خاطرات یه دختر چاق
دیگه خسته شده بودم.از این همه جماعت که فقط هیکل براشون مهم شده بود و اصلا انگار زیبایی منو نمی دیدن.من شباهت زیادی به ادل خواننده ی معروف دارم هم چهرم هم هیکلم انگار منو اون خواهریم.اما با وجود زیبایی ظاهری هیچ پسری منو دوست نداشت فقط به خاطر اینکه براشون جاذبه سکسی نداشتم .چون شکم تخت نداشتم.رونام بازوهام وهمه جام بزرگ بود و بدتر از همه اینا اینکه خداهم بهم اراده رژیم گرفتن نداده بود.دیگه کم کم بزرگ شده بودمو شهوت به سراغم اومده بود.دیگه 19 ساله شده بودم. حقیقتا تا اون موقع فکر میکردم که یه دختر نمی تونه خود ارضایی کنه و فقط باید کیر بره تو کسش که ارضا بشه تا اینکه یه شب که مامان بابام رفته بودن خونه ی عموم اینا (خاستگاری دختر عموم بود)منم خونه تنها بودم یه کم ماهواره دیدم البته کانالایه سوپرمون بسته بود چند تا صحنه تو فیلما دید مو رفتم خوابیدم.رو تختم بودم که نمی دونم چی شد که دستم رفت سمت کسم یه کم باهاش ور رفتم دیدم که حال میده دستامو رو کسم بیشتر تکون دادم با سرعت بیشتری میترسیدم سمت سوراخم ببرم فقط چوچوله هامو میمالیدم بعد از چند دقیقه یهو یه احساس عجیبی تو تمام بدنم پیچید احساسی که قابل تشبیه به هیچ چیز نبود به حدی این احساس به من حال داد که احساس می کردم تو آسمونام.
دیگه از فرداش افتادم دنبال فیلم سوپر از دوستام خواستم که برام پیدا کنن اونا هم از دوست پسراشون میگرفتنو بهم می دادن.کارم شده بود خود ارضایی اما دیگه بعد از یه مدت حال سابقو نمی داد.راستشو بخواید با دیدن اون خانم های خوش هیکل تو فیلما دچار افسردگی شده بودم.با خودم میگفتم خدایا یعنی یه پسر تو دنیا پیدا نمیشه که خود من براش مهم باشم نه اندامم؟من شهوتم بالا بود اما جنده نبودم و بالاخره سر سفره پدر مادر بزرگ شده بودم اما اگه یه نفر پیدا می کردمو واقعا بهم ثابت می شد که عاشقمه و منم دوسش داشتم حاضر بودم باهاش عشق بازی کنم.اما افسوس که هیچ کس سمت من نمی یومد حتی تو خیابون بهم تیکه هم نمینداختن. تا اینکه یه روز مامانم گفت که فردا پسر خالت از آلمان میاد خالتم یه مهمونی گرفته.وای خدای من به جای اینکه خوشحال بشم ناراحت شدم چون می دونستم فردا شب همه دخترای فامیل بهترین لباساشونو می پوشن اما من اگه قشنگترین لباسایه دنیا رو هم میپوشیدم تو تنم عین گونی میشد.عکسای جدید پسر خالمو تو فیس بوک دیده بودم.قیافه و هیکلش بد نبود اما واسه من داشتن یه همچین کسی مثل رویا بود. شب واقعا خسته شده بودم از همه و بیششتر از بقیه از خود بی ارادم.خیلی گریه کردم تا خوابم برد.فردا صبح دوست نداشتم از خواب بیدار شم حتی می خواستم خودمو از صبحش بزنم به مریضی که شب نرم مهمونی اما میدونستم خالم غوغا می کنه و البته خودم دوست داشتم پسر خالمو ببینم.بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم که برم .رفتم جمهوری تا واسه شب لباس بخرم اما مگه لباس واسه یه دختر 90 کیلویی هم هست؟بعد از کلی گشتن یه پیراهنه ماکسی مشکی پیدا کردم که هیکلمو لاغر تر نشون میداد اما بازم 30 کیلو اضافه وزن چیزی نبود که پشت لباس پنهان بشه.خلاصه پیراهنو خریدمو رفتم خونه .خیلی خسته شده بودم واسه همین موهامو ساده سشوار کشیدمو یه آرایش معمولی کردم.خودمو تو آینه که نگاه کردم اشک تو چشام جمع شد آخه این زیبایی صورت با این اندام نتراشیده کاملا محو شده بود.