شکوفه زن لزبین

1402/05/15

سلام و درود به همه خوانندگان این داستان زندگی من . منیر هستم ۲۹ ساله و ساکن شهرستان … ماجرایی که مینویسم برای خودم پیش اومد و خواستم که اینجا بیان بنویسم شاید دوستی لذت برد . یه دختر معمولی هستم . توی خانواده شلوغی متولد شدم . پدرم کارمند بود و خواهر برادر هام هر کدوم دنبال امرار معاش خودشون و درگیر مشکلات روزمرگی هستن. مقداری ارثیه پدری به پدرم رسید و بخاطر همون بعد بازنشستگی پدرم به شهر جدیدی برای زندگی رفتیم تا بتونه پدرم کار جدیدی اونجا برای خودش راه بندازه . دلیل ازدواج نکردن من هم خواستن پسری بود که نهایتا بعد چند سال دوستی با دختر دیگه ازدواج کرد و دلم را بدجور شکست و خواستم مستقل باشم و مستقل بمونم تا در آینده کسی برام دیگه تصمیم نگیره و باز درد دل بستگی را بچشم . شهر جدید دنبال کار بودم . پدر من هم کار جدید خودش را راه انداخت چون حقوق بازنشستگی دیگه کفاف زندگی خودش و مادرم را هم نمی داد و چون دختر و پسر را عروس و داماد کرده بود ذخیره مالی آنچنانی نداشت و مجبور بود کار کنه حتی بعد از بازنشستگی و کار کاسبی کوچیک جدیدش را راه انداخت . یه همسایه داریم به اسم شکوفه که متاهل هست و ۶ سال از من بزرگتره و شوهرش کارگر هست توی شرکت های اطراف شهر جدید و درآمد آنچنان نداره و به همین علت شکوفه مجبور بود توی یه داروخانه صبح تا عصر کار کنه و بچه ش را دائم بزاره پیش مادر بزرگ و پدر بزرگش . دو سه بار تصادفی توی داروخانه شکوفه را موقع خرید دارو دیدیم و چون همسایه بودیم کم کم دوست شدیم و شماره بهم دادیم . بابت پیدا کردن کار متناسب با توان و علایق من به همه جا سر زدم و به شکوفه هم سپردم تا کار واسه م پیدا کنه . گشتم ولی کار خوب شرایط خوب حقوق خوب متناسب با سلیقه من پیدا نشد . یه روز شکوفه پیامم داد و برد منو یه مغازه نزدیک داروخانه و معرف من شد برای کار تو اون فروشگاه و یه جورایی حتی کمک کرد که دستم بند بشه و به صاحب کار گفت همسایه ما هستن و آشنا هستیم و در واقع ضمانت منو پیش صاحب کارم کرد و اونم که مرد مسن سالی هست به واسطه اعتبار شکوفه منو به عنوان حسابدار و فروشنده و امین مال خودش پذیرفت . شکوفه زن خوشگل و جذابی نبود و خیلی معمولی و شاید حتی یه رتبه کمتر معمولی بود . بدنش شبیه مرد ها چهارشونه و دماغ بزرگ و ابروهای کلفت و پر مو بود . دل سفید و مهربون و با متانت بود . برای حقوقم خیلی چک چونه زد و خدایی برام بزرگتری کرد . صبح ها با هم میرفتیم سر کار و ظهر برای ناهار برمیگشتیم و مجدد بعد ناهار می رفتیم سرکار و برمیگشتم . در واقع هم مسیر بودیم و اکثر مواقع با اتوبوس واحد میرفتیم و برمیگشتم و خیلی وقتا برای هم درد دل میکردیم . یه روز که فرداش تعطیل بود من به شکوفه گفتم یه کم خرید دارم و عصر تنها برو خونه و ممکنه کارم طول بکشه .‌شکوفه هم گفت منم مدتی هست بازار نرفتم و یکی دوتا وسیله نیاز دارم و باهات میام و عصر با هم رفتیم و ۲ ساعتی
توی بازار چرخیدیم و وقت برگشتن اتوبوس نبود و وسیله ها دستمون بود و خسته کوفته بودیم هر دو و اولین ماشین که ترمز کرد سوار شدیم که بریم ب سمت خونه . یه پژو ۴۰۵ بود و یه پسر لاغر و قد بلند که موهاش را دم اسبی بسته بود و اطراف موهاش را کوتاه مرده بود و به اصطلاح سامورایی مدل موهاش بود . گیر داد به من و زوری زوری ما را تا نزدیک خونه رسوند و شماره ش را نوشت و داد . منم چون کرایه نگرفت الکی گرفتم . پیاده که شدیم شکوفه شروع کرد به تعریف از پسره که چه ناز بود و چه خوب بود و باحال بود و… ولی از نظر من کاملا معمولی بود و مثلش زیاد دیده بودم که دنبال آدم راه میفتن برای دوستی و به شکوفه گفتم ولش کن . اما شکوفه گفت شمارش را بزن توی گوشیت تا گاهی