دبیرِ شیمیل (۱)

1401/08/11

توجه: این داستان واقعی نیست و صرفا تراوشات ذهن است که زیر فشار های اجتماعی و عقده ی های سکسی به گای سگ رفته است. تلاش میشود داستان واقعی باشد ولی در صورت ایرادات همین ابتدا عذرخواهی میکنم. این داستان دارای موضاعاتی مانند فانتزی های "شیمیل، فمدام،میسترس و … " می شود پس اگر به این فانتزی های علاقه ای ندارین وقت خود را تلف نکنین!
داستان دارای قسمت های اصلی است و در صورت استقبال پارت های بعدی متنشر میشود. لذا اگر این قسمت خیلی به صورت مقدماتی به نظر آمد، جای تعجب نیست و قصد همین بوده.
همچنین برای درست پیش بردن داستان امکان کند پیش رفتن وجود دارد.

سلام خدمت دوستان شهوانی. اسمم رضاست. 20 سالمه و داستانی که میخوام واستون تعریف کنم برمیگرده به 3 سال قبل.
اون سال، سال دوازدهم تجربی بودم و همونطور که خودتون میدونین سال کنکور بدترین روزای عمر آدمه. با این داستانی که میگم نمیدونم حالا بدتر حساب میشه اون روزا، یا بهتر.
اون سال اگه اشتباه نکنم تازه ویروس کووید شیوع پیدا کرده بود و مدارس و کلاس ها تو بیشتر استان ها و شهر ها لغو شده بودن و اگه برگزار هم میشد تق و لق بود. خلاصه که من تو درسام به خصوص درس ریاضی افت کرده بودم. با خانواده صحبت کردم و قرار شد یه دبیر خصوصی بگیریم که بتونم خودم و بکشونم بالا. با هر دبیری صحبت کردیم یا خیلی پولکی بود یا کلاساش تق و لق میزد. کلی گشتیم. یکی از آشنا ها، یه فامیلی داشت که تدریس ریاضی میکرد ولی چون هنوز مکانی برای تدریس های خصوصیش تعبیه نکرده بود، به دانش آموزاش تو خونه هاشون تدریس میکرد. پرس و جو کردیم و فهمیدم یه خانم 34 سالست و اصولا دانش آموزاش همیشه دختر بودن. ولی قرار شد آشنامون قانعش کنه که واسه من استثنا قاعل بشه.
خلاصه سرتونو درد نیارم بعد چند روز موافقت کرد و قرار شد یه وقتی بزاریم که تشریف بیارن و در مورد شرایط و مبلغ کلاس صحبت کنیم. ساعت 7 شب زنگ خونه به صدا در اومد و تشریف آوردن.
پدر و مادرم یکم احوال پرسی کردن ولی از اونجایی که من تو روابط اجتماعی اندازه گاو هم سر در نمیارم بِر و بِر داشتم نگاش میکردم. یه خانم قد بلند –در حد 178 سانت –چادری بود. البته چادرشو موقع پذیرایی از سرش بداشته بود و با مانتو ساده ای رو به رومون نشسته بود. از روی مانتو زیاد نمیشد تشخیص داد چطور اندامی داره.البته ممه هاش رو میشد خوب تشخیص داد.از روی مانتو تنها چیزی که تونستم سر دبیارم این بود که ممه هاش نسبتا گنده بود. میدونم میدونم. الان میگین جقی بدبخت تو دید اول رفتی سراغ سر درآوردن از بدنش؟
دیگه در مورد مبلغ کلاس و تایم بندیش صحبت کردیم. مبلغش به صرفه بود و قرار شد پنجشنبه و یک شنبه بیاد خونمون که تدریس رو شروع کنه.
یکم وایسین از خودم واستون بگم. من یه پسر با قد حدودا 173 و وزن 55 کیلو. بدنم لاغره ولی نه اونقدری که استخونام بیرون زده باشه. ولی مشکل همیشه بجای قدم، بدن بی مو و سفیدم بوده. فیسمم خیلی مردونه نیستش و ته چهره ی دخترونه دارم. از ریش هم که نگم واستون. حتی بگو یه دونه تار مو. بخاطر همینا همیشه تو مدرسه توسط همکلاسی هام بولی میشدم و بهم همیشه لقب کونی رو میدادن. مطمعنم توهم تو کامنتا همینو میگی. ولی خب چه کنم که همینی ام که هستم.
تو بچگیم هم بخاطر همین قضیه فیس و بدنم پسر داییم بهم تعرض کرد و فشار روحی بدی رو حتی تا الان تحمل میکنم.
ولی بدترین تاثیرش این بود که از اون موقع شروع میکردم با خودم ور رفتن. حالا که فک میکنم شاید واقعا یه کونی باشم.
بگذریم بریم سر اصل مطلب

