سلام
داستان برمیگرده به ۱۰ سال پیش که تو روستا بودیم.
تو روستا بودم و گوسفند داشتیم که اونارو میبردم چرا. کنار زمین ما زمین یه پیرمردی بود که اونم ۱۰ ۱۲ تا گوسفند داشت و اونارو میاورد چرا و به نظر منم پیرمرد خیلی مهربانی بود. میشناختمش. اسمش رحمان بود. همیشه منو صدا میزد و ادم خوش صحبتی بود. من ۱۲ سالم بود و اون تقریبا ۶۵. چندروزی بود که تو همونجا گوسفند میچروندیم. در یکی از روزا که رفته بودم اونجا ، از دور سلام کرد و خواست برم پیشش . رفتم گفت کمکم کن کمی از شاخه های درخت رو قط کنم منم گفتم باشه. شاخه رو گرفتم و اون چاقوشو دراورد که مثلا از شاخه ها قط کنه. کم کم متوجه شدم این یارو از پشت چسبونده بهم . اول گفتم حتما نمیدونه خودشم، بعد دیدم نخیر داره میماله. یه لحظه ترسیدم و گفتم الانه همه ببینن. قشنگ کیرشو حس میکردم که حالت نیمه شق هم بود. خیلی خوشم اومد و قلقلکم داد اون صحنه. اول شاخه رو ول کردم رفتم اونور ولی بعد دوباره خواست کمکش کنم. کمی فکر کردم دیدم خودمو بزنم به نفهمیدن و بذارم بماله، خیلی حس خوبی میداد. دوباره رفتم و مثلا شاخه رو گرفتم که از پشت دیدم داره میمالونه منم تکان نخوردم مدام مالوند. کلی حال کردم اون لحظات .بعد چند ثانیه گفت یه دست میدی؟ من خشکم زد. انگار متوجه شده بود که من میدونم چیکار میکنه ولی خودمم مایلم . گفتم چی گفت میدی بکنم. منم گفتم نه( ته دلم میخواستم ولی میترسیدم بگه کونیه) پیرمرده هم ازونایی بود که یه شلوار میپوشید و کیرش مشخص بود از زیر شلوار.
ازش دور نشدم . دوباره با اصرار گفت منم با اکراه(ولی از ته دل) قبول کردم. گفتم فقط از روی شلوار میدم ولی کسی نفهمه. رفتیم پشت درختا و اون از پشت منو گرفت تو بغلش و از رو شلوار میمالوند. کلی حالی میکردم که از پشت یکی منو گرفته و داره میکنه . بعد چندثاتیه ول کرد گفت اینطوری بهم نمیچسبه. کیرشو دراورد گفت اگه شلوارتو دربیاری ادامه بدیم. کیرش کیرررر بوداااا. من تو اون لحظه کیر هم سنای خودمو دیده بودم اون کیرو دیدم خشکم زد. کیرشو دستم گرفتم . مگه میشد اون کیرو رد کرد؟ گفتم اگه واقعا به کسی نمیگی باشه . گفت برگرد و قمبل کن قمبل کردم و کیرشو گذاشت تو کونم . منم بدون حرکت از کیرش لذت میبردم که گفت اجازه میدی فشار بدم گفتم باشه. تف زد و سرشو گذاشت و فشار داد. از درد میخواستم از بغلش بیام بیرون که محکم گرفت گفت تکون نخور درست میشه. دیگه بعدش فقط درد کشیدم و اون تلمبه میزد. قشنگ در میاورد و دوباره میکرد تو و با هر تلمبش کلی سروصدا از کون من بلند میشد. با اینکه درد داشت ولی خودمم با دردش حال کردم که جر میداد کونمو. بعدش که ابشو ریخت ولم کرد منم شلوارمو کشیدم بالا و یه لحظه کیرشو دیدم قهوه ای شده بود . تقریبا ۵ دقیقه بکوب کرد و بعد اتمام کارش گفت به هیچکس نگی که ابروی خودت میره. از روز بعدش دیگه اونجا نرفتم و بعد که کوچ کردیم. اون کیرش منو کونی کرد بعدش به کسی ندادم ولی نصف جقامو با کیر اون میزنم. فقط هم تلمبه های اون و صدای گوزی که کیرش از کونم میکشوند بیرون.
نوشته: محسن
از ۱۲سالگی کونی بودی؟
وقتی ۱۲سالت بود،چجوری کیر یه مرد ۶۵ساله رفته توی کونت؟
۱۲سالگی و این همه گشادی؟
من نمیدونم چجوری میشه که تو بعد از اینکه کون خودتو تقدیم کردی فقط به پیرمردها و بعد از آن هم دیگر ندادی {البته جون نه کون}چجوری کونی شدی با کیر شریف آن پیرمرد محترم شریف کیر برو بابا ندادن تو هم مثه ندادن کنه
واقعی میزد
داستان تحریک کننده ی بود
هیچ وقت نباید کودکان و نوجوانان رو نزدیک بزرگسالان و پیرمردان تنها گذاشت
منم حدود ۹_۱۰ سالم بود که شوهر خاله ام کونیم کرد. دیگه عادت کرده بودم به کیر و خودم میرفتم بهش میگفتم منو بکنه. گاهی هم میداد دوستاش منو بکنن.بعد دیگه کمکم همکلاسی ها و دوستام و راننده تاکسی… دیگه کامل کونی شدم. هنوزم با اینکه زن گرفتم و بچه دارم کونمبذم ولذت میبرم از کونی بودنم
بسیار داستان جالبی بود.
راستش من دنبال کسی می گردم برای مبادله داستان های کوتاه با موضوع گی. یعنی یک بار من برای طرف یک تصویر گی می فرستم و او باید یک داستن کوتاه مطابق با اون تصویر بنویسه و برای من بفرسته و دفعه بعد اون شخص برای من یک تصویر گی میفرسته و این بار نوبت منه که داستان کوتاهی مطابق با اون تصویر بنویسم. بعد از مدتی میتونیم اون داستان ها رو در تاپیک مشترک یا جداگانه منتشر کنیم. اگر هستید منتظرم.
ته دلت میخواستی ولی میترسیدی بگه کونیه!
حالا مگه کونی بده؟
کونی جون بیا از ته دل به منم یه کون پر خاطره بده بعد بیا اینجا بنویس