من و مائده زن شریکم (۲)

1400/08/08

...قسمت قبل

خب قضیه رو تا اونجایی تعریف کردم که بالاخره سکس بین من و مائده اتفاق افتاد و اونروز من بعد از آروم کردن مائده از خونشون زدم بیرون و رفتم خونه خودم ولی همه ی فکر و ذکرم شده بود مائده و از طرفی نمیدونستم از فرداش با چه رویی تو صورت سامان نگاه کنم از یه طرف هم فکر کردن به سکس با مائده به شدت تحریکم میکرد خلاصه فردای اونروز سامان برگشت و کار به روال عادی برگشت و دوباره مشغول به کار شدیم حدودا چهار پنج روز گذشته بود و من اصلا به مائده زنگ نزده بودم مائده هم کلا یکی دوبار برای مسائل مربوط به کار زنگ زده بود و من سعی میکردم توی تماس ها خیلی تحویلش بگیرم و سلام و علیک گرمی باهاش بکنم ولی اون سر سنگین برخورد میکرد و بقول معروف تحویل نمیگرفت حدودا دو هفته از قضیه گذشته بود توی تلگرام بهش پیام دادم
حسین:سلام خوبی؟
مائده: ممنون تو چطوری؟
حسین: منم خوبم چه خبر؟ تحویل نمیگیری؟
مائده: سلامتی والا اتفاقا میخواستم باهات صحبت کنم
حسین: بفرما در خدمتم
مائده: ببین حسین جان من خیلی فکر کردم اما اتفاقی که اونروز بین ما افتاد کاملا اشتباه بود و نباید دیگه تکرار بشه
حسین: خب یعنی الان پشیمونی
مائده: راستش آره
حسین: منم بعدش عذاب وجدان گرفتم اما از یه طرف وقتی به تو و اون بدن بدون نقصت فکر میکنم تا حد زیادی آروم میشم هرچند ته دلم میدونم کارمون اشتباه بوده… اما مائده من واقعا توی عمرم به اندازه ی اون روز از سکس لذت نبرده بودم.
مائده:بزار یه اعترافی بهت بکنم
حسین: بگو
مائده: از همون روزی که در مورد سکس با سامان و راهکارهاش باهام صحبت کردی دیدم نسبت بهت عوض شد و هر وقت میدیدمت یا باهات حرف میزدم تحریک میشدم اما همیشه میل جنسیم نسبت به تو رو سرکوب میکردم و سعی میکردم با سکس با سامان خودمو آروم کنم تا اونروزی که این اتفاق بینمون افتاد و من واقعا دلم میخواست با تو تجربش کنم هرچند که ته دلم میدونستم اشتباهه ولی حسین این کار اشتباهه و دیگه نباید ادامه پیدا کنه چون اگه لو بریم خدا میدونه چه اتفاقی میوفته
حسین: حق داری منم میترسم ، منم عذاب وجدان دارم سعیمو میکنم ولی دیگه تو هم پشت تلفن اینقدر رسمی و سر سنگین نباش از پشت تلفن که کاریت ندارم 😂
حدودا ۷ ماه از این قضیه گذشت که حجم کارمون خیلی زیاد شده بود و خداروشکر دوباره کارمون افتاده بود روی غلتک که یه روز سامان زنگ زد و گفت میخوام ببینمت خلاصه رفتیم یه کافی شاپ و بعد از یکم شوخی و مسخره بازی سامان گفت راستش حسین حجم کارها زیاد شده و مائده دست تنها از پسشون بر نمیاد من با مائده مشورت کردم و به این نتیجه رسیدیم که دوباره یه جا رو به عنوان دفتر بگیریم که پریدم وسط حرفش و گفتم سامان دوباره همون اتفاق میوفته نمیشه همه چیزمون رو بدیم دست یه حسابدار تا دوباره گند بزنه به همه چیز گفت بابا صبر کن حرفم تموم نشده هنوز ؛ پیشنهاد ما اینه که مائده بشه همه کاره شرکت یه نیروی کار آموز یا تازه کار هم بصورت روزانه یا یه روز در میون بصورت پاره وقت (بسته به شرایط و حجم کار ) کمکش کنه