بالاخره پنجشنبه شد و ساعت 6 غروب خانم حسینی (همون خانم دبیر) تشریفشون و آوردن. اون تایم معمولا پدرم سر کار بود و فقط مادرم خونه بودش.
خانم حسینی زنگ خونه رو زد ولی هرچی در رو زدم باز نمیشد و مجبور شدم برم دستی باز کنم. در رو باز کردم و اومد داخل. چادرش سرش بود ولی عطر خیلی خوش بویی زده بود که آدم رو مست خودش میکرد.قد بلند بود و فیس خیلی جذاب و استخونیی داشت.چادری بودی ولی رژ قرمزی زده بود و آرایش ساده ای کرده بود. سلام و احول پرسی کرد و جلوی در ورودی به سالن کفشاشو در آورد. بهش گفتم بره داخل تا من کفشارو مرتب کنم. تشکری کرد و رفت داخل و مامانم خیلی گرم تحولیش گرفت. کفشاشو وقتی میخواست مرتب کنم ناخودآگاه گرفتم جلو صورتم و بوش کردم. خیلی بوی خوبی میداد. تا اون لحظه نمیدوستم فوت فتیش هم دارم. شایدم میدونستم ولی همیشه انکارش میکردم. کفش پاشنه ی خیلی بلندی نداشتی در حد چند سانت بود.
از بو کردنش دست کشیدم ولی سیخ کرده بودم و نمیخوابید. با هزار بدبختی خودم و رسوندم به دسشویی و مثل یه جقی بدبخت جق زدم و راحت شدم. رفتم سر کلاسم نشستم. تدریسش خوب بود ولی بوی ادکلنش داشت دیوونم میکردم حواسم و پرت میکرد. خیلی جلوی خودمو میگرفتم به چیزی فک نکنم.
اون روز خوب گذشت و همینطور چند جلسه ی بعدش.
یه روز یکشنبه دوباره کلاسمون تشکیل شد. خودش و رسوند خونمون و به غیر از من و مامانم کسی خونه نبود. وقتی خانم حسینی که بعد چند جلسه فهمیده بودم اسمش سحره(نمیدونم چرا ولی تو ذهنم سحر به یه زن چادری هیچوقت نمیخورد) تدریس و شروع کرده بود، مامانم اومد داخل اتاق.

  • “رضا من میرم بیرون باید واسه خونه خرید کنم بعدش میرم خونه همسایه خیلی وقته نرفتم پیشش.”

بعدش رو به خانم حسینی کرد
+“شرمنده سحر خانم؛ رضا دست شما، اسباب زحمت شد ببخشید”
با اخم مامانم و نگاه کردم و تو دلم گفتم بچم مگه اسباب زحمت باشم
-“نه خانم ملکی خواهش میکنم این چه حرفیه. آقا رضا گله. زحمتی نیست. خیالتون راحت. کلاس تموم شد وایمیستم تا برگردین”
+“به زحمت افتادین به خدا. شرمندتونم”

خلاصه هزار بار باهم تعارف کردن تا مامانم رفت.
بعد از 4 5 جلسه ای که داشتیم با سحر خانم یخامون یکم آب شده بود و حداقل چادرشو دیگه سر کلاس برمیداشت و با مانتو تدریس میکرد.
منم نمیدونم چم بود همش فانتزی های مختلف رو باهاش تو ذهنم مرور میکردم.این مدت دقت کرده بودم به بدنش.بدن تو پری داشت ولی چاق یا تپل نبود. حس میکردم ورزشی چیزی میکنه چون تو این مدتی بهم تدریس میکرد خیلی براندازش کرده بودم و میدونستم بدن خیلی خوبی داره.فقط زیر چادر قایمش میکنه. تو ذهن خودم بودم که دیدم داره زیر چشی بهم نگاه میکنه. دقت کردن دیدم خشتکم زده یکم بالا و ضایع معلومه. سریع خودم و جمع کردم و زدم کوچه علی چپ.
به بهونه ی آب رفتم از اتاق بیرون تا دوباره یه دست جق بزنم و راحت شم. رفتم دسشویی ولی هرچی کلید برق رو زدم روشن نمیشد و صدای هواکش نمیزد بیرون. در دسشویی هم از این چفت دارا نبود و قفلی بود. میچرخوندی قفل میشد که من اینقدر عجله داشتم یادم رفت قفل کنم و فقط در رو بستم.
وسط کار بودم و دستم و برده بودم سمت کونم و با خودم ور میرفتم. همیشه باعث میشد سریع تر ارضا شم. فک کنم بخاطر پروستات بود.