بزاریمش سر کار و اگه هم جایی خواستیم بریم حداقل به عنوان تاکسی بگیم ببره ما را برسونه . گفتم گناه داره ولش کن گفت نه خدایی شمارش را سیو کن گاهی بزنگیم بهش بخندیم . کار ما دیگه با شکوفه شده بود زنگ زدن و چت کردن با این پسره که خیلی هم هول بود و سریع میرفت سراغ حرفای زیر نافی و منو شکوفه از خنده اشک مون در میومد . دیگه گاهی شکوفه گوشی منو توی مسیر یا اوقاتی که فرصت بود و با هم و پیش هم بودیم میگرفت و با پسره چت میکرد و حتی سکس چت هم گاهی میکرد و میخندیدیم . بهش بارها گفتم شکوفه ولش کن گناه داره سر کارش نزار . ولی شکوفه خیلی خوشش میومد و شاید بهترین تفریح مشترک ما بود . پسره همش التماس میکرد بریم باهاش بیرون یا باغ یا خونه خالی و ما هم میگفتیم فعلا امکانش نیست . یه روز شکوفه گفت شوهرش جابجا شده و رفته جایی دیگه سر کار و اون محل جدید اضافه کارش اجباریه و گاهی تعطیلی ها را هم باید بره سر کار و روزای تعطیل تنهاست خونه و بریم پیش هم باشیم گاهی و منم خب به طبع چون برام تنها دوست و حامی بود توی محل جدید زندگی بهش نه نگفتم و گاهی تعطیلات پیش هم بودیم از صبح تا ظهر یا عصر و اون پسره را بیشتر سرکار میذاشتیم و میخندیدیم . یه روز شکوفه بهم گفت بگیم اون پسره بیاد اینجا و از نزدیک حرف بزنیم؟ گفتم نمیترسی شوهرت بفهمه؟ یا بعد پسره آویزون بشه یا سکس بخواد ؟ اینم که هول هست و دائم دنبال خاکبرسری میگرده . گفت میگیم اینجا نمیشه و فقط اومدیم دور هم بگیم و بخندیم و بیشتر آشنا بشیم و همه چیزش با من . خلاصه هماهنگ کرد و اون پسره یه کم پاستیل و آت آشغال از سوپر مارکت خرید و اومد و شکوفه راهنمایی کرد تا اومد داخل خونه و گفتیم خندیدیم و پسره بدبخت داشت میمرد از هوس و چون خونه مردم بود جرات نمیکرد حرفی بزنه و فقط مرتب میگفت کسی یهو نیاد ؟ حدود ۱ ساعت پسره اونجا خونه ی شکوفه موند و بعد شکوفه بهونه بچه کوچیکش را کرد که باید بره دنبالش و یه جورایی رد کرد پسره را که بره و حین رفتن کسی نبینتش که خونه شکوفه اینا بوده و بعدش کلی خندیدیم . اما وقتی باز تنها شدیم حال شکوفه دگرگون بود . من به وضوح شهوت را توی چشماش دیدم . گفت ماه منیر دیدی کیر پسره را از روی شلوار داشت
توی چشم میومد؟ فکر کنم کیر بزرگی داشت و الان که بره خونشون حتما باید بره بمالتش تا بخوابه و خندید . گفتم طفلکی گناه داره چرا اینقدر گیر دادی به این پسره؟ یهو یه نگاهی کرد و گفت بس امثال این میان داروخونه قرص و کاندوم و اسپری ژل میخرن و انگار که خیلی زرنگ خودشون را میدونن و … بعد گفت منیر جون بابات سوال کنم راست میگی؟ گفتم بگو . گفت تو دلت خواست بهش بدی؟‌ گفتم نه بخدا من فقط بخاطر تو و اصرار که داشتی باهاش حرف و چت کردم و همین الان بخوای جلوت کات میکنم ببینی . گفت الکی نگو ماه منیر مگه میشه دلت نخواد؟ گفتم من گفتم به این پسره حس ندارم نه اینکه دلم اصلا چیزی نمیخواد . شکوفه گفت دیوونه من که متاهلم دلم خواست بشینم روی کیرش بس توی چشم بود و تو یعنی اصلا دلت نرفت تستش کنی؟‌ گفتم نه بخدا .‌ بهم گفت ماه منیر الکی نگو من میدونم الان لای پات از لای پای من خیس تر شده و دست بهت بزنی فوری ارضا میشی . از شکوفه اصرار و اثبات و از من اکراه و بیراه . شکوفه دید هیچ جور زیر بار نمیرم برگشت بهم گفت باشه ولی شرط میزاریم و دوتایی شورت در میاریم شورت هر کدوم‌ خیس تر بود باید برای اون یه نفر بخوره . گفتم من مطمئنم شکوفه تو باختی و بگذر از این حرفا و ولش کن و تموم شد رفت و… اما شکوفه ول کن نبود . کامل مشخص بود الان وقتش شده که لذت جنسی ببره و از خودش بیخود شده و حسابی آمپر چسبونده و دلش رفته . گفتم شکوفه شب شوهرت میاد بشین روی کیرش تا سبک تر بشی . گفت نه منیر باید ثابت کنی بهم و من سر هر چی بگی شرط میبندم و هر چی خواستم متقاعدش کنم بی خیال بشه ول نمیکرد . گفتم تسلیم و تو درست میگی و باشه و برنده تویی و بی خیال شو لطفا . شکوفه گفت من دوستتم واقعی؟ گفتم آره گفت پس در بیار تا بهم ثابت بشه و شورت دوتامون میگه کدوم درست میگیم . هر چی خواهش کردم اثر نکرد . گفتم بزار ناراحتش نکنم و چون کمکم کرده تا الان بهش نشون بدم که حرف من دروغ نیست . گفتم چیکار کنم؟ گفت شلوار و شورت در بیاریم شورت همو داخلش را ببینیم مشخص میشه کی هات تره . شلوارم را در آوردم و با شورت سبز رنگم منتظر شدم تا شکوفه هم‌شلوارش را در بیاره و اون هم‌ شلوار در آورد و شورت زردش خیس خیس بود . گفتم از روی شورت هم مشخصه شکوفه جون و دیدی راست گفتم . شکوفه گفت نه باید در بیاریش تا دقیق مشخص بشه . گفتم من در نمیارم . گفت من اول در میارم و سریع شورتش را درآورد که فکر کنم بیشتر وزن شورتش آب شهوت ازش اومده بود و به شورت شکوفه چسبیده بود . گفت منیر تو هم‌ در بیار و با اصرار و اجبار دست انداخت و شورت منو در آورد و فوری به دو سه تا جای قطره آب که توی شورت بود اشاره کرد و گفت نگو که من اصلا نخواست دلم و بگو دل منم خواست و…گفتم هر چی تو بگی شکوفه . باشه اصلا من باختم . گفت نه تو نباختی و من باختم . گفتم تموم‌شد و بپوشیم . گفت نه باختم و باید شرط خودم را اجرا کنم . گفتم نیاز نیست . قبوله حرفت و تو اثبات شده ای و زشته برات و … ولی شکوفه بهم گفت منیر ساکت باش فقط کاری که میگم را بکن . گفتم زشته ول کن شکوفه . گفت خفه میشی یا خفه ت کنم .؟‌ اون لحظه کاملا حال شکوفه را درک کردم . دیگه جوری زده بود بالا و آمپرش چسبیده بود که کسی جلودار اون نبود . گفتم من حمام نبودم مثل تو و شیو نشده است ولی حرفی نزد و فقط گفت منیر خفه شو و بخواب فقط و منم که با مانتو ولی بدون شلوار بودم خودم دکمه های مانتو را باز کردم که و از تن خودم در آوردم و گذاشتم روی میز و به شکوفه گفتم میگی چیکار کنم ؟ شکوفه خودش تا من مانتو را در میاوردم لخت کامل شد و حتی سوتین را هم در آورد و گفت بخواب زمین و منو هدایت کرد کنار اتاق روی پتو و تا دراز کشیدم پرید وسط دوتا پاهام و از هم بازشون کرد و شروع کرد به بوسیدن کوس من و حتی سوراخ کونمم فشار آورد به پاهام تا بالاتر برن و بتونه سوراخش را راحتتر لیس بزنه . وقتی کون منو محکم لیس زد واقعی واقعی بودن اون شهوتش را متوجه شدم و تسلیم شدم تا هر کار دوس داره بکنه ‌. زبون داغش را توی کوس من فرو میکرد و گاهی هم سعی میکرد سوراخ کونم را با زبونش باز کنه و عالی میخورد و صدای نفسش و ملچ ملوچ کردنش حین خوردن من نشونه این بود خیلی وقته منتظر بوده تا منو بخوره . بعد ده دقیقه منو خم کرد به حالت سجده و راحت دیگه هم زبون هم انگشت توم میکرد . کارش را بلد بود و دل منو هم برد و نرم شدم و دل بکارش دادم . افتادم به التماس که ارضام کنه و گفت باید منم براش بخورم بعدش ارضام میکنه و بدون اراده شده بودم و گفتم هر چی تو بگی و برگردوند منو و به کمر نشوند و نشست دهنم و گفت تمیزه نگران نباش . کوس سفید و بی مو و تمیزی داشت و مشخص بود بهداشت را رعایت میکنه ‌. منم براش لیس زدم لای کوسش و چوچولش را و کمرش را تکون میداد جلوی دهنم که بیشتر لذت ببره و کمتر از پنج دقیقه با خوردن من با همون حالتی که نشسته بود دهنم ارضا شد و لرزید و نبض زدن کونش را هم انگار دیدم و حس کردم که چند بار مثل قلب زد . بعدش اونم منو با انگشت کردن و لیس زدن همزمان ارضا کرد . پاشدیم پوشیدیم و سعی کرد از دلم دربیاره … دو سه روزی باهاش نرفتم و دیرتر و زودتر سعی کردم برم بیام ولی کارش را بلد بود و اومد محل کارم و مخ منو زد که بات کار دارم و دوباره دوست شدیم و … شاید باز نوشتم