یکم فکر کردم و گفتم پیشنهاد بدی نیست و از نظر من اوکیه و ایده ی خیلی خوبیه خلاصه بعد از ۱۰ روز یه دفتر گرفتیم
(دفتری که گرفته بودیم نقشش به این صورت بود که وقتی وارد میشدی حدود ۴متر راهرو بود که سمت راست ورودی میشد آشپزخونه یعنی دیوارِ سمت راست راهرو میشد دیوار آشپزخونه و انتهای آشپزخونه سمت چپ هم سرویس بهداشتی بود از راهرو که وارد سالن میشدی و دقیقا روبروی آشپزخانه و انتهای سالن یه اتاق بود که جلسات کاریمون و مصاحبه ها برای استخدام راننده و انبار دار و … توش انجام میشد و دکورش به این صورت بود که یه میز مدیریتی انتهاش بود و یه میز پذیرایی وسطش و ۴ تا صندلی هم دورش در واقع دفتری که گرفته بودیم بیشتر یه آپارتمان مسکونی بود ) چند روز بعدش هم یه دانشجوی سال آخری حسابداری استخدام کردیم که قرار شد فقط روزهای زوج بیاد سر کار و مابقی کارها رو هم طبق روال مائده انجام بده در واقع بیشتر کارها با مائده بود و اون نیروی کمکی که اسمشو میزارم خانم صادقی بیشتر کارش بایگانی کردن و کمک کردن به مائده توی کارهاش بود.
حدودا دو ماهی به همین منوال گذشت و عملا سکس منو مائده فراموش شده بود یعنی مائده فراموش کرده بود و رفتارش تا حدودی عادی شده بود اما من نمی تونستم بیخیالش بشم و از طرفی هم خب الان بیشتر میدیدمش و بیشتر جلو چشمم بود.
یادمه یه روز پنجشنبه که من کار بانکی داشتم ( بانک هم نزدیک انبار بود ) یعنی با ماشین حدود ۵ دقیقه راه بود سامان زنگ زد و گفت کجایی گفتم تازه از بانک اومدم بیرون ساعت حدودا ۱۱ بود گفت یه زحمتی برات دارم گفتم بگو گفت ببین یه سفارش فرستادم برا اکبری(انبار دار) ببین میتونی بری ازش بگیری بزاریش دفتر تا من برم بگیرمش الان نمیرسم برم انبار و اگه بخوام برم تا برگردم دیر میشه و این مشتریه خیلی بد قلقه و تا ساعت۱:۳۰ دقیقه به دستش نرسه شاکی میشه گفتم آدرسش کجاست بگو من میبرم گفت نه نزدیک دفتره ولی خیلی بد قلقه اذیتت میکنه بیزحمت بزار دفتر من از مائده میگیرم گفتم باشه خلاصه رفتم انبار و فاکتور و جنس رو تحویل گرفتم و راه افتادم به سمت دفتر جلوی دفتر که رسیدم اومدم ماشینو پارک کنم که دیدم یکی از همسایه ها که کارش تولید یخچال های فروشگاهی بود میخواد جابجا بشه و بخاطر سنگینی و حجیم بودن جنس هاش یه چرثقیل با دو تا ایسوزو اتاق دار دقیقا جلوی دفتر بودن و عملا جای پارکی نبود ، رفتم باهاشون صحبت کردم گفتن حدودا یه ربع دیگه کار داریم به ناچار رفتم جلوتر پارک کنم و حدودا ۲۰۰-۳۰۰ متر جلوتر پارک کردم میخواستم پیاده بشم که یهو با خودم گفتم اصلا این بار چی بود من تحویل گرفتم بزار ببینم درسته یا نه (کلا به اکبری خیلی اعتماد داشتیم و مو لا درز کاراش نمیرفت) به ترتیب از بالا براتون مینویسم
۱- اسپری بدن
۲-برس مو
