راننده اسنپ معتادی که به زور شوهرم شد (۱)

1402/04/26

داستان خیالی هست و خیلی از واژه‌ها جنسی داخلش استفاده نشده ، و بیشتر واسه اونایی که به شکنجه‌های غیر جنسی علاقه دارن مناسبه ، به بزرگی خودتون ببخشید

سلام
اسمم میتراس
متولد ۱۳۷۳ هستم
این خاطره مال اوایل سال ۱۳۹۷ هست
از سن ۱۵ سالگی بازیگر شدم ، اهل شهر سمنان هستم ولی به خاطر شغلم رفتم تهران و دور از پدر و مادرم زندگی میکنم
تک فرزند هستم و خواهر و برادر هم ندارم
سال ۹۰ پدرم به خاطر بیماری از دنیا رفتن
تا سال ۹۱ کار نکردم و پیش مادرم بودم
آخرای سال ۹۱ بود که مادرم هم از دنیا رفتن
عملا تنهای تنها شده بودم چون بقیه خانواده منو جزو خودشون حساب نمیکردن و بهم گفتن فقط واسه ازدواج بهت کمک میدیم
برگشتم تهران و تو سریال‌ها و فیلم‌های مختلف بازی کردم
تا آخرای سال ۹۲ خیلی معروف نبودم واسه همین لباس پوشیدنم و کفش‌هایی که میپوشیدم واسم مهم نبود
اوایل سال ۹۲ و تو سن ۱۹ سالگی تو یه سریال بازی کردم که بعدش فوق العاده معروف شدم و توی اینستاگرام همه منو میشناختن
از اون روز پیج‌های لباس و کفش مرتب واسه سمینارها و مراسماتی که عکاس‌ها بودن واسم طرح‌های مختلف لباس رو پیشنهاد میدادن
اکثر مواقع تو فصل تابستان مجبور بودم با کفش‌هایی که بهم پیشنهاد می دادند جوراب نپوشم
بعضی وقتها هم تو زمستان پیش میومد که جوراب نازک بپوشم ، اکثرا هم به خاطر توصیه صاحبان برندها بود
پوست نسبتا سفید و چهره نسبتا زیبایی دارم ، البته به گفته یه تعدادی از غریبه‌ها و صاحب برندها
تا سال ۹۵ اوج کارم بودم و سالی ۱ فیلم و ۲ سریال حداقل بازی می‌کردم
سال ۹۶ به خاطر یکسری مسائل کاری کمتر کار کردم
عکسای زیادی هم از خودم تو اینستاگرام می‌گذاشتم و خوشحال بودم که دارم معروف میشم
آخرای سال ۹۶ و توی یه جشنواره خصوصی جایزه گرفتم
تا اواسط اردیبهشت ۹۷ زندگی واسم عادی بود و مشکلی نداشتم
توی اردیبهشت ۹۷ و توی یکی از روزهای گرم اون ماه واسه شرکت تو اکران خصوصی یه فیلم شرکت کردم
مثل همیشه به پیشنهاد یکی از برند‌ها لباس پوشیدم
یه لباس نسبتا گران و سفید و زرد ، ست سوتین و شورت بنفش با کفشای مشکی پاشنه بلند بدون جوراب ، شلوار لی آبی که پاچه نسبتا کوتاهی داشت و ساق پاهام پیدا بود ، ساعتم رو هم دست کرده بودم ، صفحه طلایی با بند نقره‌ای
ست لباس اون روزم بهم اومده بود و زیباتر شده بودم ، جشنواره غرب تهران بود ، خونه‌ای که توش اجاره‌ای زندگی میکردم هم شرق تهران
جشنواره حوالی ساعت ۲۳ تموم شد
منم طبق عادت همیشه رفتم اسنپ گرفتم
ماشین یه پراید بود ، سوار که شدم احساس کردم راننده نگاه عجیبی بهم میکنه
یه مقدار هم خسته بودم
تو راه یه نفر به راننده زنگ زد و فهمیدم یه معتاده ، تازه همجنس مصرف کرده بود ، از مدل صحبتش متوجه شدم
سعی کردم که نخوابم چون راننده هم بد بهم نگاه میکرد و هم خطرناک به نظر می‌رسید
با این وجود چشمام چندباری رو هم افتاد و از شانس بدم یکی از چند بار یه مقدار طولانی شد
من همیشه کلید خونه رو داخل کیف می‌گذارم
وقتی رسیدیم راننده منو صدا کرد ، از خواب بیدار شدم و احساس کردم کیفم مثل قبلش نیست
به ساعتم هم که نگاه کردم دیدم یه مقدار مسیر طولانی شده بود
با خودم گفتم احتمالا ترافیک بوده
رفتم تو خونه و روز بعد مثل همیشه کارم رو شروع کردم
دو روز بعد هم یه جشن و اکران بود که توش شرکت داشتم
با همون لباسای قبلی
اون مراسم زودتر تموم شد و با اسنپ رفتم خونه
وقتی رسیدم خونه متوجه شدم در خونه بازه و یه نفر داخل خونه است
آروم وارد خونه شدم
خونه من یجوریه که فقط واسه رو تخت خواب رفتن کفش در میارم
آروم وارد خونه شدم ولی صدای کفشام تابلو می‌کرد
از راهرو ورودی که رد شدم یهو یه دستمال اومد جلوی صورتم و هرچی تقلا کردم فایده نداشت ، بیهوش شدم و دیگه چیزی نفهمیدم
وقتی به هوش اومدم دیدم با استایل hogtied با شورت و سوتین و بدون هیچ لباسی به شکل خیلی محکم رو تخت بسته شدم

