زنم زیر بکنش، من زیر زنم (۲)

1400/12/14

...قسمت قبل

بعد از اون مهمونی اول ماه بود و نوشین رفت سر کار. دیگه از اون به بعد خیلی کمتر از قبل همو میدیدیم. بعضی شبا دیر میومد خونه و وقتی هم میومد خود کامران میرسوندش. بوی ادکلن کامرانو میداد و سر و وضعش به هم ریخته بود و سریع میرفت حموم. کم کم هی رفتارش باهام خشنتر و سردتر شد و‌ انگار خیلی اروم و حرفه ای داشت منو هی بیشتر از سمت شوهر بیغیرت بودن به برده بودن نزدیک میکرد. خیلی وقت بود دیگه نمیذاشت کیرمو بکنم تو کسش و هرموقع ازش میخواستم واسم بخوره هم میگفت حوصله ندارم. فقط یه بار که خونه رو قشنگ تمیز کرده بودم و شامی که پخته بودمو دوست داشت بعدش واسم با دست جق زد و سریع آبمو اورد. کاربرد من دیگه به یه زبون گرم و‌ نرم برای لیسیدن کسش تو زمانای بیکاری خلاصه شده بود. هرچی هم اصرار میکردم از سکساش با کامران واسم بگه میگفت “عزیزم اگه خیلی دوست داری زنگ بزن ازش خواهش کن بیاد اینجا جلوت منو بکنه تا ببینی. مگه من خاله قصه گوی توام؟… تقصیر خودمه که پرروت کردم” چندبار موقع حشری شدن واقعا به ذهنم رسید زنگ بزنم ازش خواهش کنم ولی بعد از ارضا شدن منصرف میشدم. این یه دونه کار اذیتم میکرد. دوست داشتم بیشتر با آدمای ناشناس سکس کنه و جلوشون بیغیرتم کنه، کامران هم رئیسش بود هم شخصیتش یه جوری بود که ادمو خیلی تحقیر میکرد و راحت نبودم.

خلاصه همینطور گذشت تا این که یه روز نوشین گفت میخواد با کامران بره رامسر سفر کاری برای کارای شرکت و بهم گفت ساکشو براش جمع کنم. رفتم بالا سر ساکش دیدم کلی شرت و سوتین و ست سکسی گذاشته که برداره و حسودیم شد حقیقتش، ولی خب همه رو قشنگ تا کردم گذاشتم تو ساکش و همه وسایلشو هم گذاشتم. وقتی اومد دید بهم گفت “آفرین عزیزم خیلی خوب شده… اون شرت بنفشم که از همه خوشگلتر بود کجاست؟” گفتم فک کنم شستمش. گفت “میشه بری بیاریش؟ محاله بدون اون برم. کامران خیلی دوسش داره.” بعد یه خنده ریز کرد و گفت “جون دارم با شوهر جدیدم میرم ماه عسل.” رفتم اوردم و گذاشتمش. بهش گفتم “نوشین میشه یه چیزی بخوام ازت؟” گفت چی؟ گفتم “میشه اونجا که رسیدید با من ویدیوکال کنی منم ببینم؟ واقعا دلم تنگ شده” گفت “شرط کامرانو که میدونی؟ حاضری انجامش بدی؟” گفتم “نه عزیزم خیلی حس بدی بهم میده… ولی خواهش میکنم دیگه… لازم نیست به اون چیزی بگی که. هرکاری بگی میکنم” خندید و گفت “باشه حالا باید فکرامو بکنم، شاید انجام دادم. تو فعلا پاشو خونه رو مرتب کن تینا داره میاد اینجا” گفتم اون میاد اینجا چیکار؟ گفت “یعنی چی میاد چیکار؟ که مواظبت باشه یه وقت شیطونی نکنی. از کجا معلوم یهو تو خونه تنهایی بهم خیانت نکنی؟ تا من برگردم تو مال تینایی” و خندید انگار داره مسخرم میکنه. راس میگفت اگه میخواستم خیانت کنمم کی حاضر میشد با من سکس کنه اخه؟ گفتم “اخه نوشین…” که با اخم زیاد و چشمای درشت شده بهم گفت “ساکت! هرچی تینا میگه گوش میدی. این چن روز اون صاحبته” با صدای اروم گفتم “پس حداقل بهش میگی زیاد اذیتم نکنه؟” گفت “آره عزیزم پاشو. اگه پسر خوبی باشی و ازش خواهش کنی شاید داستان شیطونیای دوتاییمونو هم واست تعریف کنه” پاشدم و شروع کردم خونه رو مرتب کردن. وسط کارم کامران اومد دنبال نوشین و اونم منو بوس کرد و رفت و من منتظر موندم تا تینا بیاد.

