در پاریس

1402/05/10

برنامه ریزی کرده بودم برم فرانسه زندگی کنم همه ی کارها رو از یکسال قبل انجام داده بودم یه سری کار تو ایران داشتم باید تموم میشد بعد میرفتم ، از محیط بلبشو ایران خسته شده بودم شب میخوابیدیم صبح بیدار میشدیم دلار رفته بود بالا ، ماشین گرون شده بود ، همه چیز گرون شده بود ، اخبار های سیاسی ناگوار ، هر روز خبر احتمال حمله آمریکا به ایران ، هر روز خبر احتمال گرون شدن بنزین ، هر روز خبر بازداشت های سیاسی ، خبر درگیری اصلاح طلب ها و اصولگراها ، هر روز خبر ی اختلاس جدید ، دیگه سعی هم میکردم اخبار رو پیگیری نکنم نمیشد بالاخره تو خیابون تو کوچه تو تاکسی یکی بود که خبرها رو بگه و تفسیر کنه نمیشد هم بهش بگی آقا نگو نمیخوام بشنوم یا گوشهات رو بگیری ، فشارهای مذهبی دولت همش عزاداری همش غم ، میخواستم از این محیط فاصله بگیرم ، من هیچ مشکلی نداشتم نه اهل مشروب بودم نه اهل سیگار و دود و دم نه اهل زن بازی ، در کل هم آدم هرزی نبودم ، قصد ازدواج هم نداشتم ، دوست های زیادی از جنس دختر و پسر داشتم هیچوقت هم رو کسی سیریش نمی شدم زوم نمی کردم که حتما مخ یکی رو بزنم برا سکس ، ولی بین دوست و آشنا هایی که داشتم شرایط خود بخود پیش میومد حداقل سالی سه چهار بار یه دختری یه خانومی تو سن های مختلف تو یه تایم خاصی یکم روابط صمیمی میشد ، سکسی میکردیم ، همون اول هم تکلیف رو روشن میکردم که ببین فلانی من آدم ماندگاری نیستم ، روی من برنامه بلند مدت نزاری برنامه ریزی نکنی بعد برم بخوره تو ذوقت من اصراری ندارم که حتما رابطه ای باهم داشته باشیم ولی بالاخره هم تو نیاز داری هم من میتونیم ی چند باری باهم باشیم نیازهای هم رو تامین کنیم ، بعد هم مثل دوتا دوست جدا میشیم می ریم این جدا شدن هم پایان رابطه سکسی هست نه این که بخوایم دشمن هم بشیم ، شاید بعد ها هم موقعیت پیش اومد باز باهم تجربه کردیم ! خلاصه این همیشه توضیحات اول کار بود بعضی ها قبول میکردن بعضی ها هم نه منم اصراری نمی کردم، در طول سال با سه چهار نفری پیش میومد یه سکس خوب داشته باشم هیچ وقت هم دنبال این که از کنار خیابون کسی رو سوار کنم یا خانومی که کارش این باشه نبودم ، این موردها هم اکثرا یا طلاق گرفته بودن یا دختر هایی بودن که در قید و بند بکارت نبودن، تعداد سکس هام در سال کم بود ولی شیرین و لذت بخش بود همه هم آدمهای شاغل و تحصیلکرده بودن اغلب ، منم به عنوان استاد حق التدریس دانشگاه درس میدادم ، و بیرون هم تو کار خرید فروش خونه و ماشین و زمین بودم ، همیشه ساده و تمیز لباس میپوشیدم، یه عطر خاصی میزدم که خودم بوشو دوست داشتم همیشه هم موهام و سر و صورتم اصلاح ساده داشت ، خیلی هم اهل کتاب خوندن بودم وقتایی بیکاری کتاب های جامعه شناسی و روانشناسی و فلسفه و هنر میخوندم ، یه وقتایی تو جمع دیگه مجلس رو دست میگرفتم و از هر دری که نیاز مجلس بود حرف میزدم و نیاز مجلس رو برطرف میکردم ، شاید این برخوردها و موقعیت اجتماعی و نوع لباس پوشیدنم برای خانوم ها جذابیت ایجاد میکرد ، گاهی پیش میومد از یکی خوشم میومد ولی وقت نداشتم که وقت بزارم هر روز هر شب باهاش حرف بزنم و برم باهاش بیرون برا همین بیخیال میشدم ، اما اکثرا به بهانه های مختلف خانمهایی که حس میکردن براشون جذاب هستم سعی میکردن حالا یه تلفنی یا تو صفحات مجازی یا حضوری یه ارتباطی برقرار کنن این میشد شروع ارتباط که معمولا کوتاه بود یا به سکس می رسید یا میفهمیدن من کیس ازدواجی نیستم و سکس بدون ازدواج نمیخواستن و میرفتن خلاصه اینکه یکم هم بدم نمیومد تنوع طلبی سکس با خانوم های سن های متفاوت رو تجربه کرده بودم از ۱۸ سال تا شاید ۴۵ سال یا حتی ۵۰ سال، خلاصه ی ماجرا اینکه شرایط جوری شد که میتونستم برم بنا به شرایطی فرانسه زندگی کنم ، دوست نداشتم به کسی زیاد اتکاء کنم میخواستم کلا تنها برم تنها زندگی کنم تصمیمم این بود که کلا یه هفت هشت ده سالی بر نگردم ایران ، هیچ مشکل سیاسی خاصی هم نداشتم که بخوام بترسم فرار کنم ، اهل هیچ حزب و گروه و فرقه ای هم نبودم صرفا میخواستم از محیط ایران دور باشم ، کلی سرچ کردم به زبان انگلیسی مسلط بودم ولی فرانسه رو بلد نبودم تمام اطلاعاتی هم که دنبالش می گشتم به زبان فرانسه بود ، چند بار رفتم که بشینم فرانسه بخونم که بتونم بفهمم چی به چیه وقتش رو نداشتم با خودم گفتم ولش کن برم فرانسه تو محیط یاد میگیرم ، اونجا وقت بیشتری دارم ، ی روز که تو پیج های اینترنت دنبال اطلاعات می‌کشم با ی خانومی آشنا شدم و چندتا سوال پرسیدم ازش دیدم که دو سال هست رفته اونجا و کامل به زبان فرانسه مسلط و دقیقا مراحل اداری کارهای منو میدونه چون خودش همین مسیر رو رفته ، شمارشو گرفتم و از طریق واتس آپ باهاش در ارتباط بودم سوالامو می پرسیدم ازش ، تا شش ماه اول هیچ اطلاعات خاصی از خودش نداشتم و هیچ عکسی هم رو پرو فایل خودش نداشت ، معمولا هم رسمی حرف میزدیم از ضمیرهای جمع استفاده میکردیم ، یکی دو بار رفته بودم وکیل بگیرم اونا کارامو بکنن دیدم یه قیمت های پرت و پلا میگن گفتم ولش کن خودم کارامو انجام میدم ، بعد دیدم این خانوم اطلاعاتش خیلی کامله و نیازی به وکیل ندارم با خودم تصمیم گرفتم وقتی رسیدم اونجا یه کادو خوب به عنوان کمک بهش بدم ی چیزی شاید در حدود چهارصد یا پونصد یورو که از زحماتش تشکر کرده باشم، ی روز رفتم سفارت فرانسه یه خانوم جوان اونجا بود که باهاش حرف زدم یه نیمساعت یه لباس سکسی یقه باز پوشیده بود ، شب که اومدم خونه با روجا همین خانوم که ازش اطلاعات میگرفتم صحبت کردم در مورد ماحصل صحبت هام تو سفارت فرانسه ، یکمم اونشب در مورد اون خانومه با روجا شوخی کردم که خانومه ی لباس یقه باز پوشیده بود و سوتین هم زیر نپوشیده بود جلو من دولا شد مدارک رو از رو میز بر داره تا نوک میمیشو دیدم و از این حرفا که روجا هم گفت امکان نداره تو سفارت اینجوری لباس بپوشه بعدم بپوشه حالا تو چرا چش چرونی کردی نوک میمیشو دیدی و در این حد شوخی کردیم اونم معلوم بود فهمید الکی میگم و شوخی میکنم خلاصه یکی دو باری در این حد باهاش شوخی کردم و سر به