سرگذشت فانتزی های من (۲)

1402/12/16

...قسمت قبل

این قسمت: پیشنهاد یک زوج و شوهر دوم🖤

ژانر : رئالیست واقعیت(سکس سه نفری)
تمام اتفاقات قصه براساس واقعیت و رخ داد شخصی می باشد. فقط نام اشخاص تغییر یافته
شخصیت های داستان :
من (سروش)
رامین
الهام
تابستان۱۳۹۴ …زمانی که داشتم دوران۲۵سالگی خاص خودمو سپری میکردم و از اتفاقات و لحظه های سکسی زندگی خودم بی بهره نبودم ، درست در زمانی که انتظارشو نداشتم پیامی برام رسیده بود از یکی از کاربران.
وقتی پیامو باز کردم نوشته بود : سلام ، من رامین هستم به همراه همسرم الهام و میخوایم باهات آشنا بشیم اگه تمایل داری میتونی توی تلگرام برامون پیام بذاری

جالب اینجا بود که من اون دوران هیچ وقت برای داشتن سکس گروهی پست نذاشته بودم ولی همیشه مطالب و تاپیک های جالب و سکسی میذاشتم. به هر دلیلی رامین و الهام توجهشون به من جلب شده بود و دنبال پسری بودن تا توی رابطه زناشوییشون شریک بشه و بتونن رابطه سکسی لذت بخش تر و رويايي تری برای خودشون بسازن.
و من با کمال میل پذیرفتم و به آدرس ایدی رامین پیام فرستادم و از اونجا شروع آشناییمون کلید خورد
رامین پسری ۳۵ ساله و کارمند یکی از شرکت های تجاری بود. و همسرش الهام ۲۸ ساله توی یکی از آموزشگاه های زبان تدریس میکرد.
بعد از مدتی چت کردن مفصل و آشنایی بیشتر و دیدن عکس های همدیگه حسابی به هم علاقه مند شدیم و الهام منو پسندیده بود برای همین تصمیم گرفته بودیم که هرچه زودتر بتونیم یه قرار سه نفره بذاریم که یه تایمی کنار هم باشیم.
فقط رامین به من سپرد که وقتی قراره بیام پیششون تمام موهای بدنمو شیو کنم و کاملا بی مو برم. چون الهام همسرش بیشتر می پسنده.
قرار
قرار ما شد آخر هفته بعد از ظهر که تا قسمتی از شب بتونیم با هم باشیم و عشقو حال کنیم.
پنج شنبه فرا رسید و من از صبح آماده بودم . اون روز نزدیک دو ساعت حمامم طول کشید . و تمام موهای بدنمو شیو کردم و بدن سفید و گندمیم داشت مثل برف میدرخشید !
رامین برام پیغام گذاشتی که کم کم راه بیوفت و سر ساعت ۴ بعد از ظهر بیا به آدرسی که بهت میگم .
رفتم سر کمد و یه تیپ نیمه رسمی شیکی زدم که حتما برای اولین ملاقاتی که میخوام با رامین و الهام داشته باشم از من خوششون بیاد و کیف کنن .
و توی کمد یه ست ساعت دسته چرمی مردونه و زنونه لاکچری داشتم که ازش استفاده نکرده بودم که سال ها قبلش اتفاقی دیده بودم و چشممو گرفته بود و خریده بودمش . هرچند با اینکه سینگل بودم و کسیو نداشتم تا باهاش ست کنم. اما تصمیم گرفتم این ست ساعت زیبا را به عنوان هدیه آشنایی همراه خودم ببرم و تقدیم کنم به رامین و الهام .
ملاقات با رامین
من بعد از یک مسیر دو ساعته ، دیگه رسیده بودم نزدیک آپارتمان رامین. بهم گفت که وقتی میای دم ساختمان پیام بده تا درو برات باز کنم.
وقتی منو از آیفون دید و مطمئن شد درو باز کرد . خونشون طبقه آخر بود.بالای بالا …وقتی رسیدم دم در توی پله ها یه پسر ۳۵ ساله گندمی متشخص دم در ازم استقبال گرمی کرد و گفت : سلام ، خوش اومدی من رامینم. منم دست دادم و گفتم : سلام خوبی … منم سروشم و خوشبختم و منو به داخل راهنمایی کرد و نشستیم کنار میز بار آشپزخانه اش و گفت : خانوم من تا چند دقیقه دیگه میرسه و توی ترافیکه . تا مدتی که میرسه موافقی کمی ویسکی بخوریم و اختلاط کنیم؟.