یهو در باز شد و سحر در حد یکی دو ثانیه ای زل زد بهم. از خجالت داشتم آب میشدم و پشمامم ریخته بود. سریع در و بستم و به خودم فحش میدادم.

از پشت در گفت: “ببخشید رضا نمیدونستم داخلی آخه برق روشن نبود فک کردم کسی نیست. ببخشید توروخدا من چیزی ندیدم.”
نمیدونم چرا “من چیزی ندیدم” رو با یه لحن شیطنت طور گفت.
منم کلی گفتم عب نداره اینا .
فقط امیداور بودم تو تاریکی واقعا ندیده باشه داشتم چیکار میکردم ولی خب اشتباه میکردم.

دوباره برگشتم سر کلاس و فضا یکم خیلی سنگین بود.
+“گرممه رضا میشه پنجره رو یکم باز کنی؟”
-“آره حتما. اینقدر کافیه؟”
+“آره خوبه. زیاد باز نزار که سرد میشه”

بعد از یه ربع ولی بازم گرمش بود و در کمال تعجب مقنعشو در آورد
+“مشکلی که نداری مقنعمو در بیارم؟ خیلی گرممه ببخشید”
-“نه مشکلی نیست راحت باشین”
در آورد و موهاشم باز کرد از پشت. موهای موج دار خرماییش ریخت رو شونه هاش. دست کرد تو موهاش یکم و باهاشون ور رفت تا تو موقعیت دلخواهش قرارشون داد.
از اون روز چیزا خیلی کند پیش رفت ولی کم کم روز به روز یخمون خیلی دیگه داشت آب میشد.
دوباره چندین جلسه گذشت و منوال مثل همون روز پیش رفت. ینی دوباره تو خونه تنها شده بودیم و مامانم باز بیرون بود.
وقتایی که دیگه مامانم نبود مانتوشم در می آورد و با شلوار و پیراهن استین بلند تدریس میکرد. اون روز شلوار مشکی جین چسبناک و پیراهن آستین بلند مشکلی پوشیده بود. اون روز تونستم کل بدنش رو برانداز کنم. واقعا ممه های بزرگی داشت که از زیر پیراهن مشکیش به شدت خودنمایی میکرد.
پوستش مثل ماه سفید بود. (البته ممکنه یکم اِگزَجوره کرده باشم ولی میفهمین که چی میگم).
دستاش کشیده وسفید بودن ولی لاک نداشتن. از رو شلوار جین هم میشد تشخیص داد چه کون و ران های خوبی داره. قشنگ داشت دیوونم میکرد و بازم داشتم جق لازم میشدم. حواسم رو هرطوری بوده دادم سمت درس و به تدریسش گوش دادم.
داشتم مینوشتم که پاک کنم از رو میز افتاد زمین و خم شدم بردارم ولی طبق معمول دو ساعت دنبالش داشتم زیر میز میگشتم. که یهو حس کردم از پشت به کونم چسبید.یه چیز عجیب حس کردم لای لپای کونم. اول حدس خاصی نمیزدم و بیخیال فکر کردن بهش شدم ولی بعدا…
پشمام ریخته بود و خواستم با خنده و شوخی ازش فاصله بگیرم ولی با دستاش کمرم رو گرفت. نمیزاشت کونم ازش جدا بشه.
کم کم کیرم داشت دوباره سیخ می شد. خواستم سرم و بیارم بالا که یکی از دستاشو از رو کمرم برداشت و از پشت موهام و گرفت و حل داد جلو. افتادم کف اتاق
خواستم بلند شم که پاشو گذاشت روی کونم و نزاشت بلند شم. هم داشت خوشم میومد هم اینطوری بودم که چه اتفاقی داره میوفته
شلوارشو کشید پایین و پیراهن مشکیشو درآورد. ممه های گندش داشتن سوتین مشکیش رو پاره میکردن.این دختر عاشق رنگ مشکی بود ظاهرا. پایین رو نگاه کردم. توقع هرچیزی داشتم جز چیزی که دیدم. تو ذهنم همیشه یه کص تپل تصور میکردم ولی نه تنها تپل نبود، کص هم نبود. یه کیر داشت. از کیر منم بزرگ تر بود. حس میکنم قشنگ 20 سانتی میشد و کلفتی نسبتا زیادی داشت.
کیرشو که دیدم ترس افتاد به جونم. یه جورایی داشتم میلرزیدم. هم بخاطر هوای سرد هم بخاطر ترس زیادی که منو فراگرفته بود.
چهرشو یه جوری کرد مثل وقتی که یه گربه ملوس میبینی
+“آخی آقا رضا ترسیده؟ ترس نداره که رضا. از اینا توهم داری. میخوای از نزدیک ببینیش؟”
از ترس هیچ مقاومتی نمیتونستم نشون بدم.
از یقم گرفت و سر زانو هام نشوند منو. موهامو گرفت و نزدیک کیرش کرد. از یه طرف موهامو با دستای نرم و لطیفش وحشیانه ناز میکرد از یه طرف با اون یکی دستش کیرشو گرفته بود و میکوبید به لپام.
+“دوسش داری؟ خوش بوئه نه؟ شرط میبندم دوس داری مزشم بکنی. خوشت میاد. خوشمزست. با لوسیونی که بهش زدم مگه میشه خوشبو نباشه!”
-“خواهش میکنم سحر خانم. لطفا نکنین!. من پسرم، اینکار درست نیست. من علاقه ای به پسرا ندارم. خواهش میکنم نکنین. الان…”
یه سیلی زد تو گوشم و حرفمو قطع کرد.
+“زیاد حرف نزن رضا. نترس مامانتم تا 2 3 ساعت دیگه خونه نمیاد. باباتم که شیفته. خودمم و خودت و قراره کلی باهات حال بکنم. حالا دهنتو باز کن و این خوشمزه رو بکن تو دهنت”
-“نه نه نه خواهش میکنم. من دوس ند…”
+“زر زیادی نزن. زیادی زر بزنی اینقدر میزنمت کبودت میکنم. زودباش دهنتو باز کن”