یه ساعتی بعد تینا اومد تو. یه پالتوی بلند خزدار سفید پوشیده بود با چکمه های مشکی بلند. رفتم جلو در استقبالش. همون جا چونمو گرفت و گفت “بشین نوک بوتامو بوس کن” منم سریع نشستم و همینکارو کردم. بعد دستور داد واسش درشون بیارم. زیپشونو باز کردم و پاهاشو از توش دراوردم. یه ساپورت شیشه ای سفید بلند زیرشون پوشیده بود. بی اختیار پاهاشو بوسیدم و با یکی از پاهاش به لپم ضربه زدم. خندید و گفت “آفرین پسر خوب. حالا پاشو پالتومو دربیار” پاشدم رفتم پشتش. دستتشو داد عقب تا پالتوشو در بیارم. وقتی کامل دراوردم گفت “بو بکش… قشنگ بو بکش… میدونی چقد خوش شانسی که همچین افتخاریو بهت دادم؟” گفتم “بله خانوم… بوی عطرتون خیلی خوبه” گفت خفه شو برو واسم شراب بیار. و رفت نشست رو مبل و پاهای کشیده و خوش تراششو گذاشت رو میز. سریع رفتم تو آشپزخونه یه شیشه و یه گیلاس بردم گذاشتم رو میز. با تندی یه نگاه بهم کرد و به بطری شراب اشاره کرد. فهمیدم منظورش اینه که باید واسش میریختم. سریع معذرت خواستم و گیلاسو پر کردم دادم بهش. گفت “افرین داری کم کم مهمون داری یاد میگیری.”

اومدم بشینم کنارش که گفت “آاا نه خیر. تو جلوی من رو زمین میشینی. پس نوشین چی به تو یاد میده؟” چیزی نگفتم و زانو زدم جلوش رو زمین. گفت آفرین و پاهای ساپورت پوشیدشو اورد جلوم. شروع کردم بوسیدن پاهاش و هی بالاتر رفتم. وقتی رسیدم به رونش سرمو گرفت به کسش فشار داد و گفت “آها کسمو از رو شرتم بخور. همینطوری” شروع کردم کسشو از رو شرت مشکیش لیس زدم. یکم که خوردم یه نگاه ملتمسانه بهش کردم. معنیشو فهمید و همونطور که لیوان شراب هنوز دستش بود گفت “دوس داری کسمو بدون شرت بخوری؟” سر تکون دادم. گفت “خواهش کن، راضیم کن” گفتم “خواهش میکنم اجازه بدید کستونو بخورم. من بردتونم تینا خانوم. قول میدم هروقت بهم احتیاج داشته باشید بیام بهتون خدمت کنم” گفت “تینا خانوم نه، ارباب تینا” گفتم معذرت میخوام چشم. خندید و دستشو کشید رو سرم و گفت “خیله خب، میتونی شرتمو بزنی کنار و کسمو بخوری. خوب بخور وگرنه ازت میگیرمش” من که واقعا خوشحال شده بودم همینکارو کردم و شروع کردم با احساس تمام کسشو خوردن. یه قلپ از شرابش خورد و گفت “نه بابا اونطور که فکر میکردمم نوشین بد تربیتت نکرده، خوب بلدی کس بخوری” و دستشو گذاشت رو سرم و فشارش داد به کسش. منم کسشو حسابی میخوردم و‌ زبون میزدم و بوس میکردم.