منم گفتم : آره با کمال میل . اگه افتخار بدید با هم یه مشروبی بخوریم و گپی بزنیم.
گپ دوستانه
رامین ازم تشکر کرد و دو پیک ویسکی شیواز برای خودم و خودش ریخت و به سلامتی هم خوردیم… حرارت بدن من خیلی رفت بالا و داشت یکم حس خجالت و استرس از من رفع میشد. اینجا بود که رامین از من***پرسید:**چند ساله سکس گروهی میکنی؟ و از چه دورانی وارد این نوع رابطه ها شدی؟
منم یه مختصری بهش توضیح دادم و از حس و حال ها و فانتزی های خودم براش گفتم و با اشتیاق به حرفای من گوش میداد.
منم بعد از کامل کردن حرفم همین سوالو از خودش پرسیدمو خواستم بدونم چطور این فانتزی را پذیرفته . که رامین شروع کرد به تعریف و دومین پیک ویسکی را به سلامتی هم خوردیم… رامین خودش در دوران مجردی به صورت اتفاقی با چند تا زوج و حتی دوست دختر پسر آشنا میشه که موقعیتش پیش میاد و سکس گروهی میکنن و از اونجا علاقه مند میشه به رابطه های سه و چهار نفره و به خاطر این قضیه گاهی مجبور بوده شهرهای مختلفی بره یا با زوج ها برن مسافرت. درست در دورانی که این نوع رابطه اصلا تعریفی نداشت و خیلی از مردم توی ایران باهاش آشنایی نداشتن و تازه یاهو مسنجر توی بورس بود !
رسیدن الهام
تو همین گپ و گفت دوستانه بودیم که صدای کلید انداختن به در اومد… آره الهام بود همسر رامین… یه زن ۲۸ ساله فوق العاده . کمی ریز نقش و باربی با چهره ای فریبنده اما تیپ رسمی و مانتو کارمندی.
الهام وارد شد و چشمش افتاد به منو رامین . خیلی محترمانه و قشنگ نزدیک شد و به منو رامین سلام کرد و به من گفت : خیلی خوش اومدی سروش جان…امیدوارم زیاد دیر نکرده باشم… خودت میدونی آموزشگاهه و بعدش ترافیک مسیر و تاخیر…
من با صمیمیت کامل گفتم : نه اصلا تاخیر پیش نیومد و اتفاقا با رامین جان به نوشیدن کمی ویسکی دعوت بودم تا شما تشریف بیارید و کمی گپ دوستانه زدیم.
الهام لبخندی زد و گفت: پس خوب باهم عیاق شدین و حسابی دوست شدید.
رامین گفت : آره این پسره نامبروانه خیلی خوشم اومده ازش و فک کنم شوهرت بدم بهش و خنده شیطنت آمیزی کرد.
من چیزی نگفتم و نگاهشون کردم …که دیدم الهام گفت : اوکی …اگه اجازه بدید لباسمو عوض کنم و آماده بشم و بیام تا مراسم خواستگاریو انجام بدیم ببینم شوهرم میخواد دستمو بذاره تو دست شوهرجدید!
نگاهش به من افتاد و با چشمای نازش یه چشمکی زد و به رامین شوهرش گفت: چقد این دوستمون خجالتیه ها…سرخ شد بنده خدا… پس بذارید برم و لباس عوض کنم و بیام پیشتون.
بیرون اومدن الهام از اتاق خواب
رامین دوست داشت ما سکسمون و دور همیمون توی سالن اصلی برگزار بشه و نمیخواست بریم اتاق خوابشون.
برای همین منتظر الهام شدم تا به همراه رامین از اتاق خواب بیان بیرون.
بالاخره اومدن!
رامین لخت شده بود و فقط با شورت اومد و الهام فقط شورت بندی و سوتین پوشیده بود. مودل ساحلی و کاملا لخت و سکسی. اومدن و نشستن روی کاناپه کنار من. الهام بدن باربی ولی سینه های تقریبا خوب و بزرگی داشت و رنگ پوست برنزه ولی روشنی داشت.