دهنمو باز نمیکردم. ولی کیرش خیلی بوی خوبی میداد. نمیدونم چرا با اون ترسی که داشتم، کیرم سیخ شده بود.
دهنم رو بسته نگه داشته بودم. دید دارم مقاومت میکنم با دستش بینیم و فشار داد و نگه داشت تا نتونم نفس بکشم.
بعد از چن ثانیه کم آوردم و دهنمو باز کردم. یه نفس عمیق کشیدم. یهو کرد تو دهنم و بینیم و ول کرد.
+“آها حالا شدی پسر خوب. ساک بزن واسم. از زبونت کار بکش”
دیگه مجبور شده بودم واسش ساک بزنم. مایع لزج کیرش زده بود بیرون و دهنم کلا لیز شده بود. ولی از اونجایی که اصولا هیچ پسری قرار نیست ساک زدن بلد باشه، تا ته نمیتونستم بکنم تو دهنم چون همش حالت عوق زدن داشتم.
یه سیلی زد بهم و با دستاش پشت موهام و گرفت و به سمت خودش کشید. تا ته کرد تو دهنم. چشام داشت سیاهی میرفت ولی زود کشید بیرون. چنتا سرفه کردم و سرمو یکم آوردم بالا. ناخوآگاه با چشای مظلوم نگاش کردم.
+“آخی نگاش کن. یه جنده ی مظلوم واسه خودم پیدا کردم. تو دیگه جنده ی مظلوم منی. حالا دوباره بکن تو دهنت تا آبم بپاشه تو حقلت.”
نمیتونستم مخالفت کنم چون کتکم میزد. و باور کنین دستاش خیلی سنگین بود. سرمو به نشانه تایید بالا پایین کردم. دستش و آورد زد زیر چونم، سرمو آورد بالا و یه بوس از لبام کرد.
خیلی همه چی واسم عجیب بود. بوس دیگه چی بود. ولی طعم لباش که فقط واسه یه لحظه حس کردم خیلی خوب بود.
دهنم و با دستش باز کرد و دوتا انگشتشو کرد تو دهنم. تا حلقم رسید و تا مرز عوق زدن رفتم ولی این دفعه واسم راحت تر بود.