خلاصه کم کم وقت رفتن رسیده بود نمی دونم چرا خیلی استرس داشتم.تا برسیم خونه ی خالم هزار بار با خودم تمرین کردم که چجوری با پسر خالم سلام علیک کنم.رسیدیم به خونه خالم.خالم شوهرش و پسرش اومدن استقبالمون.اصلا باورم نمی شد شهاب(پسر خالم) انقدر خاکی و خونگرم باشه. ازش خوشم اومد اما باید فکرشو از ذهنم بیرون میکردم تو همین فکرا بودم که دیدم دستشو سمتم دراز کردو گفت تو پرینازی ؟؟؟؟وای چقدر خوشگلی تو!خدای من از تعجب داشتم شاخ در می آوردم آخه هیچ وقت این جمله رو از زبون یه پسر نشنیده بودم!داشتم با بقیه مهمونا احوال پرسی می کردم اما همه ی فکرم پیش شهاب بود.خلاصه تو مهمونی شهاب چشم از من بر نمی داشت حتی شامشو اومد پیش من خورد.همه ی اینا برام مثل معجزه بود.آخر شب بهم گفت فردا بیا خونمون کارت دارم.خدای من وقتی رفتیم خونه خوابم نمی برد همش فکر اونو فردا بودم .فرداش که شد رفتم خونشون خالم اینا هم بودن.خونه ی خالم یه حیاط بزرگ داره بعد از ناهار بهم گفت بریم تو حیاط قدم بزنیم .رفتیم بعد از کلی کس شعر گفتن بهم گفت تو خوشگل ترین دختری هستی که من دیدمش میای بیشتر در کنار هم باشیم تا اگه تو هم از من خوشت اومد موضوع رو با خانواده هامون در میون بزاریم؟من داشتم سکته می کردم از حولمم همونجا اوکی و بهش دادم !1 ماه از رابطمون گذشت من از همون اول به مامانم گفتم اما گفتم چیزی به روی خودش نیاره.من راجع به چاقیمم باهاش حرف زدم که اون گفت تو آلمان دخترای خوش هیکل زیادی دو رو برم بودن اما هیچ کدوم به دلم ننشستن گفت با هیکل من مشکلی که نداره که هیچ تازه دوسم داره!دیگه خیالم راحت شده بود تو این مدت چند بار گونه های همدیگرو بوسیده بودیم اما نه بیشتر تا اینکه یه روز خونه ی خالم اینا بودم که خالم گفت همسایه بالا ایشون تولد دارن و میره اونجا منو شهابم تنها شدیم.
نمی دونم چرا قلبم تند تند می زد انگار مطمئن بودم که امروز اتفاقی می افته که حرف شهاب مثل آب بخی بود که روم بریزه گفت من می رم حموم!از دستش ناراحت شدم البته اصلا تو فکر سکس نبودم اما دوست داشتم تنها کنارم باشه.رفت حموم منم رفتن پای کامپیوترش تو فیس بوک بودم که یکی اومد جلوی چشمامو گرفت گفت می دونی چقدر عاشقتم؟شهاب بود.فقط یه لبخند بهش زدم که یهو گرمای یه چیزیو رو گردنم احساس کردم…واااای شهاب داشت گردنمو می خورد دستشو از رو چشمام برداشت برگشتم تو چشاش زل زدم .انگار هر دو به کاری که می خواستیم انجام بدیم شک داشتیم .من فقط ترسم از ورود خاله بود.دلو زدم به دریا بغلش کردمو آروم لبامونو گذاشتیم رو هم اولش آروم بعد وحشیانه لبای همو خوردیم.واقعا که لذت بخش بود بعد دستش آروم رفت زیر بلوزم از رو سوتینم سینه های بادکنکیمو مالوند برام وااااای قبلا این کارو خودم برای خودم انجام میدادم اما با دست مردونه یه چیز دیگه بود دستش رفت زیر سوتینم دیگه طاقت نیاوردم بلوزو سوتینمو در آوردم .خجالت می کشیدم شکممو ببینه اما اون سینه هامو شکممو همه رو می لیسید .منم دیگه جسور تر شده بودمو دستمو از رو شلوار گذاشتم رو کیرش دیدم که حسابی سیخ شده دوست داشتم زودتر ببینم کیرشو واسه همین خیلی زود شلوارو شورتشو کشیدم پایین .اندازه کیرش معمولی بود مثل اکثر فیلم سوپرا که دیده بودم.یه کمم مو داشت و بوی زیاد خوبی هم نمی داد اما حالا نوبت من بود که ضعفشو به روش نیارم.شروع کردم به ساک زدن ازم عذر خواهی کرد که مو داره گفت واسه همین می خواسته بره حموم اما ترسیده خاله بیاد دیر شه نرفته.