ارباب همه، میسترس سارا و برده مغرور

1402/01/09

من سارا هستم و از بچگی حس میسترس بودن و داستم و این حس رو تو خودم قوی كردم.اینو هم بگم كه من بیشتر علاقه دارم بردم به پام بیفته و با پام تحقیرش كنم اما صرفا به همین ارضا نمیشم.من از 17 سالگی برده های زیادی داشتم اما باز راضی نبودم چون دوست دارم هر پسری كه اراده كنم جلوی من زانو بزنه و التماس كنه كه به بردگی قبولش كنم و از این كه عده ی محدودی هستن كه این حس رو دارن راضی نبودم. با رفتن من به دانشگاه تعداد برده هام بیشتر شد و در بیشتر كلاس ها حدود 4-5 تا برده داشتم بعد از مدتی به این فكر افتادم كه یه تیم درست كنم تا هر كسی كه اراده كردم بردم شه و كسی نباشه كه بخواد جلوی من قدرت نمایی كنه.این تیم من كه شامل برده هام بود حدود 15-16 نفر در دانشگاه بود كه پسر هایی كه من میدیدم خیلی خودشون رو میگیرن یا متلك میندازن به دستور من بیرون دانشگاه به قصد كشت زده میشدن و تنها را نجاتشون دستور من بود به برده هام به خاطر همین بیشترشون همون موقع كفش من و لیس می زدن و التماس میكردن بعد از له شدن زیر پای من و گرفتن عكس هایی از من و اون كه در حال لیسیدن کفش من هست ول میشدن و قراری باهاشون میزاشتم تا در خونه بیشتر وارد ماجرا بشن و کارهائی که لازم هست یاد بگیرند و اینا.و بیشتر اون ها الان برده های حرفه ای من هستند ولی بعضی هایی هم بودن كه با شكایت به دانشگاه و … میخواستند من رو خراب كنند كه با تحدید ها و دیدن من میترسیدند و حرفاشون رو پس میگرفتند و اینا. یكی از داستان های من بر میگرده به سال پیش كه من در حیاط دانشگاه بودم و با دوستام مشغول حرف زدن و برده هام هم اون طرف به دستور من داشتند فقط به كفش من نگاه میكردند. كه متوجه یه پسری به نام امید شدم. خوشتیب بود و مغرور و از بچه های درس خون دانشگاه به یكی از برده هام گفتم بره و بهش بگه بیاد اینجا كه من كارش دارم اما نتیجه ای جز چپ چپ نگاه كردن و گفتنه هر کی کار داره خودش بیاد نداشت.من كه تاحالا کسی برام اینجوری کلاس نزاشته بود عصبانی شدم و برده هام رو صدا كردم و گفتم امروز باید حال این توله سگ رو بگیرید و اون ها هم گفتن چشب بعد از كلاس دیدم اونم مثل من ساعت 4 اخرین كلاسش هست و خوشحال شدم بعد به دستور من بردنش تویکی از کوچه های پشتی دانشگاه كوچه پشتی كه خلوت بود و شروع كردن زدن من می خندیدم و نگاه میكردم بعد كه حسابی حالش جا اومده بود و نای بلند شدن نداشت رفتم جلو و با كفشم صورتشو اوردم بالا كه صورتش رو كشید منم داد زدم و گفتم یا همین حالا كفش اربابتو لیس میزنی و التماس میكنی كه به بخشمت یا همینجا این توله سگام خاكت می كنند. كه شروع كرد به فوش دادن و كه دوباره یه كتك درس حسابی خورد من رفتم جلو و یه نیشخند زدم و دست و پاشو گفتم بگیرن که 4تا از بردهام اینکار و کردن و و پاش و باز كردند و من از رو شلوار لگد میزدم به اون الت مسخرش و اون داد میزد گریه و التماس و جواب من فقط خنده بود. بعد رفتم جلوش و گفتم یالا تمیز كن كفش ارباب رو و شروع كرد لیس زدن كفش من كه با 8 تا موبایل عكس گرفته میشد بعد رفتم وایسادم رو سینش و یه توف انداختم رو صورتش و یه خورده با كفشم مالیدم به صورتش و اومدم پایین و گفتم شب ساعت 9 به من زنگ میزنی وگرنه دیگه پات و نمیتونی بزاری دانشگاه و شمارم و انداختم روش و رفتم برده هام هم دنبال من كه به دستور من رفتند شب ساعت 9 بود كه با 10&15 دقیقه تاخیر زنگ زد من ورداشتم-بله-سلام امید هستم -توله سگ مگه نگفتم 9 -به بخشید-صدای غلط كردنتو نشنیدم-غلط كردم -بلندتر -غلطططططططططططط کردم.-فعلا زر نزن به بین چی میگم من میخوام این لطف رو به تو بكنم و تورو كنم سگ خودم و وظیفه ی تو این هست شاش و ان من رو بخوری كفش من و لیس بزنی از طرف من تنبیه میشی حق حرف زدن نداری و فقط پارس میكنی و ……… و 2&3 تا وبلاگ بهش معرفی كردم بره به بینه و گفتم 4 شنبه میبینمت دانشگاه و قطع كردم.