+“آفرین داری یاد میگیری”
دوباره کیرشو کرد تو دهنم. دهنم هنوز بخاطر آب کیرش لزج بود. صدای ساک زدنم و لیزی دهنم و گلوم کل اتاق رو برداشته بود. هرچند افتضاح بودم ولی کم کم ناخواسته داشتم یاد میگرفتم. کلی هم سیلی خوردم تا تونستم راضیش کنم.
موهام و با دستاش گرفته بود و منم سر زانو هام بودم. سحر وایستاده بود و دستای منم رو زانو هاش بود. تندتر تندتر تو دهنم تلمبه میزد و آه و ناله میکرد.همزمان ممه های گندش بالا پایین میشد و صورتش غرق تو شهوت بود. لبای خوشگلشو گاز میگرفت و آه میکشید. صداش منم حشری تر کرده بود. شرت منم اون زیر خیس شده بود از بس کل این مدت شق کرده بودم. سوراخ کونمم هی خیلی ریز باز و بسته میشد. معلوم بود هیجان داشت.
کیرش تو دهنم یهو خیلی بزرگ تر از حد عادی شد. با دستاش موهامو وحشی گرفت و فشار داد سمت کیرش. آب داغش پاشید تو دهن و گلوم.
یه آه کشدار و شهوتناکی کشید. آبش مثل خامه غلیط و سفید بود. دهنم پر شده بود. (شرمنده خامه رو واستون به فنا دادم با این جملم)
کیرشو از دهنم درآورد و معلوم بود بیحال شده. نشست رو صندلی نزدیک بهمون و لم داد.
+“اووف. عالی بود. واقعا همه چیت مثل دختراست. فقط یه دونه ممه و کص نداری. خوب هم یادت دادم ساک بزنی. از این به بعد دیگه لازم نیست همش سیلی بخوری!”
همینکه داشت حرف میزد داشتم خودم و جمع میکردم که برم بشورم خودمو که شنیدم گفت “از این به بعد…”.
سر جام میخکوب شدم. ینی بازم قراره از این کارا باهام بکنه؟
-“لطفا نه. من نمیخوام. نمیزارم باهام اینکارو بکنین. به خانوادم میگم حقوقتونو بدن و دیگه نیاین اینجا. نمیخوام ادامه بدم واق…”
پاشو با جوراب مشکی مچی شیشه ای که پوشیده بود و همزمان که روی صندلی لم داده بود، گذاشت رو صورتم. بوش داشت دیوونم میکرد.
+“هیسسسسس. حرف نباشه. از این به بعد هرچی گفتم میگی چشم وگرنه”
با صدای ضعیف و طلبکارانه ای گفتم :
-“وگرنه چیکار میخواین بکنین؟”
اون یکی پاشو آورد و مثل سیلی زد تو صورتم. بعدش با یکی از پاهاش بینیم رو با انگشت شصت و انگشت بقلیش گرفت و نمیزاشت نفس بکشم.
دهنم و که باز کردم اون یکی پاشو با جوراب شیشه ای خوشبوش کرد تو دهنم.
+"مگه نگفتم ساکت باش توله سگ؟ باهات مهربون شدم هار شدی؟ گفتم هرچی من بگم میگی چشم. فهمیدی؟
سرمو آروم بالا پایین کردم. پاهاش و از رو صورت و از تو دهنم برداشت. مزه پاهاش تو دهنم بود. هم دلم میخواستشون هم داشتم از ترس خودم و خیس میکردم.
خنده ی ریزی کرد و گوشیش رو از روی میز برداشت. از تو گالریش یه عکس انتخاب کرد و نشونم داد. باورم نمیشد. موقعی که داشتم کیرشو ساک میزدم ازم عکس گرفته بود. چهره و بدنم کملا مشخص بود. زد بعدی و یه فیلم بود که گرفته بود. همشون از قیافه من موقع ساک زدن کیرش بود که جوری بود که واقعا انگار داشت از اون وضعیت خوشم میومده.