سرش گذاشتم تموم میشد میرفت خیلی دختر با جنبه ای بود حدود میدونستم هم سن های خودم هست حالا یکی دوسال بالا پایین ولی هیچ وقت ازش نپرسیدم ، بعد چند ماه دیدم عکس های خودش رو تو پرو فایل واتس آپ میزاره دیدم به به چه خانوم زیبایی هم هست ، خلاصه هفته ای یا ماهی یکی دوبار باهاش حرف میزدم و اطلاعات میگرفتم و هر وقت عکس هاش رو عوض میکرد نگاه میکردم ، یه فولدر درست کردم عکساشو سیو میکردم ، خلاصه گذشت و گذشت و کارای تو ایران من تموم شد و این یکسال سر اومد وقت رفتن شد ، بلیط گرفتم رفتم پاریس انتظار داشتم میرسم اونجا فرداش ببینمش باهم بریم کارامو بکنیم ، بهش پیام دادم گفت من وقت ندارم فقط بهت میگم خودت برو انجام بده ، یکم خورد تو ذوقم ولی به رو خودم نیاوردم ، بیشتر میخواستم اون باشه که نیازهای زبان فرانسه رو برطرف کنه ، به زور به انگلیسی جواب میدادن فقط فرانسه حرف میزدن منم زیاد نمی فهمیدم، به هر حال به زور گوگل ترنسلیت و شب جملات و کلمات احتمالی مورد نیاز تو آدرس پرسیدن و موارد احتمالی رو حفظ کردن کارمو راه انداختم و دوماهی طول کشید و من بالاخره مدارک اقامت رو گرفتم و کارهام درست شد، در این مدت دوماه که ازش سوال می پرسیدم دوباره یکی دوبار باهاش شوخی کردم و دو پهلو حرف های سکسی میزدم بهش ی جوری مشخص بود هم بدش نمیاد صحبت ادامه پیدا کنه هم حجب و حیا داشت و خجالت میکشید اون حرف های سکسی رو بدون جواب میزاشت خودشو میزد به کوچه علی چپ که متوجه نشده جواب بقیه حرفا رو میداد ولی خودشم گاهی ی شکلک خنده شیطنت آمیز می فرستاد ی جورایی ی حرفی میزد که خیلی غیر مستقیم که حالا این حرفو بگی عیب نداره ولی زیاده روی نکن حواست باشه، یکی دو باری بهش گفتم خوشم میاد دختر فعالی هست مثل ی مرد هستی تو کارهات، در عین حالی که ی خانوم هستی و تیپ و قیافه و رفتارت خانومانه هست من اگه بخوام زن بگیرم باید ی دختر اینجوری بگیرم ، یکی دوبار تو این جواب به شوخی گفت خانوم با این مشخصات یکی بود اونم فقط من بودم دیگه نیست ی خنده ام‌می فرستاد، خلاصه که دختر خانومی بود ، ولی هر وقت هم ی روز پیش میومد اینجوری حرف میزدیم و یکم شوخی میکردیم دیگه ی چند روز حرف نمیزدیم بعد چند روز دوباره رسمی حرف میزدیم تا باز یکم دوتا شوخی کنم اون وسط ، کلا با برخوردش اصلا اجازه نمیداد از ی حدی بیشتر باهاش شوخی کنم تا اون حد هم پایه بود خودش تا احساس میکرد یکم داره بیشتر میشه سریع ی تابلو ورود ممنوع میزاشت حریم رو مشخص میکرد، خلاصه من کار اقامتم درست شد و تصمیم گرفتم برم ی شهر دیگه و احتمالا شرایطی پیش نمیومد که دیگه ببینمش، بهش گفتم بخاطر راهنمایی هایی که کردی با خودم عهد کرده بودم ی کادو بهت بدم که با کلی تعارف بالاخره راضی شد بیاد کادو رو بگیره قرار شد چند روز دیگه که آخر هفته هست و تعطیله بیاد تو پارک و بگیره ، شب قبلش که قرار بود فردا بیاد یکم باز باهاش شوخی کردم که ی خانوم به این هات و گرمی حتما باید با ی آقایی از خودش هات تر ارتباط داشته باشه انقدر که بگه برای امروز