اختراع فوق العاده عطار و شروع سکس های من

1395/05/05

سلام خدمت گلای شهوانی. امروز میخوام براتون بگم که اگه از لاغری رنج میبرید چجوری برطرفش کنین به راحتی و یه داستان سکسی خوب که با بقیه متفاوته.
من مسعودم 22 ساله قد 180 و لاغر بمقدار زیاد. و بخاطر همین قضیه هم بود که تو رابطه با دخترا و سکس داشتن مشکل داشتم. چهرمم خوب بود ولی خودم از لاغریم رنج میبردم و زیاد بخودمم نمیرسیدم دیگه. تو نوجوانی دوس دختر داشتم ولی نوزده سالگی به بعد دخترا بم میگفتن نرده بون. لاغر و دراز. پارسال خیلی اتفاقی تو حرم مشهد با یه پیرمرد عطار شیرازی اشنا شدم. دید خیلی لاغرم اومد بم گفت پسرم من عطارم کپسولهای چاقیه گیاهی اختراع خودمه تو 90 روز تمام بدنت میاد رو فرم بازگشتم نداره تضمینی. خلاصه قبول کردم خودش گوشی نداشت شماره پسرشو داد . سه روز بعد زنگیدم پسرش گوشی رو داد به پیرمرده ، شماره کارت داد ، واسش پول ریختم و بعد سه روز صد و بیست تا کپسول با روش مصرفش رو با پست اوردن دم خونمون. خداییش از روز 10 ام به بعد تغییرات رو احساس کردم و تا روز اخرش عالی شدم . ثلث پولی که داده بودم پودر و مکمل این کپسولا رو خوردم و رفتم باشگاه بخدا خیلی توپ شدم. بردم تو شهر خودمون نمونه کپسولا رو به عطارای دیگه نشون دادم نمیدونستن چیه . پارسال 120 تا کپسول رو بمن داد دونه ای چهار هزار تومن. البته من 70 تاشو که خوردم توپ شدم ولی بقیشو خوردم که مبادا برگردم مث اول.

