مامان ناهید (۱)

1402/07/04

سلام من میبینم
داستان درمورد کس کشی منه ( کس دادن مامانم )
خودم که ۲۳ سالمه مکانیکم
مامانم هم ۴۸ سالشه معلمه
ما شهرستانیم
مامانم کون بزرگ و سینه ۸۰ با یه قد ۱۷۰ داره که قیافه‌ خیلی خوشگل و اندام خیلی درست درمونی داره با نکته منفی اینکه یه مقدار چاقه و شکم و پهلو داره !
مادرم از اوناس که پوشش زیاد لختی نیست و یه زن خیلی با شرم‌و حیا بودش البته ، الان دیگه قاعدتاً نیست !
زیاد نمیخوام وارد جزئیات شم ولی کمه کمش ۷,۸ سالیه با فکر کس دادن مامانم سپری شده حتی در این مورد ۳ تا از دوستامم کمکم می کردن و باهام در مورد مامانم سکس چت میکردن !
داستان اینجوریه که با مادرم ناهید پا شدیم رفتیم تهران ۲ نفری نوبت دکتر برا رحمش داشت ، و من این سفر رو بهترین زمان برای حداقل یه دستمالی شدن رو‌ لباس مامانم تو تهران بود
وضعیت مالی ما خوبه ، تهران سمت فلکه دوم صادقیه یه خونه داریم ۴ طبقه که ما طبقه اولیم ولی کلا عبور جداست ، اونا یه سمت ما یه سمت خونه ما تنها واحدی از این‌ ورودیه
رسیدیم تهران دم دمای صبح ساعت ۷ و ۸ که به خونه رسیدیم‌ و ماشین پارک شد و وسایل پیاده
تیپ مادرم یه مانتو شلواره و یه شال ، که من دلم خیلی از اینا میخواد
اما تو خونه یه شلوار معمولی چون پره جذب میشینیه با یه تیشرت
ظهر که شد با اسنپ حرکت به سمت سعادت آباد و مطب دکتر شد
مادرم قبل حرکت گفتش که این شالو‌ بپوشم یا این یکی ، که تو حرفام گفتم اینجا تهرانه لختم بگردی کسی کاری نداره منم که راحتم ببین خودت چی دوست داری سلیقه خودت باش ، که اونم خلاصه حرفاش این‌ بود که خب نظر بده کدوم بهتره و بعد انتخاب به سمت مطب روانه شدیم
دکتر که خانوم بودش ، یکی دو ساعت زمان برد و بعد نوشتن یه سری آزمایشات برگشتیم راستی یکشنبه بودش
فردا صبح که آزمایش قرار بود بدیم
پس عصرش با ماشین رفتیم بیرون که من مامان خانوم‌رو یکم تو معرض نمایش بزارم ، به کوروش رفتیم و اونجا هی میگشتم یکی جز تماشا کردن یه حرکتی بزنه که خبری نبود
یه چندتا مغازه سر زدیم بازم‌ هیچ
واقعا یه جرقه لازم بود که خبری نبود از جرقه
من آدم خون گرمیم‌ کلا زود با هم صمیمی میشم
بعد کلی کش و قوس برگشتیم خبری نبود
فردا صبح آزمایش گرفته شد
بعد آزمایش نزدیکای ( حالا دقیق بلد نیستم اسمارو زیاد ریز به ریز بگم ) از سعدی رو‌به اگه اشتباه نکنم باغ سالار یا همچین چیزی اون خیابون سنگ فرش که فقط با پا میشه رفت ، ساعت دم دمای ظهر بود ۲ اینا ، یه مغازه رفتیم داخل ورودی که رفتی ( مغازه بزرگی بود میشه گفت ) سمت چپ فروشنده تنها خودش در حال مکالمه با یه جفت خانوم محجبه بود که بعد سلام دادن و تماشا کردنای مامانم به جنسا اون خانوما بعد حساب کردن رفتن ، حالا من و ناهید و آق مجتبی که بعد آشنا شدیم خدمتش