از من خواست باهاشون هم راهی کنم و تمام لباس هام حتی شورتمو هم دربیارم.
لخت شدن
رامین با روحیات من آشنا شده بود برای همین بلند شد و گفت: آقا این از من …بذار اول شرتمو در بیارم همتون راحت بشید و کشید پایین و نشست. کیر رامین کوچک ، سیاه ، کمی کلفت و بی حال بود و شروع کرد به نگاه کردن به من و الهام و بازی کردن با کیر خودش…
الهام به من گفت : خب ؟! شوهر دوم من حالت چطوره؟ نمیخوای دربیاری؟
من از شدت شهوت ضربان بالایی پیدا کرده بودم و شقی کیرم داشت هرلحظه قوی تر و شدیدتر میشد بلند شدم و دونه دونه لباسمو کندم و آخرسر شورتمو درآوردم و کیر قلمی دراز نسبتا کلفتم که رنگ روشن و سفید اون به چشم میخورد خودشو در عرصه دید گذاشت.
الهام همینطور که چسبیده بود به من و پاهای ناز و نرمشو انداخته بود روی پای من روی مبل گفت : رامین چه کیر بلند و سفیدی داره این شوهر جدید من. چطوری کیرشو تحمل کنم و بهش بدم!
رامین که داشت با کیر خودش بازی میکرد و از صحنه های منو همسرش الهام لذت میبرد و کیف میکرد گفت : تو عزیزم هدیه را الان باز کن ببین چه کیر نازی برات آوردم که حال کنی و من کص دادنت و پاره شدنتو ببینم جلوم.
الهام منو بغل کرد و یک دستشو انداخت دور گردنم و منو چسبوند به خودش و با دست دیگه اش کیرمو گرفت و شروع میکرد به آهستگی برام بماله …
شروع سکس
چشماش فقط منو میدید و من فقط محو الهام شده بودم. و با لحن خیلی سکسی و خاصی به من میگفت : چطورم من؟…دوست داشتی یه زن متاهلو جلو شوهرش بکنی و جر بدی و شوهرش تماشا کنه؟ خوبم برات؟میتونی قشنگ سیرم کنی؟ …بعد همینطور که داشت این جمله را میگفت و منو به جنون میرساند زبونشو چرخوند به سینه و شکم و بعد شروع کرد به خوردن کیرم و همزمان جلق زدن برام…
رامین گفت : جووون خوب شروع کردین دارم حال میکنم نگاتون میکنم . حالا فهمیدی چرا گفتم تمام موهای بدنتو شیو کن بزن چون الهام دوست داره تمان نقاط بدنتو بخوره و لیس بزنه چون خیلی تو سکس حشری میشه و پارتنرشو پاره میکنه از شیطونی…
الهام همینطوری که شروع کرده بود کیرمو بخوره و با دست جلق بزنه ، ساک زدنشو عمیق تر و حرفه ای تر کرد اینقدر قشنگ و حرفه ای ساک میزد که اگه نمیدیدم فکر میکردم …دارم کس میکنم تا اینکه کسی برام میخوره… گاهی هم قسمت تخم هامو میخورد و ساکشن می کرد جوری که انگار میخواد اونا را مکش کنه تو دهنش از فشار… تا حالا زنی به حشری و سکسی بودن الهام ندیده بودم…
کیر من از شدت ساکشن های قوی الهام ورم کرده بود و اینقدر بهم داشت حال میداد که حتی آبم هم نمیومد و فقط خیس خیس شده بودم که الهام حالتشو عوض کرد و منو خوابوند رو زمین و حالت 69 روی من دراز کشید…
از من خوردن کوص و از اون ساکشن کیر …
رامین نتونست بیکار بشینه و اومد تا شریک رابطه ما بشه. اول یکم لب از الهام گرفت و شروع کرد کیر منو بگیره و هی بکنه تو دهن الهام و بهش میگفت : جووون ساک بزن براش …دوست دارم ببینم چطور کیر یه پسر دیگه را جلوم میکنی تو حلقت… دوست داری کصتو اینجوری برات داره میخوره …
رامین از اینجا دیگه دستور میداد و من و زنش انجام میدادیم…
به من می گفت : قشنگ سوراخ کونشو زبون بزن میخوام قشنگ کون زنم در اختیارت باشه… و از اون طرف به الهام میگفت : آماده کردی این کیرگونده رو بکنی تو کصت؟… آره…جوووون…