از اون روز به بعد صبح تا شب اصفهان دختر بازی. فک نمیکردم این رو فرم بودنه انقد مهم باشه واسه دخترا. من تو اصفهان املاک خونه داشتم. خیلی با احتیاط روازیی که مکان نداشتم ، خیلی یواش و با احتیاط میبردم خونه های خالی یا مبله یا تخلیه. یروز رفته بودم باغ پرندگان ،دوتا کس مشتی بدجور چشمم رو گرفته بود ، از اون شاخای اصفهان بودن به ظاهر.
ولی بعدش گفتم بابا اینا ککه خوریشون زیاده ، خرجشون میزند بالا،بیخیال عامو. یه بستنی دستم داشتم میخوردم که وقتی اینا از جلوم رد شدن ، ناخود اگاه زل زدم و بشون خیره شدم.
که یهو زدن زیر خنده گفتن حجی بستنیتو بپا ، دیدم یکم از زیر بستنی اب شد ریخته رو شلوارم. خیلی ضایع شدم ، و رو حالت عصبانی یواش گفتم : نخند توش میسوره.
شانس تخمی شنیدن که یکیشون گفت عوضی و رفتن سمت خروجی. یه 5 مین بعدم من ضد حال خورده ،تصمیم گرفتم برم .وقتی رفتم سمت ماشین اون دوتام بودن. اون پاچه پاره تره گفت : این اقای عوضی میخواد دوتا کویین رو سوار کنه. منم با یه سکوت نشونه رضا بشون فهموندم بیان بالا ولی از لحنش خوشم نیومد. گفتم اینا یا میخوان تلافی قضیه پارک یه ضد حال بزنن یا میخوان مفتی تا یجا ببرمشون. چن دقیقه اول ساکت بودم که اونا سر صحبت رو باز کردن و اسممو پرسیدن که جواب دادم و اونام اسمشون رو گفتن. فرناز و سپیده ولی سن شون رو راست یا دروغ من باور نکردم اخه به هیکلشون نمیخورد میگفتن 19 سالشونه. ولی من قشنگ قیافم میخورد به یه ادم 30 ساله. ریشامم نزده بودم. همینجور تو را گفتم مسیرتون ، گفتن هرجا تو میری. منم که دیگه تو نخشون نبودم واسه ضد حال گفتم خونه خالی. سپیده که دریده تر بود گفت : چطور گفتم من بنگاه دارم الانم طرفای ظهره برم خونه استراحت شمام خواستین بیاین. گفت یجوری میگی شما خواستین بیاین، انگار ما نیایم کارت راه میفته. خیلی تند و تیز فهمیدم قضیه جدیه و میخوان بدن. ولی شاید بعدش بخوان جنده بازی در بیارن و خونه و ماشینم رو که دیدن بخان حرکت بزنن. فکرم فقط معطوف سکس شده بود و قید همه چیو زدم و رفتم سمت یه خونه ویلایی طرف پارک قلمستان. وقتی رسیدیم یکم ترسیدن و گفتن اینجا رو از کجا میدونستی گفتم چطور: گفتن 5 تا کوچه پایین تر خونمونه . محل خلوت بود جلدی کلید انداختم اوردمشون تو تا کسی ندیده و همه چیرو توضیح دادم که اتفاقیه.رفتیم تو و رو مبل نشستیم .خونه خودمم که نبود نمیدونستم چی توشه چی نیست ، شماره بیرون برم نداشتم ، مجبور شدم بزنم بیرون برم ناهار بگیرم و زدم بیرون و در رو از پشت قفل کردم و جلدی زدم بیرون زیاد دورم نرفتم همین روبه رو یه ساندویچی بود 5 تا تنوری و مخلفات گرفتم و رفتم پیششون. خدا رو شکر اروم بودن و مانتوهاشونو در اورده بودن و سرشون تو گوشی بود . بعد دیگه محلشون که پیشم لو رفته بود. دک و پزشون رو اوردن پایین تر.مهناز گفت نمیخوای شروع کنی دیره، بازم منه احمق اون روز شده بودم خدای سوتی گفتم : هنوز زوده بزار ناهار رو بخوریم ، که سپیده گفت پس چی فک کردی ، ناهارو هم خب منظورشه . اقا باز ما شک که نکنه فقط به یه ناهاری ام راضی شدن که برن. اصن تا بعد ناهار حرفم نزدم واقعا ناهاره کوفتم شد.واقعا کصخول شده بودم. بعد ناهار سپیده گفت بعد ناهار خواب میچسبه من میرم تو اتاق یکم بخوابم که مهناز گف نه خواب دیگه چیه دیرمون شده که سپیده یچیزی در گوشش گفت و مهناز گفت خب من خوابم نمیاد و منصرف شد. خدا میدونه چی بش گفت. خیلی موذی بود این سپیده.قضیه رو خلاصه کنم بعد چن مین مهناز گفت دابسمش قشنگ داری واسم بفرستی تلگرام ، گفتم تو گوشیم زیاده اینجا نت نداره بیا تو گوشیم نگاه کن. رفتیم رو مبل نشستیم و یه 10 مین بعد یه فیلم سوپر پلی شد که ایرانی بود ، زنه میگفت ایسپری زدی خدا رو خوش نمیاد این کارا ، زد زیر قهقه مهناز گفت:این سوپر ایرانیا فقط صحبت میکنن هیچکدومشون سکس درست که نمیکنن. من گفتم شانس منم دو تا ناوارد تر از این اینجا هستن و من باید شق درد بگیرم. که یهو گفت تو که بلدی نشونم بده.بعدش فهمیدم که این دوتا جنده بودن و 23 سالشون بوده و دوتایی باهم کار میکردن ،چون سپیده امروز پریود بوده قصدشون کار نبوده.و فراری بودن و جای دختر دانشجو اینجا خونه اجاره کردن.