اتاق توی مسافرخونه

1393/07/16

از ناصر خسرو که پيچيدم تو کوچه مروی ضربان قلبم اونقدر تند شده بود كه احساس می كردم الان از قفسه سينه م می زنه بيرون . بدنم داغ شده بود . با خودم فکر کردم « امروز ديگه به علامتاش جواب می دم » . دو روز پيش به مسافرخونه اومده بودن . از ترکيه . همراه چند خونواده ديگه . خراسونی بودن . مال طرفای قوچان . برای آوردن جنس به ترکيه رفته بودن . طاقه های پارچه جين که دلالها می اومدن و همونجا توی مسافرخونه جنسا رو می خريدن . هم سن و سال خودم به نظر می رسيد . با پدر و مادر و برادر بزرگترش بود و سه تا دختر بچه قد و نيم قد ديگه . اتاقشون تقريباْ ته راهرو بود . من تو يه اتاق يه تخته اول راهرو بودم . نزديک دستشوييها . اتاق خيلی کوچيک بود . غير از تخت يه ميز و صندلی کهنه فلزی هم توی اتاق بود . با يه پارچ و ليوان پلاستيکی و يه زير سيگاری . يه هفته ای می شد که تو اين مسافرخونه بودم . ثبت نام دانشگاه رو انجام داده بودم و منتظر تعيين وضعيت خوابگاه بودم . معلوم نبود به پسرا خوابگاه می دن يا نه . چشمای درشتی داشت . چند بار غافلگيرش کرده بودم . خيره به من نگاه می کرد . چشماش برق عجيبی داشت . آدمو وادار می کرد که نگاهشو بدزده . يه گوشه حياط مسافرخونه می نشست و خواهرشو می پاييد که با جيغ و فرياد دنبال هم می دويدند . توی حياط که می رفتم سنگينی نگاهشو حس می کردم . شايد اتفاقی بود که دوبار تقريباْ همزمان دستشويی رفته بوديم اما مطمئنم اتفاقی نبود که موقع رد شدن توی راهرو خودش رو به من مالوند .

راهرو خلوت بود . « امروز ديگه حتماْ بهش جواب می دم » .غوغای دستفروشهای کوچه مروی ديگه برام عادی شده بود . پيچيدم توی کوچه باريک و بن بست منتهی به مسافرخونه . مسافرخونه ته کوچه بود . کليد اتاقم رو از تابلو برداشتم و رفتم تو حياط . خلوت بود . خبری از اون نبود . از پله ها بالا رفتم . نگاهی به ته راهرو انداختم . اونجا بود . داشت ظرف غذای روی گاز پيک نيک را هم می زد . صدای راه رفتنم روی موزاييکهای تق و لق راهرو توجهشو جلب کرد . برگشت . نگاهمون به هم گره خورد . به طرف دستشويی رفتم . فکر کردم « اگه بياد اين طرف … » . آبی به صورتم زدم . زير چشمی مواظبش بودم . گاز پيک نيک رو خاموش کرد و اومد طرف دستشويی . بايد يه جوری تحريکش می کردم شايد عکس العملی نشون بده .عمداْ باسنم رو عقب دادم و خم شدم . وانمود کردم که دارم صورتمو می شورم . باورم نمی شد . آهسته خودشو بهم ماليد و رد شد . رفت سراغ شير آب کناری من و شروع به شستن دستاش کرد . شير آب رو بستم . فکر کردم « الان … الان موقعه شه … » . تمام جرأتمو جمع کردم . به طرفش خم شدم و طوری که خودمم به زور شنيدم گفتم « اگه يه وخ حوصله تون سر رفت … در اتاق من بازه …» .داخل اتاق كه رفتم درو رو هم گذاشتم . خودمو انداختم رو تخت .