بسه دیگه نمیتونم بعد از شدت لرزش پاهاش نتونه درست رو پاش واسته همانجور که پاهاش می لرزه تو بغل آقاهه بخوابه یکم با مکث جواب میداد معلوم بود ضربان قلبش رفته بالا تو دلش آشوب شده ولی خودش رو از تک و تا نمینداخت و جواب حرف های منو نمیداد ی حرف دیگه میزد مثلا میپرسید کی تصمیم دارین برین ی شهر دیگه یا اونجا چیکار میکنین ، خلاصه که خداحافظی کردیم قرار شد فردا تو پارک همو ببینیم ، فردا دیدم خیلی شیک اومد سر قرار کادو رو بهش دادم خیلی معمولی صحبت کردیم و ازش تشکر کردم در حین صحبت ی لحظه دستمو بردم شونشو ی کوچولو فشار دادم ی لحظه چشماشو بست خودشو جمع کرد انتظار همچین حرکتی از من نداشت ی لحظه احساس کردم ی کوچولو نما بدنش لرزید ی لحظه ساکت همینجوری موند شاید با خودش داشت فکر میکرد معنی این کار چی بود ، من سریع ازش تشکر کردم و برو خودم نیاوردم داشتیم خداحافظی میکردیم ی لحظه سرشو گرفتم آوردم جلو پیشونیشو بوس کردم، دوباره چشماشو بست مات و مبهوت بود ، بعداز رفتن چند روزی بهش پیام ندادم خودش پیام داد سلام چطورین ؟ رفتین؟ گفتم نه هنوز یکم حرف زدیم دوباره یکم شوخی کردم باهاش و گفتم از روزی که دیدمت حس کردم دوس داشتم ی خانوم مثل تو داشتم حالم خرابه چند روزه منم اینجا تنها اهل خانوم بازی و نایت کلاب هم که نیستم، تو ام به این هاتی منم انقدر هات داستان غم انگیز شده، سعی میکرد در کمال حفظ حجب و حیا ی جواب بده نه سیخ بسوزه نه کباب معلوم بود ته دلش اونم میخواد ولی انگار معذبه شاید خجالت میکشه ی نیروی جلوشو میگیره داره کنترلش میکنه، خلاصه چند وقتی به همین منوال گذشت چند شب حرف نمیزدیم ی شب حرف میزدیم دوتا شوخی میکردم به روم نیاورد و گذشت، ی روز قبل تعطیلی آخر هفته بهش گفتم خیلی رسمی روجا فردا بیا ی نامه و ی cv میخوام به فرانسه بنویسم خودم نمیتونم یکی دو ساعتی طول میکشه بیا کمکم کن ، ی لحظه جا خورد گفت کجا بیام ، گفتم بیا خونه که هم راحت باشیم هم نهار ی چیز درست میکنیم باهم می خوریم جا خورد ، گفت من نمیتونم بیام آخه نمیدونم حالا بزار ببینم چی میشه ! معلوم بود حس کرد ممکنه بیاد اونجا تنها باشه با من ممکنه ی اتفاقاتی بیفته بازم معلوم بود هم دلش میخواست هم شاید ی نیرویی می گذاشت شاید ترس بود شاید خجالت شاید باورهای مذهبی یا شاید ی حس تعهد یا خیانت نمیدونم هرچی که بود سر دوراهی مونده بود ی چند دقیقه رو موبایل نگاه می کردم نوشته بود روجا در حال تایپ ولی هیچ پیامی نمیومد معلوم بود داره فکر میکنه بعد چند دقیقه گفت شب بهت خبر میدم که میام یا نه گفتم باشه ، دیگه هیچی نگفتم آخر شب پیام داد فردا ساعت ده میام ولی سه چهار ساعت بیشتر وقت ندارم بمونم ، منم گفتم کاری نداریم ی رزومه با ی نامه می نویسیم نهایت یکی دو ساعت طول میکشه نگران نباش ، گفت باشه پس ادرسو بده فردا ساعت ده میام ،گفتم باشه مرسی میبینمت! فردا صبح ی دوش گرفتم و صبحونه خوردم و خونه رو تمیز کردم سر ساعت ده زنگ در خورد در باز کردم اومد بالا سلام و احوالپرسی دست دادیم پالتوشو