خاطرات حسین در روستا (۲)

1398/02/30

…قسمت قبل

سلام. بعدازخوردن صبحانه رسول عموی کوچک حبیب بابرادرش رفتن شهرمن وحبیب رفتیم یه گشتی بزنیم تومسیربه مجیدبرخوردیم مجیدازاقوام دورحبیب بودکه بعدا فهمیدم کون حبیب رومیکنه.م جید همش چشمش به کون من بود. یه بارم به کونم دست زد البته یه طوری که مثلا اتفاقی بوده وقتی دید من چیزی نگفتم دوزاری جاافتادکه میتونه کونمو بکنه.مجید پیشنهاد داد بریم الاغ سواری من گفتم میترسم تا حالا سوارنشدم مجید گفت من و تو با هم سوارمیشیم حبیب یه الاغ خاکستری سوارشدمن ومجیدم یه الاغ سفید.مجید از پشت چسبیده بودبهم کیرشق شدشو رو کونم حس میکردم منم هی خودمو تکون میدادم تا بیشتر حال کنه.رسیدیم به باغشون اونجا یه اطاقک بودکه توش یه تخت چوبی بودبا پتو و بالشت وکمی خرت وپرت. مجید با حبیب یه صحبتی کردن حبیب گفت من تاخونه برم زود میام اون رفت و منو مجید شدیم تنها. من روتخت لم دادم مجیداومدنشست کنارم بهم گفت چقدرچاقی پسر گفتم ازپسرای چاق خوشت میادخندیدگفت ازپایین تنشون خوشم میادبعددستشوگذاشت روکونم شروع کردمالیدن کیرش داشت شلوارشو سوراخ میکرد شق شده بود حسابی دشت انداخت شلوارمو دربیاره گفتم کسی نمیادگفت نه کونمو لخت کردکیرشم دراورد کیرکلفت نبود ولی قدش خوب بودبادست لای کونموبازکردم تف انداخت توسوراخم گفت توشی بزنم گفتم اره شروع کرددرمالی کردن کیرش سفت بودفشاردادسرش رفت توش گفتم اخ گفت جان کونی!! شروع کردتلمبه زدن کیرش زیادتوکونم نمیرفت چون کپلام بزرگ بودیه بارم ازتوش دراومدگفت اینجوری نمیشه بایدگوسفندی بکنمت گفتم گوسفندی چیه گفت چهاردست وپاشو منم شدم اومدپشتم تف زدبه سوراخم جا کردتوش بادست شونه هامو گرفت شروع کردتلمبه زدن کونم توبغلش بودگفت سینه هاتوبگیرم گفتم فشارندی گفت باشه اززیرپیرهن گرفتشون بعدازچنددقیقه ابش اومدریخت لای کونم گفت خیلی حال دادتا حالاهمچین کونی نکرده بودم منم همون جوری شورت وشلوارموپام کردم ابش لای کونم بودزیادنبودکپلام چسبناک شده بودگفتم به حبیب نگی خندیدگفت حبیب خودش کونه. اینم نقشه بودتامن توروبکنم.حبیب اومدماروکه دیدگفت خوش میگذره مجیدگفت خیلی مجیدازاطاقک رفت بیرون حبیب اومدسمت من بهم گفت اذیت که نشدی گفتم نه کیرش براکون من کوچیکه!!!سه نفری رفتیم سمت چاه موتورکه ابش میریخت تویه استخرکوچک مجیدگفت بریم شناکنیم هواداشت گرم میشد لباسامونودراوردیم رفتیم تواب اولش یکم سردبودگفتم سردمه مجیدگفت بیا بغلم تاگرم شی منم رفتم بغلش دست کردتوشورتم باسوراخم ورمیرفت خیلی حال میدادحبیب هم اومدباکیر مجیدبازی میکردمجیدشق کرده بودمن دستاموگذاشتم به دیواره استخرمجیدگذاشت لای کونم حبیب گفت منم میخوام مجیدمنوول کردرفت پشت حبیب صدای شالاپ شلوپ تلمبه هاش بلندشدمن رفتم باکیرحبیب بازی میکردم حبیبم انگشت کردتوکونم بامجیدلب تولب شدم تااینکه کارمجیدتموم شد.ازاب اومدیم بیرون لباس پوشیدیم ورفتیم خونه توراه به حبیب جریان کون دادنم به رسول روگفتم قرارشدرسول که ازشهراومدحبیب ماروتنهابذاره تاباز کونمودراختیاررسول بذارم چون باکیرمجیدزیادحال نکردم شب موقع خواب حبیب گفت من تاخونه مجیدبرم تا یک ساعت دیگه میام بارفتن حبیب رسول اومدسراغم بازکونم لخت کردکیرشوروغنی کردتوسوراخم تف انداخت سرشوجاکردیکم سوراخم سوخت .لی دردم نیومدتلمبه زدناش اروم بودتوگوشم گفت سوراخت جابازکرده گفتم اره داشتم حال میکردم که توکونم نگه داشت گفتم امدگفت نه میخوام حسابی باکونت حال کنم ازتوش دراوردتف انداخت توسوراخم دوباره جاکردچندتاتلمبه زدبازدراوردچندباراین کاروتکرارکرددفعه اخری قارت گوزیدم گفت جان چه صدایی داره !!!ابشودوباره ریخت توکونم بعدازچنددقیقه حبیب اومدفرداش حبیب گفت که خونه مجیدنرفته بوده داشته کون دادن منونگاه میکرده بهم گفت اگه من جای تو بودم زیر رسول بیهوش میشدم.

نوشته: حسین


👍 6
👎 7
27531 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

768575
2019-05-20 20:33:54 +0430 +0430

این همه اسم… گیجم کرد

0 ❤️

768593
2019-05-20 20:59:32 +0430 +0430
NA

حبیب !رسول!مجید!حسین!ادم فکرمیکنه داری گزارش فوتبال میکنی و هنگامتیکی تاکا اسم بازیکنا رومیگی!همین چنتا اسم قطارکردنت ذوقم رو کور کرد واسه خوندن بقیه داستان.دیس لایک

1 ❤️

768629
2019-05-21 04:34:29 +0430 +0430

ادمین عزیز کیر حبیبو مجیدو باقی کنندگان روستا تو فرق سرت که هرچی کسشعر اپ میکنی،ناموسا نمیتونی اداره کنی یه اطلاعیه بده دلت اکانت کنیم بیخیال سایت بشیم

0 ❤️

768659
2019-05-21 11:56:26 +0430 +0430

اووووخ منم دلم یه کیر کلفت میخواد ??? جوووون

1 ❤️

768662
2019-05-21 12:20:20 +0430 +0430

آوررین انقدری که تو توی یه روز کون دادی الکسیس نداده واقعا کشور باید به امثال تو بباله،بر تبل شادانه بکوب…

0 ❤️

768703
2019-05-21 20:54:39 +0430 +0430

کی کیو کرد ؟ حبیب رسول مجید

0 ❤️

844720
2021-11-26 23:44:50 +0330 +0330

به جان خود نویسنده آدم به این راحتی خودش رو حراج میکنه؟نویسنده محترم کج بشین و راستشو بگو جوابت چیه
خودتی

0 ❤️