چشمام تازه گرم شده بود كه صدای جير جير لولای در اتاق چرتمو پاره كرد . خودش بود . اولين چيزی كه تو صورتش به چشم می خورد چشمای درشت و سياهش بود . چهره دلنشينی داشت . ته مونده خجالت دخترونه هنوز تو چشماش موج می زد . قدش بلند نبود . هيكل نسبتاَ تپلی داشت كه حتی از زير چادر سفيد گلدارش هم دلربای تمام عياری بود . نيم خيز شدم و گفتم « سلام ! » .صورتش از هميشه قرمز تر بود انگار تازه از حموم برگشته بود . در اتاق هنوز باز بود . رفتم از لای در نگاهی به راهرو انداختم . کسی نبود . درو بستم . گفت « به مادرم گفته م می رم حموم … » . ساک کوچکی دستش بود . ساک رو ازش گرفتم و گذاشتم کنار در . دستشو تو دستم گرفتم . گفتم « اسم شما ساراست … نه ؟ روز اول که اومده بودين شنيدم مادرتون صداتون می کرد » . سرشو تکونی دادو آروم پرسيد « اسم شما چيه ؟ » . گفتم « سعيد » . پرسيد « دانشجويين . نه؟ » گفتم « بله » . نشوندمش رو تخت . نمی دونستم از کجا بايد شروع کنم ! تصميم گرفتم كمتر حرف بزنم . به نظر می رسيد زياد اهل صحبت نباشه . چادرشو از سرش برداشتم . اعتراضی نكرد . موهاشو نوازش کردم . هنوز مرطوب بود . تو بغلم گرفتمش . تنگ تر به خودم فشردمش . دستاشو دور کمرم حلقه کرد . صورتمو روی صورتش گذاشتم . لبهامون رو هم جفت شد . لباشو ليسيدم . چقدر شيرين بود . زبونم تو دهنش کردم . ليسيدش و گاز کوچکی ازش گرفت . شروع کردم به مکيدن لب و دهنش . دستمو از سرش به طرف کمرش پايين بردم . کمر و پهلوهاشو نوازش کردم . کم کم اومدم طرف سينه ش . پستونهای کوچک و سفتشو تو مشتم گرفتم و مالوندم . همونطور که منو می بوسيد پشتمو نوازش می کرد . حسابی تحريک شده بودم . اندام سفت و دخترونه ای داشت . لباسش از پشت زيپ می خورد . زيپشو باز کردم ودستمو زير لباسش رسوندم . بدنشو که لمس کردم يه خورده لرزيد . احساس کردم اولين باريه که با يه پسر تنها شده . بيشتر به خودم چسبوندمش . آروم که شد دوباره شروع کردم به نوازش بدنش . يواش يواش پيرهنشو پايين کشيدم . مخالفتی نکرد . دستاشو از تو آستينش بيرون آوردم . حالا بالا تنه ش برهنه بود . کرست نبسته بود . سرشو پايين انداخته بود . دوباره شروع کردم به لب گرفتن . دستشو گرفتم و رو کيرم گذاشتم . خجالت می کشيد بگيردش . دستشو کنار می کشيد . دوباره دستشو همونجا می گذاشتم . بالاخره خجالتو کنار گذاشت و گرفتش . کم کم شروع کرد به ماليدنش . زيپ شلوارمو باز کردم . دستشو توی شلوارم کرد و از روی شرت کيرمو تو دست گرفت و ماليد . شلوارمو در آوردم . بعد هم پيرهنمو . رو تخت خوابوندمش . پيرهنشو از تنش در آوردم . حالا تنها پوشش هر دو مون فقط شورتهامون بود . كنارش دراز كشيدم و تو بغلم گرفتمش . خودشو به من چسبوند . باسنشو نوازش كردم . دست كردم توی شورتش و ادامه دادم . شورتش مرطوب بود . دستمو به دوست داشتنی ترين جای بدنش رسوندم . خيس بود . يه خورده باهاش بازی كردم . پاهاشو به هم فشار داد . سعی كردم رطوبت كس نازنينشو با انگشت به سوراخ تنگ كونش برسونم . هنوز از روی شورت كيرمو می ماليد . شورتمو پايين كشيدم و كيرم رو بدون حجاب و مانع در اختيارش گذاشتم . براش جالب بود . سعی می كرد همه نقاطی كه براش مجهول بود كشف كنه . كيرم . تخمام . باسنم . و حتی اطراف سوراخ كونم رو دست می كشيد . شورتشو كشيدم پايين و كاملاً از پاش در آوردم . شورت خودمم در آوردم . بلندش کردم . ازش خواستم رو لبه تخت بشينه . خودم پايين پاش رو زمين نشستم . پاهاشو از هم باز کردم . يه خورده مقاومت کرد اما زود تسليم شد . کسشو نگاه کردم . عجب چيزی بود . سفيد و تپل مپل و کاملاً بی مو . همونروز تو حموم موهاشو گرفته بود . جون می داد برای ليسيدن . شروع کردم . قلقلکی بود . می خنديد . خودشو به پشت انداخت رو تخت . کسش خيس بود . از در کونش می ليسيدم و به طرف بالا می اومدم . داشت خوشش می اومد . سر جاش بند نمی شد . پاهاشو بلند کردم و رو تخت گذاشتم . حالا به اوضاع مسلط تر بودم . حسابی کس و کونش رو ليسيدم . در کونشو با آب کسش و آب دهنم خيس کرده بودم . حالا وقتش بود که يه قدم جلوتر برم . انگشتمو دم سوراخ کونش گذاشتم و شروع کردم به ماليدن . کم کم انگشتموکردم تو . نرم شده بود . انگشتمو عقب جلو کردم . داخل کونش که ليز شد نگاهی به صورتش انداختم . چشماش حالت خماری داشت . همونطور که انگشتمو تو کونش عقب جلو می کردم برش گردوندم . کمکش کردم که رو تخت حالت چهار دست و پا بگيره . هنوز انگشتم تو کونش بود . انگشتمو در آوردم و سر کيرمو دم سوراخ کونش گذاشتم . کيرم خشک بود و داخل نمی رفت . تو ساکم يه کرم مرطوب کننده دست و صورت داشتم . به فکرم رسيد از اون استفاده کنم . به کيرم حسابی کرم ماليدم و دوباره شروع کردم . کمی به داخلش فرو کردم . می ترسيدم داد بزنه و آبرو ريزی بشه . بيرون کشيدم ودوباره فرو کردم . ناله خفيفی کرد . دوباره بيرون کشيدم وداخل کردم . هر دفعه يه خورده جلو تر می رفتم . کونش حسابی چرب و ليز شده بود . بالاخره تا ته كيرمو داخل كردم . عقب و جلو كه می رفتم آه های كوتاهی می كشيد كه بيشتر و بيشتر منو تحريك می كرد . همونطور كه كيرم تو كونش عقب و جلو می رفت با دستم كسشو ميماليدم . آه و ناله ش بيشتر شده بود . تو وضعيتی بودم كه ديگه برام مهم نبود اگه كسی تو راهرو صداها رو بشنوه چه فكری می كنه ! تو اوج لذت بودم . ديگه وقتش بود . ازش بيرون كشيدم و به سرعت شروع به مالوندن كيرم كردم . آبم پاشيد رو باسن و كمرش . جا خورد . برگشت و به پشت رو تخت افتاد . خودمو انداختم روش و محكم تو بغلم گرفتمش . گفتم « نترس چيزی نيس ! » . بدنش داغ بود . قلبش تند می زد . اونقدر بوسيدمش و نوازشش کردم تا يه خورده آروم شد . يه دفعه از جاش بلند شد و گفت « خيلی دير کرده م . می ترسم مادرم نگران بشه ! » . کمکش کردم خودشو تميز کنه و لباساشو بپوشه . وقتی می خواست از در بره بيرون گرفتمش تو بغلم و لباشو بوسيدم . دستی به صورتم کشيد و از در بيرون رفت .

