عاشقانه پرده همسرم رو زدم

1400/08/14

الان 5 سالی از ازدواجمون میگذره گفتم بیام براتون تعریف کنم حس و حالش رو
منو همسرم رها واقعا هم رو دوست داشتیم که ازدواج کردیم حدود دو سال هم رفیق بودیم تا بهتر هم رو بشناسیم
یادم روز عروسی یه سری برنامه ها بهم ریخته بود و رها از این موضوع احساس ناراحتی داشت و من بهش میگفتم نذار فکرت رو مشغول کنم به برادرم میگم حلش کنه…
اون شب، عروسی تموم شد و رفتیم خونه مثل بقیه خانواده ها نبودیم که عادت داشته باشیم عروس و داماد رو تا دم خونه ببریم و برگردیم منو رها با همه مهمونا خدافظی کردیم و آخرین زوجی بودیم که راهی خونه میشدن

  • سامان خیلی خسته ام
  • بیا بشین تو ماشین من برم تشکر کنم از کیهانی میام
  • باشه زود بیا
    اصلا حواسم به شبی که قرار باشه اتفاق بیوفته نبود اینم بگم که منو رها دوست نداشتیم قبل ازدواج رابطه داشته باشیم البته رابطه خیلی صمیمی داشتیم سفر رفته بودیم…
    رسیدیم خونه
  • امشب انجامش بدیم؟
  • چیو؟
  • همونی که قرار بوده امشب اتفاق بیوفته
  • آها خب نه مجبور نیستیم حتما امشب باشه یادمه بهم گفتی خسته ام
  • اره، ولی خیلی دوست دارم
    (خستگی تو چشماش نمیدیدم)
  • برو دوش بگیر بعدا حرف میزنیم
    بعد از حموم
  • سامان خسته نیستم ولی خجالت میکشیم
  • پس باشه وایسا منم دوش بگیرم
    توی حموم همش تو فکر بودم که چیکار کنم تا امشب براش شبی راحت و قشنگ باشه
    یادم افتاد یه چشم بندی دارم از دوران دانشجویی ( قدیمی بود ولی چون یاد خاطراتم میوفتادم نگهداشته بودمش)
    اومدم از حموم بیرون دیدم رفته توی تخت مثل جغد داره منو نگاه میکنه
    رفتم در کشوم رو باز کردم چشم بند رو برداشتم، توی مشتم بود رفتم بغلش بوسش کردم، حسی توی چشماش بود انگاری یه چیز خاصی میخواست، درخواستی داشت منم زیاد طولش ندادم بدون مقدمه چشم بند رو گذاشتم روی چشماش
    گفت
  • این چیه
  • این وسیله ایه که نمیذاره خجالت بکشی
    بغلش کردم، یه ربع نوازشش کردم و با موهاش بازی
  • مثل دفعه های قبل که بغلت میکردمه زیاد چیز عجیب و سختی نیس سعی میکنم شب خوبی باشه ( خودمم خجالتی بودم ولی چشاش منو نمیدید همینم کافی بود)
    اومدم از پایین پاشش شروع کنم با ماساژ تا آروم بشه دیدم پاهاش سرده
    رفتم پتو آوردم کشیدم روی پاهاش آروم اومدم بالا یه لب ازش گرفتم نسبتا به لب گرفتن عادت کرده بودیم و بلد بودیم همدیگر رو گفتم منم رها نگران نباش آروم باش من میدونم چیکار مکینم
  • اوهوم رفتیم پایین پاهاش از پایین سرم رو بردم تو میخواستم پاهاش نیان بیرون سردش بشه از روی شلوار که میتونستم سرما رو حس کنم ولی به هر حال آروم شلوارش رو در آوردم میدونستم کارم شروع بشه دو تا مون بعدش باید بریم حموم باز
    شلوارش رو آروم در آوردم کف باهاش رو گرفتم تو دستم نسبتا داشت گرم میشد
    پاهاش خیلی زیبا بود و هست یکم ماساژ دادم تا خیالش راحت بشه از اینکه قراره آروم پیش برمو خبری از عجلبه نیس
    بعد پاهاش از زیر پتو اومدم بیرون
    فقط لذت میبرد و حرف نمیزد بعضی موقع ها فکر. میکردم خوابش برده
    رفتم سراغ گردنش آروم با صورتم نوازش میکردم گردنش رو و نفس گرمم رو مهمون گردنش میکردم ضربان قلبش رو میتونستم حس کنم که داشت سریع تر میشد،. آروم گردنش رو بوسیدم در همین حین که دستاش رو تو دستام گرفته بودم آرودمشون بالا بازوش رو گاز کوچیکی زدم نمیدونستم بدش میاد یا نه ولی خب انجامش دادم فکر کنم بد نیومده بود
    رفتم سراغ تیشرتش دیدم تیشرت خودمه خندم گرفت گفتم یتیم چرا صحنه رمانتیک رو بهم میزنی
    (فهمیده بود منظورم رو) - ادامه بده خب
    تیشرتش و در آوردم سینه قشنگ و کرمیش رو یواشکی دیده بودم
    از بالای سینش شروع کردم به مک زدن نوبتی یبار اینو یبار اون یکی رها دیگه حسابی آماده بود رنگ نسبتا سفید و کرمیه سینه و گردنش شده بود قرمز یکم سریع تر رفتم سراغ کسش (خیلی مشتاق این شب بودم)
    آروم از روی شرتش شروع کردم به خوردن دستام روی سینش بود دستاش روی دستام
    آروم باید میومدم سر وقت شرتش
    تا اومدم دستام رو بیارم پایین گفت
  • دندون که داری
  • میدونم
    با یکم تلاش و خنده درش آوردم حسابی خیس شده بود ( بوی خاصی نداشت دوستان چون چیزای عجیبی شنیدا بودم قبلا)
    من که انگاری دنیا رو بهم دادی شروع کردم به لیس زدن کسش و اون نفس های سریعش و آه های کوچیک و خجالتیش
  • رها راحت باش من میشناسمت عزیزم
    فکر کنم حرفام تاثیر گذار بود چون خودشو خیلی راحت تر در اختیارم گذاشته بود حس میکردم سال هاس دارم باهاش سکس میکنم
    بعد از چند دقیقه خوردن کسش دیدم باید لذتش رو بیشتر کنم بغل های کسش رو میخوردم بعد چند تا لیس و مک میزدم رو کسش خیلی داغ شده بود یهو چمش بند رو برداشت گفت سامان زود باش نمیتونم دیگه یادمه ترسیدم یکم رفتم سریع روغن آوردم ریختم روی کیرم، کیرم گله داشت از قش دردی بیش از حدش
    چشم بند رو گذاشتم رو چشمای رها یکم باز بازی کردم با اعصابش تا درد رو نفهمه
    سریع میخوردم کسشو دیدگ خیلی بالاس که آروم کیرمو گذاشتم تو کسش و آروم فرو کردم انگاری باز شده بود و آماده
    صداش اینجوری بود
    سامانمم اووم
    یه همچین چیزی
    لبم رفت رو لبش و از اون یکم دردی که داشت محکم لبم رو میبوسید و صورتم توی دستاش بود منم خودم رو نگهداشته بودم تا آروم بشه آروم شروع کنم به جلو عقب کردن شستم رو خیس کردم با زبونم بالای کسش رو میمالیدم دیدم آروم شده شروع کردم به جلو عقب کردن دیدم خون داره میاد یکم گفت آروم فقط ولی ادامه بده
    بعذش یه سکس خیلی معمولی بود حتی من جق زدم و اون شد آخرین جقم تا به امروز
    اون شب فقط میخواستم آمادش کنم برا بعدا ن اینکه خودم ارضا بشم
    امیدوارم حسم رو بهتون انتقال داده باشم
    عاشق که باشین شب اول همین میشه