مادر ازش یه مدل شلوار خواست که سایز رو داد و ناهید رفت برای پرو شلوار ، با مجتبی جلو در رو نگاه میکردیم که یه کس درست حسابی تقریباً سن بالا رد شد به نگاه آبدار کردیم که مجتبی گفت کص سن بالا مزه‌ای داره که تعریف کردنی نیست ، گفتم هم سلیقتم شدید ، مادرم به‌ زبون خودمون صدام زد و گفت مبین این‌ سایز نه بگو‌ بزرگتر بهت بده برام‌ بیار رو به مجتبی کردم گفتم میشه سایز بزرگتر به‌ مامانم بدین ، گفت از این بزرگتر نداره ، گفتم خب سلیقه خودتون یه چیز بهش بدین فقط یه جوری‌ بروز باشه تیپش عوض شه یکم حیفه هنوز جونه بخدا
گفتش که خوبه آدم به فکر مامانش باشه آفرییین‌ پسرم ، حالا یارو تهش ۸,۹ سال از من بزرگتر بود
منم گفتم ماشاالله زود دس به‌کار شدین
گفت یعنی چی ، گفتم‌ پسرت ۲۳ سالشه ها
خندید گفت حالا من یه چیزی گفتم
حرفش رو قطع کردم گفتم حلالته توم‌ که سن‌بالا دوس‌داری
به ۲ قرونیش افتاد که بعدا گفت اون لحظه حس کرده کاری نداشتم پر رو شده
خلاصه یه ساپورت که فک نکنم مادرم تا حالا حتی بهش فکردم‌کرده بوده باشه رو براش برد
در زد و مامانم با تصور اینکه منم‌ مقداری در رو باز کرد که معلوم بود شوکه شده یه‌ مکالمه بینشون شکل گرفت
من جوری بودم که مجتبی رو میدیم اما با مادرم بهم دید نداشتیم
خلاصه مجتبی گفت سایز بزرگ نبوده‌و اینو‌ پسرتون انتخاب کرده
مادرم بعد اینکه بهش دروغ گفت که من انتخاب کردم از دستش گرفت و بعد ۲ دقیقه‌ای تقریباً مادرم صدام زد و گفتم‌ جان
گفت این اصلا مناسب نیست گفتم‌ مادر جان اینجا تهرانه راحت باش یکم به روز بپوش ببین دوس‌ داری یا نه ( به‌ زبون خودمون)
گفت بیا ببین گفتم درو وا کن
باز که کرد یه لحظه نبض زد کیرم
حیف بود واقعا شکم داشت
یه پورن استار حساب میشد
گفتم آقا یه نگاه بنداز شما ببین کجاش بده
مادرم یکم گویا شوکه شد ولی خوب تو عمل انجام شده بود
مجتبی گفت یکم چسبه ولی ماشاالله بزنم به‌ تخته
مامانم گفت زشته بیرون این
مجتبی زودی گفت تنها مشکلش اینه فک نکنم کسی بتونه چش ازتون برداره بس که خوبید
مادرم هم دوست داشت هم‌ معذب بود
گفت نه یه نمیشه و…
پاشدم شلوار خودش رو‌ ور داشتم گفتم‌ مادر جان من نمیدونم یه شلوار مجردی باید بگیری
گفت خب من متاهلم این چه حرفیه گفتم ۶۰ کیلومتر از شوهرت دوری حلاله یه خنده زدیم گفت خجالت بکش با خنده گفت پس بی زحمت یه مدل دیگه بدید ولی شلوار باشه
مجتبی گفت لی میدم که هم‌شما زیاد معذب نشید هم‌اینکه مد خوبیه
مادرم راضی بود
داخل پرو که شد گفت خودت شلوار رو بیار هیچی پام‌ نیست
جواب ندادم
به یارو گفتم یکم جذب بهش بده گشاد نباشه
گفت فک کنم یه چیزی گفتن
گفتم شلوار خودشو آوردم بیرون لخته الان ( یه جوری شد چشاش ظ) گفت‌ خودم ببرم ولی شما ببرین مشکلی نیست
