طراحی سایت به کجا ختم شد

1393/09/26

سلام فربود هستم 19 ساله از تهران این خاطره مال 17 سالگی منه و از اون روز به بعد زندگی من از یکنواختی خارج شد و به کل دگرگون شد. از اونجایی که رشتم کامپیوتر هست و خوره طراحی سایت هستم (php,css,html5,jquery)همیشه آگهی های استخدام می خوندم و بالاخره با یک آگهی مواجه شدم که شرایطش برام مساعد بود. برای مصاحبه استخدام با شرکت تماس گرفتم وقت مصاحبه دادن وارد شرکت شدم و تو دفتر مسئول هماهنگی نشستم و منتظر شدم. بعد از کمی انتظار در دفتر باز شد و جوانی 36 ساله، قد بلند،خوشتیپ ،خوش اندام، سفید پوست(مثل برف) وارد شد؛ نشست پشت میزش خودشو معرفی کرد و شروع کرد به مصاحبه کردن با من خلاصه استخدام شدم و چون اختلاف سنم با بقیه برنامه نویس ها خیلی زیاد بود و اکثرا سیگاری بودن مهندس کریمی مسئول هماهنگی میز کار منو به دفتر خودش انتقال داد چون خودشم سیگاری نبود و وقتی به دود دم محیط کار اعتراض کردم اینکارو انجام داد. هر روز بیشتر از روز قبل با هم صمیمی می شدیم تا جایی که همدیگرو به اسم صدا می زدیم و دستمو دور گردن مهندس حلقه می زدم و به کد نویسیش خیره می شدم برام مثله پدر نداشتم بود. پدرم وقتی من 3 ساله بودم تو جاده تهران چالوس تصادف می کنه و در اثر ضربه مغزی میمیره و از اونجایی که من اصلا پدری بالا سرم نبود و محبت پدر احساس نکرده بودم همیشه جای خالی شو احساس می کردم. مادرم استاد دانشگاه و مهندس کامپیوتره و با پول تدریس تو دانشگاه ها و مراکز آموزشی منو بزرگ کرده. یک روز که داشتم تو گوگل عکس های تناسب اندام نگاه می کردم چشمم به یک جوام خوشتیپ آمریکایی افتاد نمی دونم چی شد اصلا دست خودم نبود از دهنم این جمله پرید(ای کاش این یارو بابای بود) همون لحظه مهندس به مانیتور من نگاه کرد و گفت : دوس داری بابات جوان باشه و خوش اندام!!! خیلی عادی برخورد کرد و به کارش ادامه داد از عکس العملش حسابی تعجب کردم ؛ فردای اون روز که از خواب بیدار شدم با خودم می گفتم تو تهران حتما یکی هست که جای پدرم برام پر کنه و یک رابطه سالم باهاش داشته باشم شروع کردم به اطرافیانم فکر کردن که مهندس به ذهنم رسید کلا از اون روز ذهن منو به خودش مشغول کرده بود. با خودم گفتم بهش پیشنهاد بدم شاید قبول کنه بابام بشه ؛ مهندس مجرد بود و تنها زندگی می کرد و تو واحد روبری شرکت خونش بود(شرکتش و خونش هر دو تو یک آپارتمان بودن و خودش صاحب آپارتمان بود همه واحد هارو اجاره داده بود بجز دو تای طبقه آخر) بلند شدم رفتم حموم اومدم صبحانه خوردم ساعت 10 شد رفتم شرکت و اینبار برای اولین باردستمو دور گردن مهندس حلقه کردم و یک بوس طولانی کردمش؛ تعجب کرد جا خورد برگشت بهم نگاه کرد و گفت این برا چی بود فربود جان؟ گفتم هیچی همین جوری دلم خواست اینکارو بکنم. کل اون روز حواسش به من بود تا اینکه جرأت خودمو جمع کردم و بهش گفتم که دلم یکی میخواد بهش بابا بگم ، به بدن مردا ضعف دارم و دیوانه وار دوست دارم ممه بخورم. مهندس بهم یک نگاه عمیق کرد همین طوری خشکش زده بود که صندلی منو کشید کنار خودش منو بوسید بهم گفت ببین عزیزم من بچه باز نیستم اهل گی هم نیستم از این کسافت کاری ها عمیقا متنفرم. با خجالت گفتم مهندس من فقط محبت تورو می خوام گفتش اگه اینطوری قبوله. اینو که گفت حتی تصورشم نمی تونید بکنید که من چقدرخوش حال شدم. با هم قرار گذاشتیم که ساعت 6 برم خونش. ساعت 6 شد من رفم تو آپارتمان سوت کور بود همه دفترا و مطب ها بسته بودن تا حالا تو این ساعت اونجا نبودم رفتم طبقه چهارم زنگ زدم مهندس با زیر پیراهن رکابی و شلوارک در باز کرد برای اولین بار اینطوری دیدمش رفتم تو بغلش از ته دل بلش کردم با یک دستش منو بغل کرده بود و با دست دیگش درو بست و من هی بوسش می کردم که یواش یواش اونم شروع کرد به بوسیدن من رفتیم نشسیم تو مبل راحتی رفت برام میوه و آبمیوه آورد خوردیم و صحبت کردیم گفتم دلم بغل تورو می خواد دستمو گرفت برد تو اتاقش خوابوند تو بغلش و دستشو لای موهام بازی می داد که گفتم دلم ممه میخواد از رو تخت بلند شد زیر پیرانشو در آورد دوباره منو گرفت تو بغلش گفت بیا اینم ممه بخور ببینم چه جوری می خوری برای اولین بار داشتم ممه می خوردمخیلی حال می داد عین ندید پدیدا همش لیس می زدم نوکشو می مکیدم که ممشو از دهنم در آورد گفت بسه دیگه زیر گلوم یکجوری شد گفتم یعنی چی؟ گفت وقتی ممه منو میخوری احساس خیلی خوبی بهم دست میده داشتم از حال می رفتم اگه ادامه میدادی! با مهندس کریمی 3 ساله که رابطه دارم خوشبختانه هنوزم رابطمون به شیرینی روز های اولشه و ایشون هیچ وقت همونطور که اونروز گفت نه گی کرد و نه بچه بازی میشه گفت مردیه که از آسمون افتاده همین قدر بگم که یک لطف الهی برا من که هیچوقت فراموش نمی کنمش و رهاش نمی کنم مگر مرگ مارو از هم جدا کنه. افرادی هم که فش میدن جقی بیش نیستن که هر خاطره ای رو می خونن حسادت می کنن و عقده میشه براشون.