وقتی به هوش اومدم و خودم با استایل hogtied رو تخت اونم با یه شورت و سوتین ، اونم تو خونه خودم دیدم یه مقدار ترس افتاد به جونم
سعی کردم خونسرد باشم
آروم آروم شروع کردم تقلا کردن که دستم رو باز کنم ولی اینقدر محکم بسته شده بودم که هیچ کاری از دستم بر نمیومد
Hogtied رو در محکم ترین شرایط ممکن روم اعمال کرده بود ، حتی انگشت‌های شست پام رو هم بسته بود
تکون خوردن واسم غیر ممکن شده بود

اینو بگم که من هیچ علاقه‌ای به شکنجه‌های جنسی و bdsm نداشتم

فکر کنم پنج دقیقه گذشت که دیدم یهو یه مرد وارد اتاق شد
خوب که دقت کردم دیدم همون راننده اسنپ دو شب قبله که باهاش اومدم خونه
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
تا آخر قصه رو خونم
با خودم گفتم میترا هیچ کاری از دستت بر نمیاد
این امشب اومده جرت بده و بره
راننده بی مقدمه اومد سراغم
صورتم رو گرفت بالا روبروی صورت خودش ، بعدش بهم گفت یه دختر سفید مثل تو خیلی باید حواسشو جمع کنه
از ترس چیزی نمیتونستم بگم
یکم مکث کردم ، دوباره گفت ، راستشو بگو جنده ، تا حالا چند نفر کونت گذاشتن
از ترس زبونم بند اومده بود ، با حرکت سر گفتم هیچکس
اولش خندید ولی بعد یکی محکم زد تو گوشم و گفت به کوروش دروغ نگو ، من جنده رو ده کیلومتری شناسایی میکنم و دوباره یکی زد تو گوشم
اسمش تو اسنپ کوروش جبارزاده بود

پسر خوشگلی به نظر میومد
اون روز تو ماشین گفته بود متولد ۱۳۷۰ هست ولی خب معتاد بود

فهمیدم حداقل اسم و فامیلش واقعیه
یه ذره تونستم حرف بزنم و قسم خوردم که جنده نیستم و این حرفا
اولش دوباره اومد سمتم ولی بعد تو یکی از قسم‌ها یه چیزی گفتم که انگار باور کرد و منصرف شد
از اتاق رفت بیرون
وقتی برگشت گفت حق نداری جون مادرمو قسم بخوری
یه ذره مکث کرد و دوباره گفت ولی تنها قسمی که باور میکنم همینه ، اما دلیل نمیشه از خیرت بگذرم
یه دختری به سفیدی و قشنگی تو حیفه جنده نشه
صورتم سرخ شد و شروع کردم فحش داد
یهو دیدم جوراباشو در آورد و گذاشت تو دهنم و با چسب پهن دهنم رو بست
بعدش پرید رو تخت و رفت سراغ پاهام
افتاد روم و آروم در گوشم گفت من عاشق پاهای خوشگل و سفیدم ، دوست دارم یه دختر hogtied جلوم بسته باشه و باهاش فوتجاب کنم
اولش یکم ترسیدم
ولی گفتم خب کارشو میکنه میره لابد
اون موقع نمیدونستم چی در انتظارمه
پیراهن و زیرپوشش رو در آورد و از اتاق رفت بیرون
با روغن مایع برگشت
یه ذره روغن ریخت کف پام