یارو که‌ دیگه مطمئن بود بهم گفت تایم ناهاره میشه تابلو باز است رو برگردونی ( اماده شد خودشم )گفتم به چشم بی اینکه‌ در بزنه درو‌ واکرپ مادرم یه نیچه جیغ‌ کوچولو زد مجتبی گفت‌ ا ببخشید نفهمیدم
ولی درو‌ نبست و نظاره گر مادرم بود یکم باهاش حرف زد درو‌ بست منو یه نگاه کرد ، بعد یکم درو وا کرد یکم رفت داخل و‌ بعد حرف زدن با مامانم به راست اومدم و دیدم مادرم پشت کرده و مجتبی شلوار رو بالا میکشید
دستشو آورد پشت در رو یه مقدار بست و حرف زدن با مادرم که من کلمه کلمه حالیم میشد یه‌ چیزایی
که یه قسمتش مادرم میگفت نه نه اصلا ، نمیشه بخدا , نه‌ و … یکم طول کشید شاید ۵ دقیقه مجتبی داخل بود
اومد بیرون بم چشمک زد و من لبخند ، مادرم‌ اومد بیرون یه جوری نگاه میکرد که فحش بده بی غیرت اینجور نگاهی
مجتبی رو به مادرم کرد گفت خانوم برید اون اتاق رو به رو سمت‌ چپ انبار هستش منم‌الان میام رو به من‌کرد گفت‌ مراقب مغازه هستید من مادرتون رو را بندازم یه جوری شدم اصلا خواستم‌ ارضا شم‌ انقد خوب بود‌ حرفش ، گفتش که‌ مدل شلوار جدیدا اون پشته مادر هم سخت پسند گفتم حتما راحت باشید ، مادرم‌ نگام کرد و گفت از کِی ؟ گفتم چی ؟ گفت برگردیم حرف میزنیم
رفت داخل انبار یه چند دقیقه بعد نزدیک شدم با یه هیجان زیاد دیدم مادرم در حال ساک‌ لخته مادرزاد و مجتبی رو به روی من در حال نگاه کردنم به گوشی اشاره کرد که داره از مادرم فیلم میگیره یکم استرس گرفتم اما محو شهوت بودم‌ واقعا کسایی که این حس رو دارید دل رو به دریا بزنید من ۸ سال فک میکردم خیلی سخته اما اصل این طور نیست و واقعا لذت بخشه واقعا میگم تجربش اون لحظه خیلییییی خوب بود مخصوصا هیچی مثل زانو زدن مادرتون جلو یه مرد نیست خیلییی زود ارضا میشید
خلاصه داشتم نگاه میکردم که سر مادرم‌ رو گرفت رو کیرش نگه داشت و سرشو برد عقب مادرم یه نفس گرفت سرشو انداخت عقب تو فیلم قشنگ صورتش افتاد ، مادرم که گوشی رو دید خودشو‌ کشید عقب گفت این‌ چیه چیکار میکنی تو من‌ جنده نیستم که خجالت بکش که مجتبی حرفش رو قطع کرد گفت لختی داری ساک میزنی فیلمتم دارم کارتو تا آخر انجام‌ بده وگرنه طبعات داره مثل یه جنده راهم بنداز و تموم همین
مادرم یه مقدار اعتراض کرد مجتبی سرشو گرفت گفت نزار بخوابه کیرم اصلا شوخی ندارم بزار فقط فیلم‌ تو گوشیم باشه نه رو سایتا ، ادامه بود زوود ، سره مادرم‌ چسبوند به‌ کیرش گوشیو‌ گذاشت‌ کنار مادرم خواست حرف بزنه کرد تو دهنش گفت فقط خفه ، خفههه
از دهن‌ مادرم که بیرون آورد صدام‌ کرد ، مادر جنده بیا اینجا
مادرم خیلی سریع سرشو برگردوند‌ از تعجب خشکش زد نمیدونست چی بگه لخت رو زانو‌ کیر به دست ، تف‌ دور دهنش گفتم جانم ، گفت‌ گوشیمو بگیر از رو به رو فیلم‌بگیر
