دوران سربازی و سکس نیمه کاره (طنز)

1390/06/08

سلام دوستان.خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم عین واقعیت.دست راستم بالاست دارم قسم میخورم که جزحقیت چیزی ننویسم.یادمه اون روزااواسط خدمتم بودم تواهواز خدمت میکردم یک روزکه باهزارتادوزو کلک مرخصی شهری گرفتم تابرم بازار فقط برای وقت گذرونی.خوب که توشهر گشت زدم اومدم فلکه چهارشیر اهوازگفتم 5دقیقه ای میشینم بعدمیرم چنددقیقه ای نشسته بودم که دیدم یه خانوم خوشکل باپسرکوچیکش او مدن چندقدمی من نشستن بنده خداوسایل زیادداشت خسته شده بود پسرکوچیکش کم کم اومد طرف من بازیش گرفته بود منم بچه هارو دوست دارم شروع کردم باهاش بازی کردن دیگه بهم میگفت “عمو”.دیگه هواداشت گرگو میش میشد خانمه میخواست بره که بهش گفتم بذار کمکتون کنم که پسره گفت مامان بذاره عمو بیاد،خلاصه من وسایل خانوم روبرداشتم حرکت کردیم به سمت خونشون.وقتی رسیدم اومدم خداحافظی کنم خانمه گفت حالابفرمایید آبی شربتی بخورید بعد برید منم ازخداخواسته رفتم تو.وقتی واردشدیم متوجه شدم کسی خونه نیست پسره توبغل مامانش خواب بود دادش به من واشاره به اتاق کرد منم بچه رو بردم تواتاق خواب .اتاق خواب خودش بودیه تخت بزرگ ویک کوچیکم کنارش طفلی رو خوابوندمش وروتخت نشستم که در بازشد وخانمه بالباس عربی بایک سینی ولوان شربت واردشد گذاشت زمین و دوباره رفت منم بانگاهم بدرقش کردم و آب دهنمو قوت دادم تا اون لحظه فکر سکس نبودم.چنددقیقه ای گذشت دیدم صدای شرشرآب حموم میادحدود10دقیقه مات موندم گفتم خوب دیگه پاشم برم که صدای زنه ازتوحمام که میگفت آقاببخشید یک لحظه بیاد منوبه خودم آورد ودیدم بی اختیار در حمام زنه ازمن حولشو میخواست درست دم دربود برداشتم درزدم بدمش گفت بیارش تو…منم بایواش بادلهره رفتم تو همه جارو بخارگرفته بودچشمم به زنه افتادکه پشتش بمن بودگفت بیا برام لیف بکش منم نفهمیدم کی لخت شدم. همینطورکه براش لیف میکشیدم کیرم سیخ شده بودومیرفت لای پاش دستمواز بغل بردموجفت سینهاشو مالوندم که یدفعه یک چیزی محکم خوردتوسرم ویکی که صداش شبیح بابام بود میگفت کره خر تخمامو ول کن!آره همش توخواب بودوبجای سینهای زنه تخمای بابامو گرفته بودم میمالوندم که ازدرد زده بود توسرم. …ودیگه هیچ وقت نزدیک بابام نخوابیدم!

نوشته: hadish


👍 1
👎 0
21768 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

296103
2011-08-30 05:47:23 +0430 +0430

=)) :)) :O) =D> 8} :P O:) I) <:P

0 ❤️

296107
2011-08-30 07:05:43 +0430 +0430
NA

این در اصل یه جوک نیم خطی بود :d

0 ❤️

296108
2011-08-30 08:44:04 +0430 +0430
NA

برو جمع کن دری وری هارو آب چاقی !

0 ❤️

296109
2011-08-30 15:40:28 +0430 +0430
NA

کیری ترین داستانی که تا حالا خونده بودم .

0 ❤️

296110
2011-08-30 21:05:40 +0430 +0430
NA

tokhmamo vel k0n tokhme sag(khatab be abjit)

0 ❤️

296111
2011-08-30 21:05:49 +0430 +0430

فانتزی قشنگی بود .

0 ❤️

296112
2011-08-31 00:11:57 +0430 +0430
NA

:))
خب بعضی وقتها هم تفنن لازمه!دی
چون اسمشو گذاشته بودی طنز قبوله "کوتاه وزیبا جک گفتی پسر "خوب بود =D>

0 ❤️

296115
2011-08-31 03:11:14 +0430 +0430
NA

ایول خیلی حال کردم تا حالا انقدر رو داستان نخندیده بودم =)) =)) =)) =))

0 ❤️

296116
2011-08-31 15:20:47 +0430 +0430
NA

این طنز بود؟! دقیقاً کجاش؟

0 ❤️

296117
2011-09-01 03:22:30 +0430 +0430
NA

بابا کمکم داشت کیرمون سیخ میشد که بابات پیداش شد
ای زن بابات بگام که بی هوا میاد وسط داستان

0 ❤️

296118
2011-09-02 13:00:15 +0430 +0430
NA

badak nabood ama shabihe dastan sexy nabood bishtar shbihe tarif khab o roya bood

0 ❤️

296119
2011-09-07 17:15:55 +0430 +0430
NA

=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

296121
2011-09-16 15:24:54 +0430 +0430
NA

rasul gaeede

0 ❤️




آخرین بازدیدها