نوشته: رضا


👍 1
👎 1
71274 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

439681
2014-10-08 17:09:12 +0330 +0330
NA

اینا رو چطور جور میکنین؟

0 ❤️

439682
2014-10-08 17:30:22 +0330 +0330
NA

حتما حوصله اش سر رفته بوده دیگه!!!

0 ❤️

439683
2014-10-08 19:15:53 +0330 +0330
NA

حالا از کجا فهميدي قوچاني بود.
البته ازاونجاکه گفتي قلبم تندتندميزد مشخص شدکه هنوزکوس ازنزديک نديدي.

0 ❤️

439684
2014-10-09 01:47:21 +0330 +0330
NA

تخیلی و کیری

0 ❤️

439685
2014-10-09 02:03:36 +0330 +0330
NA

چرت بود
BeautifulAnimals_Persian-Star_org_27.jpg

0 ❤️

439686
2014-10-09 02:20:58 +0330 +0330
NA

پرت و چرت بود
خخخخخخخخخخخخخخخخ

0 ❤️

439687
2014-10-09 03:26:51 +0330 +0330
NA

حالا یکی هم که میاد اینقد سکسش رو قشنگ توضیح میده، هی بهش گیر بدین. از اون داستانای تخمی تخیلی همیشگی که خعلی بهتر بود.
دمت گرم داداش، خوب بود بازم بنویس.

1 ❤️

439688
2014-10-09 05:27:38 +0330 +0330
NA

(عمداْ باسنم رو عقب دادم و خم شدم . باورم نمی شد . آهسته خودشو بهم ماليد و رد شد) . :[] میخواستی بدی ؟!

از ناصر خسرو که پيچيدم تو کوچه مروی ضربان قلبم اونقدر تند شده بود كه احساس می كردم الانه که ، اصغر و احمد پلنگو برو بچه هاشون هر کدوم 15 سانت میفرستن یجاییم، اما من خوش شانس تر از این حرفا بودم و اینجوری کون به تله نمیدادم ، همین که رسیدم وسطای کوچه دیدم ایندفه پریسا (زنمو میگم بچه ها) گرفتنو هر یکی داره یه پوزیشنی روش میزنه، منم که تو کونم عروسی بود که ایندفرو کون سالم به در بردم اومدم اینجا داستان پدر شدنمو واستون تعریف کنم

الان بچمون 1 سالشه اسمشم اکبر ک… ننست (احمد پلنگ اسم بچمونو انتخاب کرده)

امیدوارم خوشتون اومده باشه نظرتونو در رابطه با اسم بچمون بگید خوشحال میشیم

بچه ها هر نظری میدم فقط واسه جوکینگه امیدوارم به دل نگیرید
با تشکر از off boy و alpha king

0 ❤️

439690
2014-10-09 14:48:03 +0330 +0330
NA

داستانش دزدی بود
چندین سال پیش از توی سایت (شاید) شهوتسرا کپی کرده بودم.
سعی کن به مغز فندقیت فشار بیاری از خودت بنویسی

0 ❤️

769524
2019-05-26 17:11:28 +0430 +0430

اولین دیسو دادم چون که داستانت خیلی خیلی خیلی دور از واقعیت بود

0 ❤️




آخرین بازدیدها