مادرم‌گفت نه‌ اون نباشه لطفاً فیلمم نباشه فقط کارتو بکن تروخدا و …
رفتم گوشیو گرفتم
گفت نکن مبین نکن فیلم‌نگیر بی آبروم نکن
گفتم مادرم دوست دارم کس دادنت رو ببینم این فیلمم‌ یادگاری اون آقاس
گفت اسمم مجتبی است گفتم آقا مجتبی
میخواست واقعا گریه کنه
مجتبی بلندش کرد رو به من شد و از پشت کصش گذاشت‌ و رو به دوربین مادرم‌ داشت کس میداد و مجتبی میگفت از نزدیک قیافش بگیر و کصشم‌ بگیر معلوم شه ، یه‌ چند دقیقه‌ای کرد مادرم و برعکس کرد نشوندنش رو زمین گفت بخور توم‌بیا جلو مادر حنده
سریع رفتم جلو از دهن مادرم‌ پر آورد موهاشو گرفت ریخت رو صورتش مادرم هی مقاومت کرد
بعد ارضا کاملش یه نفس عمیق کشید رفت سمت دستشویی مادرم‌ازم دستمال‌ میخواست و من منتظر مجتبی بودم که ازش بگیرم گفت‌بگو با دست چشاشو‌ تمیز کنه و مادرم مجبور شد به اینکار ، گفت‌ حالا پاشو بپوش تا کسی نیومده
مادرم‌ گفت بزار خودمو تمیز کنم
گفت تمیز کردن نه بپوش میگم
مادرم با آب کیر و فش دادن به من یه ساپورت تقریباً زرشکی رنگ پوشی و یه تیشرت و مانتوش بدونه شرت و سوتینی که نبود نمیدونم چی شده بود مجتبی رو به من گفت پسرم شماره تلگرام جنده رو بده ، منم بی اطلاع به مادرم شماره رو دادم
گفت‌ فیلمتو میفرستم که داشته باشی
راضی بودم ازت ولی ازت میخوام امشب یا فردا شب حتما بیای خونه و از ته دل بکنمت وگرنه فیلمو‌ که میدونی
مادرم گفت آقا مجتبی بخدا به قرآن من تهران نیستم یه غلطی کردم لطفاً پا بکن زندگیم از هم نپاشه
مجتبی گفت امشب یا فردا شب میکنمت همونجام پاک کن
مادرم حرفی نداشت
رو‌به من‌کرد گفت‌معرفی‌نکردید
گفتم مبین
ایشونم ناهید خانوم که گفت‌ اونو که معرف حضور هستن
بهم گفت یه اسنپ‌ بگیر سمت‌ خونه‌ مامان‌حموم بره
مامانم گفت بزار صورتمو‌ تمیز کنم
که‌ مجتبی گفت نه اینجوری بهتره بحث نکن میگم
مامانم نمیتونست حرفی بزنه فقط میخواست بریم
با اون ساپورت‌که پاش‌ بود‌و‌بدونه شرت آدم راحت کصشو تقریبا میشه گفت حس میکرد و با آب کیر رو صورت پاک شده از آرایش با خط چشم‌پایین‌ اومده میتونست از یه‌ جنده پولی رونمایی کنه فقط ، اسنپ‌ رسید سوار شدیم‌ مجتبی تا دقیقه آخر لبخند زد و آخر سر دستشو گذاشت رو قلبش سمت‌ من ، راننده اسنپ‌ یه مرد مسن‌بود که‌مادرمو‌ دید یکم متعجب شد هرچند مامانم با دست به صورتش مالید و خط‌ چشارو یه مقدار پاک کرده بود ولی ساپورت مامانم بد داشت خط میداد
تا خونه هیچی نگفت
رسیدم داخل زد زیر گریه
گفت‌ چرا باهام اینکارو کردی من جنده نیستم که
نشستیم حرف زدیم
آخرش این‌بود که خودشم لذت برد
ولی قانعش کردم که اینطوری بوده
ولی استرس قول به‌ مجتبی رو داشت
ادامش ؟
بعد اینکه‌ به مجتبی زنگ‌ زدم میام مینویسم ، میخوام بهش بگم که‌به حرفش اومدم و نوشتم…