اینم بگم که کف پاهای خوش فرم و نسبتا خوشگلی دارم که به خاطر سفیدی بدنم همیشه صورتیه و همیشه سکسی میشه
وقتایی که ترسم زیاد میشه عرق میکنه و خوشگل‌تر میشه

خوب روغن رو کف پاهام می‌مالید ، منم چون قلقلکی بودم بعضی وقتها تکون میخوردم
اونم پاهامو تو بدنش قفل کرده بود
دهنم بسته بود و صدای خنده‌هام باعث می‌شد اون مرتب جوووون جوووون کنه
منم هیچ کاری از دستم بر نمیومد چون واقعا محکم بسته شده بودم
خوب که پاهام رو چرب کرد یهو دیدم بلند شد و شلوارش رو در آورد
دیدم کیرش به شکل عجیبی شق شده و میخواد شرتشو پاره کنه
یه ذره تلاش کردم خودم رو باز کنم ولی فایده نداشت
از رو شرتش داشت کیرش رو می‌مالید به کف پاهام
هرچی می‌گذشت متوجه میشدم که داره درازتر میشه
اونم دائم می گفت اوه اوه
یه چند دقیقه که گذشت و خوب کیرش رو از رو شرت مالید روی پاهام شرتشو در آورد
یه کیر حدودا ۳۰ تا ۳۵ سانت و شدیدا کلفت
نخی که باهاش شست پاهام رو بسته بود باز کرد کیرش رو از بین دوتا پاهام رد کرد
یه ذره روغن رو کیرش ، بعدشم رو پاهام ریخت
کف پاهام قرمز قرمز شده بود و خیس عرق
کیرشو عقب و جلو میکرد و مرتب اوه اوه می‌کرد و بعضی وقتها با دست محکم میزد رو کونم
فکر کنم ده دقیقه که که عقب و جلو کرد موهامو ازپشت گرفت و کشید سمت خودش و با سرعت بیشتری شروع کرد به عقب و جلو کردن
اینقدر موهامو محکم می‌کشید که اشک تو چشمام جمع شده بود
یه مقدار آه و ناله هم میکردم که باعث می‌شد اونم حشری تر بشه
ولی مگه این میله ارضا می‌شد
هرچی عقب و جلو می‌کرد فایده نداشت
منم نمیتونستم پاهامو تکون بدم و کمکش بدم چون خیلی دست و پامو محکم بسته بود
نیم ساعتی داشت کیرشو عقب و جلو می‌کرد و موهای منو می‌کشید
دعا دعا میکردم زودتر تموم بشه چون موهام داشت از جا کنده می‌شد
یواش دیدم داره موهام ول میکنه
یهو کیرشو از بین پاهام در آورد و پاهامو صاف کرد و هرچی آب بود ریخت روی پاهام
چند دقیقه‌ای بی حال لخت افتاده بود کنارم
همون شکلی لخت بلند شد
از اتاق رفت بیرون
با یه دستمال برگشت داخل اتاق و گذاشت جلوی دماغم
دوباره دنیا جلوی چشمام سیاه شد و چیزی نفهمیدم