+“اگه کاری که میگم نکنی همه ی اینارو پخش میکنم”
بدنم یخ کرده بود. داشتم به گریه می افتادم. اون لحظه فهمیدم که بگا رفتم. الان هرکاری دلش میخواست میتونست باهام بکنه.
با صدای ضعیف و التماس گونه گفتم:
-“توروخدا عکس و فیلمارو پاک کنین. آبروم میره. لطفا پاکشون کنید. هرکاری بگین میکنم. فقط پاکشون کنید.”
با خنده ی شیطنت آمیزی گفت:
+“هرکاری؟”
-“هرکاری!”
خنده ی ریزی کرد و گفت چهار دست و پا شم. چهار دست و پا شدم. از داخل کیفش دو بسته جوراب ضخیم ساق بلند بیرون آورد. جورابای پای خودشم از پاهاش درآورد و گلولشون کرد.
+“دهن کثیفتو باز کن”
دهنم و باز کردم. یکم از آب غلیظش که هنوز تو دهنم بود ریخت رو زمین. جورابای گلوله شدش رو کرد تو دهنم. بعدش یه چسب کتابی از کیفش درآورد و زد رو روش تا جورابارو نتونم در بیارم.
نمیدونم چرا این همه وصیله تو کیفش داشت. تنها دلیلش این میتونست باشه که از قبل برنامه ریزی کرده بود واسه این کار.
مزه ی جوراباش خیلی بیشتر حشریم میکرد. بدجوری سیخ کرده بودم ولی از طرفی هم عرق سرد کرده بودم و داشتم از ترس ملیرزیدم.
لباسامو در آورد و زیر دستش لخت مادرزاد شدم.خودشم سوتینشو درآورد و تونستم ممه های گندشو رها از بند ببینم. اینقدر سفت و خوشگل بودن نمیتونستم چشم ازشون بردارم.نوک ممه هاش صورتی بود و از شدت حشری بودنش، نوک هاش بزرگ شده بودن و باد کرده بودن . به بدنم نگاه انداخت و زیر لب گفت:
+“بدن به این ناز و سفیدی رو هیچ جا نمیشه پیدا کرد. با کیر کوچیکت”
بعد یکی از بسته های جوراب رو باز کرد. به همدیگه دوتاشو گره زد و مثل یه قلاده دور گردنم بست.
جلو راه افتاد و منم پشت سرش چهار دستو پا مثل گربه میرفتم. با قلاده ای که واسم درست کرده بود وادارم میکرد سریع تر حرکت کنم. رسیدیم دم در دسشویی.
برگشت و آروم خم شد سمتم. دستشو گذاشت زیر چونم و آورد رو به روصورتش. موهام یکم زد کنار و با اون چشای وحشیش منو نگاه کرد.
+“که هرکاری بگم میکنی ها؟”
سرمو به نشانه تایید مظلومانه بالا پایین کردم
-“اوهوووممففف”
سعی کردم حرف بزنم ولی با جورابای توی دهنم عملا غیر ممکن بود چیزی گفتن. حس کردم اینکه دهنم بسته بود خیلی بیشتر حشریش میکرد.
در دستشویی رو باز کرد و منو کشوند داخل. گفت روی توالت همونطور چهار دست و پا بمونم.
فقط کونم به سمت و روی کاسه توالت باشه. انتهای قلاده ای که دستش بود رو به لوله ی توی دسشویی گره زد. رفت و بعد از چند دقیقه با کِرِم مامانم برگشت. مغزم قد نمیداد که میخواست چیکار کنه.