اصلا باورم نمی شد که این منم که اینجوری دارم ساک می زنم .خودش صورتمو کشید کنار گفت الان آبم میاد بعدشم گفت حالا نوبت منه.شلوارمو در آورد شورتمم همینطور خدا رو شکر کسم حسابی تمیز بود.منو نشوند لبه تختش لای پامو باز کرد شروع کرد خوردن کسم بالاترین لذت زندگیو اون لحطات احساس میکردم انقدر خورد تا ارضا شدم میدونستم اون ارضا نشده اما میترسیدم که یه وقت نره سمت سوراخم اما اون فهمیده تر از این حرفا بود استرسمو که دید گفت آدم رونایه به این گنده گیو ول می کنه میره سراغ کس؟کیرشو گذاشت لای پامو شروع کرد به تلنبه زدن صدامون تو خونه پیچیده بود
انگار اصلا از اومدنه کسی استرس نداشتیم یهو دیدم که لای پام آتیش گرفت آبش اومده بود.با دستمال پاک کرد.همدیگرو بغل کردیم و داشتیم لب می گرفتیم که صدای مامانم تو گوشم پیچید صدا هی نزدیک تر می شد…آره داشتم میشنیدم که می گفت پاشو مگه نمی خوای واسه مهمونی امشب لباس بخری؟چشمامو باز کردمو دیدم که واااای همه ی اون روزای قشنگ خواب بودن…و من همون دختر تنهای چاقم که واسه هیچ کس اهمیت نداره…پتو رو کشیدم رو سرمو آروم گریه کردم…
نوشته: پریناز
خوب حالا مگه همه باید باربی باشن؟ من خودم چاقم، امابدهیکل نیستم. باید اعتمادبنفس داشته باشی، جذابیت داشته باشی. برو باشگاه عزیزم سایزت رو درست کن. بوس
عالي بودنميخام اغراق كنم ها ولي خوشم اومد كه داستانت شروع و پايان بجايي داشت اميد وارم اعتماد ب نفست بالا بره
عالي بودنميخام اغراق كنم ها ولي خوشم اومد كه داستانت شروع و پايان بجايي داشت اميد وارم اعتماد ب نفست بالا بره
یا واقعا همه رو کیر کردی یا چاقی اگه کیرمون کردی که موفق شدی ولی گاییده میشی توسط بچه ها اگه واقعا چاقی خصوصی بده سر یه روز 20 کیلو ازت کم کنم راه حل و ادرس بدم
عزیزم بهم پیام خصوصی بده واسه لاغر شدن راهنماییت کنم خیلی هم راحته
آخی عزیزم دلم جیز شد بخدا من49کیلوام از خدامه یکم چاقتر بشم اما نمیشه…
چاقی چاقی به ما دل نمی ده
عطر لب تو به ما امون نمیده
عطر چاقی از این بیشتر نکن
چاقی داغی بود شیرین تر نکن
اینم یک ترانه برو حالشو ببر
اما خداییش از حق نگذریم،تپلها مهربوننا.
من تپل نیستم اما تپلان را دوست دارم :)
من عاشق تپل وچاقم.نمیدانم واقعی بودیارویا اما واقعا ناراحت شدم که ایجور راجعبه خودت فکر کردی فرشته تپلی دوس داشتنی
ای نمیری با این داستانت که قشنگ بود ولی آخرش انگار آب یخ ریختن روم
جیگر طلا من خودم و خیلیییییی از دوستام هلاک زن تپلیم . این تبلیغات مسخره و کس شعر ها رو ول کن که واسه فروختن محصولات چرندشون انجام می دن و لاغری رو مد می کنن. این دختر هایی که اندازه جا سوییچی هستن که به درد نمی خورن.
زن باید گوشت باشه. نرم و گرم. هم لحاف باشه هم تشک. جووووووووون
من خودم عاشق دخترای چاقم.دخترخاله ام چاغه ولی چون باهم شیرخوردیم نمیتونیم ازدواج کنیم.نترس دوست من هنوز انسان تو این دنیاهست
عزیزم. دترهای تپل خیلی هم خوبن من که دوس دارم چون هم مهربونن هم. داغ خیلی هم خوبه اصلا ناراحت نباش گلم بچه ها هستن …تپل نبود؟؟؟؟؟
عزیزم کی گفته دختر چاق بده خیلی هم خوبه بوس بوس بوس خوبه؟
عزیزم منم توپولم ناراحت نباش منم فکر میکردم هیچ وقت نمیشه یه مرد عاشقم بشه اما الان عروسی کردم یه پسرم دارم هنوزم تپولم
اگه پایه ای من حاضرم باهات دوست شم. پیام خصوصی بده
بشناسیم همدیگرو.