تا اینکه رامین ما را از پوزیشن 69 درآورد و حالت شروع سکس بهمون داد و به الهام گفت : به حالت داگی قرار بگیره …که من بتونم به صورت داگ استایل الهامو بکنم.
کیر حشری و داغ خیس من طاقت صبوری نداشت و بعد از کمی بازی کردن با کوص الهام کیرمو فشار دادم تو کوص کوچیک و نازنین الهام … اینقدر توش حرارت و خیسی زیاد بود که کیرم داشت آتیش میگرفت و شروع کردم به تلمبه زدن های پیاپی و منظم و صدای آه و ناله الهام بلند شده بود داشت بدنش میلرزید و هم ازطرفی پاره شدن کوصش توسط کیر منو تحمل میکرد و از طرفی فرو رفتن کیر من تو کوصش براش لذت بخش بود… منم خیلی حواسم بهش بود تا اذیت نشه یا از چیزی ناراحت نشه ولی اون سرتق تر و شهوتی تر از اون چیزی بود که توقع داشتم…
رامین اصلا با دیدن صحنه کردن زنش توسط من حسودی نمی کرد …برعکس خیلی این صحنه براش رویایی و لذت بخش بود و هم زمان که داشت برای خودش جلق میزد …پوزیشن ما را تغییر میداد و با تلمبه زدن های منظم من …الهام میگفت : آخ رامین …داره جرم میده…پارم میکنه رامین . وااای…
ارضا شدن الهام
الهام نشسته بود روی کیر من و تا ته کیرمو کرده بود تو کوصش و داشت حرکت میداد و کمرش و کونش به سمت من بود…که محکم دستاشو انداخت دور موچ پاهام و به شدت ارضا شد و آب سفید زیادی از کوصش روی کیرم مونده بود…
رامین همسرش الهامو بغل کرد و بدن نیمه جون و حال کرده الهامو آروم خوابوند کنار من و شروع کرد کیر منو تمیز کنه و اب کوص خانومشو از روی کیرمن برداره تا الهام کیرمنو بخوره و آبمو بریزم روی لب و دهان الهام. این فانتزی رامین بود و تا پارتنری که داره با زنش سکس میکنه آبشو نریزه تو دهان الهام ، غیر از این رامین راضی نمیشد و حال نمیکرد.
برای همین الهام دوباره شروع کرد به خوردن و ساک زدن حرفه ای کیرم اینقدر قوی و سکسی این کارو کرد که ارضا شدم و تمام آبمو گذاشت خالی بشه داخل دهانش و اونو برگردوند دوباره روی کیرم و با دستمال شروع کرد خودمو خودشو تمیز کنه…که رامین هم با جلق زدن های پیاپی ارضا شد و آبشو داخل دستمالی که دستش بود خالی کرد و سه تایی دراز کشیدیم و کلی حال کرده بودیم…
من به الهام گفتم : چقدر تو سکست قویه! به خدا سوپراستاری تو…
الهام که تو بغل رامین ولو شده بود گفت : آره…اوووهوووم…نه اینکه تو با این سکسی که داری سوپراستار نیستی…!
منم ازش تشکر کردم و پیشنهاد کردم میخوام یه سیگار بکشم کسی میکشه باهام…؟
رامین گفت من میکشم و چند کام هم به عشقم میدم بکشه…
چون منو رامین مشروب خورده بودیم سکس هم کرده بودیم خیلی میچسبید یه سیگار بکشیم…
سکانس بعد از سکس
من پنجره سالن رو باز کردم و ایستادم دم پنجره … و رامین و الهام که تو بغل هم روی زمین افتاده بودن سیگار روشن کردیم و شروع کردیم حرف بزنیم ، اونا به هم سیگار کام میدادن و اینقدر این زن و شوهر پایه بودن داشتن میگفتن و میخندیدن …
رامین گفت : الهام جان ما هم عجب زوجی هستیم آخر هفته برای استراحت و تفریح کیر برای همدیگه هدیه آوردیم اونم چه کیری.‌‌…و شروع کردن به قهقهه زدن و سه نفری خندیدیم…
حمام و سکس پایانی