قبل بیهوشی کامل برای بار دوم آرزو کردم وقتی به هوش میام آزاد باشم و خودکشی کنم ، اما گویا قرار نبود آزاد بشم
وقتی به هوش اومدم دیدم رو یه تخت قدیمی دو نفره بسته شدم
لباس تنم بود ، حتی کفش و جوراب هم پام بود
اتاق تاریک تاریک بود و چیزی پیدا نبود ، یه ذره تقلا کردم و داد زدم که یکی بیاد کمکم
یهو دیدم در باز شد و کوروش اومد تو
چراغ رو روشن کرد و گفت به به میبینم عروس خانم به هوش اومدن
شوک شدم
متوجه منظورش نشده بود
که یهو ادامه داد کور از خدا دوتا چشم بینا میخواد
زن پولدار که پدر و مادرش از دنیا رفتن
کس و کار هم نداره و تنها زندگی میکنه
امروز یه نفر میاد تو رو میکنه زن من
یه لحظه شوکه شدم
شروع کردم بهش فحش دادن و بد و بیراه گفتن
یهو اومد یکی زد تو گوشم و گفت خفه میشی یا زنگ بزنم بقیه رفیقام هم بیان اینجا ، بعدشم بفرستمت بازار برده فروشای جنسی یه کشور اروپایی؟
تو چشمام اشک جمع شد
شروع کردم بهش التماس کردن که ولم کنه برم
اما گویا گوشش بدهکار نبود
اومد در گوشم گفت از این بعد اینجا زندگی میکنی ، پیش کوروش ، میشی مامان بچه‌های کوروش ، فقط باید تا امشب صبر کنی ، فردا خودم این کس خوشگل و افتتاح میکنم
دوباره شروع کردم التماس کردن که من آبرو دارم و بذار برم
ولی گوشش بدهکار این حرفا نبود
یه لب ازم گرفت
چراغ اتاقو خاموش کرد و رفت بیرون
دعا دعا میکردم که یه اتفاقی بیفته و منصرف بشه
میترسیدم دوباره مادرش رو قسم بدم و اوضاع بدتر بشه
دوباره در اتاق باز شد
اول یه لب ازم گرفت
بعدش یه مقدار آب بهم داد بخورم
گفت الان ساعت ۹ شبه
اونی که میاد خطبه عقدو بخونه کم کم داره میرسه
خودتو آماده کن
قبول نکنی باید با ایران خداحافظی کنی
گویا چاره‌ای نداشتم
تو اون لحظه به بقیه فامیلم هم دسترسی نداشتم
عاقد اومد ، خطبه عقدمونو خوند و رفت ، به اجبار شده بودم زن یه معتاد که راننده اسنپ بود ، از تو اتاق بردم بیرون ، یه خونه کوچیک زیر پله ، یه حموم و دستشوئی مشترک داشت ، یه آشپزخونه کوچیک و اتاق ، حال خیلی کوچیکی هم داشت، یه تلویزیون هم بود
یهو کوروش اومد شروع کرد گردنم رو لیسیدن و و بوس کردن منم حشری شده بودم ولی اصلا نمیخواستم وا بدم ، یهو کوروش گوشمو گاز گرفت و آروم گرفت اگه چیزی تو این خونه اجباری باشه عشق ورزی تو به منه
اگه کمتر عشق بورزی زودتر مامان میشی پس حواست باشه
جدی نگرفتم واسه همین باهاش همراهی نکردم
اون شب با پول‌های من رفت غذا خرید
موقع شام گفت به یه شرط بهت اجازه میدم کارت رو ادامه بدی ، اونم اینکه فکر فرار رو از سرت بیرون کنی ، منم میدونستم این آدم ازش هرکاری بر میاد سرمو به نشانه تایید تکون دادم
شب موقع خواب به زور لختم کرد
خودشم لخت شد
اول حسابی بغلم کردم و بدنشو به بدنم چسبوند
منم داشتم از بوی سیگار خفه میشدم
دعا دعا میکردم ولم کنه برم بخوابم
یهو دیدم پرتم کرد رو تخت
و شروع کرد به لیسیدن بدنم
یهو گفت فکر نکن یادم رفته
امروز خوب عشق نورزیدی ، الانم میخوام مامانت کنم
یهو شروع کردم به التماس که کوروش غلط کردم نکن ولم کن
ولی گوشش بدهکار نبود
لیس میزد و میومد پائین ، به کصم که رسید خیلی ناشیانه شروع کرد گاز گرفتن
منم خیلی زود برای بار اول ارضا شدم
از اونجایی که کوروش موقع فوت جاب دیر ارضا شد میدونستم شب سختی رو در پیش دارم
یه کرم از تو ساک لباسام که با خودش آورده بود برداشت ، یه ذره کس من و کیر خودشو چرب کرد
و بدون مقدمه شروع کرد به فرو کردن کیرش داخل کصم
از خدا خواستم فقط زنده نمونم
اولش آروم رفت ولی بعد یهو کامل فرو کرد
بعدش کیرش رو در آورد و خون روش رو نشون داد و گفت مبارکه ، از الان دیگه دختر نیستی
و بعدش دوباره کرد داخل
نیم ساعتی تلمبه میزد ، من سه بار ارضا شدم ولی اون ارضا نمیشد ، انگار یه میله کرده بودن تو بدنم ، بدنم شدید در گرفته بود ، اونم ارضا نمیشد ، یهو دیدم سرعتش آروم شد ، آروم یه لب ازم گرفت و آبش رو تا آخر خالی کرد داخل کصم
کیرش رو در آورد ، دوباره ازم لب گرفت
بغلم کرد ، مثه یه فنجون تو بغل فیل بودم ، بردم و حموم و اونجا قربون صدقه من میرفت ، اون شب گذشت