یکم بعد گیلاس شرابشو گذاشت پایین پام و پاشد شرتشو دراورد و همونطور که پیرهن مشکی ساتنش و ساپورتای شیشه ایشو هنوز پوشیده بود یه پاشو گذاشت رو مبل بالا سرم و دستشو کشید به کس لختش. دستشو مالید رو صورتم و بعد کسشو گذاشت رو دهنم. کامل نشست رو صورتم و کسشو که بوی نارگیل میداد فشار داد رو صورتم. شروع کردم مث یه برده کسشو خوردن. خیلی از نوشین خشن تر و رئیس تر بود و واقعا از خدمت کردن بهش لذت میبردم. بهم گفت “آها کسمو بخور… حتما فک میکنی بعد این میذارم ارضا شی آره؟ اگه فک کردی منم مث زنتم و میذارم فقط با خوردن کسم ارضا شی کور خوندی. امروز جنده منی تو. اگه هرکاری من بگم بکنی و عصبانیم نکنی میذارم ارضا شی، وگرنه تخماتو اونقد فشار میدم تا بترکه” گفتم “چشم هرکاری شما بگید میکنم” پرسید “هرکاری؟” زیر کسش صدا دراوردم و تایید کردم. بلندم کرد و گفت “پس قمبل کن ببینم” منم پاشدم دستورشو اطاعت کردم. از پشت یه دستی به خایه هام کشید و ازم پرسید “اون دیلدوی نوشین که واسش خریدی کجاست؟” با ترس جاشو بهش گفتم. گفت “تو همینطوری میمونی تا من برم بیارمش” منم گفتم چشم و همونطور قمبل موندم. تا اون بره بیاره کلی فکر تو سرم اومد. نکنه اینا همه یه نقشه بوده که نوشین تیر خلاصو بهم بزنه و واقعا بردش بشم؟ نکنه امشب تینا مثلا دست و پامو ببنده و کاری باهام بکنه؟ زندگی تو همچین شرایطی با زنی مثل نوشین ادمو واقعا دیوونه میکنه. به هیچ کارش نمیتونی اعتماد کنی و دائم فک میکنی همه چی نقشست.

وقتی تینا برگشت یکی زد در کونم و یکم قمبلمو مالید و سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخ کونم. با التماس گفتم “خواهش میکنم ارباب این خیلی بزرگه. خواهش میکنم هرکاری بگید میکنم ولی این نه” محکم اسپنکم کرد و گفت “مگه نمیخوای ارضا شی؟ یا هرکاری میگم میکنی یا از ارضا شدن خبری نیست” منم گفتم باشه چشم و دیگه چیزی نگفتم تا دیلدو رو بکنه تو. همونطور که میکرد تو میگفت “آها همینه… نگاه کن دارم هلش میدم تو… دوس دارم همشو تو اون سوراخ کون تنگت جا بدی و مودب باشی صدات درنیاد… میدونم خوشت میاد، فقط باید تحمل کنی تا جا بیفته” منم که از شدت درد گریم گرفته بود با فشار تحمل میکردم تا دیلدو تو کونم جا شه. خایه هامو از پشت نیشگون گرفت که یکم پرت شدم جلو. دستامو با یه دست گرفت و پشتم نگه داشت و با اون یکی دستش دیلدو رو تو کونم جابجا میکرد. بهم گفت “الان که داری بهم کون میدی دیگه خبری از بی ادبیای دفعه پیش نیست. ادب شدی؟” گفتم “بله خانوم معذرت میخوام” دیلدو رو تا ته فشار داد تو کونم و گفت “خانوم؟” با گریه داد زدم “ارباب… ارباب… ببخشید” تا دیلدو رو یکم کشید بیرون.

دوباره کیر مصنوعیشو کرد تو کونم و شروع کرد جلو عقب کردن. بهم گفت “نگران نباش اولش درد داره. یه کاری میکنم بهم التماس کنی بیای خونم از کون بکنمت. برده خودمو تمرین دادم هربار از کون میکنمش آبش میاد… آها کونت مال منه…فهمیدی؟ کونت مال کیه؟” گفتم شما. گفت آفرین، کون زنت مال کیه؟ گفتم شما. گفت “نه احمق مال رئیسشه که الان داره تو اون هتل لاکچریشون میکنتش. مگه نه؟” گفتم بله همینطوره. موهامو از پشت گرفت و همونطور که دیلدو رو جلو عقب میکرد گفت “چرا زنت الان زیر یکی دیگست؟” من که دیگه کاملا به گریه افتاده بودم گفتم “چون نمیتونم ارضاش کنم” یکی زد پس کلم و گفت “نه احمق جون جواب درست این بود که تو یه عوضی لاش گوشت به درد نخوری… کونی بیغیرت” همونطور که این حرفا رو میزد و تلمبه میزد به این فک کردم که حتما الان همینطور که من دارم به تینا کون میدم زنم زیر کامران خوابیده و اونم اون هیکل گنده و پشمالوشو انداخته روش و داره کسشو میکنه. تصور کردم الان نوشینم بغل منه همینطور کنارم قمبل کرده و کامران داره کون اونو میکنه و تینا کون منو. یه جور مسابقه که توش من دارم سعی میکنم از زنم بهتر کون بدم. واقعا تصورشم برام حشری کننده بود. حس متناقضی بود. از یه طرف داشتم حال میکردم و دوست نداشتم تموم شه و از یه طرف داشتم تقریبا گریه میکردم. تینا موهامو گرفت و گفت “اگه بخوای اینطوری گریه ناله کنی یواش تر میکنم که قشنگ کونت پاره شه ها… مرد باش دیگه”

