
2023-01-09 09:39:28 +0330 +0330

ممنون که وقت گذاشتی نوشتی🙏

1 ❤️

910035
2023-01-09 17:05:01 +0330 +0330

ننویس دیوس زن جنده

0 ❤️

910047
2023-01-09 23:23:29 +0330 +0330

فقط بعد اینکه دوتا کیررررر بقول خودت رفته تو زنت دودلت رو کجاش گذاشتی غار علیصدر یا کندوان

0 ❤️

910052
2023-01-10 00:17:52 +0330 +0330

نیتم فهش دادن نبود تا وقتی خوندم نوشتی فهش ندین .اخه بیناموس زن جنده چطور تو هنوز زنده‌ای ‌.زنت باید معاون میشد نه توِ بیغیرت

0 ❤️

910055
2023-01-10 00:46:57 +0330 +0330

کیرم تو غیرتت بی غیرت شاشیدم تو گور تو هفت جد ابادت بیناموس زیر هر داستانی تشویق میکنم نویسنده رو ولی با بیغیرتایی مثل تو خونم به جوش میاد خار کصه یکی مثل تو چند تا هم که رو خار مادر عمه خاله نظر دارن شما خیلی کصکشین

0 ❤️

910071
2023-01-10 02:06:24 +0330 +0330

منم چند سال پیش می خواستم یکی از کارمندامو اخراج کنم، زنشم تو همون شرکت کار می کرد. زنش امد تو افیس من ، خودش پیشنهاد داد که بکنمش در عوض شوهرش رو اخراج نکنم. با اینکه زنه خوشگل نبود ، ولی بهترین کونی که بین زنها کردم رو داد،

1 ❤️

910157
2023-01-10 15:18:50 +0330 +0330

خوب بود، خوشم اومد

0 ❤️

910179
2023-01-10 22:31:22 +0330 +0330

اخر داستان رییسی شش کلاسه زنگ می زنه به زنت می گه خامنه ای فهمیده که با زنت سکس داشته اگه نزاری با زنت بخوابه کل مملکت رو با ابرو ریزی اخراج میکنه،بعد با هشتاد ملیون نفر با زنت گنگ بنگ میکنن ،مردتیکه پوفیوز این چه کوس شعری بود اخه

0 ❤️

943574
2023-08-22 02:05:45 +0330 +0330

داستان خیلی خوبی نوشتی مطمئنم آدم بامرامی هستی اگر هم حقیقت داشته باشه بازم همین رفتارو با خانم داری

0 ❤️

953983
2023-10-23 00:30:06 +0330 +0330

خیلی بپد نوشتی خداییش

0 ❤️

954263
2023-10-24 20:31:34 +0330 +0330

شیشه میکشی یا واقعا کسخلی ؟

0 ❤️