نوشته: فربود


👍 0
👎 0
31013 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

447514
2014-12-17 04:24:10 +0330 +0330
NA

چی شد؟! |: ممه باباتو خوردی الان؟ |:

0 ❤️

447515
2014-12-17 07:36:43 +0330 +0330

بحث خیلی سنگین بود/
لیفتراک بیارین لطفا

0 ❤️

447516
2014-12-17 07:39:37 +0330 +0330
NA

ممه مگه مامانت ممه نداشت؟؟؟؟!!!

خدا تورو هم شفا میده زیاد فشار نیار به خودت !

0 ❤️

447517
2014-12-17 07:57:38 +0330 +0330
NA

مامانتو جور کردی براش ؟ بعدش گفتی بابایی

0 ❤️

447518
2014-12-17 10:19:30 +0330 +0330
NA

حیف که نمیخوام فش بدم ولی داستانت خیییلی کیری بود خیلی /

0 ❤️

447519
2014-12-17 10:28:05 +0330 +0330

نمیدونم چی بگم !!! هنوز توی شوک هستم dash1

0 ❤️

447520
2014-12-17 14:42:56 +0330 +0330

حالا حتما کیرشو خوردی فک کردی ممه هاشو خوردی ??? پسر جان این فکرای کیروم زردکی چیه ??? کدوم پسری ممه های باباشو خورده که تو دومش باشی ??? عزیزم تو کونی هستی خودت خبر نداری !!! بده یکی کونتو جر بده توهمات بزنه بیرون !!!

1 ❤️

447522
2014-12-17 18:37:11 +0330 +0330

17سالته شرکت استخدام شدی؟عجب
من که کل اون مهارت های تورو ضرب در2بلدم نشتسم دارم داستان میخونم
تو که تازه کون دادی اومدی رفتی شرکت استخدام شدی؟
تو اگه کس نمیگی یه خط پی اچ پی بنویس بچه

0 ❤️

447523
2014-12-18 00:27:05 +0330 +0330

حيف که گفتى فوش نده وگرنه کىر کلفت جعفر تو داستان قبلىو مىکردم توکون روح پرفتوح باباى کون نشستت

0 ❤️

447524
2014-12-18 05:21:27 +0330 +0330
NA

dash1
نمیدونم چی بگم … تو نیاز به درمان داری … خدا شفات بده به حق امامزاده بیژن

0 ❤️

548463
2016-07-10 23:01:25 +0430 +0430

منم ممه میخوام (dash)

0 ❤️




آخرین بازدیدها