۳-کاندوم شیار دار
به اینجا که رسیدم نا خود آگاه رفتم توی فکر مائده و سکسی که بینمون اتفاق افتاد یه فکری به ذهنم رسید که شاید دوباره بتونم با مائده سکس کنم کل جنس ها توی یه کارتن تقریبا متوسط بود کاندوم ها رو از زیر جنس ها در آوردم و گذاشتم روی جنس ها و یه جوری قرارشون دادم که قشنگ پیدا باشه
ساعت حدودا ۱۲:۱۵ دقیقه بود که رسیدم دفتر و به سامان زنگ زدم گفتم کجایی من رسیدم گفت تا نیم ساعت دیگه میرسم بیزحمت اینا رو بزار بالا تا من برسم خلاصه با کارتن وارد دفتر شدم و مائده تنها توی دفتر بود یه رژ قرمز زده بود که خیلی سکسی شده بود (خانم صادقی روزهای فرد نمیومد سر کار ) ظاهرا مائده خبری از جنس ها نداشت گفت اینا چیه با خنده گفتم کاندوم شیاردار همون که دوست داری و با چشم هام به کاندوم ها اشاره کردم یه لحظه لبخند زد اما بلافاصله‌ اخم کرد یه چشم غره بهم رفت و سرشو انداخت پایین و مشغول کارش شد‌ به شوخی‌گفتم نترس بابا مال مشتری سامانه گفته تا ساعت ۱:۰۰ میاد میبرتش اما هیچ خنده و واکنش مثبتی نشون نداد منم که دیدم تیرم خورده به سنگ حسابی حالم گرفته شد و نشستم روی صندلی خانم صادقی و مشغول کار با گوشیم شدم حدود ۱۰ دقیقه از ورودم به دفتر گذشته بود که من هنوز تو کفش بودم و زیر چشمی نگاش میکردم و واقعا رژ قرمزش خیلی سکسیش کرده بود مائده هم مشغول کارش بود که یهو بلند شد و رفت توی آشپزخونه و رفت دستشویی نمیتونستم بیخیالش بشم و باید یه کاری میکردم و از طرفی هم مطمئن بودم هرچی هم بشه مائده حرفی به سامان نمیزنه حدود ۴-۵ دقیقه بعد دیدم صدای بسته شدن آب و باز شدن شیر روشویی اومد و خودمو سریع رسوندم جلوی در دستشویی همین که خواست بیاد بیرون جلوش وایسادم و دستم رو گذاشتم روی سینش و هلش دادم عقب و چسبوندمش به دیوار و تا اومد حرف بزنه انگشتمو کذاشتم روی لباش و آروم گفتم هیسسس و یه بوس از پیشونیش کردم و گفتم مائده ترو خدا هیچی نگو حداقل الان نه
مقنعش رو دادم بالا و مستقیم رفتم سراغ لاله گوشش و همینطور که لاله گوشش رو میخوردم با دستام دکمه های مانتوشو باز کردم و دیدم یه تاپ زیر مانتوش پوشیده دستم رو از زیرش رسوندم به سوتینش و به سختی دستمو بردم زیر سوتینش و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و باسنش ۴-۵ دقیقه توی همین وضعیت بودیم که دیگه مائده آروم شده بود و چشماشو بسته بود و مدل نفسهاش فرق کرده بود که نشستم جلوش و در حالی با یه دستم باسنش رو میمالیدم و با دهنم شکمشو لیس میزدم با اون یکی دستم شلوار و شرتش رو باهم کشیدم پایین (تا روی زانو هاش) و یکم دست کشیدم رو کسش که دیدم نسبتا خوب خیس شده ولی نه به اندازه دفعه قبل همینطور که داشتم شکمش رو لیس میزدم و با دست چپم باسنش رو میمالیدم با دوتا از انگشتهام سوراخ کسشو پیدا کردم و یکم مالدیمش و یهویی دوتا انگشت رو کردم تو کسش مائده با صدای لرزون و بریده گفت : اوووووف حسییییین چند ثانیه نگه داشتم و شروع کردم عقب و جلو کردن که مائده نفس هاش تند شده بود و داشت به ناله کردن میرسید که یهو صدای باز شدن در ورودی اومد از جامون پریدیم انگار بهمون برق ۲۲۰ ولت وصل کرده بودن سامان صدا زد کسی نیست؟ مائده؟ مائده نزدیک بود گریه کنه با صدای لرزون گفت من دستشویی ام الان میام حدودا دو دقیقه ای خودشو جمع و جور کرد و رفت بیرون بیرون یه نگاه به گوشیم کردم و دیدم ساعت ۱۲:۵۰ دقیقست و کلا سامان رو یادم رفته بود گوشیمو سایلنت کردم و فقط خدا خدا میکردم که سامان نخواد بیاد دستشویی خلاصه مائده رفت بیرون و من فقط صداشونو میشنیدم
سامان: به به خوشکل خانم چقدر سکسی شدی امشب حسابی کارت دارما خودتو آماده کن
مائده: امشب ؟ مگه الان چشه؟
سامان: الان وقتش نیست باید برسم به مشتری تا سک و نیم بیشتر بار تحویل نمیگیره برم دستشویی و بعدش برم
از اینجا به بعدش رو از زبون مائده مینویسم
باید یه کاری میکردم اگه بره توی دستشویی همه چیز نابود میشه دو سه قدم مونده بود برسه به دستشویی خودمو بهش رسوندم و از پشت بغلش کردم و دستمو گذاشتم رو کیرش و صدامو بلند کردم که حسین بشنوه و با عشوه گفتم وقتی میگم میخوام یعنی الان باید حالمو جا بیاری
سامان گفت: وایسا ببینم ساعت چنده ساعت گوشیش رو نگاه کرد و با لبخند گفت شاید بشه یه کارایی کرد توی همون حالت که از پشت بغلش کرده یودم کمربند و دکمه شلوارشو باز کردم خودشم زیپ شلوارشو باز کرد اومدم روبروش شلوارشو دادم پایین و شروع کردم به لب گرفتن و همرمان دستمو بردم توی شرتش و کیرشو گرفتم و یکم مالیدم تا راست شد بعدش شرتش رو دادم پایین و جلوش زانو زدم یکم براش ساک زدم و گفتم نوبت اصل کاریه سامان گفت الان وقتش نیست بشین رو صندلی تا برات بخورم و ارضا بشی گفتم نچ باید بکنی توش گفت آخه رو زمین که کثیفه گفتم نگران اونش نباش به قول خودت توی اتاق میشه یه کارایی کرد (از عمدی با صدای بلند گفتم تا حسین بشنوه که قراره بریم توی اتاق) برو در ورودی رو قفل کن و بیا یه وقت کسی نیاد داخل تا رفت در رو قفل کنه منم رفتم توی اتاق و داشتم لخت میشدم که سامان اومد داخل در رو پشت سرش قفل کرد و گفت جون عجب کوسی شدی بهش لبخند زدم و گفتم کس بودم و هستم و خواهم بود اونم خندید و سریع لخت شد اومد سراغم و اول لباومو خورد و در همین حین یکم کسمو مالید که به خاطر استرس شدت خیسیش خیلی کم شده بود بعد از ۴-۵ دقیقه یه ذره کسم خیس شد و داشت به کارش ادامه میداد که دستشو گرفتم و گفتم صبر کن ، دراز کشیدم روی میز وسط اتاق که ارتفاعش تقریبا ۴۰-۵۰ سانت بود اما طوری خوابیدم که کمرم روی میز قرار بگیره ولی کسم خارج از طول میز باشه سامان اومد جلومو شروع کرد به خوردن کسم ، چند دقیقه که خورد کلا داشتم حال میکردم و توی دنیای خودم بودم و کسم حسابی خیس شده بود و تقریبا ناله میکردم اما یواش که صدامون بیرون نره نفسام تند شده بود داشتم کمرمو به سمت جلو حرکت میدادم تا