الان پنج سال از اون اتفاق میگذره ، دوتا بچه از کوروش دارم
به مرور زمان و با کمک مشاور تونستم یه مقدار آرامش پیدا کنم ، کوروش خبر نداره که رفتم پیش مشاور ، به کارم ادامه دادم
حاملگی بچه دومم به‌ خاطر این بود که یبار میخواستم از طریق کار تو سریال فرار کنم ، ولی گویا کوروش مثه چی روم سوار بود و از همه کارام خبر داشت ، هفته‌ای سه بار باهام سکس میکنه و یا یک روز بعدش درست نمیتونم راه برم از شدت درد
کوروشو هیچ وقت نمیبخشم چون هم به من و هم به شعورم توهین کرد ، کاری کرد که تا سه ماه افسردگی تمام داشتم

نوشته: .____.


👍 1
👎 9
19901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

938191
2023-07-18 00:58:35 +0330 +0330

بهترین داستان طنزی بود که خوندم 😂😂

2 ❤️

938199
2023-07-18 01:29:10 +0330 +0330

دروغ که هناق نیست کوروش جبار زاده یا یه همچین اسمی در صورت واقعی بودن داستان باید توی اینترنت باشه ، کسشعرات انقدر زیاد بود تا ته نخوندم مغز پوکیده متوهم عشق شهرت برند پوش جنده ، یه معناد با کیر سی تا سی و پنج میدونی عزیزم کار به راست و دروغش ندارم این کیر اصلا به درد رابطه نمیخوره چون همش شله راستشم شله ، دو لیتر خون میخواد فقط آب و برسونه سر لوله ، طرف جان نداره بکنه ، دردسته نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم . شما لطف کن دیگه کس نگو

1 ❤️

938204
2023-07-18 01:43:03 +0330 +0330

ادمین محترم همین داستان رودیشب هم گذاشتی باز امشب دوباره بااضافه شدن راننده اسنپ به ابتدای نام داستان دوباره گذاشتیش.انصافا کیلویی وفرجی بارگذاری میکنی؟یایه نگاه وکنترل مختصری داری؟که بعیدمیدونم.بهم گفتن ادمین یه بچه ۱۲ یا۱۳ ساله هست نمیدونم این تاچه حد صحت داره.
خدااخرعاقبت ماروبخیرکنه

2 ❤️

938205
2023-07-18 01:54:24 +0330 +0330

تیزی۶۹۱۰

اون یه داستان دیگه بود جفتشو بخونی میفهمی

1 ❤️

938269
2023-07-18 09:14:42 +0330 +0330

بچه تو از رو نمیری ، همون کیر ۳۵ سانتی حواله کونت .

0 ❤️

938331
2023-07-18 21:32:28 +0330 +0330

این بنده خدا اولش نوشته این داستان خیالیه برا چی مزخرف میگید اینقدر واقعی که نیست

1 ❤️

938332
2023-07-18 21:39:19 +0330 +0330

شماها مریضید مدیر سایت باید یه فکری برای شما بکنه نه نویسنده های داستان خیلی اگه ادعاتون میشه یه داستان بنویسید ببینیم چیکاره هستید اساتید. البته شما بدبختا کلا کیر به دست در حال جق زدنید کوس ندیدید که داستان بنویسید

0 ❤️

938448
2023-07-19 13:22:15 +0330 +0330

خدا کمکتون کنه، این جنسای مضخرفی که میزنین روانتون وپاک کرده…

0 ❤️