داد من زدم با جارختی خیلی شیک و رسمی لباس پوشیده بود بوی عطرش پیچید تو خونه مست شدم راهنمایش کردم پشت میز لب تاپ گذاشتم جلوش ی توضیح دادم که چی میخوام این مشغول شد منم رفتم قهوه دم کردم تو آشپزخونه هر از چند گاهی ی سوال در مورد متن نامه و رزومه میپرسید و منم جواب میدادم قهوه حاضر شد گذاشتم جلوش بالا سرش واستادم دستم رو به صندلی گرفتم گفت بشین گفتم راحتم، مشغول تایپ کردن بود آروم دستمو گذاشتم رو شونه هاش ی لحظه خودش رو جمع کرد ولی به رو نیاورد ی آروم مثل اونروز تو پارک شونش رو فشار دادم باز خودش رو جمع کرد برو نیاورد با همون ی دست آروم آروم شونش رو ماساژ میدادم حواسم بهش بود تمرکزش رو از دست داده بود هی تایپ میکرد هی پاک میکرد ، آروم دستمو بردم تو موهاشو مثل حریر و ابریشم بود دوباره ی لحظه خودش رو جمع کرد سرش رو آورد بالا ی نگاه مظلومانه تو چشمام کرد چند ثانیه ی لبخند ملیح زدم سرش رو انداخت پایین و ادامه تایپ کردن چند دیقه تو موهاشو دست میکشیدم بعد کامل رفتم پشت صندلی دوتا دستامو گذاشتم رو شونه هاش آروم ماساژ دادم موهاشو نوازش میکردم و شونه هاشو ماساژ میدادم بعد چند دیقه دستمو حلقه کردم دور گردنش همونطوری که پشتش ایستاده بودم دستاش داشت میلرزید، اروم کف دستم رو باز کردم رو سینش دستش رو اورد دستمو گرفت اروم دولا شدم صورتش رو بوس کردم گفتم نگران نباش عزیزم با دستم دستشو از رو دستم برداشتم آروم شد ولی دیگه تایپ نمی کرد منتظر حرکت بعدی من بود کامل صدای ضربان قلبش رو که تند تند میزد می شنیدم آروم خیلی ملو سینه هاشو میمالیدم مثل مجسمه تکون نمی خورد آروم دستمو از تو یقه بردم داخل دستمو گرفت گفت نه مهرداد دوباره گفتم نگران نباش بوسش کردم دستش رو برد پایین ی نفس عمیق کشید، سینه هاش گرم شده بود نوکش سفت دیگه آروم شده بود صدای نفسم کنار گوشش صدای نفس های به شماره افتاده اون هم کامل تو فضا می پیچید بلندش کردم برگردوندنمش لباش رو بوس کردم بغلش کردم هر دومون چشمامو رو بسته بودیم توی بغل هم غرق در عشق محو بوی عطر همدیگه ده دیقه بدون حرکت تو بغِل هم بودیم بلندش کردم تو بغل هم بردمش رو تخت خوابیدم روش لبامون قفل شد زبون تو زبون و ناز و نوازش همدیگه تو همون حال پیرهنش رو در آوردم سینه هاشو در آوردم با یکیش بازی میکردم و یکیش رو میخوردم نوک یکیش رو گازهای ریز میگرفتم نوک یکی دیگه رو آروم با دوتا انگشت فشار میدادم ، مست مست شهوت شده بود چشماش بسته بود آروم دستمو روی تنش حرکت میدادم روی شکمش زیر سینه هاش کنار سینه هاش روی سینه هاش مثل ماری که میخزه و به جلو حرکت میکنه درحالی که مشغول مکیدن لبهاش بودم دستمو بردم تو شلوارش و هنوز تو شرتش نرسیده بود دوباره دستمو گرفت ی لحظه چشماشو باز کرد هوشیار شد انگار ی لحظه پشیمون شد تو چشمام نگاه کرد آروم سرم رو تکون دادم به این معنی که نگران نباش ، دستش رو از روی دستم برداشت و دوباره چشماشو بست انگار نمی تونست از این حجم لذت صرف نظر کنه دستم کردم داخل خیس خیس بود داغ داغ، آروم