و چون دیدن میتونم بدردشون بخورم و مهناز خودش شخصا شیفته تیپ و هیکلم شده بام سکس کرده. خلاصه یه لب پنج دقیقه ای گرفتم ابدار رو مبل ازش. یه ساپورت سورمه ای پاش بود و یه تاپ استین بندی کشی زرشکی تنش بود و سوتین توری زرشکی و موهای پر کلاغی تیره و یه رژ البالویی رنگ. واسه همین گفته بود نوزده سالمه ، قیافش انگار عروسک اصن فقط ادم دوست داشت اینو نکنه ، فقد بخورتش. اونم تو لب گرفتن قشنگ همراهی میکرد. با دستام، سینه هاشو میمالیدم همزمان، که دیگه اهش در اومده بود ، گردنمو میخورد واسم قشنگ پا به پام کم نمیزاشت. واقعا دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم
انقد این ادمو به اوج میرسوند. بدنش مثل پنبه نرم بود. دس میزاشتی میرفت پایین جاش میموند. لباساشو کامل در اوردم و خوابوندمش رو مبل و باز افتادم روش و کل بدنشو خوردم
از بالا تا پایین مگه ادم سیر میشد ، اه های ریزش خیلی حشریم میکرد ، فقد کس بدم میومد بخورم ، خودش دیگه اهش در اومده بود میگفت با لحن اهسته و حشری ، بکن تووووش دیگه لعنتی ، مسعوووود واای ی ، مسعود داری دیوونم میکنی راحتم کن عوضی ی ، مسعووود اووووومم م نمیتونس بیشتر صحبت کنه ، واقعا تو ابرراا سیررر میکرد.
همینجور که افتاده بودم روش و گردنشو میخوردم ، داشتم تو کسش تلمبه میزدم ، حین تلمبه خیلی بد گردنشو میلیسیدم ، لب ، میگرفتم و سینشو میمالوندم ، چشماش و بست و رفت اصن بیهوش میخواستم قطع کنم ، گفت اهسته مسعووود نه بکن
انقد جفتمون تو اوج بودیم که حالتمون رو هم عوض نکردیم و انقدر کس مهناز خیس بود که صدای شلللپ و شولوپ ادمو از خود بیخود میکرد و همینجور چکه چکه از کس مهناز اب میومد و من نتونستم خودمو بگیرم
و سریع در اوردم و گزاشتم رو سینش ، با بیشترین سرعت ممکنی که تو تمام عمرم ندیده بودم و تصور نمیکردم ، ابم جهید بیرون که وقتی خورد زیر چونه مهناز ابم ف صداش داد. تمام شیره جونم ، وجودم زد بیرون و بیشترین اب ممکن عمرم اومد بیرون. کل بدنم سست شد و افتادم رو مهناز ، دیگه نا نداشتم و اصن ررفتم من.
وقتی پاشدم دیدم شده ساعت 6 عصر و منم افتادم رو زمین و سینم اب منی ای شده ، چون رو مهناز افتاده بودم . رفتم تو اتاق دیدم سپیده نیست اهمیت ندادم اولش. رفتم دستشویی خودمو تمییز کردم و لباس هام رو تنم کردم ، دیدم وای سوییچ ماشین نیست. جهیدم مهناز رو صدا زدم ، اخی طفلکی بدنش قرمز شده بود من افتاده بودم روش. اونم رفتم یه دوش ده دقیقه ای گرفت لباس هاشو پوشید و هرچی به سپیده زنگ زدیم جواب نداد.
خسته و گشنه داشتم جوش می اوردم که سپیده اومد و رفته بود ،غذا گرفته بود. من بخاطر سکس فوق العاده مون روحیم عالی بود ، زیاد چیزی نگفتم و گفتم دلخور نشیم از هم الکی.بعد سپیده به مهناز گفت: نمیخوام ، نمیخوام خوب صدات در اومده بود. مهناز گفت سپیده دیگه مث امروز من سکس نخواهم داشت. حین غذا خوردن تو دلم یه حس بدی داشتم خیلی از مهناز خوشم اومده بود ، یعنی راستش عاشقش شده بودم ، ولی چه کنم ،طرف جنده بود ، زیر همه خوابیده بود. از طرفی دلم میسوخت که این چرا رفته اینکاره شده. کلی با خودم کلنجار رفتم که میگیرمش ، همه چی رو فراموش میکنم ، از این کشور میرم جایی که کسی نشناسنمون ، ولی نمیتونستم خودمو راضی کنم که بگیرمش از طرفی هم نمیتونستم فراموشش کنم خیلی زیبا عالی همه چی تمام بود. خلاصه بعد از غذا اماده شدن که برن خونه خودشون و رفتن دست و روشو رو بشورن تا ارایشاشون پاک شه صاحبخونه بهشون گیر نده.
وقتی بدون ارایش دیدمش یکم از تصمیمم ارومتر شدم ولی بدنشو ، حالشو تو سکسو نمیتونستم فراموش کنم. خلاصه بقیشو گفتم حالا تو دیدار بعدی یه تصمیمی میگیرم. خدافذی کردن و رفتن. انقد زیاد بود ، منم کلی از سر و تهش رو زدم ، الان رفقا میان میگن داداش دروغ بافتی ، و فوش میدن و … ببین عزیز کاش دروغ بود همه چی کاش اینجور در بدرش نمیشدم. دلم وجودم نابوده. عشق و نیمه گم شده منم جنده از اب در اومده این از جزای کدوم کارمه نمیدونم . شادیشم واسه شما فحششم واسه من. فقط خدا پدر و مادر پیرمرد عطار رو بیامرزه دمش گرم انصافا خیلی با معرفت بود . دخترا رو هم دیگه طرفشون نرفتم ، داغ دلم تازه نشه. عزت زیاد دوزتون دارم خیلی نظراتون باحاله
دااااااااااااااااااغوووووووووووووووونم