نوشته: مبین

ادامه...


👍 22
👎 44
144301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949769
2023-09-26 23:59:52 +0330 +0330

جان مادرت ننویس

7 ❤️

949795
2023-09-27 00:59:37 +0330 +0330

منتظر احمد 1358باش که الان ای بیاد سراغت تا بهت بگه چرندیات واقعی یک کونی کوس ندیده🤣🤣🤣🤣

7 ❤️

949800
2023-09-27 01:16:19 +0330 +0330

چای کوس شرا همون فیلمو بفرس اگه پاکشم کردی ریکاوری کن یالا بی ناموس

2 ❤️

949804
2023-09-27 01:35:53 +0330 +0330

مبین ببین جان مادرت که معلوم مفتم نیست واست ولی جان بکن خودت که بهش میدی دیگه جلقی کونی ننویس .
خدایی اسم مادرم ارزش و احترام داره جلقی که کونی مثل تو بره تو هپروت و توهم بزنه ، مادرش خفت کنه ، ازش سواستفاده کنه و فیلم بگیره ، توهم و تخیلشم خوب نیست بچه کونی ، مادر امثال تو نیاز به دشمن و متجاوز ندارن وقتی عنی مثل تو رو داشته باشن .

6 ❤️

949811
2023-09-27 01:55:55 +0330 +0330

قشنگ مشخصه این داستانو یک مجتبی نامی نوشته که به تازگیا با یه کسی به نام مبین مشکل پیدا کرده😂

6 ❤️

949813
2023-09-27 02:01:12 +0330 +0330

کیرابوالهول تو کونت مجتبی تو بخوای برای هرمشتری مغازه اوستات بجقی کور و فلج میشی نکن این کارو بدبخت .یعنی خرخودتی نویسنده کستان خود شخص مجتبی است

3 ❤️

949814
2023-09-27 02:08:33 +0330 +0330

خیلی خوب بود. ادامشو بزار لطفا

2 ❤️

949848
2023-09-27 07:59:59 +0330 +0330

چرا نظر منو ثبت نمیکنید؟؟؟؟؟ چرا پاک مکنید؟؟؟
از این بی‌ناموس حمایت میکنید یا افکارش یا چون مینویسه؟؟؟

3 ❤️

949849
2023-09-27 08:04:31 +0330 +0330

اسکول باغ سپه سالار بازار کفش و فروشی هست نه شلوار و ساپورت . حداقل یه دوری توی تهران بزن بعد بیا زر بزن.

4 ❤️

949851
2023-09-27 08:43:14 +0330 +0330

حال آدم رابدمی کنی بااین چرت وپرت نوشتنت
ننویس جون مامانت
کیرترامپ توکونت ننویس

3 ❤️

949865
2023-09-27 10:15:46 +0330 +0330

کس گفتی

1 ❤️

949868
2023-09-27 10:42:47 +0330 +0330

فقط میتونم بگم خیلی دیوثی.بی پدر

3 ❤️

949869
2023-09-27 10:47:44 +0330 +0330

عالی،امیدوارم تو داستان بعدی مامانت چاقت با ساپورت مشکی تنگ فقط کون بده

3 ❤️

949881
2023-09-27 12:44:37 +0330 +0330

جالب بود منم تقریبا یک همچین تجربه ای داشتم

3 ❤️

949883
2023-09-27 12:53:10 +0330 +0330

داستان خوبی بود اگه قضیه فیلم نبود و ی کم ادامه دار بود. خیلی زود رفتی سر اصل مطلب. می‌تونست از این هم جالب تر باشه

1 ❤️

949941
2023-09-27 20:37:42 +0330 +0330

کیر کاسبهای سپه سالار تو کون بابات با این داستان نوشتنت!

2 ❤️

949948
2023-09-27 23:25:01 +0330 +0330

بیشرف

1 ❤️

949949
2023-09-27 23:31:12 +0330 +0330

من باور کردم چون اگه مامانت خراب نبود دیوزی مثل تورو پس نمینداخت

2 ❤️

950206
2023-09-29 07:34:22 +0330 +0330

جان همون مادرجندت ننویس.
این چه کصشریه بیناموس.

1 ❤️

950959
2023-10-03 14:29:22 +0330 +0330

کیرم تو کون خودت با این نگارشت بیناموس بیغیرت

1 ❤️

952885
2023-10-16 01:18:54 +0330 +0330

تا جایی که گفتی گوشی دستش بود فیلم گرفت خوندم عالی بود راست کردم
کلمه ی فیلم گرفتن و دیدم حالم به هم خورد
تو قصه و داستانم این کار قشنگ نیست چه برسه به واقعیت

1 ❤️

954501
2023-10-26 02:41:49 +0330 +0330

عالی بود بازم بنویس

1 ❤️

955236
2023-10-30 01:03:13 +0330 +0330

ادامه بده دیگه این همه طعریف هم نیشه ادامه نمیدی

0 ❤️

955557
2023-10-31 17:19:17 +0330 +0330

دمت گرم داداش که تو راستهٔ صنف کیف و کفش فروشا مغازه پوشاک گیر آوردی …
من چند سال باغ سپه سالار فروشنده بودم ولی به این مهم دست نیافته بودم که شلوارم دارن

1 ❤️

958933
2023-11-21 00:04:33 +0330 +0330

شده قبل از ارسال ،یک بار خوب بخونیش؟؟
نکنه فکرمیکنی مجبوری و حتما باید بنویسی!؟

1 ❤️

959021
2023-11-21 16:51:58 +0330 +0330

ننويسي بهتره

1 ❤️

980637
2024-04-21 16:05:57 +0330 +0330

تف به اول اخرت کیرم تو دهنت بی غیرت بی ناموس کیرم دهنت از بی غیرتی خودت نوشتی توله سگ شمارع بابات بده ببینم چند سالته کونی اومدی اینجا در مورد مادرت مینویسی

0 ❤️