نوشته: ماه منیر


👍 38
👎 4
49101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941070
2023-08-07 01:50:45 +0330 +0330

ماه‌منیر خانم
همیشه خوش باشی
سعی کن تنها نمونی هرچه زودتر برای خودت یه شریک دست و پا کنی
داستانت جذاب بود

1 ❤️

941076
2023-08-07 02:18:55 +0330 +0330

خوب بود لایک

0 ❤️

941101
2023-08-07 07:38:42 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

941114
2023-08-07 09:46:47 +0330 +0330

جالب بود 🌹💙

0 ❤️

941131
2023-08-07 13:43:44 +0330 +0330

اگر سایبری هستی که کیرم پس کلت اگر اتفاقی ماه منیر و آوردی تو داستانت که هیچ

0 ❤️

941187
2023-08-07 19:56:12 +0330 +0330

منیر یه چیزی بگم! با هر کی هم که باشی با این Payam888 دوست نشو! اینو یه دختر بهت می گه

0 ❤️

941256
2023-08-08 06:38:36 +0330 +0330

حرفه ای هستی، با کمترین غلط انشایی و دستوری نوشتی، اما میتوانستی مقدمه را حذف کنی بجای اینکه خانواده را مهاجرت بدهی شکوفه را همسایه جدید میکردی و باقی داستان، بهرحال داستان نویسیت خوب است.

1 ❤️

941278
2023-08-08 11:22:52 +0330 +0330

ماه منیر جان عالی بود،بازم بگو

0 ❤️