دهن و زبون سامان کسمو بیشتر لمس کنه سامان متوجه شد و لیسیدن رو متوقف کرد و کیرشو تنظیم کرد رو کسم و آروم کرد توش و چند تا تلمبه زد و حین تلمبه زدن با دستش چوولمو میمالید دیگه رو ابرا بودم شاید ۲۰ تا تلمبه هم نزد که چشمامو بستم و یه لرزشی از سر تا پامو فرا گرفت و ارضا شدم ولی اون هنوز ارضا نشده بود تازه عقلم داشت میومد سرجاش دوباره استرس حسین رو گرفتم و در حالی که با سامان همراهی میکردم با خودم فکر میکردم که الان چی شده حسین رفته بیرون یا نه دو سه دقیقه دیگه تلمبه زد که یهو کیرشو درآورد و آبشو پاشید روی سینه هام و ارضا شد اومد کنارم نشست لبامو بوسید و گفت راضی شدی؟ با لبخند گفتم آره با خنده گفت پس اگه اجازه میدی برم دستشویی سامان در اتاقو باز کرد و منم از اونجا دید درستی نداشتم اما وقتی بلند شدم دیدم در دستشویی بازه و خیالم راحت شد که حسین رفته لباس هامو برداشتم و اومدم تو سالن تا لباس هام رو بپوشم چشمم خورد به در ورودی که کلید توش بود سریع رفتم به سمت در و کلید رو آروم چرخوندم و در رو قفل کردم و برگشتم و لباس هامو پوشیدم سامان هم اومد بیرون و گفت ساعت چنده گفتم ۱:۱۰ دقیقه گفت اوه اوه دیر شد سریع لباس هاشو پوشید و کارتن رو برداشت و زد بیرون
ادامه داستان از زبان حسین:
اومدن توی ماشینم و خدارو شکر میکردم که اتفاقی ماشینمو جلوی دفتر نذاشتم ماشینو جابه جا کردم و گذاشتمش عقب تر از ماشین سامان که ببینم میاد بیرون یا نه توی ماشین بودم و نگران که نکنه سامان چیزی فهمیده باشه آخه ۲۵ دقیقه ای طول کشیده بود که دیدم سامان با کارتن جنس ها اومد بیرون و سوار ماشینش شد و رفت چند دقیقه ای صبر کردم آروم و بی سر و صدا رفتم بالا حس سکس کلا پریده بود در رو باز کردم که دیدم مائده سر جاش نشسته و تا منو دید تعجب کرد و گفت چرا اینجایی هنوز گفتم نگران تو بودم که نکنه سامان بویی برده باشه گفت نترس بخیر گذشت یه نفس عمیق کشیدم و گفتم مائده من واقعا دارم عاشقت میشم توی این مدت یه شب هم بدون فکر تو سر نکردم گفت میدونم حسین گفتم یعنی تو هم …گفت آره اما بر خلاف میل باطنیم مجبور بودم تورو از خودم برونم
گفتم مجبور بودی؟ یعنی الان نیستی؟
گفت با اتفاقات امروز دیگه نمیخوام این کار رو بکنم و ترجیح میدم دوتاتون رو با هم داشته باشم و ادامه داد لحظه ای که سامان وارد شد و ما توی دستشویی بودیم بیشتر از خودم نگران تو بودم که اگه لو بریم چه اتفاقی برات میوفته اشک توی چشم هام جمع شده بود و یه قطره اشک از چشمام سرازیر شد و در همین حین لبهام رو گذاشتم روی لبهاش و چند دقیقه لب گرفتیم که دوباره حس شهوت اومد سراغم دستم رو گذاشتم روی سینه هاش و خواستم بمالمشون که دستمو گرفت و لباشو ازم جدا کرد و گفت اینجا دیگه نه یه لبخند زدم و گفتم هرچی شما بگید بانو جان با یه بوسه از لب های خوشگلش ازش جدا شدم و با خوشحالی ای که نمیتونم توصیفش کنم به سمت خونه خودم حرکت کردم…