چند دقیقه بعد الهام گفت من میرم حمام یه دوشی بگیرم بلند شد و از اتاق حوله و لباساشو برداشت و رفت داخل حمام…
رامین پشت سر الهام رفت داخل حمام و بعد از چند ثانیه صدام کرد و گفت : سروش جان بیا داخل.
وقتی رفتم داخل دیدم دوش آبو باز کردن و الهام زیر دوشه و رامین داره خودشو با شامپو میشوره … به من گفت : پایه ای یه سکسی هم تو حموم کنیم؟
گفتم : آره
الهام گفت : بیا با من زیر دوش
وقتی بدنم خیس شد و دوتایی بدنمون مالید به هم هردومون دوباره حشری شدیم و رامین داشت شیطنت میکرد و همزمان به منو الهام ور میرفت …
من نشستم روی سنگ وان ، تا الهام بشینه روی کیرم… رامین هم از الهام لب میگرفت و کمی با کیرم بازی میکرد …انگار داشت آماده اش میکرد تا بره تو کوص زن خوشگلش…
الهام اومد تو بغلم و شروع کرد به پایین و بالا کردن خودش روی کیرم…اینقدر محکم و سریع این حرکتو انجام میداد و ناله میکرد که داشتیم با هم ارضا میشدیم…
رامین از من خواست که آبمو بریزم توش و گفت : بهش قرص میدم تو آبتو بریز توش…الهام با شنیدن این حرف ارضا شدنش سریع تر انجام گرفت و وقتی داشت ارضا میشد خراش خطی موندگاری با ناخنش روی گردنم به یادگاری گذاشت و تو اون لحظه منم آبم به شدت پاشیده شد داخل کوصش و تا چند ثانیه اصلا نمیتونستیم هیچ عکس العملی انجام بدیم…
رامین الهامو بغل کرد و یکم عشق بازی کردن و لب گرفتن و منو رامین سریع دوش گرفتیم تا الهام راحت حمام کنه و ما بریم بیرون توی سالن بشینیم تا استراحت کنیم…
سکانس پایانی
وقتی منو رامین لباس پوشیدیم و نشسته بودیم الهام هم از حمام اومد بیرون و با یه لباس دامنی زیبا داشت موهاشو توی اتاق با سشوار خشک میکرد که من هدیه مورد نظرمو از جیب کتم بیرون آوردم و به رامین گفتم :
این یه یادگاری ناقابل از طرف منه برای تو و همسرت الهام جان از من بپذیرینش و همیشه به یاد من باشید…
رامین همسرش الهامو صدا کرد و هردو هدیه منو باز کردن و هرکدوم ساعتشونو به دست انداختن و چقدر هم بهشون میومد خیلی خوشحال شدن و از من تشکر کردن و لحظه آخر بعد از چهار ساعت دورهمی …همدیگه رو بغل کردیم و با خاطره ای خیلی خوش و بی تکرار از هم خداحافظی کردیم و در نهایت مهاجرت رامین و الهام عزیزم … ما را برای همیشه از هم دور کرد ولی خاطره ملاقات با اونا و بودن در کنارشون هرچند کوتاه ولی شگفت انگیز بود… و یکی از بهترین لحظه های زندگی من رقم خورد.


نوشته: NEW CITY


👍 20
👎 7
28401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

974020
2024-03-07 00:11:34 +0330 +0330

💥محشر بود چه اتفاقاتی افتاده برات بهت نمیومد اینقد شیطون باشی💖

2 ❤️

974037
2024-03-07 00:58:39 +0330 +0330

دست مریزاد دایی خیلی سال بود همچی چیزی نخونده بودم امشب بعد چند ماه این لامصب بلند شد . خوب کوس میکنی ها دهن گاییده دس مارم بیگیر

1 ❤️

974081
2024-03-07 03:50:03 +0330 +0330

چرندیات واقعی یه کونی جلقی کوس ندیده 🤣🤣🤣
من جای احمد ۹۱۸ گفتم زودتر

1 ❤️

974356
2024-03-09 02:39:59 +0330 +0330

خوب بود ولي بيغيرتي را دوست دارم از زبان شوهره بشنوم اون طوري بيشتر حال ميده البته اين نظر منه. به هر حال خسته نباشيد🙏🏻

0 ❤️