بعد تینا نشوندم رو مبل و رفت پشتم و دستاشو از بالا سرم اورد شروع کرد واسم جق زدن. با یه دستش سرمو محکم گرفت و همونطور که با اون یکی واسم جق میزد در گوشم گفت “خب نظرت از دفعه پیش عوض نشده؟ من از نوشین ارباب بهتری نیستم؟” من که خیلی داشتم حال میکردم و نمیخواستم تنبیهم کنه و جق زدنو متوقف کنه گفتم “چرا ارباب تینا شما بهترینید” گفت “واقعا میگی یا چون میخوای ارضات کنم؟” با ناله گفتم “نه ارباب شما بهترینید عاشق کستونم” که خندید و کیرمو ول کرد. داشتم آماده میشدم بهش التماس کنم برگرده که دیدم اومد نشست کنارم. سینه هاشو از پیرهنش انداخت بیرون و همونطور که شروع کرد دوباره با یه دست کیرمو میمالید، با یه دستش سرمو گرفت گذاشت رو سینه هاش و گفت “چون پسر خوبی شدی جایزت اینه که یکم ممه بخوری” من که واقعا داشتم حال میکردم شروع کردم با تمام توان و احساسم سینشو خوردن. اونم همینطور آه و ناله میکرد و با لذت واسم جق میزد. بعد فک کنم چون فهمید میخوام ارضا شم سرمو تا جایی که میشد اورد پایین نزدیک کیرم و گفت “تنها شرطی که میذارم امروز ارضا شی اینه که آبتو بریزی تو دهن خودت. مشکلی که نداری؟” یکم فکر کردم و سر تکون دادم که یعنی نه. البته همونقدری که یه بیغیرت که دو هفتست ارضا نشده و یه زن خیلی سکسی مث تینا داره کیرشو میماله میتونه با مغزش فک کنه دیگه. شروع کرد محکم و سریع برام جق زدن. همونطور که دستشو سریع دور کیرم بالا پایین میکرد و با اون دستش سرمو به سمت پایین فشار میداد میگفت “جون بدو بیا مامی ببینه… بدو. دهنتو باز نگه دار نبندیا” که دیگه نتونستم تحمل کنم و آبم اومد و با فشار پاشید تو دهن خودم. دماغم و چونم و دهنم پر شد از آب خودم. با خنده عمیقی که معلوم بود واقعا حال کرده نگاهم کرد و گفت “آفرین پسر خوبم، خیلی قشنگ شدی”

