سکس پر ماجرا

1393/10/06

سلام به همه من آیدین هستم 24 ساله . ماجرا برای شش سال پیشه. من واقعا نمی فهمم اینایی که داستان می نویسن چقدر راحت سکس میکنن من که کونم پاره شد تا این کارو کردم. بگذریم میرم سراغ داستان.

بابام وعموم تو یه طبقه از یه آپارتمان زندگی میکنند یعنی در خونه ی عموم اینا درست روبروی خونه ی ماست. من که 18سالم بود تازه یه دوست دختر پیدا کرده بودم بعد از مدتی اونو دعوت کردم خونمون. البته خونمون خالی بود وقتی که داشتم خیلی آروم می رفتیم داخل خونمون تا عموم اینا نفهمن یهو این دخترعمو خایه مال من از در خونشون اومد بیرون. جیغ کشید و گفت این دیگه کیه ایدین. خجالت بکش. میخواین چیکار کنین. یه کم که از این کسشعرا گفت. دوستم ناراحت شد و رفت رابطشو کلا با من قطع کرد. بعد از اینکه رفت من بهش گفتم گوسفند به تو چه ربطی داره. اون گفت من در قبال تو مسئولیت دارم. منم گفتم گه نخور بابا. اونم گفت اگه من به عمو نگفتم. منم گفتم هر کاری میخوای بکنی بکن.رفتم تو خونه و یه لحظه فکر کردم که اگه بگه چی. باز رفتم پیش دختر عموم بهش گفتم مبینا غلط کردم به بابام نگیا. اونم گفت باید تمام مشق های منو تا آخر سال بنویسی. در ضمن باید بگم که اون 17 سالش بود سال دوم بود. منم گفتم برو به بابام بگو ولی اگه گفتی دیگه نه من نه تو. فکر میکردم با گفتن این حرف به پدرم چیزی نمیگه ولی کسکش گفت و پدرم کونمو پاره کرد تا دو هفته از هر وسایلم محروم بودم مثل گوشی و کامپیوترو … .از اون موقع به بعد دنبال فرصتی میگشتم تا حال مبینا رو بگیرم. و به این خواستم رسیدم. یه روز داشتم با خودم فکر میکردم اخه یه دختر 17 ساله نباید هیچ هوسی داشته باشه اخه مبینا همیشه لباس های گشاد میپوشید و یه بارم نتونستم ببینم اندامش چجوریه. اما من اشتباه فکر می کردم