نوشته: مخلص پیر عطار


👍 0
👎 6
30292 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

550383
2016-07-26 20:51:05 +0430 +0430

بیشتر شبیه گزارش فوتبال بود .
وسط داستان یه ده دیقه به خودت اسنراحت میدادی یه نفسی میکشیدی دوباره ادامه میدادی .
داستانت بنظر واقعی میومد ولی اصلا آدمو قلقلک نمیداد . تازه‌کاری توی نوشتن ، خیلیم هولی . باید داستان زیاد بخونی تا بیشتر مسلط بشی
موفق باشی

0 ❤️

550384
2016-07-26 20:51:46 +0430 +0430

damet garm

harfi nadaram

0 ❤️

550399
2016-07-26 22:09:38 +0430 +0430

kososher bod

0 ❤️

550400
2016-07-26 22:14:40 +0430 +0430

ککه خوری؟آخه شل مغزای جقی چند بار بگم از اصطلاحات دهاتتون استفاده نکنید؟
لهجتون کم بود اصطلاحاتتونم اضافه شد (dash)
گفتی “نخند توش میسوره” ؟ این ینی چی؟
دو تا کویین؟از این مانتو خود داف پندارا به دهات شمام رسیده؟ 🙄
لامصب چقدر تو خسیسی فقط فکرت تو این بوده که نکنه ازت بِکنن و برن.اصن چرا داف به قول خودت خیلی خوشگل بیان به توی چوب لباسی بدن؟؟؟
گردن خوردن رو خوب اومدی.من بیشتر از اینکه با دوست دخترام سکس کنم میگم این کارو واسم بکنن.
کونیه خالی بند تو فرناز و سپیده سوار کردی بعد تو خونه کس مهناز گذاشتی؟اصن تابلوه داری راست میگی…
صورتششو که شست پشیمون شدی؟ 🙄
لامصب بعضی از دخترا با آرایش جنیفر ان بی آرایش اصغر سگ سیبیل 🙄 🙄
اینقدر چس ناله نزن که کاش دروغ بود چون سوتیاتو گرفتم و واسه همه مشخص شد خالی بندی اسکوله بد لهجه…