پاشدم صورتمو با دستمال کاغذی پاک کردم و برگشتم پیش تینا. گفتم “ممنونم ارباب. بهترین ارضا شدن زندگیم بود” همونطور که بی تفاوت کانالای تلویزیونو بالا پایین میکرد بدون این که نگاه کنه گفت “اگه برده خوبی باشی و هرچی میگم گوش بدی همیشه همینطوری بهت حال میدم” گفتم “ارباب میتونم یه زنگ بزنم به خانومم؟” گفت “خانومت دیگه کیه؟” سریع متوجه شدم و گفتم “منظورم ارباب نوشینه” گفت “آفرین حالا درست شد. آره برو ‌تو اتاق زنگ بزن” گفتم ممنون و رفتم تو اتاق زنگ زدم به زنم. بعد چندتا بوق برداشت. سلام احوال پرسی کردیم و پرسیدم کجایی که گفت “با رئیس جونم نشسته بودیم” پرسیدم خوش میگذره؟ گفت “همین الان میخواستم با کیرش خوش بگذرونم که تو زنگ زدی عشق و حالمو خراب کردی” گفتم “برنامه داشتی با کیرش چیکار کنی؟” با لحن حشری و پررو گفت “میخواستم اون کیرکلفتشو تا ته بکنم تو حلقم” گفتم “میشه وقتی خواستید سکس کنید ویدیوکال کنی؟” گفت نه تا به کامران زنگ نزنی نمیشه. گفتم “باشه خب عزیزم برو… بهش بگو کس منو خوب بکنه” خندید و گفت “کس تو کدومه؟ این کس هیچوقت واسه تو نبوده، الانم که دیگه فقط واسه رئیسمه” گفتم “عزیزم قرار نشد از این حرفا بزنی دیگه” که با عصبانیت گفت “الکی ادای مردا رو درنیار حوصله ندارم” و گوشیو قطع کرد. عجب پررویی شده بود. دوباره زنگ زدم جواب نداد. چندبار دیگه هم زنگ زدم همینطور. آخر کامران گوشیو جواب داد و گفت “خوبی سعید جان؟ نوشین جون یکم دستش بنده، تموم شد میگم بهت زنگ بزنه” منم عین احمقا گفتم باشه ممنون و قطع کردم.

بعد تموم شدن مکالممون خیلی حس بدی پیدا کردم. فک کنم شدیدترین حس پشیمونیم تا اون موقع از این که این زندگی بیغیرتی رو انتخاب کرده بودم اون لحظه بود. علنا داشتم میدیدم زنم کاملا متعلق به یه مرد دیگه شده بود و من فقط یه اسباب بازی بودم برای اون و دوستش. برگشتم پیش تینا. تینا که لم داده بود رو مبل یه نگاهی بهم کرد و یه لبخند خوشگلی زد که دلم رفت. برای اولین بار حس کردم آدم دوست داشتنی ایه. خیلی حس عجیبی بود. رفتم زانو زدم جلو پاش رو زمین و سرمو گذاشتم رو رونای لختش. بدون این که چیزی بگه دست کشید رو سرم. خیلی لحظه آرامش بخشی بود راستش. من چشمامو بسته بودم و اونم موهامو نوازش میکرد. یهو بی اختیار گفتم “دوستت دارم تینا” بعدش که فهمیدم چی گفتم انتظار داشتم بابت این که ارباب صداش نزدم تنبیهم کنه یا چیزی شبیه این ولی در کمال تعجب گفت “منم همینطور عزیزم” سرمو بلند کردم و با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم. گفتم واقعا؟ گفت “آره، تو برده کوچولوی منی” گفتم “ولی من منظورم خارج از این چیزا بود” با دستش صورتمو نوازش کرد و گفت “چیزی خارج از این چیزا وجود نداره. تو تازه واردی و ترسیدی، طبیعیه. من امثال تو رو از خودتون بهتر میشناسم. رابطه ارباب و برده برای من یه جور چیز مقدسه. من دوتا برده دارم و عاشق برده هامم. اگه اذیتشون میکنم برای لذت جفتمونه، وگرنه به موقعش هم خوب بهشون رسیدگی میکنم و مواظبم که یه وقت از نظر احساسی اسیب نبینن” یکم فک کردم. چقد تینا ارباب حرفه ای بود. خیلی از نوشین بهتر بود. نوشین اصلا ارباب نبود. به قول تینا یه جنده کوچولو بود که اعتیاد جنسی داشت و یه شوهر بیغیرتم نصیبش شده بود. برای اولین بار واقعا خارج از حس غیرت و حسادت حس میکردم اشتباه کردم با نوشین ازدواج کردم و همون تینایی که ازش متنفر بودم برام انتخاب بهتری بوده. دوست داشتم همونجا تو بغلش فرو‌ برم. اینقد محبت نگرفته بودم که همین نیمچه محبتش برام یه دنیا بود.