فقط با همون نگاه مظلومانه شبیه به دخترا، که ترس رو میشه از روشون خوند، بهش زل زده بودم.
نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد
+"باورم نمیشه اینقدر شبیه دخترایی. جنده ی خودمی از ای به بعد. بگو جنده ی کی هستی؟
-“اووممفففپففپ”
+“آخی نمیتونی حرف بزنی؟ میدونم دلت میخواد جنده ی من باشی. از کیر سیخ شدت کامل معلومه که چقدر ساک زدن کیرمو دوس داشتی.”
خنده ای نسبتا بلند کرد و اومد نزدیک تر و رفت سمت کونم.
میتونستم حس کنم سوراخم داره خود به خود از شدت هیجان باز و بسته میشه.
+“اوه اینجارو ببین. یکی اینجا خیلی هیجان زدست.چه کون سفید و نرمی داری. سوراختم که صورتیه”
اینطوری که باهام حرف میزد خیلی میزدم بالا. آب لزج کیر منم سرازیر شده بود و داشت کش میومد.
دستشو کرد تو کرم و مالید به سوراخم. تازه دوزاریم افتاد که میخواد چیکار کنه. هیچ توان مقاومتی نداشتم. یا شایدم دلم نمیخواست که مقاومت کنم. هرچی بود گذاشتم کونم و لیز کنه. بعد از اینکه دور و بر و سوراخمو لیز کرد، دوتا از انگشتاشو که بهشون کرم مالیده بود کرد تو کونم. یه “آخ” ناله طور نامفهوم ناخودآگاه از دهنم اومد بیرون.چشام برای یه لحظه از لذت یهویی که از ملیده شدن سوراخم توسط سحر ایجاد شده بود به سمت سفیدی رفت.
سحر اینو فهمید و سه تا انگشتشو کرد تو سوراخم و قشتگ داخلشو هم لیز کرد. چند دقیقه ای با کونم ور رفت و خوب بازش کرد. منم تو این این تایم نمیتونستم جلوی آه و نالم رو بگیرم.
بلند شد و رفت سمت شیلنگ. دوباره تازه فهمیدم میخواد ادامش چیکار بکنه.
شیلنگ رو آورد پشت کونم. پلاستیکی بود و سطح تیزی نداشت که اذیت بکنه. سر شیلنگ رو کرد تو کونم. راحت یه ده سانتی راحت کردش تو کونم.
خیلی عجیب بود که اینقدر خوشم اومده بود. بعد یهو آب رو با فشار باز کرد و پر شدم از آب داغ. داشتم میسوختم ولی صدای واضحی ازم در نمیومد. کم کم داشت اشکم در میومد که آب رو بست و شیلنگ رو سوراخم کشید بیرون. همزمان یکم آب هم از کونم پاشین بیرون. یه دوتا اسپنک خیلی محکم زد که واقعا خیلی دردم اومد. رد قرمز دستای کشیدش روی کون سفیدم جا خوش کرد.
+“توله سگ حالا آبو خالی کن. زود باش!”
آب و خالی کردم و چنباری اینکارو تکرار کردیم تا کل کونم تمیز شد. بعد گره رو از روی لوله باز کرد و از دستشویی اومدیم بیرون. اون یکی بسته جوراب ضخیماشو باز کرد و پوشید رو دستش. سوراخمو خشک کرد و انگشتاشو با جوراب کرد داخل کونم و داخلش رو هم از حالت خیسی درآورد. خوب با کونم ور رفت تا اینکه دوباره کونم رو با کرم حسابی لیز کرد.
ادامه دارد…

