ارکیده مشکی🥀🖤 (شعر)

1400/06/19

سلام به تمامی خوانندگان عزیز
این اولین مطلبی هست که منتشر میکنم
اگر که پیشنهاد یا انتقادی داشتید حتما نظر بدید
پینوشت : این نوشته دارای موضوع اس امی است و شاید مورد علاقه همه افراد نباشد 🔴

لحظه‌ی زیبای تنبیه است
کمی ترس و کمی انکار
و داخل آمدش ناگه
قدم ها میشدند تکرار
نفس یخ بسته در سینه
و لرز این بدن هر بار
چه زیبا میشود صحنه
چه یکباره و چه صد بار
ناگه خم شدش بر او
و سر را بر زمین بگذاشت
صندای خنده‌اش دارد
نشان از قدرتش این بار
و یکباره یکی دستش
شدش شلاق و دیگر هیچ
سکوتِ حاکم صحنه
و لرز هر یکی اندام
همان لحظه ،
نفس را برده در سینه
که آمد یکدفه ضربه
و آوا آمدش اول ؛
و گفتم مرسی ای بانو
دوباره جسمِ چرمی را
به اوج آسمان پیمود و
ناگه آمدش ناله
یکی دوم یکی سوم
هزاران و هزاران بار
و تکرارش چه جذاب است
به روی این بدن هر بار
نشانی سرخ ، جا مانده
همان لحظه ،
در اوج بغض و درد و اشک
ز زلفانم بلندم کرد
و آنگه دست پر مهرش
شدش مرحم به روی سر
و شلاقش جلو آورد
اجازه باز صادر شد
و بوسه های پی در پی
به روی ترکه چرمی
فرود آمد ،
و این تکرار بی پایانِ یک عشق است
که مهرش ، هم به دل آمد
و هم در قالب ارکیده مشکی
و شاید لاله‌ی قرمز
به دست او چه زیبا شد
همی این جسمِ بی ارزش
شدش بوم هنرمندی
به خشم و غضب آن بانوی بی تکرار
پس از ده بوسه دیگر
سرم را بر عقب گرداند
و شلاقِ سیاهش را
به خاموشیِ کنجی
از اتاق انداخت
و لذت بارِ دیگر تاخت
به رقص دست او بر روی این گونه
ابهت را نشان میداد‌
به مِهر و گَه کمی اجبار
در این لحظه ؛
که عادت کرده ام بر این نوازش ها ؛
دستش ترکه گشت ناگاه
و روی صورتم بنشست
دوباره و دوباره پشت هم
ناز نوازش ها ،
به ضرب سیلی چرخیدند
به روی گونه های سرخ این برده
مرتب پشتِ هم تحقیر و سیلی های زیبایش
به گوش و گونه‌ام میخورد
پس از چندی دقایق بعد
که چشمانم کمی از ضربه ها تر بود
و روی صورتم سرخی نمایان بود
ناگه ، برداشت دست از روی این چهره
و برق چشم او از لذتش ، من را پریشان کرد
یک دریای آرام شد پس از شبهای طوفانی
و موج دست او بر روی این سرخی
به اشک و خنده‌ام افزود ؛
و دستش بر لبانِ سرخ من بُگذاشت
به روی زخم ها ، گرداند انگشتان
و بغضم ناگهان بشکست
سیلابی زِ چشمان همین اسلیوِ بی‌ ارزش
روان شد باز ؛
و ناگه در پس آغوش بانو من شدم نالان
و او برخاست ، با یک جعبه باز آمد
مرا خواباند ، بر روی زمین سرد
و حالا ، نوبت مرهم شدش آغاز
به آرامی نوازش کرد ، زخمانم
کمی رگهای خون ، قرمز
کبودی های بسیارش
و درمان را نمود آغاز
بر این حیوانکِ بیچاره سرگردان
و با لبخند و یک بوسه
به روی سرخیِ لبهای بی‌جانم
در این لحظه ، پس از این لذتِ بسیار ؛
خاموشی نمایان شد ؛
میانِ میله‌های طوسیِ زندان

از شما بابت خواندن این مطلب و ارسال نظرات ، انتقاد ها و پیشنهادهاتون ممنونم🌹🌹

نوشته: 𝒅𝒆𝒂𝒅 𝒈𝒆𝒏𝒆𝒓𝒂𝒍 🎼


👍 13
👎 4
14101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

831237
2021-09-10 01:03:10 +0430 +0430

دابش شعر نوشتی دمت گرم ولی کاشکی راجب سکس نبود خوشم اومد متفاوت بود یکم غمگین بود اومدیم جق بزنیم خابید حسو حالس ول در ول دست به قلم خوبی داری بجا جیزا سکسی بنویسی چیزا دیگ بنویس بوس به کیونت بایپ🖤🎧

1 ❤️

831263
2021-09-10 02:08:21 +0430 +0430
+A

👍 👏

1 ❤️

831276
2021-09-10 03:23:37 +0430 +0430

کصشر ک میگن دقیقن همینه ها
👎

2 ❤️

831280
2021-09-10 03:39:16 +0430 +0430

استعداد شاعری خوب است و چقدر منو یاد شعر زمستان اخوان ثالث انداخت …

3 ❤️

831345
2021-09-10 12:02:38 +0430 +0430

حاجی کسشر

1 ❤️

831562
2021-09-11 11:40:35 +0430 +0430

این که شروع کردی به نوشتن خوبه
شعر بین قالب جدید و قدیم سر در گمه که باید بهتر بشه
همچنین لفظ قدیم و جدید.
ادامه بده

1 ❤️

871396
2022-04-30 05:52:53 +0430 +0430

خیلی خوب بود🖤

1 ❤️




آخرین بازدیدها