سرمو بلند کرد و گفت “میخوای بریم تو تخت کسمو بخوری؟” گفتم من که از خدامه. پاشد دستمو گرفت و منو اروم برد سمت اتاق خواب. خوابید رو تخت و سرشو گذاشت رو بالش و بهم اشاره کرد برم بین پاهاش. من که از خدام بود نشستم و شروع کردم کسشو خوردن. گفت “آها چقدر خوب میخوری، آفرین. دوست داری واست داستان بگم؟ نوشین میگفت خیلی دوست داری” گفتم بله عالیه. گفت “چه داستاناییو بیشتر دوست داری؟” گفتم “میشه داستان سکس سه نفریتون با نوشینو بگی؟ چندبار ازش خواهش کردم بگه ولی نگفته” خندید و گفت “باشه. پس همینطور که من داستانو میگم تو هم کسمو قشنگ و آروم بخور” گفتم ای به چشم و اونم شروع کرد: “اون روز با کامی و شایان رفته بودیم ویلاشون تو لواسون. شایان همون اولش گفت براش کار پیش اومده و باید برگرده تهران و ما سه تا موندیم. من و نوشین بیکینیامونو پوشیده بودیم و تو استخر بودیم. داشتم ممه های گنده زنتو میمالیدم و شوخی میکردیم و میخندیدیم که یهو کامی اومد. همونطور که لب استخر با شرت وایساده بود و کیرشو از رو شرت میمالید بهمون گفت “جون پستون مالیه؟ بمالید ببینم” ما هم یه نگاهی به هم کردیم و شروع کردیم آروم ممه های همو مالیدیم. کامی کیرشو دراورد و نشست لب استخر. بدون این که حرفی بزنیم دوباره یه نگاه به همدیگه کردیم و رفتیم جلو. نوشین کیرشو گرفت و شروع کرد ساک زدن. همونطور که نوشین کیر کامیو میخورد من خایه هاشو با یه دست میمالیدم و گفتم “دوست داری که دوستم اینجوری کیرتو میخوره؟” گفت “عاشق دوستتم” بعد نوشین کیرشو از دهنش دراورد و گذاشت دهن من. همونطور که من کیر کامیو ساک میزدم با دستش ته کیرشو گرفته بود و میگفت “اها کیر دوست پسر منو تا ته بکن تو دهنت، خوب بهش حال بده” و اون یکی دستش رو رون کامی بود. بعد کیر کامیو از من گرفت کرد تو دهنش و دوباره شروع کرد خوردن. من برای این که کامی خوشش بیاد سرمو بردم پایین و شروع کردم خایه هاشو خوردن. همونطور که تخماش تو دهنم بود با جندگی تو چشماش نگاه میکردم. نوشین قبلا گفته بود چقد از این کار خوشش میاد. تو نگاهش یه مردونگی و ریاستی بود. با دوتا دستاش سر جفتمونو گرفت و حالیمون کرد از هم لب بگیریم. لبامو گذاشتم رو لبای بزرگ نوشین جونت و شروع کردم خوردن.

بعد بلندمون کرد و بهمون فهموند باید بریم تو. رفتیم نشستیم رو مبل. زنت قمبل کرد رو مبل و منم شرتشو واسه کامی دراوردم تا کیرشو بکنه تو کسش. با همون لحن بی تفاوت و رئیسش به من گفت کونشو واسش نگه دارم و شروع کرد کسشو از پشت کردن. نوشین مث جنده ها ناله میکرد و میگفت “اوف جون، کسمو بکن. کسمو گشادش کن. محکمتر بکن کامی” کامی هم محکم تلمبه میزد تا بیاد. من همونطور که کونشو نگه داشته بودم دستمو بردم زیر کسش و شروع کردم مالیدن. مث تماشاچی فوتبال به کامی میگفتم “جون بکنش. تا ته بکن تو کسش. کس خوشگل دوستمو بکن کامی” کامی سرمو گرفت و با همون شدت تلمبه زدنش بهم گفت “یه کاری کن این جنده بیاد” منم محکمتر کس نوشینو مالیدم و یکم بعد ارضا شد. همونطور که نوشین داشت میلرزید و خودشو با بی حالی انداخته بود رو پشتی مبل، کامی کیرشو از کسش دراورد انداخت رو کونش جلوی صورت من. یه نگاه بهش کردم و فهمیدم باید بخورمش و شروع کردم ساک زدن. نوشین که به خودش اومد با یه جیغ لوس گفت “کیرمو بذار سر جاش” کامی هم خندید و دوباره کیرشو کرد تو کسش. نوشین گفت “منظورم کونم بود عشقم، اونجا خونه اصلی کیرته” کامی چشاش برق زد و کیرشو کرد تو کون نوشین. یکم که کیرش جا افتاد شروع کرد تلمبه زدن. نوشین میگفت محکمتر بکن و اونم با تمام توان تلمبه میزد و کونشو اسپنک میکرد. با لحن حشری بهش میگفت “من جنده کونیتم کامی، کونم مال توئه. من خوش شانس ترین دختر تهرانم که میتونم بهت کون بدم” منم که از این کاراشون حشری شده بودم تف کردم وسط چاک کون نوشین رو کیر کامی و شروع کردم با دست لپای کونشو باز و بسته کردن. کونشو با دست باز نگه میداشتم تا کامی توش تلمبه بزنه و سوراخ کون صورتیشو گشادتر کنه.