این قسمت همانطور که گفته شد مقدمه ی داستان اصلی است پس اگر انتظارات شمارا از داشتن روایات سکسی بیشتری برآورده نکرد باید منتظر قسمت های بعد باشید.
اگر علاقه مند به شنیدن ادامه داستان هستید لایک و کامنت فراموش نشه. همچنین اگر پیشنهاد یا انتقادی دارید تو کامنتا بنویسید؛
خیلی ممنون که مطالعه کردید.

ادامه...

نوشته: RoseKiss


👍 130
👎 15
167101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901121
2022-11-02 01:42:33 +0330 +0330

لایک کردم به خاطر توضیحات اولش ، با شعور با کلاس
کلا داستان با این موضوعات و دوست نداشت موفق باشی


901126
2022-11-02 02:02:54 +0330 +0330

ب گمونم سنتی و صنعتی رو باهم زدی ،قاطی کردی

4 ❤️

901137
2022-11-02 02:59:30 +0330 +0330

افرین به شعورت هرکس یه فانتزی داره مهم در داستان رعایت قواعد داستان نویسی وتوهین نکردن به شعورخوانندس .بعضیا دروغ واضح رو میگن راسته و بعدشم طوری می نویسن سواد دار ابتدایی بهتر مینویسه

5 ❤️

901165
2022-11-02 07:15:01 +0330 +0330

حداقل خودش گفت دروغه

2 ❤️

901180
2022-11-02 09:34:20 +0330 +0330

خیلی حال کردم خودم عاشق پای شیمیلم

1 ❤️

901186
2022-11-02 11:09:53 +0330 +0330

جالب بود ادامه بده

2 ❤️

901188
2022-11-02 12:06:08 +0330 +0330

خوب بود

2 ❤️

901205
2022-11-02 14:46:21 +0330 +0330

به دایی ایت می گفتی بیاد بکن اتش

2 ❤️

901216
2022-11-02 17:43:22 +0330 +0330

کاش معلم من بود. ماده سگ زیرخواب کیرش میشدم.
نمیدونم ایران هستی یا خارج ولی انگلیسی یه چیزایی میدونی. فقط بخاطر اسپنک نمیگم خب این چیزها رو دیگه همه میدونن. تازه اغراق کردن اگزجریت یا اغراق اگزجریشن هست نه اگزجوره!
اما اینکه “مثل اینکه یه نفر اینجا حشری شده” یعنی اون تیکه‌ی “انگاری اینجا یه نفر فلان طور شده” یه چیزیه که یا تو جتمعه انگلیسی یاد میگیری و میشنوی یا اینکه شاید اصلا داستانت یه ترجمه باشه. بهرحال اگه کسی این تیکه رو از فیلم دیدن و اینها یاد گرفته باشه و وارد زبونش شده باشه باید خیلی چیزهای بیشتری هم یاد گرفته باشه. اگزجوره خلاصه تابیل بودش و فکر کنم ترجمه کردی از داستان خارجی درسته؟ خیلی هم البته شبیه به داستانهای خارجی هست. ایرادی نداه. آخ کیر معلمت رو بخورم.

2 ❤️

901218
2022-11-02 18:50:35 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

901244
2022-11-03 00:30:16 +0330 +0330

ادامه بده کارت درسته

1 ❤️

901299
2022-11-03 07:56:37 +0330 +0330

عالی بود ، ادامه بده

1 ❤️

901382
2022-11-03 23:22:02 +0330 +0330

داستان نسبتا خوبی بود
یه مشکلی که تو ذوق من میزد دیالوگ سکسیای بین دو شخصیت بود که احساس میکنم خ رسمی بود از این کف خیابونی تر و لش تر باید باشه

1 ❤️

901619
2022-11-05 17:39:48 +0330 +0330

قشنگ بود خسته نباشی. ادامه بده

1 ❤️

901876
2022-11-07 07:48:10 +0330 +0330

عالی بود لطفا ادامشو زودتر بزار

2 ❤️

901937
2022-11-07 21:37:45 +0330 +0330

«با لوسیونی که بهش زدم مگه میشه خوشبو نباشه!”»
اینجای داستان رو بیشتر از همه دوست داشتم!
چون این که به کیرش لوسیون میزنه، یه کار زنانه ست.
داستانت جالب بود ایول.

2 ❤️

902035
2022-11-08 11:21:19 +0330 +0330

https://t.me/nstrnjinda
عکسای زن جندمو میزارم

0 ❤️

902151
2022-11-09 03:21:53 +0330 +0330

👍عالی بود بی صبرانه منتظر ادامه هستم.

1 ❤️

902423
2022-11-11 13:31:10 +0330 +0330

❤️بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی هستیم ❤️ 💋

1 ❤️

902717
2022-11-13 20:21:36 +0330 +0330

قشنگ بود در کل ❤️

1 ❤️

902825
2022-11-14 17:45:00 +0330 +0330

خوشم آمد متن دقیق و به اندازه بود ولی دفعه بد دختر باشه فکر کنم بهتر باشه

1 ❤️

902982
2022-11-15 22:30:31 +0330 +0330

خب نمیتونم بگم جالب نبود ، چون بود .
تحریر خوبی داری که حاصل تخیلات پر بارته، اما جزئیات رابطه رو از قلم می‌ندازی همچنین احساس پنج گانه رو ، خوشحال میشم تو داستان بعدیت این موضوعاتو رعایت کنی گل .

1 ❤️

903010
2022-11-16 02:00:09 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده، همین داستانو چجوری به انگلیسی ترجمه کنم به نظرتون؟؟ حرفه ای نه گوگل. ممنون میشم بگید.

1 ❤️

905099
2022-12-02 19:03:50 +0330 +0330

حالا این که خودتم گفتی واقعی نیست ولی خیلی خوبه لامصب خیلی دلم میخواد تجربش کنم

0 ❤️

937774
2023-07-15 11:31:19 +0330 +0330

ایول عزیزم . 🌹💋

0 ❤️