ادامه...

نوشته: حسین


👍 46
👎 16
162501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839801
2021-10-30 01:44:34 +0330 +0330

ببین من از متنی که نوشتی احساس واقعی بودن نمیگیرم. یعنی کارت ضعیفه. شاید چارنفر جقی هم لایک کنن
ولی کیفیت کار پایینه

2 ❤️

839808
2021-10-30 02:26:55 +0330 +0330

همونطور که تو قسمت قبلی هم گفتم، اصل داستان اینه که صاحب کارِت، سامان، یه جوری تو رو از کون گاییده که حتی با یه قسمت داستان هم کونت خنک نشده مجبور شدی دو قسمت دربارش خالی ببندی

2 ❤️

839819
2021-10-30 04:12:47 +0330 +0330

شما الان شریک کاری هستید یا جنسی کسکش خان

0 ❤️

839828
2021-10-30 08:03:42 +0330 +0330

خیلی چرند بود. ببین جوون سکس برای زنها به هیچ عنوان مثل مردها نیست. زنها اگر تصمیم بگیرند که سکس را قطع کنند وقتی بهشون نزدیک بشی طوری رفتار می کنند که خودت از خودت حالت به هم می خوره. یعنی نیم درصد هم امکان نداره این مائده خانم خیالی شما به شما اجازه بده تو دستشویی خفتش کنی.

0 ❤️

839855
2021-10-30 12:08:27 +0330 +0330

دیس

0 ❤️

839865
2021-10-30 13:52:23 +0330 +0330

اونجا که ماشینت رو پارک کردی سامان اومد دفتر آیا نشناختش؟!بعد ازدستشویی رفتی بیرون ماشینت رو جابجا کردی نکنه سامان ببینه؟!عجبا… این‌جا گند زدی

0 ❤️

839895
2021-10-30 21:57:01 +0330 +0330

کسشعری بود

0 ❤️

839908
2021-10-30 23:21:40 +0330 +0330

اینطوریه که آدم دیگه به هیچ بنی بشری اطمینان نمیکنه!!!

0 ❤️

840043
2021-10-31 22:33:33 +0330 +0330

ای بیناموس

0 ❤️

840068
2021-11-01 01:09:27 +0330 +0330

نکن شر میشه،، همیشه پرچمتو بکن تو یه زمین بی صاحب

0 ❤️

840122
2021-11-01 03:04:16 +0330 +0330

بنویس حسین. من تجربه اینجوری داشتم. خیلی حال میده

0 ❤️

841604
2021-11-08 16:18:50 +0330 +0330

برا شوهرش ساک زد بعد تو دوباده ازش لب گرفتی🤣

0 ❤️

853885
2022-01-17 04:53:14 +0330 +0330

امکان نداره زنیکه تو اون موقعیت قرار بگیره و بعد حتی یک ساعت دیگه
نفر اول بیاد تو محل کارش و بگه به این فکر رسیدم که دو تا تونو
داشته باشم اینقدر از استرس و ترس اعصابش بهم ریخته که ی مدت
اصلا نخواد طرف اول یا شریک شوهرشو ببینه 👙💄👠

1 ❤️




آخرین بازدیدها