ادامه ی داستان از زبان امید:
من كه شوكه شده بودم و داشتم به بد بختی خودم فكر میكردم و میگفتم این دیگه چه روانی ای هست و برای اطلاعات رفتم تو وبلاگ ها دیدم پسر هایی كه بخوان سگ سارا بشن زیادن و گفتم چه الاغایی پیدا میشن و همش درگیر بودم و نمیتونستم هضم کنم که چرا من باید سگ سارابشم و ………به حرفای سارا فكر میكردم و بلایی كه امروز سرم اومده بود و اگه قبول نكنم باید قید دانشگاه رو بزنم و شایدم اون عكسا تو اینترنت پخش بشه و دانشگاه میترسیدم. بالاخره زنگ زدم به دوستم نوید و ازش خواستم یه راهی جلوی پام بذاره. اونم گفت که بهترین راه اینه که با یه مشت لات و لوت بری سر قرار که تا میخورن بزننشون و لختشون کنن و فیلم ها رو هم پاک کنی و برای محکم کاری خودت ازشون فیلم بگیری. گفتم کسی رو سراغ داری؟ گفت آره دو تا داداش هستن کل محل ازشون میترسن اسمشونم اکبر و اصغر. فقط باید پول خرج کنی. گفتم پولش هر چی باشه میدم چون آبروم و کل زندگیم در خطره.

چهارشنبه دانشگاه دیدمش و اس ام اس داد توله سگ بیا اینجا به بینم. منم با ترس و لرز رفتم و اینا. بر عكس همیشه تنها بود و هیچكسی اطرافش نبود برده های دیگه هم اون طرف مشغول حرف زدن بودن و اینا. سلام كردم اما جواب نداد . گفت تو از این به بعد چه بخوای چه نخوای سگ من هستی و روح جسم تو مال من هست وای به حالت اگه حرفام رو مو به مو اجرا نكنی اونوقت از دنیا اومدنت پشیمون میشی.انگشتاش و گزاشت دونه دونه رو لب من و من بوسیدم و گفت فردا ساعت 4 میای به این ادرس میدان ونك بالای هتل هما …………. رفت. تو دلم گفتم فردا نشونت میدم کی اربابه.
با نوید و اکبر و اصغر رفتیم سرقرار. رفتم در زدم و در رو باز یه پسر جواب داد و در باز شد و من رفتم تو ولی لای درو باز گذاشتم. 3&4 تا برده ها اونجا بودن خوشحال شدم که همه برده هاش نبودن، ولی اصلا اونجا مثل خانه نبود و همیش زنجیر و قلاده البته برده ها لخت بودن و یه قلاده گردنشون بود كه من شوكه شده بودم چشمم افتاد به سارا كه یه كرست چسبون قرمز و شرت قرمز و یه صندل قرمز پوشیده بود لاك هاشم قرمز بود و ارایششم حالت سرخ داشت و خیلی سارا جذاب شده بود كه ك… من یه خورده سیخ شد خیلی ترسیده بودم سعی کردم اصلا به روم نیارم با یه عتماد به نفس مسخره سریع سلام كردم اما جوابی نشنیدم یه خورده من و برنداز كرد و یه نیش خند زد و گفت سریع لخت شو و بیا من قلادتو به بندم من که دیگه اون اعتماد به نفس مسخره هم نداشتم نمیخواستم لخت شم یه خورده لفت دادم كه سارا فهمید و عصبانی شد و داد زد مگه با تو نبودم منم كه ترسیده بودم هیچی نگفتم یه دست زد و همه ی برده هاش مثل سگ 4 دست و پا امدن با دست خانوم همه پا شدن خانوم گفت سریع این توله سگ و لخت كنید. منم داد زدم اکبر آقا اصغر آقا کمککککککک. اکبر و اصغر وارد شدن و با برده ها درگیر شدن و با اینکه تعداد اونا بیشتر بود ولی زور اینا بیشتر بود و اینا. بعدش برده ها فرار کردن و از خونه رفتن بیرون و اینا.