داستانت واقعا زیبا بود خیلی خوشم اومد…
1 نویسنده ماهری بهت تبریک میگم <3
من خودم عاشق استیل دخترای تپلم
رفیق هم زیاد دارم که از این استیل ها میپسندن
پیدا میشه فقط اول کار خودتو ریاد هات نشون نده تا بفهمی عشقش راسته یا نه
داستانت قشنگ بود خوب نوشتی و جمع و جورش کردی راستش باید بگم منم تقریبا چاغم و شیکم ضایعی دارم ولی اینو همیشه بدون عزیزم مهمتر از همه چی کاراییه طرفه یعنی خیلیها لاغر هستن و هیکل خوبی هم دارن ولی توی رابطه و سکس اصلا کارایی ندارن مهم کاراییه مثلا خیلی ها به بزرگیه کیرشون مینازن ولی یکی دیگه هم هست که کیرش کوچیکه ولی در وقت عمل و کارزار کاراییش خیلی از دیگری بهتره پس به نظر من کارایی مهمتر از هیکل قشنگه.
پریناز جوووووووووووووووووووووووووون خیلی جالب بود
ولی اخرش خیلی دلم گرفت
موافق باشی
بیشتر از 90٪ داستانهایی که توی این سایت از زبان دخترها نوشته میشه رو پسرها مینویسن. معمولا دخترها در نگارش داستان از جملات و کلمات کلیدی سکسی به طور مستقیم استفاده نمیکنن و سعی میکنن که از الات جنسی هم کمتر اسم ببرن. کاملا مشخص بود که این داستان رو یک پسر نوشته. لحن پسرونه در جای جای داستان به چشم میخورد. با اینحال سکس با دختر به این چاقی خالی از لطف نیست. من همچین تجربه ای رو داشتم و باید بگم که هرچند ممکنه که لذت یک دختر سایز متوسط و حتی تپل رو نداشته باشه، اما لذت و جاذبه خاص خودش رو داره. امیدوارم نصیبتون بشه…
الهییییییییییییی اشکال نداره دخترای که اندامشون قشنگ از این پسرا خیری ندیدن که تو ببینی عزیز بیخیال بابا
بامزه بود. :-)
بعد خوندن چند تا داستان که اشکمون رو در اورد این داستان حال و هوامون رو عوض کرد.
مغغغسی. :-D
من خودم دخترای چاقو دوس دارم و میخوام باهاشون دوست شم،اگه ناراحتی مارو هم از تنهایی درار.
داستانت زیبا بود نمیدونم این حقیقت بود یا داستان …ولی من به شخصه به دخترای چاق علاقه دارم…تو سایت سکسی زیاد نمیام…ولی از داستان های اینجا خوشم میاد بعضی وقتا هم راست میکنم
دنبال یه دختر تپل میگردم که دوسم داشته باشه…زندگیرو شروع کنم ولی زیاد وقت ندارم…کارم بهم اجازه نمیده بهش فکر کنم
ولی همین الان تو تصورم یه دختر تپل میبنم که بوسم میکنه…این یعنی تنهایی
به جاي نشستن و غصه خوردن و گريه كردن با يه رژيم غذايي درست و ورزش اندامتو زيبا كن طوريكه ديگه پسرا با ديدنت آب از لب و لوچشون آويزون بشه پاشو دختر پاشو
خوشم مياد هميشه يه موقعيت پيدا ميشه تو داستانا ولى واقعيت تخم ميخواد
سلام عزیزم … داستان خوبی بود … حسابی کیف کردم … امیدوارم به یه نفر برسی که واقعا و برای خودت دوست داشته باشه …
نه خیلی لاغر نه خیلی چاق این چیزی هست که اقایون واقعا از همسرشون میخوان وگرنه ک برا سکس میگن هر چی جاقتر بهتر دختر باید ی ذره گوشت داشته باشه به تنش یا نه حالا اینارو ولش ی کم ورزش کن نرمش کن ازین چیزا کار نشد نداره گرچه خودم میخوام ی کم چاقتر بشم می بینی هیچ کس از چیزی که داره راضی نیست
منم چاقم عزیزم مهم نیست پسرا چی فکر میکنن گمشه هر کی مارو نمیپسنده عاشقتم دختر
واقعا خیلی قشنگ و دلنشین بود
من یه کارمنددولتم ولی مجردم چون چاق پسندم و هنوز دختر چاق مورد علاقمو پیدا نکردم
قسم می خورم بهحترین داستان زندگیم بود …ببین اولش که تو یه پسر
تووپووولی فوق العاده ای تو:)) من چاق نیستم ولی دیوونه دخملای چاق و توپوولم… با عشق ?
هم داستانت عالی بود هم خودت من به شخصه دیوونه خانمای توپول هستم.اما اخر داستان دلگیرم کرد. غصه نخور خیلیا مثل من از خانمای توپول خوششون میاد
سلام عزیزم امیدوارم به اون کسی که میخوای رسیده باشی بوس بوس
قشنگ بود خدایی
اشاره کنی
رفتم بالاسر شهاب جاکش
گوهخورده تورو قبول نکنه!!!
چاق پسندا زیادن!خودتو ناراحت نکن