باربی بی نقص

1402/09/18

اولین باره اینو میگم اسامی زیادی خواهد بود …بنا به دلایل امنیتی و خاطره خودمه و همین الان که اینو مینویسم قلبم داره میاد دهنم از استرس…
مجبورم اسامی رو تغییر بدم تا …بگذریم
داستان از اینجا شروع شد که مدتها بود میخواستم نفر سوم باشم ولی نمیتونستم پیدا کنم ، اینستا رو بالا پایین کرده بودم ولی خب یا دور بودیم یا کلا فیک بودن گذشت تا اینکه یه روز که تو مغازه ام نشسته بودم یه کامنت دیدم از یه هاتوایف پیج پرایوت بود و زیر یه پست bdsm استیکر آتیش گذاشته بود…همینجوری شانسی رفتم دایرکتش و مشخصات مو گفتم ( قدم۱۸۰ وزنم حدود۷۰ ) چشمام قشنگه😬رنگی…
چند دقیقه بعدش یه طومار دریافت کردم ازش با همچین متنی:
[دیگه از زندگی خسته شدم دیگه نمیکشم شوهرم دیشب بازم یکیو آورد بالا سرم و ناخواسته سکس داشتیم و …خلاصه فقط درد و دل]
منم شاخ دراوردم…آخه نه همدیگرو دیدیم نه میشناسیم تازه پیامه اوله که بعدها که فهمیدمش متوجه دردی که کشیده بود شدم😭 و همین باعث شده بود مجبور شه با یه ناشناس صحبت کنه تا خالی بشه
بگذریم…منم تا جایی که یادمه هیچ وقت از کنار کسی که غصه میخوره حتی اگه نشناسمش بی تفاوت نخواستم رد بشم و یه جورایی سعی کردم غمخوار باشم اینم بخاطر دلمه خب دست خودم نیست…
اون روز دقیقا سر ظهر مهر ماه بود تا آخر شب ما چت کردیم از درداش گفت از اینکه چطوری وارد همچین روابطی شده و این داستانا که اولش با لحبار شوهرش بوده( عاشقانه ازدواج کرده بودن) و بعدش دیگه بیشتر وقتها خودش دلش میخواسته…آب که از سر بگذرد چه یک وجب چه صد وجب…
ایشون که اسمشو میزارم آسنا( مستعاره) حدودا ۷ سالی از من بزرگتر بود ولی یه باربی بی نقص بود در مقابل منی که لاغر بودم اون هیچ کمبودی از لحاظ فیت بودن نداشت قدش حدودا ۱۶۰ وزنش ۵۵ سینه ۷۵ و با وجود داشتن بچه اونقدر به خودش میرسید که انکار نه انگار زنه …سفید برفی بود و یه هیکل دخترونه داشت…
تو بچگیش خیلی درد کشیده بود و همین باعث شده بود عاشق bdsm بشه…یه جورایی محبت رو توام با درد میتونست بپذیره و اگه نمیزدیش تو رابطه اصلا محال بود ارضا بشه و من چه ها کشیدم بخاطر این قضیه و به روم نیاوردم ( من عاشق معاشقه ام) منظورم اینه که تو رابطه میزدمش اون لذت میبرد و من روح میترکید و نابود میشدم ولی به روش نمیاوردم
همیشه بعد رابطه که جدا میشدیم عین بچه ها گریم میگرفت و بعد کات کردن هم که بشه الان و خیلی وقته میگذره ازش تازه حس میکنم یکم بهتر شدم ولی بعضی تجربه ها باعث میشن دیگه آدم سابق نباشی و این درد داره…
برگردیم به اصل داستان:
داشتم میگفتم ما اون روز کلا چت کردیم و گفتیم و شنیدیم و من بیشتر شنونده بودم و اون خالی میشد عکس از بدن دادیم و گرفتیم و سن کم من و گوش دادن به حرفهاش و ادب و متانتم نظرشو جلب کرد…و وقتی بهش گفتم من یه دوست داشتن بدون منفعت میخوام پراش ریخت و باورش نمیشد یه مرد سکس براش زیاد مهم نباشه( مهم هست برام ولی اولویتم نیست)…
تا یه هفته فقط صحبت کردیم بدون دادن عکس و وقتی عکسای بدنشو میفرستاد عین یه مانکن بود و من باورم نمیشد تا اینکه عکس با چهره فرستاد دقیقا روز ششم و بالاخره باور کردم…
تا اینکه قرار شد تا برم ببینمش از یه روز قبل تو دیوار کرج یه خونه پیدا کردم برای اجاره روزانه ( ایشون عظیمیه بودن) و من تهران بودم
بخاطر کار شوهرش نمیتونستیم زیاد باهم باشیم فوقش دو سه ساعت می شد ولی خب جفتمون تمایل شدید داشتیم ببینیم همو …
خونه رو سمت گوهردشت گفت بگیرم ( من اصلا کرجو نمیشناختم )
اصالتا هم برا تهران نیستم و به خاطر کارم مدتی تهران ساکن بودم
خلاصه خونه رو گرفتم عصر بود و شوهرش یکی از شهرهای اطراف رفته بود و شب نمیومد …به دوستش سپرده بود که بیاد پیش بچه هاش بمونه شیو و خودش بیاد که شبو با هم باشیم …
بخاطر یع جلسه مسخره کاری من شب ساعت ۱۰ تونستم خونه رو تحویل بگیرم و آسنا بهم گفت که این یه نشونه هست و امشب نمیام ولی فردا صبح میام اگه بمونی( تقریبا رید بهم)
تا این لحظه هم من شمارشو نداشتم و فقط تو اینستا صحبت میکردیم
خلاصه من شبو موندم و صبح بیدار شدم که برم و دیگه پیامی ازش نبود که دقیقا لحظه ای که داشتم درو می بستم که برم کلیدو تحویل صاحب خونه بدم که دیدم پیامش اومد که دارم میام و نیم ساعته پیشتم…
دیگه حالم خوب شد😬😬
گفتش که پریودم و میخوام همینجوری سکس کنیم
( قبل اینکه فحاشی کنید عارضم خدمتتون که خیلی سخته بار اول سکس بشه ولی برا ما اینجوری شد) برا اینکه کلی باهم صحبت مرده بودیم و حرفهای جفتمون صادقانه بود
خلاصه گفت برو یه بسته تشت زایمان بگیر یه همچین چیزی که موقع زایمان زیر خانمها میزارن …کویا آب و خونو جذب میکنه اسمش دقیق یادم نیست…
رفتم گرفتم برگشتمو و منتظرش نشستم و سیگار پشت سیگار از استرس …
دوستانی که کرج رو میشناسن میدونن من چی میگم…شهر غریب یه آدم تنها…خلاصه پیام داد که رسیدم و اومد بالا…
وقتی اومد جلو در واحد که از قبل بازش گذاشته بودم اومد تو درو بستم دست دادم از شدت استرس طفلک قلبش عین گنجشک میزد…دورت بگردم دختر قشنگم( رابطمون ددی دختری شد بعدش)
چرا استرس داشت برا اینکه یک بار ناخواسته بهش تجاوز شده بود بهتون بالاتر گفتم که خیلی درد کشیده بود و بی پناه بود و یه شوهر پولدار ولی با نفوذ و خلافکار داشت
همین که رسید بغلش کردم و دستشو گرفتم و گفتم بیا تو …اومد تو درو بستم و ازش فاصله گرفتم و در اتاق ها رو باز کردم خودمم دور وایسادم و گفتم همه جارو خودت چک کن تا خیالت راحت شه که گفت نیازی نیست و من بارها توی صحبت هات شخصیتتو آنالیز کردم و میدونم اینکاره نیستی…
خلاصه رفت تو اتاق لباسشو عوض کنه و بهم گفت حق نداری بیای تو اتاق
سه چهار دقیقه بعد دیدم عین دانش آموزای آمریکایی که تو فیلمها می بینیم یه دامن کوتاه نارنجی بالای زانو پوشیده یه نیم تنه سفید خوشگل موهاشو کاملا عروسکی بسته پستونک هم تو دهنش از اتاق اومد بیرون و جلوم وایساد( رسما آب دهنم خشک شد)
گفتم تو چقدر ناز و خوشگلی بی شرف💜
در مورد خودم: من رل داشتم سکس کم نداشتم ولی این خیلی یونیک بود …
اومد نشست رو مبل دقیقا سمت راستم یکم صحبت کردیم و خوابوندمش رو پام و لباشو بوسیدم به بدنش که دست میزدم انقدر نرم و لطیف بود که حد نداشت و صداشو یه جوری بچگانه میکرد که من میمردم براش کلا لوندی تو خونش بود اصلا انکار این دختر مادرزاد لوند به دنیا اومده…یکم که همدیگرو بوسیدم و بغل کردیم و به قول خودمون یخمون آب شد
رفتیم اتاق🔥🔥🔥🔥
.
.
دوستان اینی که مینویسم واقعیه و الان مرور خاطرات شد و حالمو بد کرد…
اولین باره که مینویسم…
اگه بازخورد خوبی بگیرم ظرف حداکثر یکی دوروز ادامشو میزارم…
یه سریالیه برا خودش…
تربیت شما نشان دهنده شخصیت خانوادگی شما میباشد

نوشته: Master_alone


👍 5
👎 10
16701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

961508
2023-12-10 02:28:27 +0330 +0330

هرجور بلدی بنویس . لازم نیست هی ادب و خانوده بکشی وسط .

0 ❤️

961514
2023-12-10 03:31:15 +0330 +0330

کیر تو حالت،ننویس مجبوری مگه.

0 ❤️

961565
2023-12-10 12:54:11 +0330 +0330

اونی که تو فیلمهای امریکایی دیدی دخترا میزارن دهنشون اب نبات چوبی نه پستونک دادا. ،،،،

0 ❤️

961574
2023-12-10 13:42:02 +0330 +0330

بنویس خوب بود، نوشته بد ندیدی پس😎

0 ❤️

961583
2023-12-10 15:08:21 +0330 +0330

خار مغز خواننده رو گاییدی با این سبک نوشتن

0 ❤️