من به خودم خیانت کردم

1402/10/01

وقتی به خودم اومدم
شب اولی که بغض ناشی از اولین شب دوری از لطافت مادر و حمایت پدر رو به امید آغوش گرم تکیه گاه جدید زندگیم قورت دادم
شبی که منتظر معاشقه و القای حس امنیت از طرف مرد زندگیم بودم و خستگی مراسم مسخره ی عقد و عروسی رو
پشت خنده های بی بدیل و برق چشم نه چندان بی دلیلم قایم کرده بودم؛
نوزده سالم بود!دو سه ماهی میشد که جلوی آینه و جلوی دوستام تمرین عشوه گری و غنچه کردن لبام کرده بودم
وقتی کنارش روی تخت خوابیدم داشتم مرور میکردم که از کجا شروع کنم!نا سلامتی شب تکرار نشدنیه زندگیم بود
پاره شد!
سلسله ی افکارمو میگم!
ریخت!
پل آرزو هام!
حداقل ی بوس میکردی!
اولین تماس بدنش،آلت وارفته و پر پشم و پیلش با باسنم بود!

خب نگار حالا عیبی نداره،این خره نمیفهمه بعدا یادش میدی!
بعدا…
چقدر؟چند روز؟سال؟
آدم بدی نبود و نیست،منم براش کم نذاشتم!
ولی …
بگذریم…
اصل مطلب
تنها تفریحم تو خونه ی اجاره ای،که پول پیشش از اجاره عقب افتادش کمتر بود؛
یا گوشی صاب مردم بود که به زور چسب نواری و تف چند ساعتی منو از سلول انفرادی پر سر و صدام بیرون میاورد،
یا ی هم صحبتی،دوستی،که چند ساعتی با هوو دار شدن اکرم و اجاق کوری صغری خانم،امید ساختگی تزریق کنیم به خودمون که آره از ما بدترم هست،والا نیست!

-نگار امشب که شوهر بد ریختت نمیاد ی رول بار کنم بزنیم زیرش؟
آره بابا بزنیم بریم فضا(البته فضایی که ما برای خودمون تصور می کنیم اون بالا نیست،همین پایینه ی جا بدون بدبختی که دقیقا عینهو فضا غیر قابل دسترسه)
خب حالا بدو تا خوابمون نگرفته رولش کن دختر جون
اسم دوستم:اینجا که کنتور نمیندازه نگینه ازم کوچیکتره و مجرد!
تو فکر بودم که صدای سرفه هاش میگفت که باید کمربند و ببندمو چند ساعتی خالی شم از فکر تنهایی و کمبود محبت
خوب که چشامون قرمز شد،هردومون از فرط خستگی بشور و بساب زیر پتوی زپرتی و مندرسی بودیم که ننم خدا بیامرز خیر سرش جهاز داده بود
چشام باز بود و تو خلسه ی خودم داشتم شب اول زندگیم با حامد رو اونطور که خودم میخواستم بازسازی میکردم:
از پشت چسبید بهم،اروم و با طمانینه منو تو بغلش جا کرد
موهامو نوازش میکرد و پخش میکرد روی بالشت.
فشار نوک انگشتاشو روی سرم حس میکردم و ناخود آگاه با هر بار نوازش لرزه ی کوچیکی پاهام رو بهم فشار میداد
همونطور که دستش توی موهام بود لبش رو از پشت رسوند به گردنم،مور مورم شد و استارت نفس های عمیقم زده شد
لبش رو حرکت میداد و خیلی نامنظم و غافلگیرانه بوس های ریزش حرارتمو بیشتر و بیشتر میکرد،
هرچقدر صدای ریز ناله ها و نفس کشیدنام تند تر و بلندتر میشد،سرعت بوس کردنش رو کم میکرد !لعنتی!
خودم رو بهش فشار میدادم و صدای ملچ ملوچ خوردن گردنم صدای ناله هامو به طور کامل مهار کرده بود!
دستش رو رقص کنان از روی بازوم به طرف نوک انگشتام می کشید و در مسیر برگشت گوشم رو با زبونش بازی میداد
نه خبری از زبری ریش و سبیل زمختش بود و نه خبری از بوی بد دهن!دستش رو که روی سینه هام برد،اختیاری نداشتم و با دست خودم بهش فهموندم که فشارش بده اذیتم نکن،انقدر تو همین معاشقه غرق لذت شده بودم که گور بابای ارگاسم!
حالا نوبت من بود،برگشتم سمتش،
وقتی لباش رو روی لبام حس کردم،
هرچقدر هم چت باشم!هرچقدر هم حشری و تو اوج خیال پردازی باشم هیچ وقت لبهای حامد انقدر لطیف و با ظرافت نیست
چشامو باز کردم
من شب زفاف‌ خودم رو تو بغل حامد نبودم
مرد رویا های من زن بود!
نگین گمشده ی حلقه ی مفرغی زندگی من
تو بغلش تا جایی که تونستم وول خوردم
کالبدم که زندان احساس و شهوت های مچاله شده بود
تو بغل هم جنسم متلاشی شد
من خیانت کردم!
به خودم خیانت کردم!
اما تو جنایت میکنی،
مرد بودن به آلت دراز و طویل نیست
ارضا شدن میتونه توی یک بوسه خلاصه بشه
توی یک نگاه …

نوشته: Am


👍 15
👎 3
19901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

963410
2023-12-23 00:45:07 +0330 +0330

آفرین 👏👏👏👏👏

عالی بود ✌✌🌺🌺🌺

2 ❤️

963412
2023-12-23 01:03:07 +0330 +0330

عالی عالی
افرین به این قلم
عالی

2 ❤️

963424
2023-12-23 01:41:50 +0330 +0330

زیر سقف خونه های شهرها و حتی روستاهای این سرزمین زوج های زیادی هستند شب در یک بستر اما دل در گرو جای دگر دارند ولی می سوزند و می سازند

0 ❤️

963426
2023-12-23 01:44:16 +0330 +0330

لابد جلق زدی

1 ❤️

963431
2023-12-23 02:16:27 +0330 +0330

آفرین 👏👏👏❤️

1 ❤️

963497
2023-12-23 15:31:22 +0330 +0330

رمان نویس میشدی!
کمتر میزدی نری تو فضا!؟

1 ❤️

963568
2023-12-24 02:32:41 +0330 +0330

بهم پیام بده ی چی بهت بگم ک زندگیت از این رو به اون رو بره!
صحبتم از سکس با من نیس چون اصلا نمیتونی آلت منو تحمل کنی مخصوصا اینکه شوهرت ب هیچ وجه گشادت نکرده
بحث من حرف ناگفته ای هست ک باعث میشه دیگه غصه هات من بشه و ب همین بوی بد دهن و سیبیل و کیر پر از پشم همسرت فکر نکنی!

0 ❤️

963574
2023-12-24 04:05:02 +0330 +0330

افرین کاش طولانی تر مینوشتی خسته نباشی

1 ❤️

963579
2023-12-24 04:37:58 +0330 +0330

جالب بود

0 ❤️

963586
2023-12-24 07:19:44 +0330 +0330

سهیل خان تلاشت جای تحسین داره ولی من نویسنده داستانم و پسرم 😂

0 ❤️

963616
2023-12-24 15:00:40 +0330 +0330

زیبا بود

0 ❤️

963635
2023-12-24 19:16:12 +0330 +0330

بد نبود،ادامه بده

0 ❤️

963644
2023-12-24 20:07:41 +0330 +0330

الهی عزیزم

0 ❤️