یه روز عموم و بابام رفته بودن خونه مادر بزرگم و برام نامه نوشتن که اگه خواستی بیا و منم که حوصله هیچ چیزی رو نداشتم و نرفتم. یک ساعت بعد مبینا اومده بود تعجب کردم که چرا اون نرفته بود از تو چشمی در دیدم دستش یه دی وی دی هست. شک کردم که چی میتونه باشه . با کلید یدک خونه ی عموم اینا یه ربع بعد رفتم تو خونشون که دیدم بلهههههههههههه خانوم دان فیلم سوپر میبینن و خود ارضایی میکنن که سریع گوشیمو گرفتم و فیلم برداری کردم اونم که منو دید جیغ کشیدو گفت آیدین داری چیکار میکنی.منم گفتم دارم مدرک جمع میکنم. اونم گفت مسخره بازی در نیار و اون فیلمو پاک کن. منم گفتم عمرا. اونم سریع اومد تا گوشیمو بگیره منم فرار کردم رفتم خونمون و درم کلید کردم پشت درمون وایستاد و شروع کرد به گریه کردن که ایدین غلط کردم منو ببخش بابام منو میکشه. واقعا راستم میگفت باباش میکشتتش. منم دلم سوخت درو باز کردم و گفتم پس چرا منو لو داده بودی اونم با گریه گفت غلط کردم و اومد تو بغلم که من خیلی با این حرکتش حال کردم که دیدم کسکش بهم رکب زد و گوشیو از تو دستم قاپید و رفت تو خونشون در رو قفل کرد فکر نمی کردم که اینقد زرنگ باشه واقعا باورم شده بود که از ته دل ناراحته. قابل توجه دخترایی که دارن این داستانو می خونن بگم که شما هر چقدرم زرنگ باشید از ما پسرا زرنگ تر نیستید چون که قبل از اینکه برم بیرون رم رو از تو گوشیم در اوردم و دختر عموم کیر خورد و باز به غلط کردم افتاد که بهش گفتم شرط داره باید بهم بدی . اون گفت چی . خجالت بکش . می خوای با نامحرمت سکس کنی. منم گفتم اون کاری که تو داشتی میکردی از این کارم بدتره از اون حرفا. اونم گفت من باید فکر کنم. منم بهش دو روز وقت دادم. فرداش که جمعه بود ما همه تو خونه بودیم. مبینا منو از پشت در صدا کرد و منم رفتم بیرون که گفت ایدین نمیتونم ولا نمیتونم باهات سکس داشته باشم. منم گفتم اخه چرا مگه من چمه. گفت چیزیت نیست منم واقعا دوست دارم اما دلم راضی نمیشه. منم با خودم گفتم اخه چی بهش بگم که راضیش کنم که یه فکر به ذهنم رسید. بهش گفتم مبینا واقعا فکر کردی من برای این فیلم میخوام باهات سکس کنم نه من واقعا دوست دارم اگه بشه میخوام باهات ازدواج کنم. و گوشیمو بهش دادم. و اونم رفت البته یه کپی از اون فیلم تو کامپیوترم داشتم. ولی اون لحظه ای که بهش گفتم میخوام باهات ازدواج کنم همش دروغ بود فقط میخواستم بکنمش. اما تقدیر جور دیگه رقم خورد. لازم به ذکره من و مبینا تک فرزندیم بابام و عموم همکارن و مامانمو زن عموم ارایشگاه دارن یعنی اکثر اوقات منو مبینا تو خونه هامون تنهاییم. یه هفته بعد یه اتفاقی افتاد که وجدانا واقعیه.دیدم دم در اپارتمان یه پسره داره به مبینا شماره میده منم کلم کیری شد و رفتم یه مشت خوابوندمش پای چشمش اون کسکشم چاقو دراورد یه زخم کوچیک رو دستم زد که همین لحظه مبینا جیغ کشید و اونم فرار کرد هیچی دیگه منو برد خونشون دستم باند پیچی کرد . دیدم بهترین لحظست و لبامو گذاشتم رو لباش یه چند دقیقه ای لبای همو خوردیم که میخواستم برم سینه هاشو بمالم که باز ممانعت کرد. یه دوسالی گذشت و ما طی این دو سال همین جوری با هم عشق بازی می کردیم اما اون هیچوقت باهام سکس نکرد.اما حالا با هم ازدواج کردیم و الان دارم مثل سگ میکنمش.کس و کونشو جر میدم ولی انصافا دوسش دارم.ممنون که داستانمو خوندید تازه هنوز اون فیلمه رو تو کامپیوترم دارم.

نوشته: hichkas


👍 0
👎 0
53392 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

448671
2014-12-27 15:09:01 +0330 +0330
NA

کسکش کونی تکراریه که

0 ❤️

448672
2014-12-28 01:57:04 +0330 +0330
NA

اما حالا با هم ازدواج کردیم و الان دارم مثل سگ میکنمش.کس و کونشو جر میدم
چقد با این جمله ت خندیدم ROFL

0 ❤️

448673
2014-12-28 07:59:38 +0330 +0330

سلام ودرود به همهءدوستان وسروران
درتخمی تخیلی بودن داستان که هیچ حرفی نیست .فقط خواستم بگم ای خدا یعنی ما یک دوست دخترم نبایدداشته باشیم؟ کاش یک دوست دخترشیرازی داشتم که هم باهام همشهری بودوهم وقتی میومدتوبغلم دیگه حوصله اش نمیشدبلندشه بره منم که ازخدامه!

0 ❤️

448674
2014-12-28 13:58:01 +0330 +0330

بابات برات نامه نوشت؟؟؟

0 ❤️

448675
2014-12-29 03:53:27 +0330 +0330
NA

کیر تو تو اون مخت با اون تفکرت کوس مغز کوس مخ کوس موتور

0 ❤️

448676
2014-12-29 12:10:19 +0330 +0330

کونی کون پاره پس ننویس
کیر ابوبکر بغدادی تو حلق مادرت

0 ❤️

448677
2015-06-17 03:21:25 +0430 +0430
NA

ولی الان ازدواج کردیم و مثل سگ میکنمش… خیلی با این جمله حال کردم.

0 ❤️

533194
2016-03-12 22:29:03 +0330 +0330

اون میرفت خونشون من میرفتم خونمون اون میرفت من می اومدم عجبببببب

0 ❤️




آخرین بازدیدها