550431
2016-07-27 03:54:11 +0430 +0430
NA

این قرصهایی که گفتی از عطار گرفتی و کوفت کردی …(جدا از اینکه از تو اصفهانی بعیده که چنین پولی از جیبت در بیاد ) شاید بدن تو رو به فرم دلخواه رسونده باشه …اما عوارضی که داشته و به مغزت آسیب رسونده رو خودت نفهمیدی اما ما اینجا فهمیدیم و کاملا حس کردیم . اولین عارضه اش که لت و پار کردن سیستم فهم شعورت بوده و منجر به کودن شدنت شده کاملا معلومه …برای اینکه از لحظه روبرو شدن با این پتیاره ها در پارک و تا سوار کردنشون و خونه خالی بردنشون و تازه بعد از دقایقی …تازه مغزت شانسی متوجه شده که این دوتا ج…تشریف دارند. عارضه دوم علارغم اینکه حواس پرتت کرده و رویا بافی میکنی ، حسابی هم بی کنتور …رگباری خالی بندی میکنی.
البته اولین چاخانت که خیلی هم مهم بود دیگه آب نا پاکی رو با افتابه ریختی به الباقی جفنگیاتت…!
آخه پسره کودن کدوم زن یا دختری با چنین وضعیتی اونهم نشناخته برمیگرده به تو علفی خور میگه …اِه خونه ما پنج خونه پائین تر از اینجاست ؟!!! مَشدی ریقو

0 ❤️

550442
2016-07-27 06:38:27 +0430 +0430

اومدی اینجا تبلیغاته قرص کسکش؟ینییییی کیرووووم

0 ❤️

550445
2016-07-27 07:26:24 +0430 +0430
NA

خیلی بد با لهجه نوشتی اصلا حس نداشت

0 ❤️

550463
2016-07-27 11:26:35 +0430 +0430

پسر حجی چرا کون سوزیت گرفته آف بوی راست میگه.توی خر دهاتی چاقال میخوای خایه لیسی بچه دهاتتون رو بکنی راحت باش ولی حقایق رو هم بپذیر.لهجتون عنه برید درستش کنید بعد وارد سایت شید.
داستان افتضاح بود و من دیسلایک میدم

0 ❤️

550484
2016-07-27 18:50:38 +0430 +0430
NA

سپیده و فرناز رو سوار کرد بعد مهناز سره صحبتو باز کرد

اصطلاحاتو که نگم برات… ببین من به صد وبیست و هشت زبان زنده ی دنیا به اضافه ی اون لهجه های کیری اصفهانی تسلط کامل دارم ولی تالا همچین اصطلاحات کس وشعری نشنیدم (dash)

0 ❤️

550512
2016-07-27 22:08:53 +0430 +0430

توی دروازه گگگگگگگل

0 ❤️

550523
2016-07-28 00:06:34 +0430 +0430

ججج…قووززز . . . 🙄

0 ❤️

550610
2016-07-28 22:40:16 +0430 +0430

off_boy وااای عالی بووود 🙄

0 ❤️

550650
2016-07-29 10:28:36 +0430 +0430

-miss_negin
مرسی فدات ;) ?

0 ❤️

550678
2016-07-29 20:08:38 +0430 +0430

کیرم تو سوادت.کس مغز.کلی غلط املایی داری.جقول کپسولهایی که بهت داده همش هورمون بوده.بعد از مدتی از مردی میفتی وخواجه میشی .اره دادا .میشی خواجه کونی.البته الان هم کمتر جق بزن.چون کور میشی.انوقت میشی خواجه کورالدین کونی

0 ❤️




آخرین بازدیدها