پاهای نگار

1402/11/15

سلام اسم من آرشاده و این تنها داستان منه و بی نهایت واقعیه
من 24 سالمه و علاقه شدیدی به برده شدن و فتیش پا داشتم اصلا هم غیرتی نیستم و حس میکنم یه روزی اگه ازدواج کنم قطعا کاکولد میشم
.
این جریان برمیگرده به سه ماه پیش که من یه تاپیک توی شهوانی زدم که عاشق پالیسی و اینام و دنبال یه ارباب دختر میگردم
نزدیک دو هفته فقط ری اکشن های چرت و پرت ملت رو داشتم و خبری نبود تا اینکه یه نفر به اسم معین بهم پیام داد و گفت پایه ای برده بشی گفتم نه من دنبال دخترم و فازم برای پسر اینا نیست
که دیدم در جا گفت برای خانومم میخوامت!
.
گفتم میشه ببینمش ( چون واقعا دوست نداشتم گیر یه زن چاق با پاهای تپل تخمیش بیفتم) که دیدم معین گفت بیا تل حرف بزنیم
اونجا عکس نگار رو فرستاد و واقعا الان که دارم براتون می‌نویسم با خودم میگم کاش اگه قرار بود اینقدر زود تموم بشه کاش هیچ وقت شروع نمیشد
.
یه دختر تقریبا ۲۰ ساله با پاهای بی نهایت ناز و بی نقص و یه تن فوق سکسی و سفید ، موهاشو انداخته بود پشتش و گردن خوردنی و سکسیش داشت دیونم میکرد
اینقدر خوب بود که گفتم قطعا طرف فیکه و اینا
.
یه مدت گذشت و نه من به معین اعتماد داشتم نه اون به من و خلاصه بعد یک هفته چت روز آخر تلفنی حرف زدیم و قرار شد من معین رو برم ببینم
باهم کافه لاویز قرار گذاشتیم و معین که یه پسر ۲۷ ساله اینا بود اومد
صورت آروم ولی بدن ورزشکاری داشت
.
با هم گپ زدیم و ازم پرسید چرا توی این فیتیشم و اگه برم پیش نگار تا چه حدی میشه پیش برم و این حرفا
منم متقابلاً خواستم مطمئنم بکنه که نگار وجود داره و زنشه که خوب گوشیش رو در آورد و کلی فیلم و عکس تولد ‌و سفر با نگار رو نشونم داد
‌.
جفتمون با هم حال کردیم و معین گفت فردا شب میام دنبالت بریم خونه
و گفت نگار علاقه شدیدی به لیسیدن پاهاش داره و دوست داره یه نفر مطیعش باشه و باهاش سرگرم باشه
.
شب بعدش شد و یه پیراهن شلوار پوشیدم و دکمه بالا پیراهن رو باز گذاشتم و سوار ماشین معین شدم که دم در منتظرم بود
تا منو دید گفت تیپ زدی ارشاد مگه میخوای بیای عروسی ؟
تو برده ای ولی ظاهرت شبیه برده ها نیست
.
اینقدر ناراحت شدم که خواستم همونجا پیاده بشم چون اصن دوست نداشتم یه پسر اینو بهم بگه ولی شهوت و حسرت داشتن نگار صبورم کرد و چیزی نگفتم
.
رسیدیم خونه و معین زودتر رفت داخل و منم پشت سرش رفتم تو
نگار با یه استایل فوق سکسی جلوی اپن واستاده بود و با معین حرف میزد
یه ست سفید پوشیده بود که فقط تا رون پاش بود و باقی پاهاش لخت بود و همین منو روانی و حشری کرد
.
رفتم تو و بهش سلام داد و کمی عقب تر ایستاده بودم که دیدم خودش اومد جلو و خیلی مهربون و با ابهت باهام دست داد و بهم خوش آمد گفت
.
از چشماش معلوم بود خیلی ذوق زدس ولی برعکس من خودشو خیلی خوب کنترل میکرد و مث من ساکت محض نبود و گاهی باهام حرف میزد
معین هم توی آشپزخونه داشت منو و نگار رو دید میزد و چای می‌ریخت
.
یهو گفت ارشاد باید یه قرارداد بنویسی با نگار و توش متعهد بشی که مال اونی اینطوری خیلی سکسی تره
منم گفتم اوکی هرچی نگار بخواد
لبخند ریز و آرومی کنج صورتش نشست …
.
باقیش که قسمت آخره توی تاپیک بعدی ( فوق سکسی)

نوشته: آرشاد


👍 25
👎 8
39601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

969625
2024-02-04 23:44:23 +0330 +0330

دوست عزیز،ببخشید اما یک داستان یا واقعیته یا نیست،این کلمه بی‌نهایت واقعیه یعنی چجوری میشه اونوقت؟یعنی واقعیت داره ولی واقعیتش پایان نداره؟همینه دیگه نه؟بعد اونوقت این واقعیت که بی‌پایانم هست چجوری بوده،ببخشید باید هنوزم بوده باشه(چی شد!) آخه نوشتی کوتاه بوده و …آقا کسی فهمید بمنم بگه کلا این واقعیته چگونه جانوری بوده که هم کوتاه بوده و هم بی انتها

2 ❤️

969643
2024-02-05 01:29:19 +0330 +0330

آرشاااااد !!!

این اسمو از کجا آوردی !!!

😳😳

0 ❤️

969647
2024-02-05 02:39:55 +0330 +0330

منم فوت فتیشم از غرب کشور برده و پالیسی خانمها و زوجها هستم

0 ❤️

969663
2024-02-05 07:24:03 +0330 +0330

کیر معین و داریوش تو کونت جقه مجلوق

1 ❤️

970153
2024-02-09 03:02:56 +0330 +0330

دختر فوت فتیش بیاد

0 ❤️