نوشته: سامان


👍 14
👎 4
71501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

840859
2021-11-05 01:52:12 +0330 +0330

پائین پاشش؟
لابد بالای جوشش!
وسط کوشش!
انتهای جهش!
ابتدای پرش!
دیگه نخوندم.

3 ❤️

840916
2021-11-05 07:32:35 +0330 +0330

نوش جونت ای کاش از کوس کون زنت عکس هم میذاشتی

0 ❤️

840920
2021-11-05 08:01:30 +0330 +0330

از داستانت لذت بردم ایشالا خوشبخت باشید

0 ❤️

840926
2021-11-05 09:06:31 +0330 +0330

بی‌سواد

شاشیدم توی وزارت آموزش و پرورش. در تمام دنیا چنین وزارتخانه‌ای هرساله تعداد بیشماری تحصیل کرده و باسواد تحویل جامعه می‌دهد ولی در ایران تعداد بیشماری بیسواد تولد می‌کند. باز هم شاشیدم توی وزارت آموزش و پروش.

ها کـُ‌کا

3 ❤️

841025
2021-11-05 19:52:12 +0330 +0330

ی

0 ❤️

841031
2021-11-05 20:27:28 +0330 +0330

از خیلی از داستان هایی که خوندم واقعی تر خوب. لایک رو بهت میدم. حس رو خوب منتقل کردی. چون بهترین سکسای خودم سکسای عاشقانه ای که با عشقم داشتم بود. هیچ وقت سکس کامل و دخول نداشتیم با هم ولی در حد عشق بازی واقعا بهترین لحظه ها رو واسم رقم زد

0 ❤️

841048
2021-11-06 00:24:58 +0330 +0330

خب کسکش شما که خیلی برای همدیگه کونتون در میره اینجا اومدی تعریفشو میکنی که بگی خیلی هنرمندی؟ کار خیلی شاقی نکردی. فهمیدیم بابا پرده زدی ای پرده زن ای دریل ای مته ای سوراخ کن راست میگی عکس کسشو بذار نظر بدیم ببینیم دودولتو جای دودول کی گذاشتی

0 ❤️

841053
2021-11-06 00:54:29 +0330 +0330

خوب بود
بعضی ها یجوری کامنت میذارن انگاری طرف نویسندس، توقع نداشته باشید
من که حست رو گرفتم حتی اگه واقعی نبوده باشه من که حال کردم خوب نوشته بودی 👌

0 ❤️

841055
2021-11-06 00:56:01 +0330 +0330

ولی یکم مشکوک بود چجوری تو اولین سکس انقدر عاشقانه بودی؟ 😂 تجربه نداشتم ولی حس میکنم گند میزنن همه مگه اینکه قبلش با کسی سکس کردی باشی عادی باشه

0 ❤️

841224
2021-11-06 19:16:45 +0330 +0330

والا شما که زن دارین نمیدونم چتوری قیرتتون اجازه میده داستان سکستونو بزارین من که باورم نمیشه بنزم شره مهزز بود دیس !

0 ❤️

841225
2021-11-06 19:35:27 +0330 +0330

سیکدیر کن بابا.یجوری نوشتی عاشقونه انگار بقیه حیوونانه انجام میدن.

0 ❤️

867008
2022-04-04 15:14:14 +0430 +0430

قشنگ بود سامان جان
همینطوری قشنگ بزار بمونه همه چی حواست به فانتزی هایی که دو سه سال بعد قراره بیاد سراغت هم باشه

0 ❤️




آخرین بازدیدها