تو اوج سکس بودیم که یهو دیدیم آب آقا اومد. نعره زد و آبشو تو کون نوشین خالی کرد و کیرشو کشید بیرون. زد در کونش و گفت “اوف جنده خانوما پدر کیرمو دراوردید چه حالی بهش دادید… یه چیزی بخورم جون بگیرم دوباره میکنمتون” وقتی رفت یه نگاه معترض به نوشین کردم. خیلی آروم بهم گفت “چیکار کنم خب عشقم کمرش خیلی سفت نیست دیگه… خدا همه چیو باهم نمیده” تینا به اینجا که رسید منم که همزمان با خوردن کسش داشتم با خودم ور میرفتم اومدم و آبم ریخت رو روتختی. البته آب که چه عرض کنم دوتا قطره سفید بی رنگ که مونده بود. با خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم “ببخشید نفهمیدم داره میاد” تینا با دیدن این صحنه خندید و دست کشید رو موهام و گفت “اشکال نداره عزیزم، خودت اون طرف میخوابی. پاشو برقو خاموش کن دیگه بیا بغلم بخواب” من که همچین چیزی برام مث رویا بود سریع همین کارو کردم و رفتم مث یه بچه بغل تینا خوابیدم. تینا بهم گفت “قدر امشبو بدونا، من همیشه اینقد مهربون نیستم” گفتم ممنونم ارباب امشب شب فوق العاده ای بود. اونم گفت “اگه پسر خوبی باشی هرشب همینقد فوق العاده میشه” و بعد محکمتر منو گرفت تو بغلش و خوابیدیم. همونطور تا صبح خوابیدیم. خوابی که آرزو میکردم هیچوقت ازش بیدار نشم.

ادامه...

نوشته: cuckduck69


👍 26
👎 10
98001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

862232
2022-03-05 01:42:07 +0330 +0330

مغز تو گایییدم

2 ❤️

862240
2022-03-05 02:07:01 +0330 +0330

کیرکلفتم تو ریشه ت

0 ❤️

862248
2022-03-05 02:38:58 +0330 +0330

۰ باشند حقوق برابرهای اینکه چنین چیری بتوانند داشته باشند. اگر زنی بچه دار نشد ویا هرمشکلی دیگه داشته باشه ما باید ازش دقیقا چنین رفتاری داشته باشیم . واقعا نمیدونم این مردها چطور چنین چیزی و تحنل می‌کنند. دوستان اگر جدی بهش توجه کنیم می‌فهمیم اصل داستان از چه قرار هست

2 ❤️

862253
2022-03-05 02:51:34 +0330 +0330

یعنی اگر زنی هم مشکل داشت ما مردها اینطور باهاش رفتار باید کنیم دوستان توچه کنید اگر مردی مشکل داشت زنش اینطوری باهاش رفتار میکنه . این چه زندگی مسخره ای هست

1 ❤️

862308
2022-03-05 11:37:20 +0330 +0330

بیغیرتو ارباب برده ای نکن دیگه عن توش

1 ❤️

862325
2022-03-05 15:10:12 +0330 +0330

به در نگاه میکنم پنجره آه میکشد…
😐😐😐😐😐😐😐

1 ❤️

862361
2022-03-05 21:41:12 +0330 +0330

ریدم به اون نطفه ای که توی بی مغز رو درست کرد

0 ❤️

862701
2022-03-07 05:04:07 +0330 +0330

ای کاش هیچ وقت بیدار نشی کس کش

0 ❤️




آخرین بازدیدها