ادامه داستان از زبان سارا
ترسیده بودم نمیدونستم چی کار کنم. امید اومد جلو و گفت حالا تویی که باید لخت شی وقت فیلمبرداریه. ناگهان یه نفر با شمشیر اومد اکبر و اصغر و نصرت رو کشت. خواست امید هم بکشه که گفتم نه اونو زنده میخوام و اینا. بعدش اومد بهم احترام گذاشت و گفت سلام بانو سوسانو، منو جومونگ فرستاده برای محافظت از شما. دیوونه منو با سوسانو اشتباه گرفته بود. گفتم بیا میخوام برای تشکر بوست کنم و وقتی نزدیک شد با دندونای خون آشامیم گردنشو گاز گرفتم و اونم تبدیل به خون آشام گوش به فرمان من شد. امید بدبخت دهنش از تعجب باز مونده بود. به امید و نوید گفتم اگه میخواید زنده بمونید زنگ بزنید باباهاتونم بیان اینجا، آخرش هم امید و هم نوید و بابا هاشون رو با یه دیلدو اندازه همون شمشیر کردم و فیلم هم گرفتم و گفتم حالا برید ولی یادتون باشه اربابتون کیه و بدونید هنوز نصف قدرت های اربابتون رو هم ندیدید. این جنازه ها رو هم ببرید تو خونه هاتون چال کنید تا مثل آیینه عبرت همه جلوتون باشه و اینا.

نوشته: ارباب همه


👍 2
👎 25
28401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

920752
2023-03-29 01:25:05 +0330 +0330

یه تگ کصخلی باید اضافه کنه شهوانی واس داستاناش


920782
2023-03-29 02:18:51 +0330 +0330

چند خط بیشتر نخوندم ، خاک تو سر پسرهایی که میان برده میشن که جنده ای مثل تو بتونه به خودش اجازه بده بگه " دوست دارم هر پسری كه اراده كنم جلوی من زانو بزنه و التماس كنه كه به بردگی قبولش كنم"
ضمناً اسمتو باید میذاشتی «جنده همه»
لایق دیس هم نیستی ، حیف وقت و حیف نت

0 ❤️

920807
2023-03-29 04:18:18 +0330 +0330

کیرم دهنت از اول داستان مشخص بود دیشب خواب چی دیدی

1 ❤️

920811
2023-03-29 04:29:53 +0330 +0330

در حیاط دانشگاه بودم و با دوستام مشغول حرف زدن و برده هام هم اون طرف به دستور من داشتند فقط به كفش من نگاه میكردند
فقط به کفشت نگاه کنن؟ زاااارت! نخندون من رو!
تا همین‌جا خوندم.
بابا معلومه انقدر عقده داری یکی از سی فرسخی‌ت رد شه که این مزخرفات رو نوشتی.
تمام قالب و دستگاه‌های کفش‌ ایران حواله‌ت بادا ابله عقده‌ای الدنگ مزخرف!

6 ❤️

920821
2023-03-29 05:40:35 +0330 +0330

با شمشیر اومد همه رو کشت؟؟؟🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

920855
2023-03-29 12:01:12 +0330 +0330

خیلی فیلم نگاه میکنی فکر کنم
کسشر محض

0 ❤️

920866
2023-03-29 13:47:59 +0330 +0330

این چرا انقددررر تخمییی بود😂💔

0 ❤️

920870
2023-03-29 15:00:13 +0330 +0330

چی میزنی واقعا؟ خواهش میکنم از موتوری جنس نگیرید.
نمیدونم واقعا چی بنویسم که بتونم اون چیزی رو که میخوام بهت بگم رو عنوان کنم.

5 ❤️

920874
2023-03-29 15:26:04 +0330 +0330

و‌منی که از جذابیت داستان و نگارش قوی و موضوع بکر و پایان عالی گریبان پاره کرده و سر به بیابان گذاشتم

4 ❤️

920895
2023-03-29 18:54:55 +0330 +0330

😂😂😂😂😂
دهنت سرویس روزمو ساختی

0 ❤️

920937
2023-03-30 01:46:47 +0330 +0330

از وسطاش دیگه نخوندم ولی تو و سگات ی دور تا خوزستان بیایید می‌خوایم بهتون ارباب و بردگی رو بهتون نشون بدیم

0 ❤️

920938
2023-03-30 01:47:23 +0330 +0330

کسشرررررر

0 ❤️

920944
2023-03-30 02:15:14 +0330 +0330

جنده خانم یا اقا پسر جقی

داستان زمان احمدی نژاد رو باز گذاشتی تو سایت اونم ب اسم خودت

0 ❤️

921014
2023-03-30 12:49:29 +0330 +0330

:////

0 ❤️

922147
2023-04-06 15:21:12 +0330 +0330

قسمت دومش هم نوشتم و ارسال کردم. منتظرش باشید برده های کوچولوی نازم.

0 ❤️

922583
2023-04-09 09:23:12 +0330 +0330

☕️Women ☕️

0 ❤️

940884
2023-08-05 21:19:23 +0330 +0330

متاسفانه امثال شما با این داستان ها و مسخره بازی ها باعث شدید این گرایش به گند کشیده بشه

1 ❤️