با نوک انگشت سبابه شروع به مالیدن برآمدگی بالاش کردم چند دقیقه مشغول مکیدن یک سینه با یک دست با سینه ی دیگش بازی میکردم و با دست دیگه از زیر شرت برآمدگی بالا رو میمالوندم اونم چشماشو بسته بود و غرق لذت حین ارضا شدن با یک دستش جلوی دهنش رو گرفته بود که شاید صدای اه و ناله های شهوانیش بیشتر بلند نشه که مبادا کسی بیرون خونه نشنوه با ی دستش سعی میکرد که دست منو بگیره که شاید بسه و رون هاشو محکم بهم فشار میداد منم بدون توجه به اینکه سعی داره دستمو بگیره سرعت مالیدن رو بیشتر میکردم ، دیگه نتونست طاقت بیاره دستمو محکم گرفت فشار داد نزاشت ادامه بدم، منم آروم شلوار و شرتش رو در آوردم انگار دیشب احتمال میداده امروز اتفاقی بیفته کامل تمیزش کرده بود داشتم فکر میکردم حرکت بعدی چی باشه، من تاحالا برای هیچ زن و دختری نخورده بودم ولی این خیلی تمیز و سفید بود از طرفی احساس میکردم از جنس خودمه این دختر خیلی وقت هم بود دوست داشتم ی بار این حسو رو تجربه کنم تو رابطه های قبلی هر وقت خواسته بودم امتحان کنم نتونسته بودم به خودم بقبولونم اما اینبار تونستم خودمو راضی کنم اون که هنوز غرق شهوت و لذت بود چشماشو بسته بود به پشت طاق باز دوتاسینه هاش رو آروم با دوتا دستاش میمالید که منم دهنم رو گذاشتم وسط پاش شروع کردم به خوردن اصلا انتظارش رو نداشت باهاش رو جمع کرد و با دوتا دستش سر منو گرفت ، چند دقیقه بعد دوباره صدای ناله هاش بلند شد احساس کردم سرم بین رون پاهاش داره فشار میده ی چند ثانیه گذشت تا آروم شد هنوز چشماش بسته بود منم کامل لباس هامو در آوردم روش خوابیدم سنگینی بدنم رو که روی خودش حس کرد چشماشو باز کرد چشم تو چشم هم بودیم وسط پام رو وسط پاش تنظیم کرده بودم کامل داشت حسش میکرد، در حالی که داشت تو چشمام نگاه میکرد لبخند شیطنت آمیزی زد دستش رو برد پایین کیرمو گرفت تنظیم کرد دم سوراخ خیس دیگه حجب و حیا و خجالت رو فراموش کرده بود حشری شده بود شدید فقط میخواست بده منم آروم آروم فشار دادم رفت تو انگار یکم درد داشت در حین اینکه میرفت تو آی آی میگفت منم شروع کردم تلمبه زدن دوستام حلقه کردم زیر سرش لباش رو میخوردم لاله گوشاشو ، یادم افتاد من خیلی دیر ارضا میشم همیشه میدم اول برام ساک میزنن بعد که یکم تحریک میشم شروع به کردن میکنم که تقریبا با طرف همزمان بشم در آوردم بردم جلو دهنش ی لحظه چشماشو باز کرد دید جلو دهنشه انگار منتظر این صحنه بود تو چشمام نگاه کرد دوباره ی لبخند شیطنت آمیز بلند شد با ی دست دورش رو گرفت کرد تو دهنش با دست دیگه موهاشو از رو صورتش زد کنار شروع کرد به ساک زدن چقدر حرفه ای ساک میزد انگار نه انگار این خانوم لیدی با حجب حیا دو ساعت پیش بود ، چه لذتی داشت یکی دوبار سرش رو نگه داشتم تا ته کردم تو حلقش نزدیک بود اوق بزنه موهاشو با دستم گرفته بودم اونم با ولع ساک میزد میدونستم حالا ها آبم نمیاد برگردوندم داگی رفتم پشتش چنگ زدم تو موهاشو سرش رو کشدم عقب ی دستم رو گرفتم رو شوناهاش شروع کردم به کردن چند دیقه ای گذشت دیدم پتو هارو چنگ زده داره ناله های شهوتناک میکنه، سرعتش رو بیشتر کردم نفس هاش بند اومده بود دیگه نتونست خودش رو دستش رو برگردوند جلوی شکم من دیگه نزاشت ادامه بدم فکر کنم تو این حالت دو سه بار ارضاء شده بود تو کامل صدای شلپ شلپ میومد وقتی میکردم نزدیک بود چند دقیقه دیگه منم ارضا ارضاء شم که نزاشت البته عادت داشتم به این اتفاق چند دقیقه کنارش دراز کشیدم لاله های گوشش و گردنش رو میخوردم و با سینه هاش بازی میکردم تا دوباره آماده شد احتمال میدادم اینبار ارضا بشم کاندوم گذاشتم روش خواببدم دوباره خودش گرفت تنظیم کرد منم کردم تو ولی اینبار چشماشو باز نکرد دیگه نگران صدای ناله های شهوتناکش نبود بلند بلند غرق در لذت اه و ناله میکرد صداش منو حشری تر میکرد داشتم ارضا میشدم سرعتم رو بیشتر کردم دست و پاهاش رو محکم قلاب کرد دور کمرم یهو تمام بدنش شروع کرد به لرزیدن زانوهاش محکم بالا پایین میرفت دیگه از لذت داشت جیغ میزد کمر منو محکم چسبوند به خودش انگار قفل کرده بودیم تو هم همزمان باهم ارضا شدیم افتادم روش هیچکدوم نمیتونستیم تکون بخوریم منو از رو خودش هول داد کنار، همون جور کنارش بودم گفت حس میکنم تریلی هجده چرخ از روم رد شده باهم خندیدیم میخواست بره دستشویی پاهاش می‌لرزید خندش گرفته بود میگفت تو عمرم این حجم از لذت رو تجربه نکرده بودم چه جوری با این وضع برم خونه!؟ نمیتونم درست رو پاهام واستم و راه برم دستش رو گرفت به‌ دیوار رفت دستشویی براش ی لیوان شربت درست کردم خورد حالش بهتر شد لباساش رو پوشید همدیگرو بغل کردیم و بوس کردیم، گفت مرسی بهترین لذتی بود که تو عمرم تجربه کردم باید یکبار تو زندگی این لذت رو تجربه میکردم اما دیگه نمیتونیم تکرار کنیم همین یکبار بود و تا ابد این راز بین منو تو میمونه ، اگر هوسه ی یکبار بسه ی چشمک زد و دوباره ی لب و ی بغل طولانی تر ، خداحافظی و همه چی تمام بعد از این هم سوال یا کمکی هم از هم میخواستیم با هم در ارتباط بودیم همیشه رسمی با هم برخورد می کردیم و هیچ وقت بروی هم نیاوردیم.
این یک داستان خیالی بود و تمام شخصیت های داستان غیر واقعی بودند

نوشته: راوی


👍 2
👎 3
13401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940406
2023-08-02 01:37:03 +0330 +0330

کیرم دهنت چقدر از خودت تعریف کردی
ولی تهش ایتاد دانشگاه بنگاهی بودی
کیذم تو سر در اون دانشگاهی که تو توی اون درس میدی
چلغوز

0 ❤️

940636
2023-08-03 10:44:46 +0330 +0330

اولا که اگر میخوای بنویسی احترام به مخاطب حکم میکنه که اولش بگی داستان خیالیه نه اخرین جمله!دوما ادم تو داستان خیالی انقدر گوه مفت خوری نمیکنه و از خودش حرف نمیزنه!یک سوم داستان از نکرده هات داشتی میگفتی!خدا به دادمون رسید داستان واقعی نبود!

0 ❤️

940648
2023-08-03 14:32:58 +0330 +0330

خوب بود. درسته از تخیلاتت استفاده کردی اما تونستی تقریبا جمعش کنی. دوستان عزیز شما رو به فیض میرسونن. خوش باشی 😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها